نکاتی چند از یادداشت های روزانه: فرار از زندان غزنی


نکاتی چند از یادداشت های روزانه

15/9/2015

 

فرار از زندان غزنی

چند سال قبل مخالفین دولت به محبس قندهار نفوذ نموده موفق به فرارعده زیادی از زندانیان شده بودند. اینک عین حادثه در غزنی تکرار شد.

 طبق اخبار نشر شده, موتر حامل مواد منفجره به دروازه محبس غزنی نزدیک شده با انفجار مواد دروازه محبس بر روی مخالفین باز و چند نفر داخل محبس گردیدند وباعث فرار سه صد و پنجاه وپنج محبوس گردیدند.

معلوم است که عوامل مختلف می تواند زمینه ساز چنین حرکت باشد:

یک: رژیم امنیتی محبس طوریکه لازم است دقیق نبوده محافظت ازدروازه عمومی و اطراف محبس بصورت جدی صورت نگرفته است.

دو:  سیستم پهره و گزمه که در شرایط جنگی از ضرورت های جدی است در شهر غزنی  بصورت درست معمول نبوده ارگان های امنیتی شرایط جنگی را در نظر نگرفته اند.

سه: ریاست امنیت دولتی غزنی رژیم کشف فعال را مرعی نداشته در امنیت شهر منجمله محبس نتوانسته نقش خود را بدرستی ایفا نماید.

چهار: نفوذ مخالفین در ارگان های کشفی وامنیتی می تواند عامل عمده این حادثه باشد.

پنج: در مورد والی سابقه غزنی همیشه پرسش جدی مبنی بر رابطه وی با مخالفین وجود داشت. اظهارات وی مبنی بر رابطه عمیقش با مخالفین و حتی صدور دستور به مخالفین غرض فیر چند راکت در داخل شهر غزنی چند سال قبل سر خط خبر ها را تشکیل داده بود. نکند که چنین ارتباط از جانب دست نشانده های والی قبلی هنوز پا برجا باشد.

شش: عدم باز رسی و کنترول وزارت داخله از مسوولین امنیتی و عدم دقت در تعین مسوولین در ولایات نیز می تواند عامل نفوذ دشمن در ارگان های امنیتی وباعث وقوع چنین حادثه باشد.

خلاصه فرار سه صد وپنجاه وپنج زندانی که گفته می شود اکثریت آنان نسبت ارتباط با طالبان وعضویت در شبکه های تروریستی محبوس بودند,فاجعه بزرگیست که کفایت حکومت را زیر سوال می برد و از سازش وخیانت دولتیان پرده بر می دارد. اساساً بدون کمک مستقیم ستون پنجم که بنا به گفته دوستی اکنون به ستون اول تبدیل شده , امکان فرارسه صد وپنجاه وپنج نفر از جائیکه با دیوار های عریض و ضخیم محاصره شده  و پاسداران شب وروز ازآن محافظت می کنند, کار سهل وساده ئی نیست. بایست ارگ نشینان از مسؤولین بخواهند تاعلت این فاجعه را دریافته و بمنظور عدم تکرار آن چاره اساسی بسنجند. مسؤولینی که غفلت سهل انگاری ویا هم خیانت کرده اند, مورد بازپرس جدی قرار گیرند.

حکومت به اصطلاح وحدت ملی نباید تحت تاثیر خوشبینی ها و بد بینی های جناحی و سلیقوی ,فاجعه محبس غزنی را سطحی انگارد و خائنان و سهل انگاران را از بازپرسی معاف نماید.

 

16/9/2015

 

نگرانی از فرار جوانان

 

یک سال قبل ضمن یادداشتی از فراغت بدون پلان جوانان از موسسات تحصیلات عالی و عدم پلان گذاری برای اشتغال آنان نگرانی و تشویش خود را ابراز داشته بودم. اینک دیده می شود که این نگرانی وتشویش بیجا نبوده  جوانانیکه با زحمت و عرق پدران ومادران شان با مشقت تحصیل نموده سند بدست آورده اند برای نجات از فقر کشنده و فضای وحشت وترور با قبول هر گونه خطرکشور را ترک می کنند وبه نا کجا آباد ها سفرمی کنند. من وظیفه داشتم و اکنون نیز وظیفه خود می دانم منحیث شهروند عادی نگرانی وتشویش خود را در برابر چنین قضایا ابراز دارم و امید وار باشم که ارگان های مسوول با توجه به نگرانی هزاران انسان همچو من تدابیر لازم اتخاذ نمایند و جوانان را از این حالت نجات دهند. اما دیده می شود که ارگان ها وشخصیت های مسؤول نیز جز ابراز نگرانی کاری انجام نمی دهند و پروگرامی برای حل این معضله و معضلات مشابه ندارند.

جالب است! وزیر مهاجرین و عودت کننده گان اظهار می دارد که جوانان خطر زنده گی در فضای جنگ و ترور را در کشور بپذیرند و حیات خود را برای نجات از چنین فضا به مخاطره نیاندازند. سناتوران محترم ابراز نگرانی می نمایند که جوانان نباید فرار نمایند. ارگان ها و مسؤولین دیگر نیزهمگی خود را در این نگرانی شریک می دانند. اما هیچ ارگان و مسؤولی در این کشور خداداد سراغ نمی شود که بگوید جوانان بیکار وبی روزگاری که سال های طولانی لقمه نان اعضای خانواده را خرج تحصیل نموده اند و امروز نیز به لقمه ئی نان محتاج اند, چه کاری انجام دهند که از این حالت نجات یابند.

یکی از دستاورد هائیکه حاکمیت امریکائی - جهادی هر روز به رخ مردم می کشد, گویا انکشاف و توسعه فوق العاده تعلیمات و تحصیلات عالی در کشور است. گرچه افشای مکاتب خیالی و معلمین خیالی این دستاورد را جداً زیر سوال می برد, با آنهم با سپردن این امتیاز به حاکمان مافیائی,دیده می شود که نتیجه و عاقبت آن چندان به خیر کشور و مردم نبوده در کنار سیل بیکاران عادی, بیکاران تحصیل کرده و دپلوم دار را نیز بصورت وحشتناکی افزایش داده است. چون بیکاران دپلوم دار نمی توانند نظاره گر وضع فلاکتبار خود و خانواده های خود باشند ناگزیر اند تقلا نمایند و خود را از این مخمصه بیرون کنند . مهاجرت ولو با قبول خطر یکی از راه هائیست که این جوانان در پیش می گیرند. اینکه نتیجه مهاجرت به کجا می انجامد و راه های پر مخاطره چه تعداد از این جوانان رابه کام مرگ نا خواسته می کشاند, سوالیست که گذر زمان وتجارب قبلی جواب می دهد.

اما مسأله اساسی که باید دولتمردان جواب ارائه نمایند اینست که چگونه بیکاری می تواند مهار شود و به هزاران و ملیون ها انسان مستعد به کار زمینه کار فراهم گردد.

به نظر می رسد که جز ایجاد موسسات تولیدی خُرد وبزرگ دولتی و خصوصی و انکشاف و میکانیزه سازی زراعت, راه دیگری برای ایجاد کار وجود ندارد. دولتی که در چهار ده سال گذشته ملیارد ها دالر کمک جهانی را هدر داده است وبا ندانم کاری ها و سهل انگاری ها چنین وضعی را بوجود آورده است,  امروز مکلف است در برابر مردم جوابگو باشد و درد و رنج مردم را التیام بخشد. اگر اراده قوی برای رفع کمبود ها وجود داشته باشد هنوز هم برای جلب کمک های جهانی و بسیج منابع داخلی دیر نشده, دولتمردان مسؤول  و وظیفه شناس می توانند با طرح پلان های دقیق, زمینه اشتغال را برای بیکاران مخصوصاً جوانان تحصیل کرده فراهم نمایند.

قرار معلوم همین حالا در حدود هفده هزار پست در ادارات دولتی خالی گذاشته شده منتظر نصب خویشاوندان و وابستگان وزرا, وکلا, روسا,والیان و مدیران است. اگر این پست ها مطابق لیاقت وشایستگی به جوانان تحصیل یافته بدون تبعیض و تمایز سپرده شود یقیناً هفده هزار جوان تحصیل یافته از مهاجرت منصرف می گردد و در دل هزاران جوان دیگر امید دریافت کار جوانه می زند.

در کشوری همچون افغانستان لازم است بجای تربیت بی هدف و بی آینده جوانان تحصیل کرده, به تحصیلات مسلکی توجه جدی مبذول گردیده مکاتب و موسسات مسلکی مطابق ضرورت جامعه ایجاد و جوانان در این موسسات جذب گردند.

 یقین کامل وجود دارد که در صورت دلسوزی مسؤولین و هماهنگی میان ارگان های ذیربط ,مسأله کار یابی و توازن تحصیل و بازار کار می تواند به زود ترین فرصت حل گردد و به رنج بیکاری و فرار جوانان تحصیل یافته نقطه پایان گذاشته شود.

 تحقق چنین امری به وجدان دولتمردان و مسؤولیت پذیری آنان ارتباط دارد وبس.