آنچه باید « آگاهان » از آن آگاه شوند !

محمد عالم افتخار

                                 آنچه  باید « آگاهان » از آن آگاه شوند !

مقالهء جالب و تکاندهنده ای خواندم از محترمه آصفه صبا که در پایان شرکت در مبارزات انتخاباتی ی پارلمانی نگاشته اند و عنوان دارد : « بلی آقای احمد سعیدی آگاهان بازنده شدند!»

به مجرد ورود به این نوشته ؛ در می یابیم که موضوع معطوف به مقاله ای از محترم احمد سعیدی است که  ایشان در پایان تجربهء ناشی از شرکت شان در مبارزات انتخاباتی ؛ نگاشته و به چاپ سپرده بوده اند .

قبلاً باید عرض کنم که برداشت های عمدهء من از فرمایشات محترمه آصفه صبا اینهاست :

ـ ایشان در حالی کاندیدای کرسی ی پارلمان شده ؛ طی مبارزات انتخاباتی اهداف و پلانهای کاری ی خود را به هموطنان روشن نموده اند که برخ عمدهء این هموطنان از ترس و رعب جنگسالارانی که مثلاً در «دوران جهاد!» جوانان و تحصیل کرده های محکوم و مغضوب را چنان زنده به گور میکردند که نخست به دست خودشان قبر هایشان  را حفر می نمودند ؛ بازهم دراین انتخابات ولسی جرگه , اقارب و وابسته گان آن چنان قربانیان ؛ رأی خویش را به نفع همان جنگسالاران جنایت پیشه به صندوق ها ریخته, و ایشان را « وکیل » سا ختند.

ـ درجریان انتخابات و در زمان مبارزات انتخاباتی , پرابلم های زیاد فرا راه محترمه خانم صبا قرارگرفته, که قبلاً تصورش را نمی کرده اند . استادان ومعلمین و کارگران ـ به اصطلاح پرولتاریا ـ و زحمت کشان ومستضعفین که ایشان خواهان حقوق آنها هستند اکثراء درانتخابات شرکت نورزیده , و تعدادی ازآنها روزها و شبها در دسترخوان زرداران  و زورمندان نشسته , و به نفع آنها فعالیت مینمودند . واقعیت تلخ وجود داشت که فقط پول و زور معیار اساسی بود , دیگر شعارهای روشنفکرانه جهت تغییر وضع موجود و گذار از بحران , شنونده نداشت .

ـ محترمه آصفه صبا خطاب به جناب سعیدی مشخصاً مثال می آورند که در بدخشان شیوای شرق، استاد قهار "سروری" استاد دانشگاه البیرونی,"واقف حکیمی" سخن سرا و روشنفکر دینی ," وشاعر توانای زبان فارسی درحوزهء تمدنی ما، " پرتو" نادری " اندیشمند توانا "محمدرفیع خوست فرینگی" و جناب"هارون میر"تحلیلگر مسائل اجتماعی وسیاسی , دراین تراژدی درکنارما وشما استند.

" سلطان زوی" منقد وتحلیلگر مسایل سیاسی که تمام مردم کشور با ایشان آشنا هستند کنارگذاشته شده است,"استاد رحمان اوغلی" سخنور وسخن سرای فاریاب زمین که با شهامت و دلیری ابرازنظر مینماید چون مرد سازش ومعامله نبود, با دسایس و توطیه  کنار زده شده اند ...درحوزه ء انتخاباتی جوزجان که حوزهء کاندیداتوری خانم صبا هم بوده ,انجینراحمد که در لویه جرگه ی قانون اسا سی  با موضعگیری اصولی و اسا سی در کنار بسیاری از وکلا ازجمله" زلمی یونسی" وکیل ولایت بلخ که در رهبری تعداد کثیری ازوکلا قرار داشتند مجدانه مبارزه  و مجادله نموده  در راستای اهداف ملی قاطعانه ایستادگی نمودند , بعد ازآن تاریخ انجنیراحمد در لست سیاه عدم ورود به وکالت قرار گرفت, در انتخابات گذشته .. او برنده ی انتخابات بود وعمداء کنار زده شده بود, این بارهم به همان سرنوشت دچارگشت!

درولایت باستانی بلخ "زلمی یونسی " ازجمله شخصیت ها و روشنفکران متعهد و وفادار به منافع مردم می باشد, او که فرزند مبارز نستوه محمد یونس خان کندک مشر یکی از فاتحین اصلی" تل " در جنگ استقلال کشوراست ؛ نیز دراین انتخابات نتوانست به پارلمان راه یابد. به همین قسم جناب فاضل سنگچارکی در ولایت سرپل و سخنگوی جریان تغیر وامید نیزنتوانست به خانهء ملت ؟ رود, جناب علومی شخصیت بزرگ نظامی و سیاسی کشور درقندهار نتوانسته است رأی به دست آورده, وارد پارلمان گردد . باید یاد آورشد, موجودیت جنرال علومی در کمیسیون مربوط  قوای مسلح از ضروریات مبرم کشور درولسی جرگه بود , توطیه  و دسیسه علیه جناب علومی ابعاد وسیع داشته دستان ناپاک مداخلات خارجی درعدم موفقیت وی دخیل است.»

چنانکه ملاحظه میفرمائید ؛ عامل رعب و ترس مردم از آدمکشان ؛ بی تفاوتی و عدم تحرک و عدم اشتراک بخش زیاد از زحمتکشان در انتخابات و سرانجام دسایس و توطئه های حکومتی و خارجی است که خانم آصفه صبا آن ها را برجسته فرموده و تقریباً موضوعیت و مشروعیت انتخابات و نتایج آن را زیر سوال می برند .

این برداشت های مشخص از وضع مشخص و تجربهء مشخص ؛ مرا جدآً وسوسه کرد تا به مقالهء منبع از قلم سعیدی صاحب دسترس یابم . با تصور بائیسته ای که از جناب ایشان داشتم حتمم بر این بود که ایشان تحلیل مشخص و راهگشایی از این تجارب و نماد های مشخص و نمودار های شاخص به عمل آورده درس هایی از آن برای فرهنگیان و مردم  در مرحلهء مشخص جاری استخراج  فرموده اند . خلاصه ؛ نگاشتهء شان را یافتم که چنین عنوان دارد :

« ما همه بازنده ايم»

و در زیر این عنوان بلافاصله چنین میخوانیم :

 « انتخابات دور دوم ولسي جرگه  با تمام تقلب ؛ تخطي  و انتقادات  گذشت  و در این میان ما بازنده ایم ، ما تحصیلکردگان! ما نویسندگان! و ما لایه های حاشیه نشین قدرت که مدعی ترقی و پیشرفت کشور خود بوده و هستیم . بی شمار نیستیم ، در شهرها پرسه می زنیم، در روزنامه ها ، ويب سايت ها و وبلاگ ها  مقاله و یاداشت می نویسیم ، به برکت فیس بوک و چتينگ از حال یک دیگر خبر داریم . گاهی شوخی می کنیم و گاهی دل خود را به سخنی کوتاه خوش می نماییم . اما همه نا امید هستیم، زیرا، بازندهء تاریخ هستیم  و هنوز به ما باور ندارند

تقریباً سراپای مقالهء جناب سعیدی در حول و حوش همین مفهوم می چرخد و از « نسل ما » یاد آور میشوند که تا حد زیاد قربانی اشتباهات نسل گذشته اند و خود هم انسجام اندیشه ای و عملی ندارند .

« پس امید بی فروغ ما چشم به چه کسی دوخته است؟ این (ما) پادشاهان قلمرو سخن و جملات تند تند سیاسی، وقتی از تغییر، اصول دموکراتیک، اصول قانون اساسی، اصلاحات در حكومت …. حرف می زنيم ، منظور و اميد ما چیست؟ مخاطب ما كيست ؟ از چه کسی توقع حرکت و باور  داريم؟ مردم همان توده های انبوه و بی شکل که نه “لفظ و قلم” ما را می دانند و نه از این ایدیولوژی ها و مباحثات تلويزيوني ما  سر در می آورند و نه سخن فرسایی های ما پیوندی با فقر و گرسنگی روزمره ی شان دارد و نه لقمه نان براي شان فراهم مي سازد .

ما بازنده ها در حاشیه  قدرت و اجتماع ، چشم به تغییرات دموکراتیک و بیرون از ظرفیت تاریخ کنونی اجتماعی و سیاسی خویش، در انتخابات دور دوم ولسي جرگه دوخته بوديم .»

بدینگونه جناب سعیدی می فرمایند که انتظارات ما از دور دوم انتخابات ولسی جرگه ؛ هوس و توهمی بیش نبود . ایشان پس از اشاره به منتقدان گوناگون دموکراسی در افغانستان بدین جا تأکید و تصریح میکنند :« منظورم کسانی است که از بنیاد این سیستم را در افغانستان قبول دار نبودند . دموکراسی اسلامی! دموکراسی جنگي ، دموکراسی مافيايي ، دموكراسي قبيلوي  بی سر و سامان .  

 این تعبییرات بدون درك از آنچه كه است  ، نشان بلوغ سیاسی و تاریخی نیست، نشان درماندگی و بي چاره گي  “نسل من” است که در اثر خشم و کینه ای که حاصلِ تاریخ مملو از حرمان و ستم می باشد، هوش و انرژی خلاق خود را از دست داده است. یعنی، در عین حال که ناتوان از خلق یک سیستم و یا وضعیت دلخواه برای مردم خود است ، بصورت افراطی در موضع نفی، سخنسرایی می کند.

 شاید آنچه که هست نافهمي  و بس نا فهمي باشد، اما آیا نسلی که با شور و شیدایی کلاسیک شعر می سرايد  ، قادر به بهبود وضعیت هستند كه هرگز نيستند

لذا سعیدی صاحب نه تنها نفس انتخابات و دموکراسی مورد بحث در کشور را تائید میکنند بلکه نفی آنرا « نافهمی و بس نافهمی » میدانند و صریحتر آن را « نشان درمانده گی و بیچاره گی ی « نسل من » میدانند که ... هوش و انرژی خلاق خود را از دست داده است »! و حتی مینگارند که :

« من از این خشم و کینه ی میراثی، از این بلوای نسل خود می ترسم . پتانسیل عظیم خشونت، عدم تساهل و نیروی بیکران ضد یت با خرد  در قالب اساطیر سیاسی- تاریخی و مذهب را در خود دارد . این نسل بدون ترديد اشتباهات نسل قبلی خود را يك بار ديگر تکرار می کند. از این سبب، “نسل جدید” دو واژه بی معنا برای نسل ما ست.

انگار ما نیز قربانی طاعون خشونت و قتال نسل پیشین خود هستیم که در اثر ستم، فقر و حرمان تاریخی رادیکال شده بود

بدینگونه جناب سعیدی بزرگواری میفرمایند که نفی دموکراسی و منجمله انتخابات , «  نشان بلوغ سیاسی و تاریخی نیست، نشان درماندگی و بي چاره گي  “نسل من” است که در اثر خشم و کینه ای که حاصلِ تاریخ مملو از حرمان و ستم می باشد، هوش و انرژی خلاق خود را از دست داده است...»

ایشان پرسش عظیمی را طرح میکنند : « آیا به راستی تاریخ گذشته، در ذهن نسل من معنای دردناک دارد؟

چرا تاریخ گذشته نمی تواند یک نگاه نو، افق تازه و درک جدید را در نسل من به وجود آورد؟ ما قربانی افراطیت فعالان سیاسی چپ و راست در دهه (برهه !) گذشته بوده و هستیم، ولی چرا فعال سیاسی و روشنفکر جوان امروز آن افراطیت را دنبال می کند؟

یک نگاه به وبسایت ها، وبلاگ ها و فیس بوک ها کافی است که به چگونگی و کیفیت مکالمه و نگاه “نسل جوان امروزي ” پی ببریم . در اکثر مکالمات، خشونت، نفرت پراگنی، توهین، اتهام زدن، تقدیس خشونت زیر نام سلحشوری، عدم تحمل عقاید مخالف و پرخاش با آن، ستایش از کاراکترهای خشونت طلب و..به وفور دیده می شود.

با چنین روان های متمایل به خشونت، “نسل جوان” در انتخابات دور دوم ولسي جرگه  و دموکراسی بازنده است. زیرا نخواست  از خشونت ساختاری و عدم شکیبایی گذر نماید ...این نسل در ظاهر ادعای ضدیت با دموکراسی و تساهل را ندارد، ولی در گفتار عمومی به بازتولید خشونت و انکار مخالفان پرداخته ، امکان گفتگو و تفاهم را در کمترین حد خود تقلیل داده است.

روشن است که این نسل از فقدان فرهنگ دموکراتیک رنج می برد و تا وقوف بنیادین بر آن، اشتباهات فاحشی را مرتکب خواهد شد كه جبران آن بزودي ها امكان پذيرنيست بايد سال هاي سال انتظار كشيد تا نسلی به وجود آيد كه امروز را به گذشته ها معامله نكند و فردا را به امروز

نخستین دریافت بنده این است که میان مقالهء محترمه آصفه صبا و محترم سعیدی جز اصل « بازنده بودن » دیگر سنخیتی وجود ندارد . خواهر آصفه صبا از مرعوب بودن مردم به شمول روشنفکران و اصناف مختلف زحمتکش که تودهء مردم را تشکیل میدهند ؛ در قبال بیرحمترین جنگسالاران جنایت پیشه , شاکی اند و نیز از اینکه بخش دیگر تودهء مردم اصلاً به انتخابات بی اعتنا بوده و در رأی گیری ها حضور به هم نرسانیدند .

علاوتاً ایشان یاد آور میشوند که در جریان کمپاین انتخاباتی به معضلاتی روبرو گردیدند که قبل بر آن حتی برایشان قابل تصور نبود . وانگهی جهتی که محترمه آصفه صبا مشخص میکنند قطعاً غیر از آنچه است که محترم سعیدی بر آن تمرکز فرموده اند .

به دریافت بنده ؛ آصفه صبا میفرمایند که نیروی قدرت دولتی و خارجیان مسلط  بر افغانستان در جریان انتخابات ولسی جرگه ؛ به طریق اعمال نفوذ و مداخلات زیرکانه ـ طبعاً با استفاده از حالت سر گشته گی و سردرگمی ی تودهء مردم ـ وضعی را پدید آوردند که کاندیدا های مزدور و مورد اعتماد شان را به مجلس نماینده گان بفرستند و درین سناریو بود که بازی ها را چنان به راه انداختند که به هر قیمتی محترمه آصفه صبا و شماری دیگر از وطنخواهان و مردم دوستان را که حتی در دورهء قبلی کرسی نماینده گی در پارلمان داشتند ؛ حذف نمایند .

ولی سخن جناب احمد سعیدی چیز دیگر است .

ایشان اگر نه تمام معضله و مسئله را ؛ قطعاً ثقل اساسی آن را در « نسل من » می بینند که یک پارچه خشونت است و این خشونت را هم به طرز تعیین کننده از « نسل گذشته » به ارث برده است . این نسل سراپا خشونت با اینکه تظاهر به قبولی دموکراسی میکند ؛ اما مدارا و تساهل لازمه آنرا نداشته و بالنتیجه روند های دموکراتیک را که اصلاً مقبول است ؛ قربان خشونت گرایی و خشونت طلبی و نفی کاری و منفی اندیشی مینماید . اینجا دیگر حاکمان داخلی و خارجی نه ؛ که مشتی روشنفکر و چیز دان و چیز خوان و در گیر مباحث روزنامه ای و انترنیتی و فیس بوکی ... معضله و علت العلل هستند .      

سخنان محترم سعیدی وقتی ابرام و اهمیت اساسی و راهبردی می یابد که ما انعکاس همین تجربهء انتخابات پارلمانی را در تحلیل « دو شکست پی در پی » به قلم جناب انجنیر حفیظ اله حازم بخوانیم که مزیداً بر تجربهء شرکت نمایندگان چپ در انتخابات ریاست جمهوری گذشته هم تمرکز دارد :

http://www.ariaye.com/dari7/siasi/hazem.html

بدینگونه بنده نتوانستم از کنار این رویداد ها و حقایق بزرگ تجربی سراسر وطنی به ساده گی رد شوم . صرف نظر از اینکه چه تعداد اندیشمندان گذشتهء بشری با تأکید و اصرار خاطر نشان ساخته اند ؛ تجربه نیرومند تر از علم است ؛ چرا که تجربه علم را به وجود می آورد و نه علم تجربه را . بشر حتی علم را فقط به مدد تجربه می آموزد ؛ یا دقیقتر : به درستی می آموزد !

بدون تحلیل و تجزیهء هرچه دقیق و رسا و به موقع همچو تجربه ها ؛ این فرمودهء جناب سعیدی حتی هولناکتر میشود که : « این نسل از فقدان فرهنگ دموکراتیک رنج می برد و تا وقوف بنیادین بر آن، اشتباهات فاحشی را مرتکب خواهد شد كه جبران آن به زودي ها امكان پذيرنيست ؛ بايد سال هاي سال انتظار كشيد تا نسلی به وجود آيد كه امروز را به گذشته ها معامله نكند و فردا را به امروز

با در نظر داشت عنوان مقالهء خواهر آصفه صبا : « بلی ..آگاهان بازنده شدند!» ؛ که عنوان این بخش مقاله را به دلیل آن انتخاب کردم ؛ حتی خیلی از واژه های ما ؛ قابل باز بینی و باز اندیشی اند ؛ منجمله همین واژهء «آگاهان»!

جسارتاً عرض میکنم که اگر حقیقتاً « آگاهان » داشتیم بازنده نمی شدند و هکذا اگر حقیقتاً « آگاهان » داریم بازنده نشده اند ؛ چرا که این باخت کوچک عدم دست یابی به کرسی پارلمان را به بـُرد عظیم بهره گیری از تجربهء حاصل آمده در تئوری و پراتیک و دینامیزم و انسجام جنبش مترقی و نجات بخش ملی و توده ای مبدل خواهند کرد .

عمده ترین پرابلم که در هر سه نوشتهء یاد شده و همینطور اکثریت تقریباً مطلق بحث ها و تحلیل ها و مناظرات و گفتمانهای جاری ی ما سنگینی میکند ؛ هم پرداخت های کلی است و هم برداشت های کلی .

روشن است که از کُل نمیتوان و نباید کنده شد , ولی حین آسیب شناسی و پتالوژی ـ چنانکه در طب همه گان به ساده گی می بینند ـ جزئیات و حتی ریز ترین و ذره بینی ترین آنها اولویت و اهمیت تعیین کننده دارد .

بدینجهت ما با کلیاتی چون « آگاهان» ، « نسل من » و امثال آن میتوانیم طرح مسأله کنیم ولی نمیتوانیم حل مسأله را به دست دهیم و به تشخیص و درمان بگذریم .  

به ویژه من یقین دارم که در عقب تمامی جملات به ویژه مهم جناب سعیدی از فضا ـ زمان مبارزات انتخاباتی ؛ واقعیت ها و جریانات ریز و درشت فراوان وجود دارد که پرداختن به آنها مارا در آسیب شناسی ی مرحلهء کنونی قویاً یاری می نماید و همینطور سایر کاندیدا های «آگاه» اگر تجارب و دیده ها و شنیده ها و دریافت های خویش را با دیگران شریک بسازند ؛ کار ؛ کارستان خواهد شد .

معهذا باید خاطر نشان ساخت که شرط مقدم همهء این روند ها اگر نه توحید بینش ؛ حد اقل نزدیک ساختن طرز بینش های ماست . چنانکه در یک تست بیولوژیکی می بینیم ؛ اولین قدم ؛ نمونه برداری است . واضح است که برداشتن سمپلی از عضو مائوف برای تجزیهء لابراتواری ؛ دانش و آگاهی لازم دارد !

وانگهی سوال چنین میشود که با این سمپل چه باید کرد ؛ تا آسیب در آن کشف گردد . شرط حتمی درینجا توجه به حدود زمانی ـ مکانی ی قابل استفاده و پاسخده بودن این سمپل است . سمپل خون ، جگر، دماغ ، عصب و بافت توموری تحت هر شرایط زمانی ـ مکانی نمیتواند خصوصیت مطلوب خود را حفظ نماید و سپس خودِ پروسس های لابراتواری  ، تخصص ها و مهارت و شطارت لابرانت ها را در نظر مجسم فرمائید . اینک در می یابید که یک آسیب در طبابت چگونه شناسایی و تشخیص میگردد .

جامعه نیز ـ اگر از نسج بیولوژیک بغرنجتر و حساستر نباشد ؛ ساده تر و سفت تر نیست !

البته لا اقل در گستره های قابل پیشبینی ؛ میسر نمی باشد ؛ که ما همهء تودهء مردم و حتی همهء کتلهء فعالان جنبش های مترقی را با عالیترین دانش ها و تخصص ها و مهارت ها و شطارت های اینچنانی تجهیز نمائیم ولی حتمی است که هسته ها و حلقات رهبری کننده به چنین مراتب برسند و رسیده باشند .

میدانیم که چشم در موجود زنده و خاصتاً بشر رابط اساسی با جهان میباشد ؛ باید مغالطهء حواس پنچگانه را کنار گذاشت ؛ چشم فقط یک دستگاه حاسه نیست ؛ چشم برتر از کلیه حواس مرئی و نامرئی و مستقیم و غیر مستقیم ماست . اما برای دید درست و مطمئین جهان :

نخست باید چشم ها به تمامی مفهوم کلمه سالم باشد ، مشکل عدم تطابق ، دو بینی ، کور رنگی ، تفاوت زاویه ، تفاوت درجه انعکاس .. نداشته باشد .

دوم ؛ از آنجائیکه چشم وسیله است و اصل دید و بینش در دماغ متحقق میشود ؛ دماغ نیز باید به تمامی مفهوم کلمه سالم باشد ؛ دماغ دارای ایمان کور ؛ اندیشه های برتری طلبانه یا کهتری اندیشانه و عقده های خود بزرگبینی یا حقارت .. سالم نیست و به طور سلیم  دید و دریافت و پردازش کرده نمی تواند ؛ ولو که چنین دماغی از نظر سخت افزاری یعنی بافت ها و تعاملات بیولوژیک کاملاً سلامت هم باشد .

با تمام اینها  ؛ دماغ ـ طور مثال ـ یک کامپیوتر بیش نیست . در کمپیوتر باید سیستم عامل مثلاً ویندوز ؛ و برنامه های کاربردی ی لازم  انیستال و تعبیه شود ؛ تا بتواند کارکند و به پردازش داده ها بپردازد . سیستم عامل و برنامه های کاری ی دماغ بشر هم مرتباً نیازمند آپدیت و تازه کاری و بهداشت است و بر علاوه ؛ برای ایمنی به انرژی های معین و سیستم های مدافعوی دایماً فعال و آگاه و مسلط بر جریانات محیط ضرورت دارد .

فقط پس از اینهاست که به دقت و مسئولیت میتوان از آگاهی و عدم آگاهی سخن گفت . میدانیم که تا کنون هم چشم ما و هم دماغ ما از این نقطه نظر ها مورد بررسی خود ما و اندیشمندان پیشروی ما قرار نگرفته است . در حال حاضر «نظام» اندیشه ها و باور های بهترین های ما دارای نقایص و کمبودات