وطن فرزندان اصيلش را فراموش نميکند

          

 

  وطن فرزندان اصيلش را فراموش نميکند

 

" سيد احسان واعظی"

 

        ميهن باستانی ما علی رغم داشتن تاريخ پرافتخار و تمدن باشکوه و پربارش، طی چند سدۀ اخير، بويژه ازعرصۀ سه قرن بدينسو، که جهان غرب انقلابهای صنعتی را درعصر روشنگری اروپا ، يکی پی ديگر تجربه و به پيشرفتهای بزرگ علمی و تخنيکی، نايل آمده اند؛ با دريغ واندوه بی پايان که درتاريکی دوران قرون وسطايی، درحالت قهقرا، انجماد و انحطاط روزگار بسر ميبرد.

  اين کشور که حيثيت قلب آسيا را درمنطقه دارا بوده و بنا بر اهميت استراتژيک خود که جنوب را به شمال و شرق را به غرب آسيا وصل ميکند و راه تاريخی ابريشم ازقلب آن ميگذرد؛ همواره توجه جهان کشايان آزمند وابرقدرتها را، بخصوص دردوران استعمارنوين و بعد آن درزمان جنگ سرد که رقابت قدرت های بزرگ، برای تقسيم مجدد جهان، ازطريق ايجاد پايگاههای نظامی ، بمقصد کنترول و دستيا بی به مواد خام و انرژتيک، تشديد گرديد؛ به خود جلب و معطوف نموده است.

    همين موقعيت جيوپليتيک آن موجب شده است، که کشور ما قربانی تحقق اهداف شوم انحصارات غارتگر وحکومت های مستبد داخلی وابسته به آنان گرديده که طی چند قرن اخير، مردم زحمتکش و مستعد به کار ، ولی ناتوان و بلاکشيدۀ آن ، بار مضاعف ستم ملی و اجتماعی دولت های فاسد و خود کامۀ را همراه با تسلط و نفوذ بيگانه گان، به روان خسته ، دوش های خميده و جسم های نحيف و رنجورخويش، جبرآ و قهرآ حمل ميدارند .

     تسلط چنين فضاء و شرايط دشوار و نا مساعد سياسی و اقتصادی، انسانهای آگاه ، متعهد و رسالتمند جامعۀ ما را در عرصۀ پر از فراز و فرود مبارزه، برضد استبداد و ستمگری، حصول استقلال سياسی و تأمين  برابری ملی، ترقی اجتماعی و عدالت انسانی کشانيد.

   اين مبارزه که نخست بخاطر کسب استقلال سياسی و استقرار حاکميت ملی آغاز گرديد، مبارزينی چون: وزير محمد اکبرخان، ميرمسجدی خان کوهستانی، امين الله خان لوگری، ملا مشک عالم، ميربچه خان کوهدامنی و ديگران را درعرصۀ مبارزۀ حق طلبانۀ ملی و آزاديخواهی کشانده، بعدآ تداوم آن با نطفه گذاری و ايجاد جنبشهای فعال استقلال خواهانه و ملی گرايانه که برنامه و اهداف اصلاح جويانه و ترقيخواهانه را برای اعتلاء و پيشرفت کشور، مطمح نظرداشت؛ با رشادت و رادمردی مبارزان و سر سپرده گانی مانند علامه محمود طرزی، محمد انوربسمل، ملا فيض محمد کاتب هزاره، غلام محی الدين انيس، ميرسيد قاسم خان، غلام نبی خان چرخی، عبدالرحمان لودين، محمد ولی خان دروازی، ميرزا محمد مهدی خان چنداولی، غلام محی الدين خان آرتی، شجاع الدولۀ غوربندی، غلام محمد ميمنه گی و تعداد ديگری از آزادی خواهان وروشنفکران، منجر به حصول استقلال سياسی کشور و استقرار دولتی با پرستيژ ملی و مترقی درسطح کشور، منطقه و جهان گرديد.

    بعد از حصول استقلال کشور، هنگام تهاجم ارتجاع سياه و سپيد داخلی و خارجی، مبارزان و ترقی پسندان راستين ميهن مان، دربرابر سرکوبگران جنبش مشروطيت دوم و دسايس و توطئه های آنان ، از پا نه نشسته، با ايثار و قربانی های بی شماری، نسل های ديگری ازفرزندان اصيل و وارثين بی بديل ميهن، اين راه مقدس و پرافتخار نياکان شان را ازطريق پيکارهستی ساز جنبش مشروطيت سوم و سپس ايجاد و پايه گذاری احزاب ملی و دموکراتيک، مجهز با جهانبينی علمی و برنامه های روشنگرانه و ترقيخواهانه، بخاطراستقرارحاکميت قانون و نظام دموکراتيک و ايجاد جامعۀ مرفه و مترقی، تداوم و استمراربخشيده، بدين ترتيب نسل نوينی ازفعالان سياسی  که برخوردارازجهانبينی علمی و آگاهی لازم سياسی، شجاعت و ازخود گذری توأم با تقوی و خوشتن داری، تواضع و کرکتر مردمی بودند، درعرصۀ مبارزۀ سياسی جايگاه پيش کسوتان نهضت آزاديبخش کشور مان را احراز نمودند.

   مبرهن است ، تا زمانی که ديو ظلمت سرشت آز و کين، بر مقدرات انسان حاکم وهيولای وحشتزا با سم مرگ افزايش افقهای تابناک و چشمه سار های شفاف آدميت را در پردۀ اوهام و ظلمت وخرافات و وحشت، مخدوش و مکدرسازد و کرگسان نعش خوار ، خفاشان کوربين و سيهکار و کلاغان مفتخوارش با همه دنائت و فرومايه گی در طماع مکيدن شيرۀ جان انسان باشد؛ مبارزۀ فروغ با ظلمت، غرور با مذلت، صدق با کذب، صفاء با کدورت و درنهايت امر، زنده گی با مرگ تا پيروزی نهايی آن، ازنسلی به نسلی تداوم و تجسم خواهد يافت.

    هرکسی را که رنج انسان آزارميدهد، طبعآ عشق او به سعات و درک عميق او به رهنمای حياتش بدل ميگردد.

   زنده ياد خليل الله خليلی شاعرشهير کشورمان چی نيکو بيان نموده:

                 شهرت طلبی چند بهم ساخته اند

                چون گرگ گرسنه درجهان تاخته اند

                کردند بزير پا هزاران سر و دست

                تا گردن شوم خود بر افراشته اند

     داکتر احسان طبری شخصيت معاصر سياسی و انقلابی ايران درجايی چنين ياد آور ميگردد: « باری بردوش ماست، بار گرانی از جور و فساد چند هزارساله! آيا خواهيم توانست راز عدالت اجتماعی، رمز حقيقت علمی را فراگيريم و آن را درسرزمين بلا زدۀ خود پياده کنيم؟ ».

    طبيعتآ راه خطير درپيش گرفته شده، قربانی ها و جان فشانی های را بهمراه داشته و چی راه گشايان، آزاد انديشان، دليرمردان و روشنفکران رسالتمندی که دراين آرمان انسانی، زنده گی خود ها را آگاهانه وقف و با تن درندادن به مذلت و پستی، جانهای شيرين و سرهای پرغرورخويش را نثارکرده ، به جاودانگان پيوسته اند.

   دراين رابطه جناب محمد عثمان صدقی چی زيبا فرموده اند:

                  با سنگ روزگار سر پر غرور ما

                صد بار خون چکان شد و يکبار خم نشد

    حضرت بيدل (ع ) انسانها را در محدودۀ زنده گی، انباشته از ظلم و ستيز، چه ماهرانه به مبارزه ترغيب و تسجيع نموده است:

                عاجز کشی است شيوۀ ابنای روزگار

                بيدل بچشم خيره نگاهان زبون مباش

    آنانی که در راه تجدد پسندی، ترقی خواهی و عدالت جويی، زنده گی خود را آگاهانه وقف و ايثار می نمايند و برای نسل های بعدی صفحات درخشان مبارزات سرنوشت ساز انقلابی را عليه استعمار، استبداد، بی عدالتی و عقب ماندگی، باز و هموار ساخته درسهای آموزنده آزادی خواهی و کارنامه های ماندگار رسيدن به پيروزی نهايی را، رهنمون ميگردند، نام پر افتخار شان دراوراق زرين تاريخ کشورثبت و جاودان خواهد ماند.

    حکيم عمرخيام منجم، رياضی دان، فيلسوف و شاعر نيکوبيان زبان فارسی- دری، جايی ميفرمايد:

          گر برفلکم دست بدی چون يزدان

          برداشتمی من اين فلک را زميان

          وزنو فلکی دگر چنان ساختمی

          کازاده به کام دل رسيدی آسان

  

چندی قبل يکی ازهمين ره گشايان خرد آموز، شخصيت مردم دوست و مبارز نهضت دموکراتيک وآزاديخواه کشورمان چشم ازاين جهان فروبست.

     اين شخصيت مردمی، عبدالسلام " سلام" فرزند مرحوم فقيرمحمد بوده ، که به تاريخ 5 ماه ثور 1308 هجری شمسی مطابق 15 می 1929 ميلادی، دريک خانوادۀ روشنفکر در ولسوالی خلم ولايت بلخ، ديده به جهان گشود.

 

   موصوف پس از ختم تعليمات ابتدايی، شامل مکتب ثانوی اقتصاد گرديد. وی بعد ازفراغت ازصنف نهم اين مکتب، دورۀ آموزش عالی را درليسۀ ابن سينای کابل به اتمام رسانيد.

    اوضاع اجتماعی استبداد زدۀ آن روزگار و تربيت خانواده، بويژه تأثير معنوی برادر ارشد و آموزگارش، مرحوم عبدالله نثار که يکی از وطنپرستان منور، روشن بين و ترقی پسند آن ولايت بود و مقالات و مضامين شان همواره درمطبوعات آنوقت کشور منتشر ميگرديد؛ همراه با استعداد، ذکاوت و علاقه مندی خودش به کسب دانش و آگاهی ازمسائل دينی، اجتماعی، ادبی و سياسی، نامبرده را بنابر احساس عميق و درک وسيع از محيط پيرامونش که مملو و آگنده ازفقر و سيه روزی، تبعيض و نابرابری، ظلم و بی عدالتی بود، به عرصۀ فعال مبارزات سياسی کشانيد.

   عبدالسلام " سلام " را ميتوان يکی ازجملۀ مؤسسين و فعالان جنبش دموکراتيک و آزاديخواه افغانستان ، بحساب آورد.

    چنانچه روانشاد " سلام" با انجام گفتگوهای سازنده، بحث های مفيد و تبادل افکار با جمعی از همفکرانش درسال 1331 هه ش ، جمعيتی را درباغ بابرشهر کابل بنام " خراسان " ايجاد نمود که در آن علاوه از حضور خودش، جمع ديگری ازشخصيتهای ملی ، سياسی و اجتماعی کشور چون: رضوان قل تمنا، وکيل گلدی، زنده ياد طاهر بدخشی، عبدالحکيم مجاهد مزاری،غلام رسول سينايی و داکتربرنا آصفی ، عضويت داشتند و برخی از متنفذين روشن بين محلی از فارياب، بلخ و جوزجان، ازجمله ابوالخير "خيری" ، نظرمحمد نوا، خال محمد خسته و کريم نزيهی که قبلآ با مرحوم غبار همکاری داشتند؛ ازمشوقين پنهانی اين جمعيت بوده اند.

    بنا برگفتۀ اکادميسين دستگير پنجشيری در کتاب ( ظهور و زوال...) « جمعيت خراسان درحقيقت خشم و خروش و واکنشی بود عليه افراط کاريهای مستبدين، عظمت طلبان و سياست های فرهنگی طراز فاشستی محافل حاکمۀ افغانستان. شگوفه های اين سازمان نورسته، بعد از انحلال نهضت ويش زلميان و سرکوب هواداران ندای خلق و جمعيت وطن و نهضت نوروزی ( اتحاد سری تحت رهبری سيد اسمعيل بلخی)، توسط پرماچ نائب الحکومۀ مزارشريف پرپر گرديد ».

   عبدالسلام " سلام" بعد از ختم دورۀ تعليمات عالی از ليسۀ

ابن سينا، شامل دانشکدۀ حقوق و علوم سياسی دانشگاه کابل گرديده واز رشتۀ حقوق عامه و ديپلوماسی موفق به اخذ دريافت ليسانس گرديد.

 دراين آوان وی و زنده ياد طاهر بدخشی با روانشاد ببرک کارمل که درآن زمان نقش مرکزی و رهنمود دهنده را درجنبش اتحاديۀ محصلين کابل بعهده داشت وتازه از زندان رها گرديده ، ادامۀ تحصيل ومبارزات سياسی را مجددآ ادامه ميداد؛ معرفت و آشنايی حاصل و توسط وی فعاليتهای سياسی شان همگام و وهمنوا ميگردد. البته دراين لحظات تاريخی و سرنوشت ساز وطن، ببرک کارمل توانست با درايت، تلاش و ابتکار زايد الوصفی، نقش کليدی و محوری خود را در اتصال برخی از رهروان جنبش مشروطيت سوم با حلقات خود جوش و پراگندۀ نهضت چپ و دموکراتيک ، درگروپ های معين تحت رهبری واحد تنظيم و منسجم نمايد که بعد ها اين حوزه های منظم سياسی، زمينۀ تدارک کنگرۀ مؤسس " جمعيت دموکراتيک خلق" را فراهم و پی ريزی نمود، که پس از آن بنام " حزب دموکراتيک خلق افغانستان مسمی و رسالت تاريخی اش را درروند مبارزات داد خواهانۀ مردم افغانستان ايفاء نمود.

    زنده ياد عبدالسلام " سلام " منحيث يک کادر مجرب، مدبر و ورزيدۀ دولتی مدت زمان زيادی را درادارات مختلف بحيث: مدير احصائيه ولايت کابل بعدآ درسمت ولسوال درولسوالی های قره باغ کابل، جبل السراج پروان، عليشنگ لغمان، پساوند غور، سنگچارک جوزجان و پشتون کوت ولايت فارياب و سپس درزمان جمهوری داؤود خان بحيث والی ولايت بادغيس، با کمال صداقت، امانت و وطنپرستی، ايفای وظيفه نموده است.

    وی درزمان استقرار حاکميت ح. د. خ. ا دردهۀ 80 درپست های: معيين وزارت داخله، رئيس ارگانهای محلی شورای وزيران، مشاور صدارت و سکرترجنرال جمعيت افغانی سره مياشت ( هلال احمر) عزتقررحاصل و بعد از سقوط حاکميت سالهای چندی را درکشورازبکستان وسپس درکشور سويدن بحيث مهاجر بسر رسانيد.

   ايشان شخص متواضع، حليم، خليق و مهذبی بوده و از نفوذ و محبوبيت و شهرت نيک درميان روشنفکران کشور و تودۀ مردم، بويژه درولايات و مناطق شمال کشور، برخوردار ميباشد.

   موصوف درمدت زمان اقامتش در سويدن سه بار بحيث رئيس انجمن مهاجرين افغانستان دراين کشور، برگزيده شد و تا آخرين روزهای حياتش وفاداری خود را به آرمانهای مقدس وطنپرستانه و ترقيخواهانۀ مردم و کشورش به اثبات رسانيد.

  سرانجام عبدالسلام " سلام" دراثر مريضی ای که عايد حالش گرديده بود بتاريخ 25 دسامبر 2008 ميلادی به عمر هفتاد ونه (79) سالگی جهان هستی را پدرود گفت.

    آری هرچند امروز" سلام " درميان ما نيست؛ ولی ياد و خاطرات و کارنامه های درخشانش منحيث يکی ازفرزندان صديق و وطنپرست کشور، همواره جاويدان خواهد ماند.

              سعد يا مرد نکونام نميرد هرگز

            مرده آنست که نامش به نکويی نبرند