جلوه هایی از شعر "جلوه"

ن. سنگر

 

جلوه هایی از شعر "جلوه"

 

          خاک برسر آن مدعی علم و تحقیق که کریم نزیهی را نمی شناسد!

                                                               (واصف باختری )

 

          جنبش مشروطیت در افغانستان را، پیش از آنکه یک نهضت انقلابی بخوانیم؛ به گواهی تاریخ می توانیم  یک جنبش روشنگری بنامیم که با استفاده از ادبیات نوشتاری جدید، در میان مردم راه باز کرد و دیوار های پوسیده استبداد را به لرزه در آورد.

          در میان رهبران شناخته شده نهضت مشروطیت( در هر سه مرحله)، جایگاه شاعران ، نويسندگان و مورخان در زمينه ی روشنگری و بيداری توده های مردم، برجسته و غیر قابل انکار است:

          عبدالرحمان لودین، عبدالهادی داوی، محمد انور بسمل، اسماعیل سیاه( معروف به گوزوک)، محمود طرزی...نمونه های از سرودپردازان اند که در واقع شعر معاصر افغانستان را به معرفی گرفتند و موفق شدند تا بعد از یک رکود طولانی تاریخی، ادبيات منظوم را دوباره به جامعه برگردانند و همصدا با نیاز های تغیير و تجدد پسندی نسل جوان، آن را با روند تکاملی تاریخ همگام سازند.

          در میان آن بزرگ مردان دلیر، جایگاه محمد کریم نزیهی منحصر بفرد است.

 

          کریم نزیهی که در سرایش شعر و آفرینش آثار بدیع ادبی «جلوه» تخلص می کرد؛ یکی از سرآمدان و پیشتازان جنبش مشروطه خواهی کشور و منسوب به جناح رادیکال آن نهضت بود

          نزیهی مدت ها درعرصه ی تاریخ ، اجتماعیات ، شناسایی رجال و شخصیت های بزرگِ خراسان و اسلام ... پژوهش های گسترده یی را انجام داد و آگاهی های را در زمینه نویسنده گی کسب کرد، که بیشترین قسمتِ این اندوخته ها را بعد از سال (1310خ) که عضويت انجمن ادبی کابل را بدست آورد ، در سالنامه کابل و مجله کابل انتشار داد.

          استاد واصف باختری ، از پيشکسوتان ادبيات معاصر افغانستان، می فرمایند:

         « در هزار و سه صد و ده خورشیدی نزیهی به عضویت انجمن ادبی کابل برگزیده شد. او در خلال دو ـ سه سال «تاریخچه ادبیات افغانستان» و «شیبانیان» را نوشت و در نگارش «مفسران ، محدسان ، فقها و راوه افغانستان» با مرحوم قاری عبدالله یاوری کرد. بخشهای از این آثار در سالنامهء کابل و مجلهء کابل تا سال 1319، بازتاب می یافتند. پس از آن بود که او را و نبشته هایش را و اعتراضها و پرخاشهایش را برنتافتندو عذرش را خواستند و کار خویش را آسان کردند و دستور دادند: نزیهی ممنوع القلم»!

 

          اما نزیهی کسی نبود که زیر بار رود:

 

          ز شیخ شهر هراس و ز شحنه باکم نیست

          علاقه یی به کسی جُز عروسِ تاکم نیست

          دل رمـــیده بیـــــادِ غبـــــارِ آن سـرِ کوه

          ز بسکه می تپـــد آرام زیرِ خاکـــم نیست

 

          جلوه نه تنها تسلیم استبداد نشد که خطاب به مردم دلیرانه گفت:

 

          صد هزاران چو من و تو، آتش بيداد بسوخت

           نــه نشــينيد ز پـــــا، دم بـه دم ارشــاد کــنيد

          خانمـان کــــرده تبـاه، تا شـــود آباد خــودش 

           خانــۀ ظلــم و ستــم یکســره بربـــاد کنـــید

          ای جوانـان، ستـم مرتجعان چــند کشـــــــــید  

          تـا به کی رحم بر این دسـتــــــه شــیاد کنـــید

          دســـت مـا، دامن تـان باد جوانــــان وطـــن

          که از این ذلت و خــــــواری همه آزاد کنید

 

          انگار این سروده زیبا فریادی است که نسل جوان امروز بار دگر باید آن را  بشنوند و بیدار شوند و نگذارند حماسه های تاریخ را به موزه های قرون وسطا تسلیم دهند....

          استاد باختری به ادامه می نویسند:

 

« به سال 1340نویسنده و روزنامه نویس سرشناس آن سالها مرحوم محمد شفیع رهگذر دل به دریا میزند و از نزیهی خواهش همکاری می کند.

پس ازین نزیهی رسالهء مبسوط خود را درباب «ظهیرفاریابی» به تفاریق در«ژوندون» به چاپ میرساند و نیز مقالات خویش را دربارهء شیخ جنیدالله حاذق و یغمای جندقی و نقدی که برکلیات بیدل چاپ کابل نوشته است و همچنان غزلهای از او در صفحهء ادبی «ژوندون» و چند نشریهء دیگر، گاه به گاه ، مجال چاپ می یابند.

می پندارم اگر نزیهی باجناق به قول سعدی یکی از «ارکان دولت و اعیان حضرت» نمی بود درهمان سالهای پس از 1320سربه نیستش میکردند. همان گونه که دهها مخالف خوان دیگر را کرده بودند که چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار!» (سپاسنامه یی از سوی ناسپاسان ـ جلوه هایی از شعرجلوه)

          وجاهت سیاسی ـ اجتماعی ، محبوبیت شخصی و خانوادگی اش ، خوش نامی و فراست ... انگیزه های شدند که مردم اندخوی او را به وکالت خویش به دوره های هفتم (1328خ) وهشتم (1332خ) بفرستند.

          مرحوم حبیبی دراثر معروفش (جنبش مشروطیت درافغانستان) درمورد زندگینامهء کریم نزیهی(جلوه) نوشت:

          « کريم نزيهی ( جاوه ) فرزند ملا بابا مراد قاضی کابل ازمردمان صاحب نفوذ ازبیک ، دارای نام و مقام در اندخوی میمنه است، که درکابل در حدود1285ش بدنیا آمد و درمدرسهء حبیبیه تا درجهء رشدیه درس خواند وعلوم و ادب عربی را درخاندان علمی خود تحصیل کرده است و بزبان عربی و ترکی و دری و اندکی انگلیسی آشناست....

نزیهی با فضایل علمی و ادبی ، شخصیت محترم روشنفکر و پیرمرد پخته کارجامعه شناس است...

          درمورد شعرهای نزیهی استاد باختری را عقیده بر این است:

          «استاد گرانمایه نزیهی گاه گاه شعرهم میسرود و بیشتر به غزلسرایی ازگونهء نظیره نویسی آن گرایش داشت.

          درباب شعرهای استاد باید گفت همان گونه که دربارهء جامی گفته اند شاعری اقل فضایل او بود. مثلاً اگر استاد نزیهی اصلاً شعر هم نمی سرود چیزی از قدربزرگش نمی کاست».

          درمورد اشعار استاد کار پژوهشی صورت نگرفته و تا اکنون نقد ادبی براشعار پارسی و اوزبیکی او نیز نگاشته نشده و تنها کاری که انجام پذیرفته این است ، که مجموعه ای از اشعار شان سالها قبل از طرف اتحادیه نویسندگان ج.د.ا و بخشی از غزلهای شان زیر عنوان (جلوه هایی از شعر جلوه) درسال 1378 به همتِ مرکز نشراتی میوند (پیشاور) به چاپ رسیده که تمنا داریم تا دست اندر کاران این عرصه ها گام پیش گذارند وادای دین نمایند.

          آنچه در " جلوه های از شعر جلوه "  می خوانیم؛ عاشقانه های است که در اوزان گوناگون سروده شده و از ارزش والای ادبی برخوردار است.

        مرحوم حبيبی در اثر ارجناک شان" جنبش مشروطيت درافغانستان " چنين نگاشته اند:

        « نزیهی در جوانی با امثال میرقاسم خان و داوی و عبدالرحمان لودین محشور بود و در راه تجدد و مشروطه خواهی و نویسندگی قدم میزد و در تاریخ و اجتماعیات و شناسایی رجال خراسانی و اسلامی مطالعات داشت و عضو انجمن ادبی کابل بود، از آثار او مقالات مسلسلی است که در این باره در مجله کابل انجمن ادبی انتشار میافت.

وی بزبان دری اشعار نابی میسراید که تخلص او «جلوه» است نزیهی در سنه 1310 ش به عضویت انجمن ادبی در آمد و بعد از آن  به امور تجارتی پرداخت و در شورای هفتم 1328 ش وکیل مردم اندخوی بود، که در فرکسیون ترقی پسند روشنفکران موقف دست چپی داشت. وی بعد از مدتی کارمند صدارت عظمی و وکیل التجاره افغانی[افغانستانی] در مشهد بود، که بعد از آن متقاعد گردیده.. ..»

          استاد نزیهی به سال 1361 خورشيدی به هندوستان سفر کرد  و در زمستان 1362خ در دهلی، جان به جان آفرین سپرد.

 

          روانش شاد ، يادش گرامی و خاطره اش جاویدان باد!

 

          نه جام پر ز می خوشگوار می خواهم

          یکی دو جرعه به رفع خمار می خواهم

 

          بهــم فتاده دل و دیــده جــان من بسرت

          برغـــم هـر دو ترا در کـنار می خواهم

          چـو صبحدم مـــزن آفاق از هـوس آتش

          به شـام عمــر تــرا بـردبــار می خواهم

...
نورمحمد سنگر

تعداد مقالات در سپیده دم 38

نمایش تمام مقالات نورمحمد سنگر