هموطنان عزيز!

 

اين چه شوريست، كه در دور قمر مي بينم

 همه آفاق پُر از فتنه و شر مي بينم

اسب تازي شده مجروح به زيري پالان

  طوق زرين همه در گردن خر مي بينم

                                                " حافظ شيرازي"

هموطنان عزيز!

اميدوارم كه مصراع (بيت و يا شعر) فوق وضعيت فعلي افغانها و موقف مردم آن را در مقايسه با پاكستان به وضاحت كامل تمثيل كرده به تواند.

در ماه يي كه گذشت، يا اگر دقيق تر به گويم سحر گاه به تاريخ هفده ام نوامبر، زمانيكه در جستجوي اخبار در يكي از كانال ها يا چينل هاي تلويزيوني بودم، همينكه به كانال بي بي سي رسيدم متوجه گرديدم، كه مصاحبه يي مطبوعاتي توني بلير و پرويز مشرف" لايف" يا مستقيم آغاز گرديده و جريان دارد و هر دو به سوالات خبرنگاران جواب مي دهند. 

طوري كه از جريان مصاحبه يي مطبوعاتي متوجه گرديدم، كه اين مصاحبه در جريان سفر توني بلير به پاكستان براه انداخته شده و از روي تصادف هنوز آغاز يا شروع يي آن مصاحبه بوده و من كه ايشان را ديدم، علاقه گرفته و به جريان و دوام آن سوال و جواب گوش فرا دادم.

از جمله يي سخنان عجيب و غريب رئيس جمهور پاكستان آقاي پرويز مشرف، كه مرا به نا آرامي و پيچيدن به خود مجبور گردانيد، آنهم يكي از تبصره هاي او در جريان همين مصاحبه يي مطبوعاتي در ارتباط به اصطلاح به " پُرابلم طالبان" كه: " طالبان پشتون يا افغان بوده و پُرابلم آنها نيز پُرابلم افغانستان مي باشد"

سخنان و كلمات كه، نه تنها به لهجه يي خيلي ها خراب و شكسته يي انگليسي، كه مُختص به"پاكستاني ها" ميباشد، بلكه به اصطلاح وطن " با رنگ و رُخي دود نموده" كه " دروغ و دو رنگي" از آن به وضاحت كامل ديده شده و به مشاهده مي رسيد.

سخناني كه فشاري زياد رنگ او را ديگر به " فولادي" تبديل نموده مي گويد، كه: " طالب ها پشتون يا افغان بوده و پُرابلم آنها نيز پُرابلم افغانستان مي باشد" همانگونه وسخنان فراوان ديگر............. 

هموطنان عزيز! 

حال ديگر بيايد خود قضاوت نمايد!

من ديگر با شنيدن چنين كلمات بدور از واقعيت و حيرت انگيز و واقعآ هم " شاخداري پاكستاني" نه ميدانم، كه ديگر چه به نويسم ! ولي منحيث يك شخص مديون(از افغانستان) تلاش خود را مي نمايم، كه جواب اين سخنان " دروغ " و به دور از واقعيت هاي موجود در افغانستان را كه "مختص به پاكستاني ها" مي باشد، داده باشم، كشوري كه درين سه دهه يي اخير نه تنها هزاران قرباني داه، بلكه تا به تهداب نيز از دست مشوره هاي " منافقانه و زذيلانه يي" اين" پاكستاني هاي توطئيه گر و دروغ گو" تخريب گرديده است.

طوريكه امروز ديگر براي بسياري از مردم جهان و سياستمداران كشور هاي دُنيا ظاهر و هويدا مي باشد، كه: پاكستانيان " نه تنها تربيه و پرورشگران واقعي و اصلي مجاهدين افغان بوده، بلكه طالبان دو طرف سرحد، اين تركيب كمياب اخير قرن بيست نيز بوده اند، كه در صورت ضرورت از هر دوي آنها استفاده نمايد."

سران پاكستان در مجموع (پدران اصلي مجاهدين افغان و طالبان هر دو طرف سرحدات افغانستان و پاكستان) بوده اند، كه امروز به هيچ وجهي نمي توان از آن چشم پوشي ورزيد. 

طوريكه براي همه مانند آفتاب روشن ميباشد، كه"پكول پوشان" يعني " مجاهدين افغان" نيز در اثري همكاري هاي مستقيم آي اس آي (اداره يي استخباراتي پاكستان) و كُمك هاي پولي عربستان سعودي پا به عرصه يي زنده گي گذاشت و در اثري پشتيباني هاي مستقيم و بلا اعتراف پاكستان در افغانستان به قدرت رسانيده شدن، ديگر به هيچ بنده يي پنهان نبوده و نمي شود، كه از آن فاكت چشم پوشي ورزيد.

طوريكه در دهه هاي ٧٠ و ٨٠ و بعد از آن " در پهلوي مجاهدين، تروريستان اجير كشور هاي بيگانه در مقابل پول، تحت عنوان به اصطلاح جهاد" اشتراك ورزيده و در خونريزي مردم افغانستان سهم فعال گرفتند، در دوره يي طالبان اين " مداخله يي خونين" به كُمك پاكستانيان به حد افراط آن رساينده شد.

پاكستان كشوري كه "بقاي خود را در كاپي گري سياستهاي امتحان شده يي گذشته، يعني توطئه و شرر" مي بيند "درينجا هدف از تعقيب سياست هاي دوران جنگ سرد مي باشد" كه آن كشور از آن پيروي مي نمايد.

سياستي امتحان شده و ستيز آميز، سياستي كه كشور هاي بزُرگ سرمايه داري و كپيتاليستي سال هاي فراواني در راس آن قرار داشتند و تعقيب آن بالاخره براي آنها موثر واقع گرديده و پيروزي نسبي را براي آنها به ارمغان آورد.

سياستي كه فشاري اساسي آنرا افغان ها به شانه هاي لاغر و رنجور خود كشيدند. سياستي متشكل از دو سياست، يعني "ادغام جنگ سرد با گرم"  سياستي كه با لاخره توانست شوروي را از پا در آورده و ثمري آيديولوژيكي ـ سياسي خود را براي چند كشوري بزُرگ كپيتاليستي دُنيا بدهد.

با وجودي ختم" جنگ سرد" و پا گذاري به قرن بيست ويكم، پاكستان اين" لانه شيطاني مكاتب طالباني"  نه توانست، كه سياست خود را در قبال افغانستان باز سازي نمايد، آنكشور هنوز هم با تعقيب سياست دهه هاي اخير قرن بيستم " سياست دوران جنگ سرد" تلاش مي نمايد، كه از طالبان منحيث" نيروي وحشي و عقب گراي سياسي" غرض تحقُق اهداف هژمونيستي بعدي خويش استفاده هاي لازم نظامي و سياسي خود را نمايد. 

سناريوي"جُنبش بُنياد گراي طالبان" كه بعد از"مجاهدين افغان" در دهه نود از جانب (اداره يي استخباراتي پاكستان و عربستان سعودي) براي افغانستان در نظر گرفته شد و بعدآ در اثري همكاري هاي دو جانبه آن دو كشور به قدرت رسانيده شدن، ديگر نمي تواند به هيچ فردي از جهان نيز پنهان مانده باشد.

امروز ديگر همه مي دانند، كه "گروه يي فوندامنتاليستي طالبان نيز جُزي از گروه هاي تروريستي جهاني بوده، كه تروريستان بسياري از كشور هاي دُنيا در آن عضويت داشته و همه يي آنها در يك جبهه در خون ريزي مردم افغانستان سهم جنايت كارانه يي شان را گرفتند." 

پاكستان، كه قسمتهاي غربي خاكهاي خويش را مجددآ به"لانه يي جديد طالباني" تبديل نموده و با خيال و خوابهاي گذشته در صدد سهيم نمودن دوباره آنها به قدرت و اداره يي دولتي افغانستان برآمده است.

اداره يي استخبارات آنكشور در مناطقي سرحدي افغانستان از "ميان طالبان مكاتب طالباني خويش" سربازگيري نموده و مي خواهد، كه "پشتونهاي آنطرف سرحد" را اينبار"افغانها يا طالبان افغانستان" تراشيده و از آنها" قهرمانان نجات مجدد افغانستان" تيار و آماده نمايد. 

طالبان اين " گروه يي ترور" هنگام حكمروايي شان در افغانستان، با قرار دادن خويش در كناري اسامه بن لادن، براي همه جهانيان ثابت نمودند، كه از جمله يي جُزي از شبكه هاي رديكال( تروريستي و فوندامنتاليستي جهاني) بوده و از همان لحاظ از تسليمي رهبران القاعده به هر نوع ، كه ممكن بود خود داري ورزيده و تحت بهانه هاي گوناگون همه چيز خود را به شمول حاكميت شان را در دفاع از آنها قرار دادند.

به نكات خيلي ها اساس سياسي توجه نمايد، كه آقاي مشرف معكوس آنرا به جهانيان تفهيم مي نمايد، كه " طالبان پشتون يا افغان بوده و پُرابلم آنها نيز پُرابلم افغانستان مي باشد" ولي فاكت هاي گوناگون در بخش هاي داخلي و خارجي و يا بين المللي نكات ديگري را به نمايش مي گذارد.

 

١ـ اگر" طالبان پشتون يا افغان بوده و پُرابلم آنها نيز پُرابلم افغانستان مي بود" كشور هاي بزُرگ سرمايه داري به سر دمداري امريكا هيچ گاهي حسابات جاري آنها را مانند ساير گروه ها و جمعيت هاي تروريستي در اروپا و ساير كشور هاي دُنيا  مسدود نه نموده و قيد نمي نمودند. 

٢ـ اگر" طالبان پشتون يا افغان بوده و پُرابلم آنها نيز پُرابلم افغانستان مي بود" كشور هاي بزُرگ سرمايه داري، و امريكا آنها را هرگز شامل لست گروه هاي ترو ريستي در جهان نه نموده و يا آنها را در رديف و لست گروه هاي تروريستي جهان قرار نمي داد.

٣ـ اگر" طالبان پشتون يا افغان بوده و پُرابلم آنها نيز پُرابلم افغانستان مي بود" قواي ايتلاف بين المللي هرگز كدام اقدامي مسلحانه يي را عليه يي آنها به عمل نيآورده و يا آنها را مورد سركوب نظامي قرار نمي داد.

٤ـ ايالات متحده يي امريكا بعد از حادثه يي يازده هم سپتامبر سال ٢٠٠١ غرض سرنگوني طالبان در افغانستان از هيچ نوع تلاش دريغ نه ورزيد، و اين فاكت باري ديگر نشان دهنده يي واقعيت ديگري است، كه پاكستان با ديده درايي از آن چشم پوشي مي نمايد. 

٥ـ حمله يي قواي ايتلاف بين المللي در راس ايالات متحده يي امريكا بالاي اداره يي نظامي طالبان در كابل و بعدآ در سنگر هاي آنها در توره بوره يك باري ديگر اين مدعاي ما را  كه " طالبان گروه يي صرف حاكم افغانستان" نبوده، بلكه در ضد و بند نظامي با " گروه يي تروريستي القاعده و شبكه هاي مخفي جهاني فوندامنتاليست اسلامي" قرار داشته و از همان لحاظ مورد قهر غضب امريكا و قواي ايتلاف بين المللي قرار گرفت. 

دلايل فوق گواهي از آن ميدهد كه "طالبان تروريستان خالص افغاني نبوده، بلكه تركيبي از گروه هاي تروريستي بين المللي جهاني بوده، كه در تباني با القاعده يا بعباره يي ديگر بقاياي كثيفي از مجاهدين دوران جنگ سرد جهاني بوده و جُزي از پُرابلم هاي بين المللي جهان ميباشد"،  يعني آنكه " طالبان افغانهاي خالص نه بوده و پُرابلم آنها نيز پُرابلم خالص افغاني نه بوده و نمي باشد."

جمعيت نظامي طالبان"جُزي از گروه هاي تروريستي جهاني بوده، كه در ضد و بند آيديولوژيكي با شبكه هاي مُختلف از اسلاميستهاي فوندامنتاليست برهبري القاعده" قرار داشته و فعاليت مي نمودند. 

سياستمداران كشورهاي كه(هدف از پاكستان ميباشد) صرف در لفظ "جنگ را مقابل تروريزم" اعلان نموده، ولي در عمل" خاك هاي غربي سرزمين خود را" در خدمت چنين افراد و اشخاص و سازمان هاي آنها قرار داده و حمايت مخفيانه از آنها را مي نمايند، بايد بدانند كه سرزمين هاي آنها بالاخره روزي بنام"لانه هاي حمايه از فوندامنتاليستان" ياد گرديده و چنين سياستمداران را بايد " تيكه داران مناقشات منطقوي" ناميد. آنها بايد بدانند، كه آخر الامر حق بر باطل پيروز خواهد گرديد.

فاكتهاي ذيل در پاهين، هويت اصلي طالبان را در صحنه يي بين المللي بهتر به نمايش مي گذارد: 

١ـ يك تعداد از گروه هاي نظامي و سياسي كشور هاي مُختلف جهان، كه از جانب ايالات متحده يي امريكا منحيث گروه هاي تروريستي تثبيت هويت گرديدن، جُنبش نظامي طالبان نيز در رديف آنها قرار گرفته و شامل آن گرديد.

٢ـ در حسابات جاري يكتعدادي از سازمانها  و گروه هاي سياسي منحيث گروه هاي تروريستي قيودات وضع گرديد و بعضي از آنها حتا مصادره نيز گرديده و معاملات آنها مسدود گردانيده شد، كه تصميم فوق در مورد طالبان نيز مرعي الاجرا قرار داده شد. 

٣ـ طالبان هنگام حكمروايي شان در افغانستان خود را در پهلو و در دفاع از رهبر فراري القاعده اسامه بن لادن و معاون آن ايمن الثاواري و ساير اعضاي فعال آن شبكه يي تروريستي قرار داده و از اخراج و يا تسليمي آنها به امريكا ابآ ورزيده و بدان ترتيب زد و بند آيديولوژيكي و سياسي خود را با گروه تروريستي القاعده در صحنه يي بين المللي رسمآ به جهانيان به اثبات رسانيد. 

٤ـ گروه يي تروريستي القاعده ايام زمامداري طالبان در كابل و ساير ولايات افغانستان در تكميل كادر و پرسونل نظامي آن جُبش همكاري بي دريغ نموده و اجيران آنها در پهلوي نيرو هاي نظامي پاكستان مشتركآ در صفوف نيرو هاي نظامي طالبان به خدمت شتافته و در قتل و كُشتار مردم افغانستان سهم جنايت كارانه يي شان را ادا نمودند.   

دلايل زيرين هويت طالبان را در"ارتباط با شبكه هاي تروريستي و چگونگي نقض حقوق بشر" را در افغانستان توسط آنها خوبتر به نمايش مي گذارد: 

١ ـ در شُبه نظامي طالبان با استثناي چند نفر در هيت رهبري آن اصلآ  پشتون يا افغان اصيل ديگري در صفوف آن وجود نداشته و طوريكه امروز براي همه جهانيان به اثبات رسيده صفوف آنرا عمدتآ اجيران نظامي از مكاتب ديوبندي ـ طالباني پاكستان و ساير چپاول گران كشور هاي اسلامي تشكيل داده بودند. 

٢ـ گروه يي " خون آشام طالبان" چه ايام پيدايش شان در پاكستان و چه ايام به قدرت رسانيدن شان در افغانستان از هيچگونه سمپتي يا(علاقه) در ميان مردم افغانستان برخوردار نه بوده و هيچ گاهي كدام تكيه گاهي نيز در ميان مردم افغانستان نداشته و پُرابلم آنها نيز( برخلاف فرموده يي آقاي مشرف، كدام پُرابلم مُختص به افغانستان و مردم آن نبوده و نمي باشد)

٣ـ اگر طالبان توانستند چند سالي را بالاي مردم افغانستان حكومت نمايند، علت آنهم " ترور هاي بي انتها يا لايه تنهايي " آنها بود و يا بعباره يي ديگر(آتش لجام گسيخته از لوله يي تفنگ نيرو هاي اجير از پاكستان و اسلاميست هاي گوناگون شامل در گروه هاي تروريستي جهاني و القاعده) بود، كه رنج و درد آن را مردم بيچاره يي افغانستان متحمل گرديده و كشيدند.

٤ـ طالبان(بشمول ملا عمر و ساير اعضاي بلند رُتبه يي آن) هنگام حكمروايي بي بند و باري شان در كابل خود را موظف به مراعات هيچگونه قوانين نافذه يي ملي و بين المللي حقوق بشر ندانسته و بدون در نظر داشت قوانين و حقوق بين الدول در عرصه يي داخلي جنايات نابخشدني بشري را عليه يي افغانستان و مردم آن مرتكب گرديده و هيچگونه نورم را در آن زمينه مراعت نه نمودند. 

٥ـ امروز اسناد و فلم هاي مستند ايام حمله يي نيرو هاي ايتلاف بين المللي به افغانستان و فرار اجيران طالبان از كندوز و مزار شريف به اثبات ميرساند، كه(حد اكثري از سربازان و نيرو هاي نظامي آنها را پاكستاني ها و خارجيان شامل در گروه يي تروريستي القاعده تشكيل داده بودند)

٦ـ حافظه يي تاريخ و مردم افغانستان بياد خواهند داشت، كه" نه تنها طالبان، بلكه چلي هاي آنها نيز بيگانه گان بودند" كه در كُشتار مردم بي دفاع افغانستان فعالانه سهم گرفتند، تروريستاني كه درد، رنج، غم و مرگ افغانها و مردم افغانستان براي آنها اهميتي نداشت و از همان لحاظ در نابودي و خون ريزي مردم افغانستان هيچگونه نورم انساني را مد نظر نه گرفته و مراعت نيز نه نمودند. 

بيايد به اين چشم دريده گي و ديده درايي رهبران پاكستان اين " بچه هاي اي، اس، اي" توجه نمايد، كه مي گويند:" طالبان پشتون يا افغان بوده و پُرابلم آنها نيز پُرابلم افغانستان مي باشد". اين ديگر چال هاي تكراري سران پنجاب اين" پدران مكاتب طالباني" ميباشد، كه باريديگر زمزمه نموده و مي گويند، كه" طالبان پشتون يا افغان بوده و پُرابلم آنها نيز پُرابلم افغانستان مي باشد" 

طوريكه در بالا نيز نيز تذكُر داده شد، به استثناي چند نفري را، كه در هيت رهبري طالبان" پشتونها يا افغانهاي تابع افغانستان" تشكيل داده بودند، ديگر همه صفوف آن گروه هاي تروريستي و جنايت پيشه را " سربازان و اجيران كشورهاي مُختلف اسلامي منطقه و عربستاني سعودي، يمن و غيره" تشكيل داده بودند. 

امروز اسناد فراوان تاريخي به شمول فلم هاي مستند ويديويي و تلويزيوني به قدر كافي موجود مي باشد، كه اشتراك فعال آنها را براي همه ثابت نمايد. آيا موجوديت آنهمه اسناد براي جهان مترقي كافي نه بوده و كفايت نمي نمايد؟ 

پاكستانيان "اين پدران معنوي ابتدا مجاهدين و بعدآ طالبان" ميخواهند به شكل بسيار رذيلانه يي آن براي جهانيان نشان بدهند، كه" آنها نه تنها در سابق، بلكه حالا نيز با طالبان سر و كاري نداشته و با آنها كدام شناخت قبلي نداشته و آنها را نمي شناسند"

پاكستانيان "اين تربيه و پرورشگران طالبان فعلي در خاك هاي پاكستان" مي خواهند باز هم و باري ديگر خاك به چشم جهانيان زده و براي آنها تفيهم نمايند، كه" اين ديگر فعلآ پُرابلم افغانها مي باشد، كه آنرا يكطرفه نموده و حل نمايند."

رهبران پاكستان مي خواهند به جهان و جهانيان نشان بدهد كه:" افغانها در مجموع وحشيان بيش نه بوده و حال ديگر افغانها بايد خود پُرابلم شان را تحت كنترول در آورده و حل نمايند." ، زيرا" طالبان پشتون يا افغان بوده و پُرابلم آنها نيز پُرابلم افغانستان مي باشد"

اين را بايد براي آقاي مشرف مجددآ تفهيم نمود، كه" افغانان، افغان خود را خوبتر و بهتر از ديگران كرده مي شناسند." حال ديگر او نبايد درس" افغان شناسي را به افغانها"  ياد بدهد. 

واي بر حالي ملتي بيچاره يي ما! 

سران پاكستان از سه دهه به اينطرف به ضم خودي شان" ابتدا درس دفاع از اسلام و پيروي از آن را  براي مجاهدين افغان " دادند، كه نتايج آن مشوره ها را مردم زجر ديده يي افغان بعدآ ايام زمامداري آنها از ١٩٩٢ الي ١٩٩٦ با پوست، گوشت و استخوان خود احساس نمودند.

در نتيجه يي همان مشور هاي منفي و غلط بود، كه " برادر نه تنها برادر را گردن بريد، بلكه مردم افغانستان همه چيزي خود را از دست دادند. از روي اردوي ملي كشور گرفته، تا به مكاتب و شفاخانه ها و راه هاي ارتباطي و مواصلاتي، خلاصه هست و بود مادي و معنوي موجود شان را در كشور و..............."

دوري بعدي مشوره يي " دوستانه و برادرانه يي" پاكستانيان براي طالبان در دوره حكمروايي آنها از ١٩٩٦ الي ٢٠٠١ در كشور بود، كه در نتيجه يي آن نزديك بود، كه:" افغانها منحيث وحشيان در جهان معرفي گرديده و به حيث يك كشور مستقل و ملت با كلتور هويت مستقل خود را باخته و از دست بدهد."

سران پاكستان، با براه اندازي درامه يي طالبان در افغانستان خواستند" افغانها را به مثابه يي انسان هاي عقب گذاشته شده، قرون وسطايي و بدور از تمدن و مدنيت معاصر براي جهان معرفي نمايند." 

سران پاكستان اكنون مي خواهند، كه" مردم قبايل آنطرف سرحد كه در نتيجه يي سياست هاي تبعيض طلبانه يي خودي آنها از ترقي و تحول به دور گذاشته شدند، چون اكثرآ از آنها را پشتونها تشكيل داده و آنها نه تنها از نگاه چهره به افغانها و مردمان اينطرف سرحد در داخل افغانستان شباهت فراوان دارند، بلكه از نگاه شراكت خوني نيز قرابت نزديك قومي و قبيلوي دارند، در صورت ضرورت آنها را اكنون بدون در نظر داشت تابعيت شان موقتآ افغان شمُرده و براي جهانيان افغان نشان بدهند، كه آنها پشتون ها يا افغان اند(از چيزيكه همه سياستمداران شان هميشه ترس وحشتناك داشته اند) ولي حالا به خاطري اهداف استراتيژيك بعدي شان چنان مي گويند.

پنجابيان غرض تحقُق اهداف استراتيژيك آينده يي شان ميخواهند، مردمان قبايل مناطق غرب كشوري شان را عجالتآ بنام افغانها يا نماينده گان طالبان ناميده و از آنها به مثابه يي سلاح موثر سياسي استفاده يي لازم شانرا نموده و به مداخلات خائينانه يي شان رنگ ديگري را بدهند.

اين ديگر حق مسلم پاكستانيان(ماجراجو و توطئه گر ميباشد) كه چنان حرفها را زده و چنين مشوره ها را به دهند، زيرا به گمانم، كه كمتر كسي را مي توان امروز در دستگاه يي دولت سراغ داشت، كه به اصطلاح عوام " آب دست" كارمندان ادارات استخباراتي پاكستان را نه خورده باشد، كه" به تواند آواز خود را مقابل مداخلات علني آنها بلند نموده و حرفي را به آدرسي نماينده گان سياسي دولت پاكستان و كارمندان بلند پايه يي ادارات استخباراتي آن كشور به گويد، كه: برادر خيريت است و...."

با تآسف فراوان كه امروز تقريبآ اكثرآ از آنانيكه در دولت فعلي افغانستان در كابل در يك موقفي ايفاي وظيفه مي نمايد" زماني يا معاش خور دولت پاكستان بوده و يا در دوران جهاد و مهاجرت دوسيه يي نزد ادارات استخباراتي آن كشور داشته اند، كه امروز نمي توانند بي هراس چيزي به گويند؟" 

كُجاستند غازيان واقعآ بي باك و سلحشور افغان، كه به توانند آزادانه و بيهراس جواب "انتيريگ هاي سياسي"(توطئه و دسايس سياسي) سياستمداران پاكستان را بدهند و.............. اميدوارم سخنانم سهوء تفاهم را نزد كسي ايجاد نه نموده باشد، زيرا هدفم از دادن دو و دشنام و استعمال كلمات ركيك و بدور از اخلاق و ادب سياسي بنام و آدرسي مردم كشوري نبوده، بلكه افراد و اشخاص مشخص دولتي ـ سياسي پاكستان يا زمامداران توطئيه گر فعلي آن كشور مي باشد.

هموطنان عزيز! 

يكبار به انديشيد و به بينيد، كه!  

پاكستان از قبل براي افغانستان تعيين مي نمايد، كه افغانستان بايد چه حد نيروي نظامي داشته باشد؟

پاكستان غرض تحقُق اهداف دور نماي استراتيژيك شان اين بار البته غيري مستقيم به كُمك امريكا بالاي افغانستان تحميل مي نمايد، كه افغانها بايد جرگه يي قبايل دو طرف سرحد را داير نموده و در مورد آينده تصميم به گيرند؟

در حالي كه افغانها نه تنها ريئس جمهور منتخب خود را، بلكه پارلمان و نماينده گان معيني خود را دارند، كه در صورت ضرورت مي توانند تصاميم لازم را اتخاذ نمايند. 

منكه اين همه مشوره ها را مداخله يي مستقيم و روشن در مسايل داخلي يك كشوري مستقل ميدانم. اجازه دادن به چنين دخالات ها ديگر ناشي از ضعف رهبري يك دولت مستقل و پارلمان انتخابي آن كشور مي باشد. 

من اميد وارم، كه اقاي كرزي اشتباه يي گذشته گان يا بعباره يي ديگر اشتباه يي سياست " دوران جنگ سرد" را تكرار نه نموده و از دست اندازي به خس و خاشاك صرف نظر نموده و با گرفتن سياست مستقل و روشن در مورد اشتراك نيرو هاي ملي و مترقي، مستقل و وطنپرست كشور مجددآ انديشيده و از آنها در آبادي و باز سازي افغانستان مستقل و سربلند كُمك طلبيده و منحيث يك رئيس جمهور بدور از تنگ نظري هاي سياسي عمل نمايد.

من اميدوارم، كه آقاي كرزي بعد از گذشت چند سالي دريافته باشد، كه با آنهاي كه خود به دموكراسي و ترقي عقيده نداشته، نمي توان دموكراسي را ايجاد نمود و كشور را به سوي ترقي و تعالي كشانيد 

من اميدوارم، كه اقاي كرزي درك نموه باشد، كه تنها با مجاهدين، كه هنوز هم تحمُل ديگران و دگر انديشان را ندارند، نمي توان جامعه يي مدني را ايجاد نمود. اگر به چنين راه و سياستي داوم داد بايد دانست، كه آنراه بالاخره به تُركستان مي رود.

من اميدوارم، كه تجربه يي پنج سال اخير براي آقاي كرزي نشان داده باشد، كه تعقيب سياست يك دنده و يا يك جانبه، يعني سياست "دوران جنگ سرد" كشور را به جاي نه خواهد رسانيد، اكنون ديگر بايد با يك ديد وسيع در جهت انتقال كشور به يك مرحله يي" تفاهم و تحمُل ديگر انديشان " تلاش انساني و سياسي خود را نمود.

من اميد وارم كه أقاي كرزي از شنيدن مشوره دور سوم پاكستانيان دوري و خود داري ورزيده و با در نظر داشت متل عام"آزموده را آزمودن خطاست" عمل نموده و از گذاشتن سر نوشت كشور به دست " رهبران توطئه گر فعلي پاكستان" اباء ورزيده و جلوگيري نمايد.

من اميدوارم كه آقاي كرزي از تدوير جلسه يي پشتون هاي آنطرف سرحد، يعني پاكستان و اينطرف سرحد، يعني افغانستان خود داري ورزد، كه تدويري چنان جلسه يي، نه تنها موجوديت لويه جرگه و دولت قانوني افغانستان را در چنين شرايطي زيري سوال بُرده، بلكه دردي را نيز براي مردمان هر دو طرف سرحد مداوا نه خواهد نمود.

ختم

نجيب الله عظيمي

 

ليونين ٢٠٠٦ر١٢ر٢٠