" نباید فرصت را از دست داد "

هدایت حبیب

10جون2011

 

 

                     " نباید فرصت را از دست داد "

 

                 لازم به یاد آوریست، که نقد و انتقاد نه تنها یک اصل مهم و پذیرفته شده در جوامع متمدن و دموکراتیک است، بل که  نیاز انکار ناپذیر انسان برای ارتقا وبهزیستی است. به همه باید به نگاه انتقاد نگریست و سازمانی که به آن تعلق تشکیلاتی داریم و رهبری آن نیزنمی تواند ازاین امر مستثنا باشد. حال آن زمان گذشت که نمی توانستند بگویند(بالای چشم شما ابرو است) حالا همه تا اندازۀ زیادی بیدار شده و ادعای موجودیت، شخصیت و هویت می کنند! مردم  دیگر به خودآگاهی رسیده وهمه چیز را بیشتر وبهتر از رهبران درک می نمایند و بخصوص با مکارگی های سیاسی و سیاست بازان دغل کار، خود کامه و تکرو آشنایی کامل دارند.

               بنا برین برای این (شتردزدان) دیگر بسیار ناوقت است، این بازی ها را دوام بدهند! دیگر هیچ معیاری وجود ندارد! اگر دارد، باری بگویند که چیست؟ در رسانۀ الکترونیکی خبر می سازند:" مانعی در راه وحدت نیست،..." اگر آن خبرها راست و درست است؟ چرا تدویر کنگره بی سبب به تأخیر می افتد و امروز فردا می شود؟ اگر مانعی است؟ چرا صریح به اعضای حزب واحد گفته نمی شود؟

               هفتۀ قبل جدال های غیررفیقانه انترنتی سازمان دهی شده از جانب عرش معلی نشین به اصطلاح رئیس شورای اروپایی حزب واحد در سایت بامداد مرا به شدت مصروف خود ساخت. بی درنگ به یاد همایش ادغام تشکیلاتی، شوراهای اروپایی حزب متحد ملی افغانستان، نهضت فراگیردمکراسی وترقی که درهالیند برگزار شده بود انداخت. این فرکسیون بازان دیرینه ای کهنه کار ماهر حرفوی بجای اینکه از خوبی های اروپا آموخته باشند ـ بنابه تقاضا بستر سیاه ذهنیت شان ـ از پدیده مردود آن بهرمند شده اند.

               یعنی، مانند نازی ها حین صحبت انتقاد کننده گان، چک چکی های خود را گماشته بودند، هیاهو برپا کنند، تا شنوندگان درنیابند، که گوینده چه میگوید. چنانچه هنگام سخن رانی رفیق حفیظ روند، فعال سیاسی چنین کردند.

               خوانندۀ عزیز! درسال 1366 هجری پروگرام بی مرزسازی        " مصالحۀ ملی" مطرح شد، که مورد اعتراض کتلۀ وسیع اعضای حزب قرارگرفت ــ در آن زمان ازجملۀ این رهبری سه نفری کنونی شورای اروپایی نهضت، یکی عضو دفتر سیاسی، بلند گو و هرکارۀ ح.د.خ.ا. و دیگرش عضو کمیتۀ مرکزی و دارالانشای آن و منشی بزرگترین سازمان حزبی کشور، کمیتۀ حزبی شهر کابل، بودند ــ به جایی مذاکره و اقناع به اعضای معترض حزب، به سرکوبی غیررفیقانه و بیرحمانه چه که به اقدام وحشیانه یی متوسل شدند: با بیکارسازی از کار، آب ودانۀ فامیلشان را قطع نمودند؛ با اخراج از حزب و دورسازی از مبارزه یی که خون بهای اعضای فامیل و رفقایشان بود، غذای روحی و معنویشان را گرفتند ؛ با زندانی نمودنها آزادیشان را سلب کردند وعدۀ شان را به جاهای بی برگشت سوق نمودند، که رفیق شهید "خلیل خسرو" قهرمان ملی کشور نمونۀ آن است. درعوض مقامات و چوکیها را به "اشرار" آن وقت و "مجاهدان" کنونی بنام "مصالحه" پیشکش نمودند، که سرآغاز تسلیمدهی حاکمیت مردم به ویرانگران میهن بود.

               اگرفضای سیاسی مطابق میل وآرزوی (رهبران عقب پرده) شان نباشد، سازمان را از وسط مثل چوب خشک دو نصف می کنند؛ بنابر آن برای بیرون کردنِ شان از آستین سازمان لازم است، که ریشه های شان خشک ساخته شود.

               رفیق گران ارج! بنا به دستور همین عرش نشین، و مشورۀ رهبران عقب پرده اش تلاشهای مذبوحانه یی برای تخریب وحدت، تأخیر کنگره و غصب رهبری سازمان به شدت جریان دارد. چنانچه خبر های نشر شده در سایت بامداد در رابطه به تدویر جلسۀ کمیتۀ اجرائیۀ شورای کشور سویدن حزب واحد مبتنی برواقعیت نیست. در نشستهای ذکر شده گماشتگان مخالفانِ وحدت مشاجرات زیادی را با وحدت خواهان به راه انداخته اند. خیلی سخنان رکیکی را استعمال کرده اند، که از دهان، و قلم  مردمان با فرهنگ بیرون نمی آید. جهت مغشوش ساختنِ اذهان اعضای جلسه جارو جنجال بسیاری را به راه انداخته اند،  حتا انتقاد کنندۀ واقعیت گو را با هم رکابش از اتاق پالتاک، چون رئیس به اصطلاح شورای اروپایی شانرا انتقاد کرده بود، اخراج نمودند.      اینست نمونه ای از آزادی بیان و دموکراسی!       

               مخالفان وحدت تصور می کنند، که گویا با براه اندازیی مانورها، تطمیع و خرید افراد "ضعیف النفس" در بدلِ وعده ووعیدِ "زینهای بی اسپی" می توانند، وحدت خواهان را سرخورده سازند؛ اشتباه می کنند! باید در جریان مبارزات چندین ساله برای شان مدلّل شده باشد که "با لشکر خریده جنگ نمی شود!"

               اکنون جای نگرانی نیست، زیرا خوشبختانه که آن امکانات و وسیله را در اختیار ندارند، وگرنه دریغ نمی کردند. آنچه که می توانند به آن متوسل می گردند، مانند: کودتای پالتاکی و بازکردن استدیوم تهدید، بهتان، دروغ، تقلب و دشنام در سایت های تحت فرمان خود. این برخوردهای وقیحانه را که بامن کرده بودند، از من چه کم شده است! چه را ازدست داده ام! چرا بترسم؟ چرا در جهت تغییر مثبت حرکت نکنیم؟ تا وقتی که  زنده ایم ودرجامعۀ ما وسازمان ما طبقۀ ستمگر، بهره کشی، انحراف، کجروی، بی عدالتی، فساد مالی و اجتماعی، مافیا، ارواح خبیثه، چهار کلاهی، اختاپوت، رجحان اِتنیکی و زبانی و منطقه یی، ادعای هژمونیزم  وبرتری، شووِنیزم، عظمت طلبی، خود بزرگبینی ... وجود دارند مبارزۀ ما نیز ادامه خواهد داشت. دشنامها، تهدید ها وبهتانهای آنها مانع مبارزۀ من و سایر رفقا شده نمی تواند، مگر آن مرد بزرگ تاریخ نگفته است:" تو راهت را بگیرو برو بگذار هرآنچه می گویند بگویند!"

               رهبری کارهرکس نیست، به اشخاص پرورش یافته وآگاه نیازمند است.هرناشی ازعهدۀ آن برآمده نمی تواند ازاین جاست که لزوم دور شدنِ افراد تصادفی و قرارگرفتنِ اشخاص خبیر وبصیراز گذشته، وپیشبین برای آینده، باگذشت با مواظبت، دلسوز، پابند به اصول دموکراتیک، صادق به پرنسیپهای سیاسی و اخلاقی، جذاب و دارای وسعت نظر و سعۀ صدر، صحتمند و خالی ازعقده و کینه و تنگ نظری در رأس جنبش ضرورت می افتد. وقتی که به رفقا پیشنهاد می کنم که "مار های درون آستین نهضت راکه مانع وحدت اند باید بیرون راند!" باکسی دشمنی، یا بدبینی ندارم. نه در آن مقامها به خود جایی می خواهم؛ نه توان کار درآن پستها را دارم، نه مستحقم؛ اما چنانی که وضیعت سازمان و رویداد های آن نشان می دهد، طرح آن پیشنهاد را ضرور می دانم، درغیرآن "اگر این مکتب است واین ملا ، حال طفلان خراب می بینم " .

               گروپ سه نفری، آگاهانه و سازماندهی شده جلو ورود تعداد زیاد رفقای مستحق، مبارزان راستین، عاشقان سرسپردۀ انسان زحمتکش و آگاه از مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی را به شوراها، کنفرانس وکنگره گرفتند؛ در عوض ــ پهلوی عدۀ رفقای شایسته و مستحق ــ شماری زیاد افراد وابسته یی متعصب و ناآگاه ازهمه آموزه های درد بخور را، که جز" نوکری زروزور" وتعارفگویی برای برفراز قرارگرفتگان، چیزی مثبتی نمی دانند و کاری منفعت آوری بحال سازمان و جامعه را بلد نیستند، به مقامهای رهبری و تصمیم گیری کشانیدند، تا به آنچه که می خواهند نام تصویب بالایش بگذارند و خود را بنام انتخاب شدگان بر تارک سازمان ــ مانند خارسردیوار ــ بچسپانند و به این وسیله دیو درونی خود بزرگبینیِ مهار ناشدنیِ خود را ارضاء نمایند.

               گروپ سه نفری، در پروسۀ انتخابات سعی نمودند و اکنون هم می کوشند، رفقای مخالفِ: خود خواهی، بی اصولی، تک روی، خودکامگی؛ منتقدان رفتارهای غیر دموکراتیک،... که همچنین از مشاهدۀ عدم صداقت سیاسی، ناحقبینیهای تشکیلاتی، برخورد متعصبانه ... مایوس هستند، سازمان را هم رها کنند؛ مثل بسیاری که به دوری از سازمان ناگزیر شدند.

               گروپ مذکور به این ارزشها هم توجه اندکی نمی کنند و اهمیت نمی دهند: که این رفقاهم گوهر مهره های سازمان و جنبش چپ هستند؛ در زمانش چه مقدار کاری در پرورش، آزمایش و تربیت حزبی و سیاسی آنها صورت گرفته است؛ آنان در مدت و جریان عضویت به حزب و در راه مبارزه چه محرومیتها، حرمانها، سرزنشها ... را متحمل شده اند؛ در فرایند مبارزات از دلهره های حوادث چه رنجها برده اند؛ در زندان، زیرشکنجه ها، در مخفیگاها... چه زجر ها کشیده اند؛ در زمان دفاع مسلحانه از خوشبختی مردم چند بار مرگ را به چشم سر دیده اند؛ در آن حادثه ها چه تعداد اعضای فامیل، اقارب و رفیقان شان را از دست داده اند، که تا هنوزهم داغهای سوزندۀ رویداد های المناک را در قلبهای فگار خود دارند. شماری از رفقا معلول اند واین معلولیت چه بار سنگین برشانه ها و چه رنج عظیم در قلبها و اذهان آنهاست. در فراهم آوری توشۀ فرار از بدی حادثه چه زحمات ومشکلاتی را متقبل شده اند و اکنون دراین قفسهای طلایی و چنگال رسیسزم چه حالی دارند. تعداد زیاد رفقا با وجود این که مهاجران واقعی اند، تاهنوز قبول نشده اند؛ آنها را همیشه خطر اخراج می آزارد. افزون برآن، به زودی و آسانی می توانند، جایی چنین رفقایی را در سازمان زیر اختیار خود پر نمایند؟ نمی هراسند که دور شدن همچو رفقا از این سازمان و پیوستنِ شان به سازمان رقیب، ضربۀ شدیدی به حزب واحد است؟ مشکل سازمان مان این است که غاصبان رهبری به منافع سازمان و تحقق اهداف اساسی آن پابند نیستند! بایست از همه اول به حل این مشکل توجه کرد.

               راه رهایی معقول و منطقی از آنها ــ که به مانع در راه رشد سازمان بدل شده اند ــ دست نشاندۀ کنونی شان را از رأس شورای اروپایی بردارند؛ زیرا کارآیی ندارد؛ سبب بوجود آمدن همه یی این نابسامانیها وبحران اوست؛ تنها به شخص خود کارمی کند نه به سازمان. پیوسته در تلاش است که برای خود گروپی ایجاد کند.

                با این اقدام جسورانه، جلو تهدید رهبری سازمان داخل کشور گرفته می شود و استقلالش تأمین می گردد؛ ازمصرف بیجای حق العضویتها جلوگیری به عمل می آید وعامل تقویت بنیۀ مالی وفعالیت تشکیلاتی سازمانِ داخل کشور می گردد. با برچیده شدن سایۀ شان از فراز سازمان، دیگرافراد فرمایشی در رأس سازمانها نصب نمی گردند، زمینۀ رشد جوانان خردمند، نیرومند ومستعد فراهم می شود؛ زبان مشترک باسازمانهای هم آرمان درفضای دموکراتیک تأمین می گردد وزمینه ساز وحدتها وایجاد جبهات می شود.

                                                                 (ادامه دارد)