آیا صرف در فغان ستان چنین حال وجود دارد و چنان می گذرد؟

آیا صرف در فغان ستان چنین حال وجود دارد و چنان می گذرد؟

از دو سال به اینطرف حالتی برایم دست داده، که دلم نمی گردد، که دست به قلم برده و چیزی به نویسم، زیرا به هر سمت و سویی که نگاه می نمایم، به جز از قُلدری وزور گویی، جنگ و جدل قومی، تهدید به ترک اجباری انفرادی و جمعی اقوام و فرار دادن کتلوی قبیله های بومی، چیزی دیگری را نه می توان مشاهده نمود.

سیاست مداران شونیست و ناسیو نالیست جدیدن به دوران رسیده، ولی تسبیح بدست، در پهلوی  با «جهاد گران» ثروتمند و مردم فریب، باخدعه و نیرنگ های گوناگون،با ریا ودروغبافی ها به همدیگر به روزی کاری خویش آغاز نموده و آنرا با بغض و کینه، عداوت و دشمنی قومی به پایان میرسانند؟

با تاسف بزرگ که ازصفا و صمیمیت های قومی،صداقت و راستی های بی ریای وطنی ، دوستی و برادری های اقوام مختلف، تحمل و گذشت به همدیگر، صبر و حوصله متقابل همدیگر، همنوعی و همنوایی با یکدیگر،همفکری و همدیگر پذیری از هر قوم وقبیلهء که باشی، دیگرخبری نیست، که نیست؟

اگر به صفحات اجتماعی مراجعه می نمایيد، می بینید ، که یکی به جان دیگر افتاده و يکی به مقابل دیگری ایستاده و فردی عقب دیگری را گرفته و گویا که همه عقب همدیگر و خلاصه همه به جان هم افتاده اند؟

اگر به گفتار های صوتی و تصویری و جر و بحث های فردی و یا گروهی، میز های مدور گوش فرا دهید، به کرات می شنوید،که تنها ( فرد صحبت کننده)حق را می گوید و بس وخلاصه آنکه صرف(شخص صحبت کننده) حق به جانب بوده و دیگری به جز از چرندیات و دروغ و درم چیزی بیشتری را نمی گوید!

اگر درعقب پرده های تلویزیون نشسته و نگاه به اخبار و وقایع روز مره ی کشور می نمایيد، در آن از تدوام جنگ و خون ریزی یک قوم مشخص، قتل و کشتار روز افزون نیروهای نظامی و فرار انفرادی و جمعی افراد ملکی از یک قریه و قصبه و یا چند ولسوالی و یا هم سقوط قریب الوقع یک و یا چند ولسوالی به دست گروه های وحشی از قبیل طالبان را می شنوید و بس؟

در همین دستگاه های نشراتی که حال تعداد شان شاید از پنجاه هم بالا تر رفته باشند، صرف پیام و اخباری پخش می گردند، که در آن از سقوط و یا بدست افتادن یک و یا چند ولسوالی و یا چند قریه به دست گروه های هراس افگن از قبیل داعش و یا هم سایر جیره خواران همسایه های حسود افغانستان را برای مردم آن نوید می دهند؟

اگر به سراغ میزهای مدور و گفتمان های تلویزیونی میروید، در آنجا هم به افراد و اشخاصی بر می خورید، که به مشکل می توانید بالای آنها نام های، چون تحلیلگر و یا هم پژوهشگر رابدهید.

چندی ازآن برنامه نمی گذرد، که همین تحلیلگران و پژوهشگران با تحقیرو توهین به همدیگر وبا استفاده از سخنان بدور از انسانیت وآداب معاشرت و احترامب ه کرامت انسانی جانب مقابل، به جان همدیگر افتاده وبالاخره گپ و سخن شان به جنگ و جدل کشانیده شده و بالاخره با دست و یخن شدن با همدیگر به برنامه ی آغاز نموده ی شان پایان خنده آور، ولی خیلی ها تلخ و ناراحت کنندهء را می بخشند؟

افغانستان در طی این چند دهه دست خوش تحولات خیلی ها عجیب و غریب شده است، ولی با تاسف فراوان، که نه آنگونه تحولاتیکه باعث دلگرمی و خوشی و خوشحالی یک هم ميهن روشنفکر مان گردد؛ بلکه تحولات خیلی ها تکان دهنده و رنج آور برای قشری چیز فهم و تحصیل یافتهء آن کشور گردیده است.

این تحولات راباید منحیث یک واقعیت عینی و تلخ آن کشوری جنگ زده و تباه شده دانست و با این تحولات تحمیل شده از داخل و خارج، بدون بغض و حسادت نگریست و آنرا جزی ازپروسه جبری تاریخ عینی آن کشوری جنگ زده و تباه شده دانست و درک نمود.

طوریکه امروز برای همه هویدا گردیده است، کتله ی وسیعی و یا جمعی بزرگی از شهروندان با تعهد به ملت و مردم افغانستان، که از چند دهه به اینطرف نظر به جبر تاریخ و بدون خواست قلبی آنها مجبور به زنده گی در خارج از جغرافیای افغانستان گردانیده شده اند، هنوز هم در غم و خوشی ها و موفقیت و سربلندی افغانستان خود را شریک دانسته و می دانند.

همین کتله وسیعی از شهروندان با احساس مان، که امروزچه در تبعید و چه هم به شکل پناهنده ومهاجر در سر تا سر دنیا حیات بسر برده و زنده گی پر از مشکلات شان را به پیش می برند، در شناختاندن افغانستان به ملت و مردم کشورهای « دومی شان» سعی و تلاش های بی پایان روشن گرانه شان را نموده اند.

طوریکه امروز برای جمعی بزرگی از مردم افغانستان هم روشن و برملا گردیده است، که هیچ موجود آگاه و هیچ روشن اندیش یک کشوری و آنهم یک کشوری سنتی، چون افغانستان، هیچ گاهی داوطلبانه حاضر به ترک و یافرار داوطلبانه از کشوری خود نه گردیده و نمی گردند؟

تاریخ هم به اثبات رسانیده، که هیچ گاهی یک وطنپرست با تعهد به ملت و مردم خویش و هیچ یک وطن دوست به خواست شخصی و رضای فردی خویش به وطن خود پشت نه کرده، تا زمانیکه عمدن وقصدن مجبور به ترک و فرار گردانیده نشده باشند؟

تاریخ هیچ کشوری تاکنون به ثبت نه رسانده، که یک روشنفکر با تعهد به ملت و مردمش و یا یک روشن اندیش یک کشور، داوطلبانه و یا به رضای خوداز ميهن مألوف خويش فرار نه کرده و زنده گی در خارج از کشور را اختیار نه نموده و یادر پیش نه گرفته، تا زمانیکه جان و زنده گی او در خطر قرار نه گرفته باشد؟

عبدالرحمان پژواک این وضعیت را در شناخته ترین بیت خود "مردان پاروپامیر زاد" به بسیار خوبی اینطور بیان نموده است.

هزار خُم نکند مست می پرستان را

چنانکه ذرۀ خاکی وطن پرستان را

اکنون که نزدیک به چهار دهه از مهاجرت های فردی و کتلوی شهروندان افغانستان در سراسر جهان می گذرد؛ آنان در طی این چند دهه ناگواری های بی شماری را دیده و مشاهده نموده اند؛ از جمله وبی وطنی، بی خانگی و بی سرزمینی، بی ریشه گی، پریشانی و سرگردانی های حقارت آمیز، دست بینی ها و دست نگری های نا امید کننده، تحقیر وتوهین های عمدی و قصدی در سراسر جهان.

اینهمه درد اين آواره های هموطن، چرا افغانستان نشینان مغرور امروزرا نه آموختاند، که با تحمل و شکیبایی، ترحم و دلسوزی، حوصله و برده باری، عقلانت و خون سردی به همدیگر خود و به هموطن خود نگاه نموده و آنها را بیشتر از آنهمه کسانی که هنوز مجبور به ترک خانه و کاشانهء شان نشده اند، درک نموده و از ایشان پرستاری به عمل آورد؟

چرا باید به آدرس آنهمه هموطنانی که سال ها پیشتر از ما و دیگران مجبور و یا وادار به ترک کشور گردانیده شده بودند، به دیده حقارت نگاه نموده و آنها را به نام افغانستانی های «بی ریشه» نامیده و تعنه داد؟

کجاست غرور و افتخاری شهروندان اين سرزمين، که شهره جهان گردیده، که (مردم افغانستان در مهمان نوازی شان مردمان بی همتا اند؟)

آیا این همه شهرت و افتخار برای مردم افغانستان آن واقعیت نداشته و یا به دروغ و ناحق در جهان بخش گردیده است؟

آنهای که هنوز مجبور به ترک کشور گردانیده نه شده اند و هنوز طعم تلخ بی وطنی و درد بی خانه گی و بی کاشانه گی را نه کشیده اند، نمی توانند هموطن خود را که به ميهن آبایی خود مجددن برگشته و یا در آینده ها برمیگردند درک نمایند؟

آیا اشتراک فعال در مسایل داخلی، درون کشوری و بیرون مرزی وطن مشترک همه مردم افغانستان، صرف در اختیاری انحصاری آنهای قرار دارند، که گویا «جهاد» نموده اند ودراین چند دههء اخیر در کشور مانده  و دست به مهاجرت جبری نه زده اند؟

سوال خلق می گردد، که آیا اینهمه تباهی های چهار دهه اخیر در کشور، قتل و کشتار و خون ریزی های غم انگیز مانند «جهاد!» توسط همین هموطنان ما که (ادعای ریشه داری) را می نمایند، و در وطن باقی ماندند، سازماندهی نه شده و براه انداخته نشده است؟

آیا اینهمه جنگ ها و برادر کشی های داخلی توسط همین برادران که (ریشه دروطن)! داشته ودارند، ذریعهء همین برادرها در داخل وطن افروخته نشده و تداوم نیافته اند؟

آیا همین برداران هموطن ما که هنوز هم دعوای میراث خواری و میراث داری وطن را در سر می پرورانند، نه آموخته اند، که ایشان به تنهایی نیز نه توانسته اند، کدام زنده گی پرازصلح و صفا وبدور از جنگ و خون ریزی و خلاصه یک زنده گی نورمال انسانی را برای هموطن خویش آماده نموده و در اختیار آنها قرار بدهند؟

آیا اینهمه تباهی ها و در بدری ها، هیچ کس را نه آموختاند، که به آن برادر وهموطن خود، که از چندی به اینطرف در آن زنده گی نداشته احترام به گذارند و یا آنکه همین اکنون در آن زنده گی ندارند، دست دوستی و برادری را دراز نمایند؟

بعضن گمان میرود، که اینهمه تباهی ها و در بدری های چهار دهه به هر یک از هموطن مان که درهرگوشهء از جهان زنده گی دارند تعلق می گیرد، همه درست نه آموختند، که دست دوستی و برادری خویش را به سویی هموطن دیگر خویش دراز نموده و با هریک از انسان هموطن خویش برخورد انسانی و شریفانه شان را نمایند.

دست گیری، دست گیری است، هر آن نوع وهر آنگونهء که باشد، تا جایی که ما مطلع بوده وآگاهی داشته ایم، همه روشنفکران صدیق و وطن پرست افغانستان، که در خارج از کشورزنده گی اجباری را اختیارنموده اند، در طی این چند دهه، با تمام توانایی و قدرت دربازیابی عظمت،  صلابت و قدرت ازدست رفتهء افغانستان جد و جهد بی پایان شان را نموده اند.

همین کتلهء وسیعی از مهاجران افغانستان در طی این چند دهه، با ارسال پول های هنگفت، چه به شکل کمک و یا چه غرض دستگیری به فکرمساعدت به اقارب و خویشاوندان بوده اند و یا هم غرض ترمیم و آبادی مجدد سرپناه ها و منازل رهایشی در سرتا سری افغانستان فرستاده اند؛ آيا رول بس بزرگ و بی همتا را در عمران و آبادی مجدد و سراز نو افغانستان بازی نه نموده اند؟

اینهمه دست گیری ها وهمنوایی ها را نه باید نادیده و دست کم گرفت و تعنه آمیز به آدرس این کتله وسیعی از وطندوستان و وطنپرستان صدیق کشور پیام های پر از بغض و عداوت تلویزیونی و یا ویدیویی را فرستاد، که گویا (روشنفکران بی ریشه و بی پایه) از خارج آمده و یا می آیند و چنین وچنان می نمایند؟

این موضوع را باید جدن به اطلاع کتلهء وسیع از«جهاد گران نا آموخته گان»، ولی سر تنبه در داخل کشوررسانید که،همه آنانیکه تعهدی با ملت خود داشته و خیلی هم آگاهانه آن را با مردم خود بسته بودند، در هر موقف و مقامی که در مهاجرت داشتند، در باز شناسایی افغانستان، تاریخ و مردم آن به جهان خارج از افغانستان سعی و تلاش جدی و انسانی شان را نموده اند.

هر شهروند افغانستان در هر گوشهء از جهان که قرار دارند حق دارند، در همه موارد و همه مسایل مربوط به افغانستان و سرنوشت آینده آن کشور اشتراک نموده و نظر شان را بدهند و حرف خود را بیان نمایند، این وطن به هیچ گروهی اجاره داده نشده و یا به اصطلاح به گروه از« جهاد گران» هم تعلق دایمی ندارد؟

این دیگران هستند، که با سپری گردیدن اضافه از سه دهه دولتداری ناکام در کشور، با وجودعدم حضور فزیکی و سیاسی بسیاری از افغانستانی های صدیق و وطنپرست و وطندوست هنوز هم گناهان کبیره و ناتوانی های برملای خودی شان را بر گردن به اصطلاح « انقلاب کننده گان و انقلاب گران» چند دهه پیش افغانستان می اندازند؟

همانگونه که تا به امروز با دیده درایی تمام، ازمعاش گیر بودن خودی شان درایام «جهاد!» شان در پاکستان انکار می نمایند؛ اکنون می خواهند ناکامی چند دهه دولتداری شان رانیز به شمول فساد و سایر جرم های گروهی و گروپی شان رابه گردن اجرا کننده گان وگرداننده گان«انقلابات» چند دهه پیش افغانستان و خصوصن به گردن رويداد هفتم ثور1357 به اندازند؟

خلاصه آنکه همه آنانیکه چه در داخل کشور و چه در خارج ازمرز های افغانستان امروزه زنده گی دارند و خلاصه همه ساکنان افغانستان ازهرطایفه، قوم و ملیتی که در آن حیات بسر می برند و هر آنکه از آب وهوای آن استفاده می نمایند؛ باید به دانند، که:

که این وطن یعنی افغانستان تعلق به همه شهروندان آن دارد!

چرا نمی توانیم فرا بگیریم، که به هموطن خود به دیده قدر و احترام بنگریم؟

چرا نمی توانیم بياموزیم، که "دولتداری" و"جهاد" هردو یکی نه بوده؛ بلکه یکی «خدمت به ميهن و مردم» و دیگری «کشتار مردم و ويرانی وطن» بوده واست؟

چرا نمی توانیم درک کنيم، که نباید گناه خود را به گردن دیگران به اندازیم و پیوسته خود را برائت داده و خالی از خطا ها  و مبرا از اشتباهات سیاسی و دولتمداری قلمداد نمایم؟

هموطن عزیز!

افغانستان یک کشوری نهایت بزرگ برای بود و باش ساکنان آن بوده و به راحتی می تواند همه را در آغوش خود گرفته و زنده گی فرحت بخش را برای همه فراهم نماید، که همه با خاطر ارام، سربلندی بی همتا و غروربی پایان در آن پناه یافته و در فضای اخوت وبرادری در پهلوی همدیگر زنده گی شرافت مندانه وسربلند شان را به پیش برند!

نجیب الله عظیمی

نهم نوامبرسال 2018

جرمنی

مقالات مرتبط

...

اسپنتا از استراتژیست های اصلی غرب در نظام دست نشانده جمهوری بود. او کرسی استادی در دانشگاه آخن آلمان... ادامه

...

اولین بند مولف کتاب هنر رزم سون تزو کلید فلسفه ای بدست میدهد که جنگ یکی از مسایل جدی وبا آهمیت دولت... ادامه

...

به تازگی تلویزون افغانستان انترنیشنل، در برنامه میدان مصاحبه ای با علی احمد جلالی، وزیر داخله افغانس... ادامه

...

آمریکا اول توسط مجاهدین و آی اس آی و بار دوم به اساس خیانت مستقیم کرزی و آی اِس آی و سی آی اِی و بار... ادامه

...

تعدادی از زنان افغانستان به دعوت از رولا غنی، همسر رئیس جمهور پیشین افغانستان، طی یک نشست در مورد تو... ادامه

...

چرا دادگاه اختصاصی بر بنیاد حقوق بین‌الملل برای رسیدگی به این پرونده های فساد و دزدی دایر نمی‌شود؟ د... ادامه

...

سوال بنیادی اینجاست که حاکمیت تحمیل شده طالبی موجود بوسیله واشنگتن وشرکاء به حیث یک دولت«دیفکتو» ویگ... ادامه

...

آقايان جورج دبليو بوش و زلمی خليلزاد، که گردانندگان اصلی چرخ تاريخ پر ازخون و حقارت و زندگی اسارت با... ادامه

...

مبرهن است كه دموكراسي يا بعباره ساده حكومت مردم از بنيادي ترين اهداف مبارزات سياسي واجتماعي دردنياي... ادامه

...

باختم جنگ دوم جهانی درسال ۱۹۴۵، درعرصهٔ روابط بین المللی تغییراتِ عمده بوجود آمد و شرایط ایجادِ  نظا... ادامه

...

هر پدیده خواه طبیعی یا اجتماعی نیاز به علل و عواملی دارد. تا زمانی که آنها به وجود نیامده و جمع نشده... ادامه