مشکلات جمال ناصردرعرصه داخلي وخارجي

مشکلات جمال ناصردرعرصه داخلي وخارجي

سوم - تحقيق وپژوهش ( استاد صباح )

سرانجام فشارهای نظامی اسرائیل به سوریه وفشار روزنامه های عرب به جمال عبدالناصر او را مجبور به واکنش نظامی محدودی کرد غافل از آنکه این اقدام همان چیزی است که اسرائیلیها می خواهند. اسراییل ازهمان ابتدا ازبابت اردن و سوریه نگرانی نداشت، چرا که این دو کشور نه نفوس و نه وسعت و نه قدرت نظامی قابل ملاحظه ای نبودند ترس اسرائیل ازاردوي بزرگ مصر بود که دو برابر اسرائیل طياره و معادل آن تانک ونيرو داشت. عبدالناصر در آخرین حرکت خود که بیشتر با هدف ترساندن اسرائیل بود تا آغاز جنگ ازنیروهای سازمان ملل خواست تا از صحرای سینا عقب بروند تا چند واحد نظامی مصری را به صحرا بفرستد.

مشتي از تاريخ نويسان استعفاى جمال عبدالناصر و بازگشت او به قدرت را كه در پى تظاهرات ميليونى مردم قاهره صورت گرفت از برنامه ريزى هاى خود ناصر مى دانند و بعضي ديگر اين نظريه را رد مى كنند و آنچه را كه پيش آمد و جهان را شگفت زده كرد حركتى خودجوش و مردمى مى دانند.  منسفيلد سياستمدار پژوهشگرى كه در زمان حيات ناصر زندگينامه او را نوشته و از نزديك با ناصر و حوادث مصر در تماس بوده در كتابى به نام ناصر كه سى و هشت سال پيش نوشته شده در مورد تظاهرات ميليونى مردم قاهره در پى استعفاى ناصر مى نويسد، اينكه مى گويند ناصر از وقايعى كه پس ازاستعفايش روى مى داد آگاه بود و به همين خاطر تظاهرات را خود او ترتيب داده بود و نيز به مجلس ملى فرمان داده بود كه با كناره گيرى او مخالفت نمايد، نه هيچكدام از اينها درست نيست.
اين پژوهشگر، ضمن تأييد خودجوش بودن تظاهرات مردم مى نويسد -  اما توجه به اين يك نكته حائز اهميت است كه ناصر مانند بعضى از رهبران ملى خاورميانه بعد از رسيدن به قدرت تماس خود را با مردم قطع نكرد.ناصر بى ترديد مى دانست تا روزى كه زنده است هيچ يك از مقامات حكومتى مصر نمى توانند جاى او را بگيرند. زيرا مقام و منزلت او فراتر از رئيس يك دولت بود.
ناصر در سالهاى بعد ازكودتاى ۱۹۵۲براى مردم مصر به صورت يك پدر درآمده بود و مردم مصر در آن لحظات مصيبت بار بيش از هميشه به او نيازمند بودند.

پى آمدهاى شكست از پى آمدهاى مهم شكست مصر در نبردهاى ۶ روزه زير سؤال رفتن اردوي مصر بود. زيرا مصرفهاى كمرشكنى صرف تسليحات و تعليم و تجهيز اين نيروها شده بود. زير سؤال بردن اردو از سوى عبدالناصر در حقيقت زير سؤال بردن خودش بود. زيرا در سالهاى پيش از جنگ اين اراده شخصى ناصر بود كه مصر را اداره مى كرد و اين شامل اردو هم مى شد. عبدالحكيم عامردوست ناصر بود. عامر پيش از كودتا يك جنرال دراداره  نجيب بود، ناصر براى اينكه زيرپاى نجيب را جاروب كند و اختيار اردو  را در دست داشته باشد او را ارتقاى رتبه داد و دريک چشم برهم زدن جنرال عامربه مارشال عامرتغيرنمود. اينك اين مارشال به عنوان فرمانده عمومي قواى مصر مسؤول شكست اردو تلقى مى شد درحالى كه خود ناصر به عامر و ساير فرماندهان گفته بود كه مصر به دلايل سياسى نمى تواند آغاز كننده جنگ باشد زيرا اگر آغازگر جنگ باشد از حمايت اتحاد جماهير شوروى محروم مى ماند.

 اما مردم ضربه خورده و احساساتى مصر آنچنان تحت تأثير ناصر بودند كه حساب او را با سايرين جدا مى كردند از اين رو ناصر تنها كسى بود كه مى توانست از خود و از دولتش و از اردوي  مصر انتقاد كند بدون اينكه پايه هاى قدرتش متزلزل شود. با توجه بادرنظرداشت اين حقايق، جمال عبدالناصر دو هفته بعد از آن فاجعه، در سخنرانى روز ۲۳ جون ۱۹۶۷ خود فرماندهى عالى  اردوي  مصر و نيروى هوايى را زير سؤال برد. ناصر در اين سخنرانى گفت - من در روز دوم ماه جون، به فرمانده عالى  اردو گفتم كه اردوي  مصر در روز پنجم جون مى بايست منتظر حمله اسرائيل باشد. ناصر با اين اتهامات صريح فرمانده عالى و فرمانده نيروى هوايى مصر را زير سؤال برد و به قصور در انجام وظيفه متهم نمود. براى عبدالناصر خرده گيرى از اردو كار آسانى نبود زيرا شخص او بر همه چيز نظارت داشت و نمى توانست ديگران را تا بدين پايه متهم كند. اما از آنجا كه اردوي  مصر به شدت تحقير شده بود امكان آن وجود داشت كه از سوى افسران جوان و امراى  اردوي  تحركاتى به زيان ناصر صورت پذيرد.

 ناصر با استفاده از نفوذ كلام خود در مردم، از آنها خواست كه انتقاد از اردو را ادامه ندهند چون به زيان مصر است، مردم نيز به احترام ناصر تا حد زيادى دست از انتقاد برداشتند. با وجود اين اردوي مصر آبستن حوادث بود.  در زندگى خصوصى ناصر، غم انگيز ترين پى آمد نبردهاى ۶ روز، پايان يافتن روابط او با دوست قديمى اش عبدالحكيم عامر بود. ناصر وعامر از بيست سالگى ازمکتب عسکري با هم دوست بودند و ايام خدمت بعد از افسرى را در سودان با هم گذرانده بودند. عامر، از نخستين روزهاى تشكيل گروه افسران آزاد در ميان آن يازده تن بيش ازهمه به عبدالناصر نزديك و با او رفيق بود و پيش از كودتا تنها او و ناصر نام تمامى اعضاى شبكه افسران آزاد، را مى دانستند.بعد از كودتا هنگامى كه مصالح كودتاگران ايجاب كرد كه جنرال نجيب را برطرف کنند، اين عبدالناصر بود كه دگرمن عامر را به رتبه جنرالى رساند و فرمانده عمومي اردو كرد. در حالى كه خود عبدالناصر بعد ازدگروالي رتبه نگرفت و تا آخر عمرش به همان رتبه نظامي بسنده كرد. البته دلايل شكست مصر از نظر تيزبين ناصر پنهان نبود و او خوب مى دانست كه تقصير شكست به تنهايى متوجه عامر نيست اما شرايط بحرانى كشور ايجاب مى كرد كه بعد از چنان شكست مفتضحانه اى فرمانده قوا بركنار و محاكمه شود.

 از اين رو جمال عبدالناصر به رغم ميل باطنى اش به خاطر اعاده حيثيت از اردو و به خاطر آرام كردن افسران جوان مجبور شد فرماندهان عالى اردوي مصر را از كار بركنار كند. براساس چنين تفكرى عبدالحكيم عامر فرمانده عمومي قواى مصر از تمامى مقامات نظامى خود معزول شد و نيز قوماندان نيروى هوايى مصر و ۹ جنرال برجسته بركنار گرديدند و تعدادى از آنان به اتهام كوتاهى در انجام وظيفه به محکمه سپرده شدند. اما ناصر نمى دانست با دوست ديرين و يار غار خود چه كند! سوابق يك عمر دوستى وياري اجازه نمى داد كه ناصر، عبدالحكيم عامر را هم مانند ديگران به محکمه جنگي تسليم كند. شايد هم از اين مى ترسيد كه عبدالحكيم عامر درمحاکم  به زيان ناصر افشاگرى كند. از اين رو تدبيرى انديشيد وانورالسادات را با پيامى محرمانه نزد عبدالحكيم عامر فرستاد.  انورالسادات به عامرگفت ناصر مى گويد - اگر بى درنگ كشور را ترك كنى بازداشت نخواهى شد و اضافه كرد هر قدر كه براى مخارج خود در خارج از كشور پول لازم داشته باشى در اختيار تو گذاشته خواهد شد. عبدالحكيم عامر پيشنهاد عبدالناصر را با تمسخر رد كرد و با كلامى توهين آميز به سادات گفت، در مصر باقى خواهم ماند و از خودم در برابر دولت و مطبوعات كه مى خواهند براى تبرئه شدن از گناهانشان مرا مقصر اصلى قلمداد كنند از خودم دفاع خواهم كرد.

 پژوهشگر تاريخ معاصر مصر آنتونى ناتينگ كه از دوستان ناصر بود در اين مورد مى نويسد - گستاخى عامر، عاقبتى مصيبت بار داشت زيرا سه ماه بعد، او همراه با شمس بدران  و حدود پنجاه افسر ديگر به اتهام توطئه براى سرنگون كردن رئيس جمهورى، بازداشت شدند. نام صلاح نصر رئيس عمومي سازمان امنيت مصر نيز بعداً وارد ليست ادعانامه شد و او همراه شمس بدران به زندان ابد محكوم گرديد. جام غضب ناصر لبريز شده بود. عامر، بخشش او را نپذيرفته بود و براى شخصى در موقعيت او، اگر محكوم مى شد چاره اى جز اجراى حكم وجودنداشت. و محكوميت او با وجود مدارك موجود، اجتناب ناپذير به نظر مى آمد. ناصر مانند هر شخص ديگرى، اين را مى دانست و برپايه انعطاف حيرت انگيز طبيعى خود كه گاهى او را در برابر آنهايى كه بدو خيانت كرده بودند نرم مى ساخت همچنان كه در برابر نزديك ترين حاميانش خشن مى شد ، تصميم گرفت براى اين كه مجبور نشود حكم مرگ صميمى  ترين دوست خود را امضا كند، به عامر اجازه داد پيش از انجام محاكمه خود كشى كند.در حقيقت هرچند ممكن است انگيزه توطئه گران ديگر، تبهكارانه بوده باشد، تقريباً قطعى به نظر مى رسد كه هدف شخص عامر كم از اين بوده كه رئيس جمهورى خود را سرنگون كند بلكه مى خواسته کار خود را به عنوان فرمانده قوا مجدداً به دست آورد با اين محاسبه غلط كه محبوبيتش در اردو نظير گذشته به كمكش خواهد شتافت، اجازه داد به توطئه اى كشانده شود كه بازپرس در محاكمه بعدى توانست به آسانى و با دلايل فراوان، آن را به صورت توطئه اى عليه رژيم جلوه دهد.

چون عامر ساده لوح بود، نتوانست بفهمد كه چه منظورى را دنبال مى كند مى خواهد صرفاً کار سابق خود را باز يابد يا ناصر را سرنگون كند؟ به هر حال نتيجه كارفرقى نمى كرد. زيرا اگر در آن مرحله در بازيابى مقام فرماندهى موفق مى شد، اقتدار ناصر را چنان در هم مى كوبيد كه با اشغال مقام رياست جمهورى توسط خود، تفاوتى نمى داشت. از آن مهم تر اين كه عامر اين واقعيت را به كلى ناديده گرفت كه اردوى كه تا آن وقت آنقدر بدو احترام مى گذاشت، چنان پراكنده و در هم كوبيده شده بود كه همه اعتماد خود را نسبت به او و هر رهبر ديگرى از دست داده است.

 به دنبال خودكشى عامر، منصب معاونت رئيس جمهورى منحل شد و بعداً كه زكريا محى الدين استعفا كرد، هيچ معاونى براى رئيس جمهورى تعيين نگشت تا اين كه در دسامبر ،۱۹۶۹ انور سادات بار ديگر از مقام نسبتاً غير مهم رياست مجلس ملى كناره گيرى كرد و تنها معاون رئيس جمهورى شد و تا درگذشت ناصر در ۹ ماه بعد، در همين سمت باقى ماند. در حقيقت وقتى محى الدين از دولت كناره گرفت، تنها دو تن از يازده تن همكاران ناصر در شوراى فرماندهى انقلاب باقى ماندند كه عبارت بودند از انورسادات كه چون بله قربان گو بود، ناصر بدو اعتنا نمى كرد و حسين شافعى كه او هم عقده حقارت بيشترى داشت و اين دو از آن جهت باقى مانده بودند كه عبدالناصر حتى در لحظاتى كه به همه سوء ظن پيدا مى كرد آنها را به عنوان رقيب به شمار نمى آورد.

تلاشهاي ناصردربيرون ازمصربراي محبوبيت وشهرت

برخلاف آنچه همه می پندارند جنگ جون، جنگی ۶ روزه نبود بلکه جنگی ۱۲ ساعته بود. جنرال موشه دایان وزیر دفاع اسرائیل پس ازآنکه فرماندهی عملیات را برعهده گرفت مشاهده کرد که بر روی کاغذ احتمال پیروزی اوبراعراب چیزی به انداره صفراست مگر آنکه ابتکار عمل را ظرف نصف روز از طرف مقابل بگیرد. در این زمان در برابر ۱۰۰۰ تانک و ۳۵۰ طياره اسرائیلی اعراب از ۲ هزار تانک، ۸۰۰ طياره و شبکه های پرقدرت راکتهاي سام ۲ برخوردار بودند. در ویتنام راکت هاي سام مبدل به کابوسی بی پایان برای نیروی هوایی آمریکا شده بود. طياره هاي دایان را در این زمان جتهای میراژ ۳ و میستر فرانسوی تشکیل می داد. وی برای آنکه بتواند نیروهای هوایی اعراب را در اردن، مصر، سوریه و حتی عراق از کاربیندازد فرصت زیادی نداشت. بنابراین تصمیم گرفت تا می تواند طياره هاي اعراب را بر روی زمین نابود کند وبا تخریب ميدانهاي هواي مانع برخاستن باقیمانده آنها علیه اسرائیل شود.

دولت مصر بنا به پيشنهاد ملك حسين پذيرفت كه يك كنفرانس عالى سران در خرطوم ( پايتخت سودان ) داير شودو به غير از سوريه همه كشورهاى عرب، به اين پيشنهاد پاسخ مثبت دادند. عربستان سعودى در ابتدا به نحوى اكراه داشت كه با مصر در پشت يك ميز قرار گيرد. سرانجام ميانجيگرى ها به ثمر رسيد و روز ۳۱ اگست۱۹۶۷ رهبران عرب كه در خرطوم گرد هم آمده بودند، تبادل نظر خود را آغاز كردند. اين كنفرانس اگر ازهمه كنفرانس هاى ديگر بغرنج تر نبود دست كم دشوارى هايش از همه كنفرانس هاى عالى سران بيشتر بود.

نه تنها سوريه كنفرانس را تحريم كرد بلكه متحدين عراقى آن همراه با الجزاير ى ها وشقيرى به نمايندگى سازمانهاى مقاومت فلسطين، كوشيدند مصر را به محاكمه بكشند كه چرا دست از مبارزه كشيده و هنگامى كه اسرائيلى ها به كانال رسيده بودند، چرا مصر آتش بس را پذيرفته است. عراقى ها همچنين اصرار و پافشارى كردندكه فروش نفت اعراب به خارج قطع شود و پولهاى همه كشورهاى عربى كه در بانك هاى انگلستان بود و چهارميليارد ليره تخمين زده مى شد، از بانكها بيرون كشيده شود. تلاش آنهايى هم كه خواهان روشى مسالمت آميز تر بودند، نتوانست در اين روش تغييرى پديد آورد.  دسته اول در عين اينكه حاضر نشدند با برقرارى ممنوعيت فروش نفت به غرب، خود را مقيد سازند مع الوصف از ترس اينكه مبادا به خيانت نسبت به آرمان اعراب متهم شوند، حاضر نشدند ابتكار عملى در توصيه براى رفع اختلاف نظر با اسرائيل از خود نشان دهند. 

روز بيست و نهم اگست ناصر در گشايش كنفرانس سران عرب در خرطوم شركت كرد. از نخستين روز پس از جنگ، ملك حسين با پافشارى هر چه بيشتر نياز به تشكيل چنين اجتماعى را يادآور شده بود. با اشغال كامل زمين هاى غرب رود اردن توسط اسرائيلى ها، افزوده شدن ۲۰۰ هزار نفر پناهنده به مردم ساحل شرقى و از دست دادن منابع اقتصادى، كشورملك حسين دچار وضع و شرايط رقت آورى شده بود و او مى خواست بداند كه ديگر كشورهاى عرب چه كمكى به اردن خواهند كرد. دولت سودان به رهبرى محمد محجوب نيروى پشت سرسازمان كنفرانس بود. آنها كه در سودان بر محجوب خرده مى گرفتند ادعا داشتند كه او نمى  خواهد به گرفتارى هاى داخلى بپردازد و از اين رو علاقه و اشتياق بيش از حدى به امور ممالك عربى نشان مى دهد. ولى در اصل خرطوم بهترين محل ملاقات و رفع اختلاف سران محافظه كار و اصلاح طلب عرب بود واين همان بود كه عبدالناصر مى خواست او نيز هنگامى كه از حقيقت محدودبودن كمك ها و پشتيبانى شوروى آگاه شد نياز به تشكيل كنفرانس سران را تأييد كرد.

 با آنكه بيشتر مردم مى پنداشتند كه ناصر در آن هنگام جرأت خروج از قاهره را ندارد، او بر آن شد كه شخصاً در اين اجتماع حاضر شود. حتى پس از آنكه سه روز پيش از حركت او نيمه كودتاى عبدالحكيم عامر كشف و سركوب شده بود بازهم او تغييرى در تصميمش نداد. دو چيز راه كنفرانس را هموار ساخته بود. نخست اينكه ملاقات وزراى ماليه، اقتصاد و نفت در اوايل ماه اگست در بغداد، توصيه ها و پيشنهادهايى براى طرح در اجتماع سران كشورهاى عربى آماده كرده بود. با اينكه موضوع مخفى نگاه داشته شده بود ولى همه از پيشنهاد عراق و الجزاير آگاه بودند. عراق پيشنهاد كرده بود كه براى مدت سه ماه جريان صدور نفت از تمام ممالك عربى قطع شود تا افكار عمومى مردم دنيا تحت فشار قرار گيرد و به نفع اعراب تغيير كند و الجزاير پيشنهاد كرده بود كه تمام سرمايه هاى انگليسى، آمريكايى و آلمان غربى رفته رفته در كشورهاى عربى، ملى اعلام گردد و سپرده هاى اعراب كه در حدود چهارهزارميليون پوند ارزيابى مى شد از بانكهاى انگليس پس گرفته شود. دومين چيزى كه راه تشكيل اين كنفرانس را هموار ساخته بود موافقت اصولى بين ناصر و ملك فيصل براى رفع اختلافى بود كه آن دو در يمن داشتند.

 اين وظيفه را محجوب رئيس جمهورى سودان به عهده گرفته بود و پس از ديدار با دو رهبر عربى ترتيب خروج نيروهاى مصر و تشكيل دولت موقتى را در يمن داده بود كه تا انجام انتخابات عمومى اداره يمن را عهده دار مى شد. در كنفرانس سران خرطوم، ناصر از آغاز رويه خود را مشخص ساخت. او پس از تشريح موقعيت نظامى و اقتصادى مصر و به گردن گرفتن اشتباهاتى كه به شكست انجاميده بود، گفت - مصر به مبارزه ادامه خواهد داد مشروط بر اينكه تمام كشورهاى عربى در آن شريك شوند.  ملك حسين نيز سخنرانى مشابهى ايراد كرد، واكنش رهبران كشورهاى نفت خيز عرب (كويت، عربستان سعودى و ليبى) اين بود كه گفتند حاضرند سهم عادلانه اى از درآمد خود را به اين منظور اختصاص دهند ولى قبول نخواهند كرد كه با عدم صدور نفت به غرب دچار ورشكستگى شوند. پس از يك بحث كوتاه تصميم نهايى گرفته شد و اعلام شد كه فروش نفت كه از زمان جنگ به انگليس، آمريكا و آلمان غربى متوقف شده بود دوباره از سر گرفته شود و در ضمن سه كشور توليدكننده نفت (ليبى، كويت و عربستان سعودى) سالانه به ترتيب ۳۰ ميليون، ۵۵ ميليون و ۵۰ ميليون پوند براى ترميم خسارت ها و كمبودهاى ناشى از جنگ به اردن و مصر بپردازند. از مجموع اين اعتبار ۹۵ ميليون پوند به مصر و ۴۰ ميليون پوند به اردن اختصاص داده شد.

چنين پيمانى بدون توافق مصر و عربستان سعودى درباره يمن عملى نبود و اين پيمان در جلسه اى خصوصى كه در خرطوم و در حضور محجوب رئيس جمهور سودان برگزار شد امضا و مهر گرديد. ليكن سوريه و الجزاير برنامه مبارزاتى خود را در برابر غرب به مقياس وسيع ترى دنبال كردند ولى از آنجا كه اتاسى رئيس جمهورى سوريه و بومدين رئيس جمهور الجزاير هيچ كدام به كنفرانس سران نيامده بودند روش اين دو كشور ممكن نبود كه بى درنگ عوض شود. سلال رئيس جمهورى يمن با پيمان  ناصر - فيصل كه بدون مشورت با او تنظيم شده بود مخالفت كرد ولى اگر ناصر به راستى مصمم شده بود كه قواى خود را از يمن خارج كند، سلال  نمى توانست او را از اين تصميم منصرف سازد. ناصر با موقعيت ضعيفى كه داشت نقش خود را خيلى خوب ايفا كرده بود ولى در حقيقت شانس او چندان بد هم نبود و چند ورق برنده نيز داشت. نخست اينكه، با وجود آنكه اعجاب آور به نظر مى رسيد او به راستى محبوبيتى را كه در بين توده هاى عرب داشت دوباره به دست آورده بود و درجه اين محبوبيت از استقبالى كه مردم خرطوم از او به عمل آوردند معلوم شد. دوم اينكه، محافظه كاران عرب از فشارمردم خود در امان نبودند. اگر بدون موافقت مصر و عراق دوباره جريان صدور نفت را به بريتانيا و آمريكا ادامه مى دادند، همان گونه كه در زمان جنگ ديده شد، مى بايست در كشور خود چشم به راه برخورد با اعتصاب هاى همگانى و گرفتارى هاى ديگرى باشند.  دلايلى در دست بود كه نشان مى داد ناصر هرگز جداً انتظار نداشت كه كشورهاى صاحب نفت با يك تحريم كامل اقتصادى موافقت كنند ولى مصمم بودكه آنها را تهديد كند تا نسبت به گذشته سهم بيشترى بپردازند.

 مصر بيشتر از همه از بسته شدن كانال سوئز زيان ديده بود و اين امر خود زيان اقتصادى غرب را نيز در برداشت و سرانجام، حتى در مورد يمن  نيز اقرار به شكست كار آسانى نبود. زيرادرهمسايگى عربستان سعودى حكمرانان و شيوخ محافظه كار يكى پس از ديگرى در مقابل قواى مليون سقوط مى كردند. اگر ملك فيصل از جمهوريت بدش مى آمد و بيزار بود دلايلى نيز داشت. ناصر ادعا مى كرد كه دليل فرستادن نيروهاى مصر به يمن، كمك به خروج قواى بريتانيا و تخليه كامل عدن  بود و اكنون كه قواى بريتانيا خارج شده است ديگر دليلى براى باقى ماندن سربازان مصرى در يمن نيست. ادعاهاى او تا به آن اندازه كه عمليات تروريست هاى يمنى نگهدارى پايگاه هاى عدن  را براى بريتانيا دشوار مى ساخت، مى توان بجا دانست. بدين ترتيب ميان محافظه كاران عرب از يك سو و كشورهاى اصلاح طلب ميانه رو از سوى ديگر، خود به خود نوعى قرار و مدار ايجاد شده بود.

ناصر در خرطوم نيز مانند هميشه روش معتدلى داشت. پيروزيهاى گذشته او به عنوان رهبر انقلابى و ضد امپرياليست وناسيوناليسم عربى، پايه هاى همه رژيم هاى عربى را به لرزه درآورده بود و او را يك افراطى خطرناك نشان داده بود. اماناصر هميشه روشهاى سياسى را به زورآزمايى نظامى ترجيح مى داد. او اكنون با آرايش سياسى بزرگى روبرو بود. اگرچه مردم آگاهى درستى نداشتند ولى در كنفرانس خرطوم، به منظور يافتن راه حل سياسى براى مسأله فلسطين بحث هايى درگرفت. راه حل نهايى عبارت از اين بود كه اعراب حكومت اسرائيل را به رسميت شناخته و پس از مذاكرات مستقيم با آن دولت پيمان صلح امضا كند. اما به راه حل مسالمت آميز كه اساس پيشنهادهاى تيتو بود اشاره اى نشد. از سوى ديگر روشن بود كه اسرائيل كليه سرزمين هاى اشغالى را تخليه نخواهد كرد. امامذاكرات فيمابين مى توانست نقطه آغازى براى مذاكرات طولانى و پرپيچ و خمى باشد كه براى رسيدن به راه حل نهايى مورد نياز بود. نتيجه اى كه كنفرانس خرطوم داشت اين بود كه پس از آن همه ماجرا و شكست درجنگ ۶ روزه سال ۱۹۶۷ باز هم ناصر رهبرى دنياى عرب را به عهده داشت و تنها كسى بود كه مى توانست اعراب را به سوى پذيرفتن راه حلى مسالمت آميز سوق دهد. او تنها كسى بود كه مى توانست در بر

مقالات مرتبط

...

پس از تسلط استعمارگران اروپایی بر آمریکای‌لاتین و غارت سرزمین‌ های نیمکره غربی بود که ثروت “کشورهای‌... ادامه

...

سرانجام فشارهای نظامی اسرائیل به سوریه وفشار روزنامه های عرب به جمال عبدالناصر او را مجبور به واک... ادامه

...

سرانجام دیکتاتور لیبی ؛ در هرحال عبرت انگیز است و اما عبرت انگیز تر از همه ؛ مصداق های مدعیات دموکرا... ادامه

...

پيشبرد سياست های امپرياليستی تنها به نيروی مستقيم پائينی ها خنثی نمی شود، بلکه بيش از يک قرن تجربۀ ت... ادامه