بـــــوی بــــــــــد

محمدنبی عظیمی

بـــــوی بــــــــــد

 

  بیشتر از یک ماه می شود که به منظور شرکت درمراسم عروسی یکی از عزیزان و اجرای برخی از کارهای ضروری  درشهر کابل یعنی زادگاه عزیزم به سر می برم. درکابلی که برای باز سازی آن تمام امید ها ازبین رفته اند. درشهری که اگر آب است، برق نیست و اگر برق است ازآب خبری نیست. درکابلی که شمار زیاد سرک هایش حتی پس از این همه سال واین همه مصرف واین همه وعده و سوگند به خداوند و قرآن و این همه داد وفریاد همشهریان، هنوز هم داغدار یا به گفتهء شاعرعارف و نامدارمان زنده یاد، صوفی عشقری " وَنـد، وَنـد " است. آری دلم خون می شود وقتی که درشهر خودم به هرسومی روم وبه هرسو می نگرم، با موانع سمنتی و دیوارهای بتونی و سیم های خاردار مواجه می شوم وآنگاه به نظرم می رسد که زندانیی بیش نیستم در شهر خودم. به همین سبب قلبم می شکند و با خود می گویم خدایا ! چه بلایی بر سر این شهری که روزگاری جنت مکانش می خواندند،آورده اند. آخر چقدر زباله ، چقدر کثافت، چقدر بوی گند و عفونت ؟ خدایا آن کابلی که  هوایش به هوای باغ ارم شبیه بود کجا واین شهری که انگار تمام بوهای بد ومشمئزکننده جهنم رادرآن جا داده اند کجا؟ زیرا همین  که  سحرگاهان بیدار می شوی وپنجره را می گشایی، بوی عفونت انبار های کثافات مقابل منزلت، بوی پیکرهای سوخته وبوی خون اجساد پاره پاره همشهریانت به مشامت می رسد و یا شامگاهان که به بستر می روی ازترس صدای انفجار و یا ازبیم " لالایی" -  به تعبیر استاد لطیف ناظمی-  " انفجار موشک تا صبح خواب پریشان می بینی وآنگاه چه بخواهی چه نخواهی ازخود می پرسی: آیا این کشور صاحب دارد؟ آیا دراین سرزمین دولتی درکار است؟ اگردولت وحکومتی هم درکار باشد آیا همان دولت کورهای " ژوزه ساراماگو* " نیست که برآدم های نابینا حکومت  می کند ؟  ولی مگر انسانیت می تواند بدون چشم زنده گی کند؟  واگرپاسخ آری وشاید باشد ، در آن صورت مگر می توان بر آن نام انسانیت را گذاشت ؟

   درجایی خوانده بودم که عالمان الهیاتی بوده وهستند که به طور قطع ویقین گفته بودند ومی گویند که سخت ترین چیز یک زنده گی درجهنم، عادت کردن به بوی بد آن جاست. هرچند این عقیده دقیقاً با همین واژه گان نمی باشد ولی مفهوم همین است وامادراین سرزمین - درسرزمین من-  از بس بوی بد از هرچیز واز هر ارزش انسانی بلند شده است، دیگر ما به این دوزخ بوها عادت کرده ایم : به بوی ناخوشایند فقر ومسکنت، به بوی بد بیکاری و دریوزه گی ، به بوی قبیله پرستی و قوم گرایی، به بوی مشمئز کننده تبعیض نژادی، به بوی بد نسواردهن  ،به بوی چرس، بوی افیون و شنیدن بوی گند ومردار وطنفروشی ، به بوی تملق و بوت پاکی، به بوی تقلب وبوی دروغ وریا وبوی خیانت به امانت مردم و میهن. بلی بوهای بد بسیار اند که متأسفانه آن ها را هرروز یا استشمام می کنیم ویا می شنویم ؛ اما چنان عادت کرده ایم که با حس کردن آن ها خم بر ابرو نمی آوریم . مثلاً با همین بوی بد ودلآزاری که ازتضرع واصرار وابرام بزرگان ما به بهانه " مصالحه ملی " دربرابر یک مشت طالب وحشی برمی خیزد، درست مثل دیروز .  یا با بویی که از فساد اداری گسترده بلند شده وبلند تر شده می رود، یا با بوی ناراحت کننده یی که از ناکارآیی دولت و نوکر منشی برخی از عمال بلند پایهء آن بالا می شود . یا اگر زیاد دور نرویم و به ابتذال اخیری که سایت انترنتی "ویکی لیکس" به راه انداخت وبوی بدافشاگری های بی رحمانه آن بردامن امریکایی ها ، پاکستانی ها و شرکاء وبرخی از کارگزاران لشکری وکشوری ما نشست، اشاره کنیم ، می بینیم که چگونه سرزمین مان درگنداب این بو های متعفن و ناخوشآیند غطه ور ودر حال غرق شدن است :    

    هنوز یک ماهی هم از افشای 76 هزار سند محرم مربوط به جنگ افغانستان و بازی های پشت پردهء امریکا و متحد دیرینش ( پاکستان ) توسط سایت افشاگر "ویکی لیکس" نمی گذرد که مدیر آن سایت به جهانیان وعده داده است که علی الرغم  خواهش دولت ووزارت دفاع امریکا مبنی بر عدم نشر اسناد باقیمانده ، دست اندر کاران ویکی لیکس به زودی 15 هزار سند مهم دیگر را به ارتباط این جنگ ویرانگر  ونقش پاکستان به ویژه سازمان آی اس آی پاکستان به دست نشر خواهند سپرد. اسنادی که دربردارندهء گزارش های تکتیکی واحد های خرد وبزرگ نظامی امریکا و حاوی تحلیل های راهبردی و کلیدی سیاسی – نظامی مربوط به جنگ امریکا با قوت های درگیر درباتلاق افغانستان وپاکستان است.

   اگر از این اسناد از یک سو بوی همکاری های نزدیک استخبارات پاکستان و شرکت اعضای بلند پایهء آی اس آی در هنگام طرح برنامه های تروریستی بر ضد نیروهای امریکایی و جامعه جهانی بلند شده است، از سوی دیگر بوی مردار خیانت و وو طنفروشی عده یی از دست پروردگان سازمان جهنمی آی اس آی پاکستان را در درون دستگاه حاکم کشور به مشام ما می رساند و هویدا می سازد که پاکستان برای اجرای نقشه ها وپلان گذاری های ضد افغانی اش از عوامل نفوذی با صلاحیتی در دولت افغانستان برخوردار است.  هرگاه درنگ کوتاهی بر اظهارات دوسه تن ازمقام بلند امنیتی کشور مان پس از افشای این اسناد بیندازیم ، می بینیم که چگونه یکی از بزرگان نظامی کشور با خونسردی تمام می گوید  که دراین اسناد سخن تازه یی وجود ندارد و" ما " از آن چه گفته شده است ، خبر داشتیم؛ ولی در همان روز مشاور امنیت ملی کشور داکتر سپنتا  دربرابر نشر وپخش این اسناد واکنش به شدت منفی نشان می دهد  و آن را یک خبر تکاندهنده و شگفتی آفرین برای مقامات دولت افغانستان عنوان می کند و وحید عمر سخنگوی حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان نیزمی گوید : " ما از این که رقم درشتی از اسناد به بیرون درز کرده ، تکان خوردیم.این خبر تکان دهنده بود."        

 پس حالا باید ازآن مقام بزرگ نظامی پرسید که مگر طرح ناکام هواپیما ربایی از فرودگاه کابل وکوبیدن آن به مقر ریاست جمهوری به منظور ازبین بردن حامد کرزی ، هدف قرار دادن مرکز فرماندهی ناتو و سفارت های امریکا وبریتانیا ، وهتل آریانا بنابر دستور ایمن الظواهری مرد شماره دوم سازمان جهنمی القاعده ، توطئه  مهمی نبود و جناب شما از آن خبر داشتید؟    

  اگر نگاهی به گذشتهء نه چندان دور بیفگنیم متوجه می شویم که آی اس آی دردوران جهاد ظاهراً برای کمک به مجاهدین ولی در حقیقت برای تطبیق اهداف سیاسی – نظامی دولت متبوعش درافغانستان، برخی از افراد سست عنصر و نوکر منش را انتخاب و با دادن بعضی امتیازات مادی دست پرورده ونمک خور خویش ساخته بود. اظهارت اخیر کرنیل امام که برای رهاییش از دام رباینده گانش پخش ونشر شد، گویای این حقیقت است که وی اسرار فراوانی از دخالت آی اس آی و جا به جا ساختن افراد نفوذی اش در ادارات کشوری ولشکری کشور ما دارد. وانگهی مادامی که برخی از این مقامات دربرابر نماینده گان مردم در مجلس پارلمان افغانستان با حضور ذهن وبدون کدام جبر وفشار مدت ها پیش اعتراف کرده باشند که در دوران جهاد دست نگر آی اس آی بوده وروابط نزدیکی با مقامات دولتی آن کشور داشته اند ، دیگر چه سوالی باقی خواهد ماند دربارهء موجودیت این عمال نفوذی پاکستان در درون اردوی افغانستان؟ وهمین افراد نفوذی اینک بیشتر از 8 سال می شود که درمحور سیاست های کشور ما قرار دارند. آخر مگراین تصادفی است که کسی که فرماندهی اردوی افغانستان را به دست دارد و در سالروز جشن مجاهدین ودر برابر چشمان تمام جهانیان پس از شلیک چند فیر تفنگ، فرار را بر قرار ترجیح می دهد، تا هنوز که هنوز است و بوی بد پیروزی دشمن بیشتر از پیش شنیده می شود، همچنان در چوکی این مقام مهم لم داده است و آن کس که درمخالفت  با آی اس آی بیرق افراشته بود، قربانی گردد ؟  

بنابراین اگر دربرخورد های روزمره ودرجنگ ها و عملیات نظامی با دشمن بوی ناخوشآیند خیانت و تلفات و شکست نیروهای مان را می شنویم ، باید بدانیم که ما سیاست واعمال انفعالیی را دربرابرچنین کارستان های بزرگ پاکستانی ها داشته ایم. به یاد بیاوریم جنگ جلال آباد را. مگر درآن جنگ نابرابر،  جلال آباد از چهار طرف محاصره نشده بود؟ مگر به جز هوا کدام راه وکانال اکمالاتی دیگری  وجود داشت؟ مگر شمار نیرو های پیاده مخالفین بیشتر از پانزده هزار نفر نبود و این قوت ها با 25چین تانک وبیشتر از یک صد واحد توپ و هاوان و صدها میل ماشیندار د.ش.ک. و توپ های ز.او.23 م م دافع هوا وراکت های دافع هوای بلوپایب وستگر مجهز نبودند؟ درحالی که قوت های اردو، وزارت داخله ووزارت امنیت دولتی مستقر در جلال آباد وحومه  به کمتر از 8000تن می رسیدند. پس چه واقع شد که " ما " از آن جنگ پیروز به در آمدیم و مخالفین دولت را به شکست مفتضحانه یی مواجه ساختیم؟

   پاسخ روشن است : درآن موقع رهبران وفرماندهان ومنسوبان قوای مسلح افغانستان به منظور دفاع از استقلال وتمامیت ارضی کشور شان ، دفاع ازمنافع و نوامیس و دفاع ازبلست بلست مرزهای کشور می رزمیدند ؛ ولی حالا چگونه می توان از کسانی که سال ها از نصیرالله بابر وجنرال حمید گل  و کرنیل امام وسایردولتمردان پاکستانی پول گرفته اند وتا هنوز هم نیاز مند دست حمایت گر پاکستانی ها بر سرخویش هستند، انتظار داشت که دربرابر امیال خصمانهء دشمنان تاریخی مردم افغانستان – حتا – کوچکترین واکنشی نشان دهند ؟   

رویکرد :

* برای آشنایی با رمان " کوری "  نویسندهء پرتگالی به بخش فرهنگی سایت وزین دیدگاه و نوشته یی از همین قلم به نام  " کوری " منتشرهء سایت وزین مشعل مراجعه گردد.