شورای اروپایی در وامانده گی دست وپا می زند

 

هدایت حبیب

                   شورای اروپایی در وامانده گی دست وپا می زند

                   زبیر! مانند رهبران اروپا نشینت:

              " تو گندم نمایی وجو می فروشی

                 مس قلب را کیمیا می نمایی "

                خوانندۀ عزیز! اگر در جریان هستی خوانش این مطلب تکرار احسن است و اگر نیستی تو را در فرایند این گفتمان می گذارم:

             از مدت سه سال است که راه پیمایی برای تأمین وحدت بین "حزب متحد ملی..." و " نهضت فراگیر..." در جريان است؛ ولی سه رفیق، که عبارت اند از: نور احمد نور، شفیق الله توده یی و داوود رزمیار، نمی گذارند که اين خواست برحق صفوف و کادرهای ترقيخواه و تحول طلب هردوسازمان به سر منزل مقصود برسد.

             از همه اول ارائه این مطلب لازم است که چرا آنان مانع وحدت می شوند؛ موضوع برمیگردد به سال 1365 که تغیيرات ناگوار و جدایی نهایت خانمانسوز در ح.د.خ.ا بوقوع پیوست. تهداب برگشت همین حاکمان امروز کشور و رسیدن شان به قدرت و برچيدن بساط حاکميت حزب ما درست در همان زمان گذاشته شد.

            قضیه از این قرار است: که عده یی از اعضای مقام طلب، کجنهاد و عقده یی حزب به یاری و پیروی از دستور بیگانگان نشست غیر اصولی، نا قانونمند و اجباریی را سازمان دادند، که بنام "پلنوم هجدهم" مشهور است؛ در همان گرد همایی دست رهبری و کادرهای ذیصلاح و کارای سازمان از کار کوتاه گردید. سازماندهی این پروسۀ هستی سوز دشمنساز را رفیق نور احمد نور متصدی و پیشبرنده بود ورفیق داوود رزمیارعقده مند ناراضی نیز همچون دستیار به دنبالش می دوید. همان بود که تا جا به جایی شخص مورد نظر در رهبری حزب، او را استعمال نمودند؛ همین که صاحبان طمع به هدف رسیدند، به خوش خدمتی وی هم وقعی نگذاشتند؛ با توهین و تعجیز؛ یعنی، به اتهام داشتن تکلیف مغزی از کشور بیرونش راندند. "محبوبیت و اتوریتۀ حزبی را به سبب سازماندهی نا بخردانۀ پلنوم مذکور و مقام را با اخراج از کشور از دست داده بود، با اخراج شدن از کشور مقام را هم از دست داد"؛ عقده اش صد چندان شد، قلباً بدبین تمام اعضای حزب گردید و بخصوص به دشمن سوگند خوردۀ مخالفان پلنوم مذکور مبدل شد. چون خودش در سازمان اعتبار و حرف شنوی ندارد؛ بدین سبب است که اکنون از رفیق شفیق الله توده یی که در گذشته ها به ارتباطش تنظیم بود، سوء استفاده می کند. رفیق توده یی هم به او احتیاج دارد؛ زیرا به آن اندازه خرد و تجربۀ تشکیلاتی ندارد که بتواند به تنهایی سازمان را رهبری نماید.

             پیوند رفیق توده یی با سازمان از آنجا منشأ می گیرد، که جدایی اجباریی در بالا یاد شده رخ داد، بین قسمت بزرگ اعضای سالم اندیش حزب ــ که برداشت و نگرش شان به مسائل ملی و بین المللی متفاوت از بینش جناح حاکم حزب بود ــ تفاهمی بوجود آمد و بخصوص بعد از غصب حاکمیت خلق از جانب دشمنان مردم، سازمانی را بنام "بخش ح.د.خ.ا.(حزب وطن)" ایجاد نمودند. در همین زمان وی در رکاب زنده یاد رفیق محمود بریالی قرار داشت و به شمار زیاد کادر ها پیام او را می رسانید. از همان رابطه است که تا کنون هم سوء استفاده می کند و سخت می کوشد، که هیچ گونه تغییرات تشکیلاتی بوقوع نپیوندد تا ارتباطش با کادر هایی در رأس سازمانهای محلی، شهری و ولایتی قرار داشته در داخل کشور نگسلد و منبع تغذیه و فرماندهی اش منحل نشود. به همین سبب است که به هیچ وجه حاضر به از دست دادن امور مالی و تشکیلاتی سازمان نمی شوند و مانع وحدت می گردند.

             هدف آنان در رابطه به مسألۀ وحدت، واحد؛ اما روش شان متفاوت است: هدف شان این است، که سازمانهایی را که می توانند، به تصرف خود درآورند؛ یعنی، شخص مورد نظرشان را در رأس سازمان نصب بتوانند (مانند، شورای اروپایی) وحدت می کنند؛ اگر در اقلیت باشند و نتوانند که سازمان را غصب کنند (مانند،سازمان داخل کشور) مانع وحدت می شوند.

             تاکتیک شان درجلوگیری از وحدت، بگونه های مختلف است، از جمله: در لفظ پیوسته از وحدت سخن می زنند، تو پنداری، که به گونۀ آنها وحدت خواه دیگری وجود ندارد؛ ولی در عمل چنان برخورد می کنند و بهانه می آورند که دل انسان را از وحدت سیاه می سازند. عمل اینها در رابطه به مسألۀ وحدت، به رفتار حکومت پاکستان در رابطه به قضیۀ صلح در افغانستان می ماند؛ در لفظ زیباترین وعده ها را می دهند؛ ولی در عمل  دشوارترین چالشها را ایجاد می نمایند. چنانی که هم اکنون گپ نوی کشیده می گويند:"ما حزب زحمتکشان می خواهیم، تاکنون بالای استراتیژی آن به توافق نرسیده ایم!". کی گفته که من یا ما حزب زحمتکشان نمی خواهیم؟ مگر برنامه های کنونی هردو سازمان بیانگر منافع زحمتکشان نمی باشند؟ آخر کار بالای استراتیژی سه سال را در بر می گیرد؟ برای خدا، شما که هر کدام تان ادعای نبوغ، دانشمندی، فیلسوفی ... دارید، چرا آن دورنما، اهداف و استراتیژی تان را زودتر تکمیل نمی کنید؟ واضح بگویید، تاکی منتظر بمانیم؟

            ــ وقتی که بنا به انگیزۀ مشاهدۀ فقر و بینوایی مردم، وحدتخواهانِ هردو جانب سازمانهای داخل کشور به عاطفه می آیند، کارها تاجایی رونق می گیرد، فوری یکی دو نفر از فریکسیونبازان حرفوی را از اروپا اعزام می کنند و جلو آنان را می گیرند. اگر مقاومت کنند، معاش شان که از جانب شورای اروپایی ارسال می گردد، یا قطع می شود، یا کاهش می یابد، یا به تعویق می افتد، ناگزیر وادار به اطاعت می شوند.

            ــ برای شرکت به نشستها و گفتگو روی مسألۀ وحدت اشخاص مختلفی دارند: نخست آنانی که از اصول و پرنسیب سیاسی، اجتماعی، سازمانی و تشکیلاتی حرف می زنند؛ خود را دانشمند جلوه می دهند و طرف مقابل را عامی. اگر این افسون کارگر نیفتید، کسانی دارند که به توهین و تعجیز جانب مقابل مبادرت می نماید و اگر استدلال و مقاومت صورت گرفت، سپس نویسنده گانی را پیش می کشند و سایتهای انترنتی را در اختیار دارند، اتاق فحش و ناسزا را در یکی از سایتهایشان باز می نمایند و با اخلاق و ادبيات مافیا يی تهدید، دشنام و اتهام به شخصیت و خانوادۀ جانب مقابل را آغاز می نمایند.

            به گونۀ نمونه و مثال: چندی قبل رهبری جانب متحد ملی در اثر انگیزۀ یأس از تأمین نشدن وحدت اعلامیۀ را منتشر نمود، سپس رییس آن حزب سفری به هالند داشت؛ با استفاده از فرصت عده یی از اعضای شورای اروپایی مدغم شده از "حزب متحد ملی ..." و "نهضت فراگیر ..." به تاریخ 10 سپتامبر 2011 با رییس حزب یاد شده نشستی را در هالند برگذار نمودند؛ جریان نشست به طور کامل در سایت "وطن" متعلق به حزب متحد ملی و قسماً راپورتاژ ویدیویی آن درسایت "بامداد" زیر نظرنهضت فراگیر نشر شده است.

             این جانب نیز بنابر علاقه یی که به وحدت دارم و مدتی را در این راه کار نموده ام، تبصرۀ حقیقتبینانه یی ــ با دریافت اطلاع دقیق از رفیقی مطمئنِ شرکت داشته در آن نشست ــ از جریان پرسشهای بعمل آمده از رییس حزب متحد ملی به نشر سپردم. از جمله یکی از پرسش گران کسی بنام "زبیر" است که شیرزاد تخلص می نماید، در رابطه به او نوشته ام: "اولین پرسنده رفیق زبیر شیرزاد بود، وی پرسش اش را از رفیق علومی با این کلمات آغاز کرد: " تو بهانه گیری نکو طفره نرو چرا تو این اعلامیه را کشیدی؟...." بلا فاصله رفیق رزمیار از روی تظاهر یا ازشرم رفقای حاضر در نشست، جلو او را گرفت وگفت: چیزهای را که یاد کردی سوال نیست، سوالت را مشخص مطرح کن. ازاین گونه رفیق ها...رفقا توده یی و رزمیار درارتباط سازمانی وشخصی خود زیاد دارند؛ به موقعش، برای کشیدن انسانهای با وقار و اهل تربیت از جلسات و محافل و گرفتن راه شان در جاده یی خمِ کوچه یی استفاده می کنند."

             فردای آن اتاق فحش و دشنام در یکی از سایت ها بنامم باز شد ــ به سانی که سال گذشته نیز چنین اتاقی در سایت مشعل باز شده بود ــ گذشته از آن، سپس در هفته یی که گذشت، ناسزانامه یی را برای زبیر ترتیب داده و بنام او در سایت "آریایی" به نشر رسانیده اند.

            خواننده یی عزیز! اکنون شما می توانيد با مقایسۀ آنچه که من نوشته ام و آنچه که بنام زبیر در جواب به من دشنام داده شده است، سطح وحدتخواهی ، دموکراسی و فرهنگ رهبران اروپا نشین نهضت را ارزشیابی نمایید تا آنان را به خوبی بشناسید. این مقایسه، صحتِ نظرم را به اثبات می رساند که آنان (رهبران اروپا نشین نهضت) برای خاموش نمودن وحدتخواهان وطرفداران دموکراسیِ درون سازمانی، بزن بهادرهای مانند زبیر دارند و به موقعش آنان را کوک می نمایند و به گفتار و نوشتار در می آورند.

       در جواب همه دشنامهایی که زبیر و رهبرانش به من حواله کرده اند فقط  همین قدر می نویسم که:" همان ارزید که می ورزید"؛ اما او (زبیر) در آن فحش نامه از کسان دیگری هم نام برده است، که در بارۀ آنها گفتنیهایی دارم، که با شما خواننده یی گرانقدر شریک می سازم:

            زبیر! در قسمتی از آن فحشنامۀ خود می نویسد:"دشمنان حزب و حاکمیت دیروزما، به شمول رئیس جمهور حامد کرزی، شرافتمندانه اعتراف میکنند که از زمامدار و روسای جمهوری دولت دیروز گرفته تا یک سرباز با دستان پاک رزمیدند ... نی بلند منزلی و نی ثروت در بانکهای خارجی اندوخته اند."

            زبیر پاک نفس! از خودت حرف بزن، نه از رهبران و دیگران؛ لطفاً بگو که حسب اظهار خودت مبلغ بیشتر از "بیست هزار ایرو" را در زمان انتخابات ریاست جمهوری به جیب رفیق رزمیار ریختی که در کامپاین انتخاباتیی نمایندۀ رفیق نور ورفیق توده یی مصرف نماید. (اطلاعات می رساند که درآن انتخابات بیش از یکصد هزار ایرو به مصرف رسیده است) این پول را از کجا کرده بودید؟

            "زبیر!" در ادامه می نویسد: " شیرخان نی در حاکمیت مردمی ما سرمایه یی داشت نی هم بنگله یی در دوبی و نی هم کابل بانک در افغانستان. او فقط محصل بود آنهم در شوروی وقت و رفیق پیکارگر از شرف و عزت مردم خود در برابر توطئه های یاغی ها و باغی ها دفاع می نمود و میرزمید."        زبیرآغا! در چشم سفیدی و دیده درایی جوره نداری، تو هر قدر خوش خدمتی هم نمایی حقیقتی را که همه خبر دارند نمی توانی پنهان نمایی؛ اما حاجت به شاهدی دیگر نیست و این کار عیب هم نیست، از خود رفیق پیکارگر بپرس؛ او مانند تو فاقد وجدان نیست برایت می گوید، که درتاجکستان نمایندۀ تجارتی شیرخان بود و یا نه. اگر خودش از همکاری اش با شیرخان انکار می نمود، دروغ تو درست که من به او بهتان زده ام و آن وقت مرا نکوهش کن؛ در غیر آن از خجلت عرق جبینت را پاک کن!

            زبیر! چنین ادامه می دهد: "لازم دانم تا از محترم لایق صاحب عزیز گله نمایم که چرا نی در شب و نی در روز اصول حزبی را برای تان یاد نداده است."

             زبیر جان! از آنجا که لایق صاحب شبانه پشتو صحبت می نمود، که زبان مادری ام است؛ ولی بدبختانه که خوب بلد نیستم؛ بنابر آن مصاحب شب اش تو، شفیق الله توده یی و امثالتان در مهمان خانه اش بودید، که با داشتن کلتور مشابه و زبان مشترک یکدیگر تان را خوب درک می نمودید؛ اما من در وزارت رادیوتلویزیون وقت بعد از قیام ثور مدیر تحریراتش بودم و بس.

             زبیر! ادامه میدهد: "شما هدایت ... به مثابۀ "پیشخدمت" رفقای محترم یارمحمد و عبدالمقیم پیکار ظاهر می شدید... محترمین یارمحمد و عبدالمقیم پیکار شهادت خواهند داد که شما یک پیاله بردار بودید،"

             زبیر آقا! خودت درهمین یک جمله ات دو بار از آنها بحیث رفقای محترم یاد نموده یی؛ پس چه عیبی دارد که من به همچو رفقایی ــ البته از دیدگاه تو ــ دبل محترم، خدمت نکنم و پیالۀ شان را بر ندارم. به بهتان تو گویا من 25 سال قبل که امیرانم بودند، به آنها خدمت می نمودم؛ ولی تو متوجه استی که هم اکنونهم از آنان می ترسی و در همین نوشته ات نیز به آنها چاپلوسی کرده یی.

            حقیقت این است، که بین من و یارمحمد الفتی بود، که تاکنونهم ادامه دارد؛ در رابطه به مقیم پیکار حد اقل می توان گفت که نسبت به تو باوجدانتر بود. به اساس نوشتۀ خودت که: "یک بار جستی ملخک دوبار جستی ملخک آخر بدستی ملخک!" چندین بار، به ارتباط استقامت کارت از پایوازان زندانیان سیاسی رشوت گرفتی، سر انجام مقیم پیکار این جنایت تورا تحمل نتوانست و به چنگال قانون تفویضت کرد، که در زمان حاکمیت حزب مان ح. د. خ. ا (حزب وطن) به جزای این جرم مدت  دوسال را در زندان بسر بردی. از این امر نمی توانی انکار بکنی؛ زیرا گذشته از این که همکاران، دادخواهی، دادگاه وقت و زندانیان از موضوع خبر دارند، دوسیه ات اکنونهم وجود دارد و نامت در کتاب زندانیان جنایی محبس پلچرخی ثبت است.

             زبیر جانی! ( خوانندۀ با ادب و باعفت! به من ایراد نگیری که چرا چنین خطاب می کنم، این کلمه از من نیست، بلکه کلمۀ "جانی" را دادگاه و قانون درهمان زمان محکومیتش به او سزاوار دانسته و خطاب کرده است) تو دیگر حق نداری خود را به ح.د.خ.ا. (حزب وطن) نسبت و پیوند بدهی؛ زیرا در آن وقت از حزب اخراج شده بودی و در حزب ما جایی برای جانیان وجود نداشت. اکنون چطور جرأت می کنی واز رهبران آن حزب نام می گیری و خود را به آنها نسبت می دهی. عجبا، که حالا خواهان تشکیل حزب زحمتکشان هم هستی! شاید هدفت ایجاد باند باشد؟ حقیقت این است که حالا ازدرجۀ رشوت خوری به مافیای زمین و خانه ارتقا کردی.

             از آنجاکه زبان غر و دزد دراز است، اکنون شاید تو هم مانند: "غریب حسین" استدلال بنمایی. باید خواننده بپرسد که غریب حسینش کیست. او یکی از خانزاده های ولایت سرپل بود؛ در جوانی عمل قمار را داشت؛ وقتی که می باخت به دزدی متوسل می شد، که به کیفر این جرم، چند بار زندانی شده بود. زمانی که به زیر نظر رهبری حزب وطن "مصالحۀ ملی" ترویج می شد و او هم که موسفید، متنفذ منطقه و خان بود، بحیث والی آن ولایت مقرر گردید. این شخص در بیانیه هایش با پررویی به همسالانش خطاب نموده می گفت: "او مردم بیاد تان است، که من چهل سال قبل بخاطر تحقق مشی مصالحۀ ملی مبارزه می کردم و از جانب حکومتهای ظالم وقت چند بار زندانی شدم".

             آقای زبیر! شاید تو هم بگویی که از مخالفان پلنوم هجدهم بودی، طرفداران آن پلنوم ترا ناحق واز روی خصومت سیاسی به زندان انداختند! ولی باید بدانی که این ترفندت چسپ ندارد، کسی به آن باور نمی کند؛ زیرا اکنون از یک طرف در خدمت سازماندهندگان پلنوم یادشده ، که مسبب تمام بد بختی های مردم افغانستان بوده است، قرار داری و از طرف دیگر در همین نوشته ات زعامت پلنوم مذکور، داکتر صاحب شهید، را مورد تایید قرار داده یی.

            زبیر دلسوز ما! دُر فشانی می کند: " ببینید هدایت حبیب، ... یک افسر شجاع ... را هم بدون نیش نه گذاشته اید... در حالیکه عظیمی عزیز ... شما را به خاموشی دعوت نموده است". واقعاً اگر می دانستم که تو به دفاع از عظیمی بزرگ می برایی، اگر با نوشته های او به پای دار هم می رفتم، هرگز به دفاع از خود نمی برامدم. تو شایستگی دفاع از او را نداری، وی به دفاع تو احتیاج هم ندارد. این کار تو ریاء است؛ ولی من قلباً به ایشان احترامم را بار دیگر ابراز و تجدید می نمایم؛ اما از او گلایه یی هم دارم:

             مرا به خاموشی دعوت کرده است، کار نیکی انجام داده است. دیگر گناه من است، که اگر به تعمیل حرف او تعلل ورزیده باشم؛ ولی چرا رفیق نور احمد نور را به راه مستقیم دعوت نمی کند؟ چرا به وی نمی نویسد: که در کودکی و نوجوانی به برکت قبله گاه حکمرانت با ناز و نعمت پرورش یافتی، در جوانی به برکت رهبر زحمتکشان کشور به رهبری سازمان سیاسی تراز اول کشور ارتقا داده شدی، به همین سلسله به کمک او به وزارت، سفارت، معاونیت شورای انقلابی رسیدی، چرا به وی پاس نکردی، که در صف بیگانگان قرار گرفتی؟

             اینهم بجایش باشد، رفیق نور ما، عمر خضر را نصیب گردد؛ ولی چرا رفیق عظیمی ما به وی نمی نویسد که عمرت نزدیک به هشتاد است، خود تان رهبر سازمان انتخاب شده نمی توانید، دیگر به شما چه فرق می کند که در رأس سازمان کی قرار گیرد؛ چرا کمر را نمی بندید، در راه تجمع خانوادۀ بزرگ ح.د.خ.ا. همت نمی گمارید و در پایان عمر نام نیک و جاودانۀ از خود باقی نمی گذارید؟ که برخلاف امید اعضای سازمان یکی را تنی، محرم راز و آن دیگری را اندر و بیگانه قلمداد می نمایید. همین طور رفقا: توده یی و رزمیار را چرا اندرز نمی دهد؟

             به سر زبیرما باز سلطنت نشسته است! اوخودش می نویسد: "هدایت حبیب فراموش کرده است... در شورای اروپایی نهضت فراگیر وقت، هیئت اجرائیه، هیئت ریسه و رئیس آن .... تعیین میشد، وی شاهد تلفون های متعددی بود که عده ی از رفقا ... از من تقاضا نمودند تا خود را آزمایش نمایم تا اگر بتوانم سرو صدای عده ای از رفقا را قبل از توظیف رزمیار خاموش سازم".

            رفیق عزیز به اصطلاح عضو حزب واحد، توجه کن ! رهبر آینده ات را بشناس! اگر این رفقا: نور احمد نور و شفیق الله توده یی باشند، شاید رهبر "حزب واحد" همین "زبیر!" تعیين گردد؛ زیرا اکنون معیار همه چیز: دیده درایی، کجروی، ماجرا جویی و پول است و او آن همه را داراست.

             اگر وضع بدين منوال باشد، او می تواند که به بلند ترین قله های ارتقا به برکت آنچه که او دارد(!)، نایل گردد؛ مگر حفیظ الله امین و ملا محمد عمر به سلطنت نرسیدند، که "زبیر" نرسد!

                         27 اکتوبر 2011