عوامل وانگیزه های عمدۀ قیامها وانقلابهای خود جوش (قسمت- پنجم)

عوامل وانگیزه های عمدۀ قیامها وانقلابهای خود جوش

(قسمت- پنجم)

      چهاردهم:-جنبش ضداستبدادفاشیستی"یازدهم ثور1344خ." پیش ازحادثۀ خوننی سوم عقرب به فراموشی سپرده شده است

 

      سرودۀ زيبای تجليل از روز خونین سوم عقرب1344خ:

 

      گورخونین شهیدان به تو آوازدهد

      اتشی راکه فروزان شده خاموش مکن

      ما به امید وفای تو گذشتیم زجان

      دوستان را مبرازیادوفراموش مکن

      درفش سرخ

 

شهیدان رفتند به صدارمان نهفته به سینه

بجوش ای خلق درفش سرخ گیرو دوش بدوش کن

بساتوفان کند خونی که ریخته اندرین دیار

چراغ فتح فروزان کن چراغ ظلم خاموش کن

دست بدست سنگربه سنگرشانه بر شانه برزم

رفیقان همسنگران با خلق مظلوم جوش کن

بپاخیزپاک سازاین میهن،همه ازلوث خائینین

سیل شو موج وتوفان شو مست شو جوش وخروش کن

شهیدان بروفای توسپردندمال وجان خویش

زآرمانش درفشی سازوپیشرو،دوش بدوش کن

منگرچشم هدربه ان خونهای که ریخت عدو

نهال ازادی کن سیراب دفاع از حق درویش کن

توای زن خفته درخوابی،چه غفلت میکنی تاکی

بجنب ازجا نظام مردسالار کن،کون پایه کون

نظام مافیا-فاسد -نژادی را زبنیادش

با"پیمان"طرح نواندازو ازریشه اش نابودکن

حسن پیمان""       

       درحاشیۀ خاطرات:- بعدازفراغت ازمکتب متوسطۀ میمنه مرکز ولایت فاریاب در 1340خ که دران زمان هنوز به لیسه ارتقأنیافته بود و به سال بعدی ان بنام "لیسۀ ابوعبید جوزجانی"به مدیریت استاذ محترم  شیرمحمد خان جوزجانی ارتقآ یافت.نسبت به علاقۀ شدیدی که به ادامۀ تحصیلات داشتم،هرچندپول کافی مسافرت وکرائیه انتقال را الی کابل نداشتم در همان اثنا محترم محمد عمرخان تولی مشرازاقارب ما نیز ازمیمنه تبدیل وبه قوماندانی فرقۀ ریشخورولایت کابل به وظیفۀ دیگری تعین گردیده بودند، کوچ وفامیل خودرا نیز انتقال میدادند. ایشان یک چوکی خالی درعقب سرویس که دربست تاکابل به کرایه گرفته شده بود برایم رایگان مساعدت نمودند، تابا سپری نمودن حدود هفت شبانه روز با نهایت دشواری خودرا به کابل رسانیدیم. زمستان سردبود وراه ها بین میمنه واندخوی وبویژه بین اندخوی وشبرغان بکلی معین ومشخص نبود واصلأهیچ راه اصلی وجودنداشت وحتا الی تا همین سالها ودهۀ اخیر هنوز اسفالت نشده بود. راه بین اندخوی ودشت لیلی که الی شبرغان یک دشت ریگی بوده وراه دایمی هیچ وقت وجودنداشته است،که درطول تأریخ طی سده ها حکام بی پروا وبی انصاف وبی احساس برسراقتدار زمامداران قبایلی، هیچگونه توجهی دراین زمینه نداشته اند.هردریوریکه بیشترماهروورزیده بود وهرگاه همیشه دراین راه پرخطر رفت وامد میداشت براساس ابتکارات، حدسیات وتجارب رفت وامد مکرر خود؛درعبورازدشت لیلی ازبیراهه ها سیرو سفرنموده از خود یک راه میکشید وعلایم مسیرحرکت تیر موتر پیشینه به دریور و مسافرین بعدی درحقیقت امر یک راه بود ودرهرطرفی که مسیر این راه کشیده شده بود ؛مانند گذاشتن گامی درتاریکی ؛مجبور ان را می پیمودند.دراین دشت ریگی که هیچ تپه وجنگل ودرختی دیده نمیشود؛چنان وانمود میگرددکه گویا افتاب ازمیان این دشت ریگی طلوع ودوباره درپهنای این دشت غروب نماید.بویژه دردشت لیلی که هردریور ازخودیک راه میساخت وازبیراهه هامیرفتند تا خودرا به جوزجان وشبرغا زودتربرسانند وگاهی راه گم میشدند وتلفات جانی وخسارات مالی نیزداشت؛هردریوریکه دراین راه نابلد ونا اشنا بود؛ جریهای تیرموترپیشینه را که  ان راه راست بود ویا راه منحرف ناگزیر تعقیب نموده راه میپیمود ودرهرجای توقف میکردند تایک کسی دچارشود ویک راه کوتاه تری را نشان بدهد که راه اصلی اساسأ وجودنداشت.

      همچوحالات درسالهای بعدی دوران فاکولته برسرخودما چندنفرمحصلین که برای رسیدن بموقع دراغاز سال تعلیمی دانشگاه کابل ، آمد و اسمأ شماری از این عزیزانی که بیادم مانده مانند رفقا: هاشم پیکار،عبدالرءوف سیدی،شادروان سید بهاوالدین وحسن پیمان نویسندۀ این سطور وبرخی دیگری بوده اند که ازمیمنه یک موترجیپ را الی مزارشریف به کرائیه گرفته بودیم؛ زمستان هنوزسرد وبرف زیادبود بعداز رسیدن به اندخوی حوالی شام ازانجا بسوی شبرغان حرکت نمودیم؛ ساعتها راه پیموده سرانجام به بیراهه رفته وگم شدیم؛ بجای انکه به شبرغان برسیم پس دوباره به سرک محوطۀ اندخوی برامدیم؛ ازشدت سرماهمه میلرزیدیم، دریور توقف نموده وکمی مبلایل مشتعل ساخت؛یکمقدارخودرا لحظه ئی گرم نموده ودوباره راه شبرغان ومزاررا که ازراه دشت لیلی عبورمیکند الی حوالی صبح شب دراز راه پیمودیم؛ تا که ازدورچوپانی را چراغ "الکین"بدسد بارمه هایش نمایان شدکه صرف روشنی چراغ  بطور خیره دیده میشد که بعد ها دیدیم چوپان است.بزودی نزد اورفته خواهش نمودیم ودرجلو موترجایداده با رهنمائی ان چوپان که درلولۀ نفت وگاذ که مسیران بطرف جوزجان  بود وهمه دشت پوشیده ازبرف بود برخی حصص لولۀ گاز اززیربرف نمایان میشد که تقریبأ نزدیک حومۀ شبرغان بود ؛چوپان مارا دراین راه استقامت داد؛ازوی سپاسگذاری نموده دوباره بالای رمه هایش رسانده ومسیر پایپلاینها را تعقیب نموده وبااین دشواریها صبح ان خودرا به شبرغان رسانیدیم.

      سبب نبود راه اصلی دراین دشت انست که راه هرلحظه دستبرد تندبادهای شدید توفانی گردیده هرساعت یک تپۀ بزرگ ریگی را درمسیر راه ها بوجود اورده وراه را مسدود میسازد که به همین ترتیب هرلحظه یک تپۀ ریگی درهرمسیری که باد میوزد ساخته شده ودرزمستان تپۀ ازبرف ساخته  عراده جات دربرف وگل ان بند میمانند ودرتابستان هم درریگهای روان ان که مانع حرکت عراده جات میگردد بدون الات واسباب  مانند بیل وبیلچک وکلند دریوران نمیتوانند عراده جات خودرا ازریگ وبرف وگل ان بیرون کنند؛که مسافرین با مشقات زیاد خودرا به شبرغان واز انجا به مزارشریف میرسانند. به همین منوال الی کوه تل شبر و دره های پرخم و پیچ هولناک پرخطران نسبت راه های خامه وگلی وبا پستی وبلندی وفراز ونشیب و چقوری وجریسازی راه ها توسط تیر عراده جات که مسافرین را هرلحظه  خطر مرگ تهدید میکند نیز یک شب را درپلخمری ویا درزیر کوهتل شبر میگذرانیدند . به همین منوال راه ها بین  تخار وبدخشان  ویا میمنه وبادغیس  ومیمنه وهرات ؛بادغیس هرات وغورات  وسایر مناطق مرکزی  ودیگر شاه راه های مواصلاتی نهایت مهم ومبرم افغانستان را میتوان یاد اوری کرد که در طی سده ها زمامداران قبایلی و محافل مر تجع ومتعصب حاکمۀ ان کوچکترین دلسوزی  وتوجه دراین مناطق و بویژه به تورکستان زمین نداشتند.همان قسمیکه،نه به مردم ان،نه به معارف نه به صحت ونه به فقرو بدبختی وقحطی های کشنده ومرگ و ميروبیکاری وپریشانی ان دلسوزی وعلاقه نداشتند؛حتا به راه مواصلاتی تجارتی وزیرساختهای مبرم ونهایت ضرور وحیاتی ان نیز کوچکترین توجه وعلاقه نداشته اند.

      انها صرف درغارت اقتصاد این جوامع،به قالین وقالین باف ان،به گلیم وپوست قره قل ان، به گوسفند وبه پشم وابریشم وچرم ان؛ به کنجت وذغر وبه روغن نباتی ان؛ به معادن سرشارلعل ولاجورد، گاز ونفت و نمک ان؛به کود های کیمیاوی وتولیدات پنبه وانار وخربوزه وتربوز وانگور ومیوه جات وسبزیجات ان؛ به هنگ"انغوره"وشیرین بویه وبه پوست حيوانات روباه وموش صحرائی وباز وباشه شکاری وبه اهوی مست مارکوپولوی ان وبه ده ها عواید زنده وبرحال دیگری که عمده ترین اقلام صادراتی کشوررا تشکیل میدهد واسعار خارجی  خالص درکشور وارد میکند؛علاقه ودلچسپی داشتند ودارند وبه عواید گمرکی به مالیات و باجگیریها از مردم ان وبه ده ها عواید دیگری چشم دوخته اند وبه انها علاقه داشته اند ودارند. به چشم "مستعمره" گونه ازان بهره برداری وبهره کشی کرده اند.وخلق محنتکش وخلاق با استعداد ان را با شدید ترین نوع ستم(ستم ملی وطبقاتی ومذهبی)با استثمار وبهره کشی طراز فاشیستی قبیلوی؛هست وبود این جوامع را غارت نموده منحیث ابزار برای تحقق اهداف شوم برترجویانه وتمامیت خواهانه محافل مرتجع حاکم مرکزی تک قومی درطول تاریخ ارزیابی میگردد؛نه برای ابادی وشگوفائی ودرراه ایجاد وحدت ملی وارامی وبرادری وبرابری وتأمین عدالت اجتماعی وتوزیع عادلانۀ ثروت وقدرت دراین جامعه.

      واما این مردم هیچگونه سهمی درقدرت سیاسی حاکمۀ انحصاری مرکزی ودرمهره های کلیدی ان نداشه اند وندارند.که عمده ترین سهم ملیتهای تحت استبداد دراین تأریخ بویژه تورک تباران ان همیشه تولید وسربازی بوده است! که سده هاست این مردم به گوشت وپوست خود؛ ستم و فشارهای بهره کشی جابرانه  انان را برگردۀ خود احساس مینمایند.واما طرح همچو حقایق زنده وروشن وشواهد تأریخی را نازیستهای نژاد پرست وبویژه پان پشتونیستهای (لروبر خواهان)افغانی برضد وحدت ملی میدانند که عملأ بنام وحدت ملی چیزی وجود ندارد.

  موجز اینکه؛ با این همه دشواریها ومشالفتها وبا تلفات وضایعات مدهش که گفته امد؛مردم این مناطق خودرا بکابل میرساندند حتا دران زمان سالانه چندین عراده موتر های باربری ومسافرین، بویژه در کوتل شبر بادره های پرخم وپیچ طویل وبا ارتفاعات بلند اسمان خراش خود دراین دره ها یا به دریا های خروشان ان سقوط نموده ونابود میشدند وتلفات جانی ومالی اسفباری را ببار می اورد. تا اینکه با توجه به این تلفات وخسارات جانی ومالی وطوالت و پیچیده گی راه ها وضیاع وقت مسافرین؛ دولت اتحا دشوروی وقت حاضرشد  تا راه کوتاه تر ومصون ترشاه راه سالنگ را باکانکریت ریزی واسفالت از قلب کو ه هندوکوش  عبورداده ؛ شمال وجنوب کشوررا برای سهولت مردم  بهم وصل کرد وازاین تلفات وضایعات جانی و مالی وخسارات حیاتی ومیرومرگ نجات داده ویک خدمت بزرگ تأریخی رابه مردم افغانستان انجام داد که ازجملۀ 145 پروژۀ بزرگ اقتصادی وتولیدی واززیرساختهای کمکهای شوروی به افغانستان بشمار میرود، که ارزش حیاتی واقتصادی،تجارتی وترانسپورتی وبارچالانی وانتقالاتی وتولیدی و بویژه ارتباط سریع وسهل مردم شمال وجنوب هندوکش را بیشترازپیش  فراهم نموده است .اما زمامداران قبایلی  باتأسف که نتوانستند این نعمت بزرگ حیاتی و اقتصادی وترانسپورتی وبارچالانی وتولیدی را حتا  قسمیکه لازم است نیز همانطوریکه بود حفاظت و ازان درست مواضبت نمایند وهمه ساله به ترمیمات اساسی و مینتیننس ان طورمنظم ودلسوزانه توجه نمایند ومسیربرف کوچهارا تشخیص ومعین نموده بندها ودیوارها وشیلترهای بیشتر کنکریتی مستحکم تری را افزون بر ساختارهای پیشینۀ ان درجائی که ضرورت باشد بطوراضافی برای مصونیت مردم وعراده جات اعمار نمایند.اما جان مطلب اینجاست ؛همان طوریکه بامردم ان تعصب دارند با این شاه راه های حیاتی وبا بازسازیهای ان نیزتعصب میورزند

       معارف درانحصارزمامداران قبایلی:-پس ازانکه باطی این همه دشواریها خودرا بکابل  رسانیدم ؛ بنابرسلطۀ زمامداران انحصارگرعرصه های سیاسی ـ اقتصادی- اجتماعی ـ نظامی وفرهنگی برای جوامع تحت استبداد خاصتأ تورک تباران را چانس شمولیت دربرخی مکاتب ودانشکده های مهم وکلیدی نبود؛ ليسه های حبیبیه، نجات واستقلال اکثرأ برای اشراف زاده ها وفرزندان زمامداران وصاحبان قدرت وثروت وزور، واسطه داران، خانان وفئودالان واربابان قدرت بود ودرخدمت انان قرار داشت.شمولیت دراین نهادهای تعلیمی با بسا مشکلات وبا وساطت ها صورت میگرفت؛ ازانرو بهانه نمودند که گویا بست ونصاب تعلیمی شان تکمیل است وازشمولیت من اباورزیدند. برخی ممانعتها ودلایل نا موجه ارائه میکردند.

       واما درپیشروی چشم ما برخی ها فوق العاده نیزشامل میشدند. سرانجام شخصیت مبارز شاعر ونویسندۀ انقلابی شهید"محمدصالح اهی" ازاولین دسته روشنفکران انقلابی ترقیخواه و ارمانگرا دردۀ دموکراسی درمیمنه؛ چون رفقا انجنیرخالیاربعدأعضو عل البدل کمیته مرکزی در کنگره (مادر)،گل احد باتور،وانجنیر خلیلزاد که  همه عضو (جمعیت دموکراتیک خلق افغانستان)گردیده بودند ؛ شهید اهی یکی ازکادرهای فعال ان( جمعیت)دران زمان بود که بعد از انشعاب اول بنا بربرخی حوادث وموضعگیری های مشهود قبیلوی وقبیله سالاری اسیب پذیر درون حزبی؛ بعدأموقف وموضعگریهای خودرا تغییرداد وبه عضویت گروه "شعلۀ جاوید"درامد وبا وجودانکه قیام انقلابی نظامی 7ثوررا به همگان تبریک گفت وازان عملأ استقبال نمود؛ اما توسط یک توطۀ خائینانه ازجانب يکتن از باند حفیظ لله  امین، بنام الله داد توفان والی که دران هنگام شادروان اهی امر پروژۀ قندوز خان اباد کوکچه بود؛ قرار گزارش فرزندانش ساعت دوازدۀ شب درخانه اش با بستۀ بزرگ ازکتبهای ماونسیدون چینی با بادیگاردش درامده وبعد ازنشاندادن کتابها بگونۀ گویا سند جرمی بطوردسیسه امیز وجعلی برای اهی، اورا ازپهلوی خانم وفرزندانش زنجیر وزولانه نموده مستقیمأ درزندان پل چرخی روان میکند وبیرحمانه وبشکل فجیعانه به شهادت میرسانند. باوجود وساطت های مکررمن که نخست نزد منصورهاشمی وزیر اب وبرق ونفرخاص امین  ومسئول سمت تخار وبدخشان نیز بود وشاید هم خود اونیز به این جنایت دست داشته باشد؛ خواهش مرانپذیرفت ومعذرت خواست؛ بالاخره شخصأ پیش امین رفته عذر وخواهش وحتا حاضربودم از شهید اهی دراین زمینه ضمانت نیز نمایم که او ضد انقلاب نیست وبعد از انقلاب موضعگیری ان تغییر خورده وازنظام کنونی استقبال میکند تا اززندان ازاد گردد.

       امین به بسیارنرمی وبملایمت ولی معناداری به من وعده داد که بعداز سپری شدن عید قربان ازاد میگردد. اما دریغا و سوگمندانه که برخلاف وعدۀ دروغین وکاذبانه وپراز کینۀ خود؛ بروز عید اضحی، جشن مسلمانان بجای گوسفند؛ شهید" اهی را" قربانی!!!"نموده  و بشکل بیرحمانه به شیوۀ فاشیستی بروی تعصب قبیلوی به شهادت رسانیده بودند. حتا مصارف تکفین وتکریم امتیازات ومعاشات قانونی حقوق شهادتش را نیزبه بازمانده گانش اجرا ننموده بوده اند.تا که سرانجام بعد از تحول"ششم جدی" که به اساس خواهش من توسط شادروان حشمت الله کیانی سارنوال اختصاص انقلابی؛شهادت مرحومی را تصدیق نموده وامرفوق العاده دراجرای همه امتیازاتش طبق قانون به خانوادۀ شهید اهی وبه بازمانده گانش اجرانمودند.

       شادروان شهید اهی دران زمان که من تازه درکابل برای شمولیت دریکی ازلیسه ها امده بودم؛ مکتب توپو گرافی کادستری را به اخر رسانیده بود که براساس تلاشهای دلسوزانه و صادقانۀ مرحومی که باوساطتهای زیاد ؛باربار خواست تابه مکاتب متذکره مراشامل سازد؛ اما نتوانست وهرباریکه به مراجع مربوطه رجوع میکرد با مأیوسیت برمیگشت. سرانجام مراقانع ساخت وکوشید که من مأیوس نشوم ولیسۀ مسلکی زراعت کابل را بپذیرم که درشمولیت ان کدام اشکالی وجودنداشت؛ به افرادبی وسیله وبی واسطه وبرای فرزندان جوامع تحت استبداد اوزبیک وتورک  وهزاره و تاجیک وتورکمن وغیره ملیتهای تحت استبداد؛طبقات واقشار محروم وتحت ستم ودور از نظرها وفرزندان دهقانان وزحمتکشان میتوانستند دراین مکتب شامل گردند.همان بود که درسال 1341خ . به لیسۀ مسکی زراعت واقع درخواجه ملا درکابل در پیشروی  مکتب  حبیبیه  شامل   گردیدم. 

        یک  تعداد زیاد مضامین این مکتب درانگلیسی توسط استادان مجرب داخلی به سیستم امریکائی تدریس میگردید. معلمان واستادان دانشمند وباتجربه داشت. شمولیتم دراین مکتب؛ دروس وفضای علمی ان بهترین فرصت برای فراگیری آموزشها وسهولتی بود به همچو شاگردان دهقانزاده دهاتی واطرافی سخت کوش وزحمتکش وپابند دروس وامورمکتب که مانند سایر همصنفیها وهمدوره هایم دروس خودرا باعلاقۀ خاص تعقیب مینمودم ؛ حتا به اثران بعد از صنف دهم ،درصنوف یازدهم ودوازده هم موقف درجه سوم صنف خودرا حفظ نمودم و تلاش داشتم که به مدارج اول صنف خود برسم که وقوع حادثۀ ضد دکتاتوری طرازفاشیستی قبیلوی مدیرمکتب بنام "اخترمحمد پکتیاوال"در(یازدهم ثور1344خ.) وبه جرم اشتراک در ان(50 نمره)ازسرجمع عمومی نمراتم تنقیص گردید که به موجب ان به موقف درجه سوم صنف خود باقیماندم.دراینجا ببینیم که حادثۀ ضد استبداد فاشیستی- قبیلوی یازدهم ثور  1344پیش ازوقوع حادثۀ خونین سوم عقرب؛ چگونه یخ سکوت مرگبارسیاسی دهه های پیشین زمامداریهای قبایلی وحاکمیت مطلق العنان ال یحیا( طایفۀ سلطنتی)را درهم شکست؟

      الف:-استبداد قبیلوی واغاذ شورش خودجوش یازدهم ثور1344خ: درصنف دوازدهم لیسۀ مسلکی زراعت کابل بودیم که دران وقت مدیران اخترمحمد پکتیاوال بود که موصوف یک شخص نهایت ديکتاتور وظالم ودرعین زمان سخت متعصب ونژادپرست وبه شیوۀ فاشیستی- سنتی قبیلوی رفتار نموده یک انسان سبک بود وشاگردان رابعضأ باکلمات فحش و ناشایسته توهین مینمود ودربرخی موارد ضرب وشطم میکرد وبااین اعمال خود وی شایستۀ یک مدیرنبود که این اعمال زشت ونامطلوب وی  بایک سلسله انگیزه ها واتهامات مشهود دیگری که ازجانب شاگردان به وی الزام شده بود؛ شاگردان مکتب را سخت به تنگ اورده بود. تمامی شاگردان روز به روز  برضدان تحریک میشدند وهمه را ضدخوددشمن ساخته بود. یک تعداد استادان مکتب نیز ازوی ناراض دیده میشدند.(مطالبی که هرگاه درین اثرازقید این قلم باقی مانده باشد همکلاسها وهمدوره ها ی عزیزم هرگاه بیاد داشته باشند؛ برای غنای ان یاری خواهند رساند- صاحب این قلم).

      سرانجام روزی عدۀ ازجوانان اگاه وهمه شاگردان متحدأ برسم اعتراض علیه پکتیاوال دست به اعتصاب غذائی زدند. یکی ازشاگردان اگاه و روشن محترم گل محمد کاکل همدوره وهم اتاق لیلیۀ ما یک جلد قران کریم را اتاق به اتاق درلیلیه ودربیرون ازلیلیه درصحن مکتب درمحل تجمع اعتصاب کنندگان پیش نموده یکایک همگان به رسم سوگند بالای قران دست گذاشته وتعهد نمودندکه اعتصاب خودرا الی برکناری مدیرلیسه اخترمحمد پکتیاوال ادامه میدهیم.همه شاگردان حتا بستره های خودرا ازاتاقهای خودبیرون انداختند که تااحدی ازصف اعتصاب فرارنه نموده برای استراحت درلیلیه نروند وصفوف اعتصابیون نشکند وبشکل احتجاج واعتراض پیوسته بالای مدیرمکتب فشارمی اوردند. مأ کول وموادغذائی واعاشۀ حوالۀ روزانه بصورت پخته شده دردیگها بدون صرف باقی میماند؛ نظربه تعهدات خود احدی حق نداشت دراتاق طعام برای صرف نان برود؛ بلکه  درروز سوم پول انداز کردند، ازبازار نان خشک اورده شد وبه توته های خرد تقسیم گردید و به هرنفریک پاچه نان خرد  وخشک توزیع میگردید وبس.مأکول حواله شدۀ شاگردان را کارمندان ، ملازمین وعمله وفعلۀ مکتب استفادۀ اعظمی نموده ومتباقی را نیز به خانه های خود میبردند که ضایع نگردد.

      سرانجام درروز سوم اعتصاب غذائی شخصی بنام "مجیدسبز"که میگفتند رئیس استخدام وزارت معارف است به مکتب ما امد. دران وقت به گمان اغلب وزیرمعارف داکترانس ویا پوپل بود که به مکتب امده همه راجمع نموده به نماینده گی ازوزارت معارف خطاب به شاگردان چنین گفت: " مکتب ازشماست؛ استاد ومعلم ومدیرازشماست؛ معارف درخدمت شماست؛شما ازولایات دورودست به تحصیل امده اید؛کاری نکنیدکه مانع تحصیل شماشود وبازی نخورید وشما اولادهای معارف هستید وشما فعلأ بروید به درسهای خود ادامه بدهید وبستره وتوشک خودرا جمع کنید به لیلیۀ تان بروید وشاگردان خوب باشید ومن بشما وعده میدهم که بعدأ مدیر دیگری برایتان موظف میکنیم ووقت خودرا ضا یع نکنید...."

      به حرفهای رئیس استخدام کسی اعتنا نکرد چون وعدۀ سرخرمن بود وشاگردان درعمل میخواستند که خواسته های شان عملی گردد. کسی حاضرنشد به صنف برود ویا اعتصاب خود را بشکند وبه اساس تعهدی که روی قران کرده بودند؛ شاگردان همه متحد گردیده ومقاومت صادقانه ازخود نشان دادند.

    ب:رخنۀ شکست درصفوف جنبش خود جوش یازدهم ثور1344خ: امابادریغ که یکی از استادان جسوروباهیبت ما بنام "انور خان عطا"که تند مجازترین استاد مضمون سخت انجنییری