طنز: شنیده، کی بود مانند دیده.

 امین الله مفکر امینی         

 

طنز: شنیده، کی بود مانند دیده.

 

خداداد جان که واقعا خدا داد بود، علاوتا با این اسم بامسما ی مسلمانی اش، یــک مردمسلمان واقعی وپیروراه ورسم خدا وندی ودین محمدی نیزبود. در پهلوی ایـن صفات، ازطالع و بخت خوب هم بهره مند بود.
او مانند هزاران هزاربرادران دیگرمومن واقعی میهن مـا که درزیر چترسر دسته
های جهادی،  ازبرکات فیض علم ودانش آنها، روی طالع واقبال برآنها کشوده شد
وغم وماتم شان برچیده شدوبعوض خوشبختی وسعادت وآرامی وعیش ونوش بآنها
بارمغان آورده شد، او نیزمانند دیگران ازاین طالع وفیض برخوردارشـد ه وباساس این طالع وبختش بود کــه از بین صـد ها وصدها، جوانان هم سن وسال وباتحصیل
وحق بجانب دیگر، قرغهء طالع ، بنام این خداداد جان زده شـد.
همان بود که خداداد جان بااستفاده ازیکبورس تحصیلی،غرض تحصیل حقوق عازم امریکا میشودو آنجا به تحصیل حقوق در یکی ازکالج های مشهورآنجا،  میپردازد.

خداداد، درمحل تحصیل همیشه نماز هم میخواند ودیگر فرایض اسلامی را نیزبجای
میدارد . این جوان که از یک قریه دهاتی  مربوط ولایت کابل بود، در آنجا با یکــی
ازهمصنفانش یعنی یکدخترامریکا یی که سوسن نام داشت، آشنا میشود.بعضی وقت
با اودرکلیسا هم میرود. این عشق عجب چیزی است که شعله ورشود نه دین میشناسد
نه مذهب ونه پابندی به سنن وراه ورسم اسلامی. خیربهرترتیب، دخترکه خیلی مقبول وزیبا بود، دربعضی مباحثات حـقوقی وخاصتا حقوق اسلام با خداداد، صـحبت ها یی
میکرد واز فیض معلومات خداداد، گرویده ای راه ورسم  دین اسلام نیز میشود.چو ن
خداداد وسوسن با هم دوست شده بودند، خداداد قطع نظرازاحکام اسلامی، که رابطهء
شخص غیرمومن را برای یک مومن جواز ندانسته وخصوصا که راه ورسم جـــهادی
ها نیز به چنین آشنایی ها و ارتباطات، ضدیت دارد و آنرا حرام دانسته است، با ایـنهم
خداداد، بعضا در محل بودوباش دختررفته وبا هم ساعاتی را خوش سپری مینمودند.


چون دختررشتهء اختصاصی تحصلیش حقوق بین الدول بود، لذا با استفاده ازفرصـت
سوال هایی ازدوستش راجع بحق وحقوق درافغانستان ونظام قانونی و حقوقی اش مـی
نمود. خداداد  که تازه غرض تحصیلات عالی حقوق به امریکا رفته بود  واز عــــلم و
دانش هم چندان بهره نداشت وازطرزقوانین وخاصتا موضوعات حقوقی مرعی الاجرا
نمیدانست، ولی باساس دیدگاه خودش سوالات را جواب میداد. این دخـــــــترروزی در
مورد حقوق زن وآیا اینکه زن درافغانستان قابل احترام است یا نه،ازدوسـتش
خداداد
سوالاتی را طرح نمود . خصوصا از او خواست تا در روشنی احکام قانون اساسی و
دین اسلام و مذهب اسلام درمیهنش، دراینمورد،  به وی معلومات بدهد .

خدا داد شروع کرد به تشریح حقوق زنان افغانستان مطابق قوانین شرعی و قـانونی:
سوسن جان! بشما بگویم که اسلام ومذهب اسلامی ما، درهیچ مذاهـب دنیا نیـست  و
یک دین برحق بوده وخلاف هرگونه مظالم وستم، درقرآن ما آیات صریح دارد. وشما
اگرحالادروطن بامن میبودید بچشم سرمیدیدید که زنان دروطن ماطورآزادانه زنده گی
میکنند. ازهمه حقوق شان، طبق شریعت برخوردار استند. همه بچشم احترام به زنان
می بینند وکسی آزاربآنها نمیدهند. بهرجاه درپناه حمایت قانون بوده وازانواع  آزادی ها به کلی بر خوردار اند .
به بازارها ومارکیت ها پیاده و یا سواربر موتر ویا سایر وسایط نقلیه آزادانه میروند ، سود وسودا میخرند بدون اینکه بآنها کسی مزاحمت شود. شوهران همــــیشه با  زنا ن شان درامورمنزل کمک مـیکنند واین کار یعنی حمایه از حقوق زن، یکی از خصا ل
اصلی برادران مسلمان و بخصوص و بخصوص از جهادییان ما میباشد.
درقسمت  اینکه زمانیکه زنا ن اطفال بدنیا میآورند، شوهران همیـــشه نیم کارروزمره
را، طورمشارکت انجام میدهند وبهمین ترتیب مثالهای دیگر.وضمنا خدا داد به سوسن 
تذکر میدهد که بخیراگربا او، روزی بکابل برود، انشا الله همه چیز ها را بچشم سر ش
خواهد دید.
واین  مثال را نیز بوی میگوید که شنیده کی بود مانند دیده.
ولی بااظهاراین گذارشات،دردلش میگوید تویکبارزن من شووبکابل بروواز افغانستان
دیدن کن، باز میدانی که در دنیا چه گپها است . وبازدر دل خود این زمزمه را میکنـد
که گفته اند علی آباد( منظورش شفاخانه ای علی آباد کابل ) شــــهر است ولی کسی از
دیوانه خانه هایش خبر ندارد .

سوسن باساس گفته های دوستش خداداد که حقوق میخواند وبقوانین حقوقی  بـــــــکلی شاید بـلدیت داشته باشد، شیفتهء دوستش میشود واز طرف دیگر شیفتهء افغانــــستان و مــردم حق شناس آن نیز میگردد . وخاصتا طبق اطلاعی که دارد که مجاهدین کــــــه
ازکرکترخاص اسلامی ، بهره دارند وازکفروالحاد، ظلم وستم بد میبرند، بیشتروبیشتر
اشتیاق دیدنش به افغانستان زیاد میشود وخصوصا دخترکه ازآزادی های افراطی زنان وسیستم دیموکراسی افراطی غرب وخصوصا،  امریکا، به ستوه آمده بود، و دنیــــا ی
تمدن وآن عصر نهایت پیشرفتهء ساینس وتکنالوژی وتفاوت زیاد بین امیران وغریبان دیگربرایش خسته کن شده بود، باساس گفتار، دوستش، دردل قند میشکند که اگرشوهر
بگیرم،ازخداداد کرده،کسی دیگربهترنخواهد بود زیرا که اودرکشوری زنده گی میکند
که اساسات اسلام ومذهبی اش، روی مساوات  استوار بوده وخاصتا به خاطر دفاع  از حقوق زنان، صاحبان صلاحیت و دولت مردان شان، قرار دارند .

بهر حال زمانیکه دوستش تحصیل حقوق را ختم میکند، سوسن  این گفتارهای را ست
دوستش را قبول میکند ومیخواهد با او زنده گی مشترکی رادرافغانستان آغاز کند با ین اساس، این موضوع را با خداداد دوستش درمیان میگذارد. خداداد، با شنیدن ایـن تذکر
دوستش یعنی سوسن قریب است ازخوشی دیوانه شود ولی خود را کنترول میکند، بــه
اصطلاح همان پورافغانی اش را. دخـترکه ازلحاظ اقتصادی وسویهء تحصیلی خودش واعضای فامیلش در وضعیت خـوبی قراردارند، جـریان ازدواجشرا با دوستش خداداد بافامیل خود درمـیان میگذارد، فامیل دخترمکثی میکنند،خصوصا پدردخترکه زمانهای خیلی قدیم که رابطه و اوضاع واحوال افغانستان  بنا برشرایط زمانی و مــکانی آنوقت
خوب بود وافغانستان با امریکا روابطش هم نیکو بود، واو وظیفهء هم درافغانــــــستان داشت،نسبت اینکه آزادی مردم وخصوصا اززنان توسط قانون تضمین شده است کمی به چرت میرود. ولی با خود می اندیشد:
که شاید سیرزمان،تحولی مثبتی رادرحیات مردمان افغانستان ازهرحیث بارآورده باشد
وخاصتا که حکومت جدید برهبری مجاهدین در طی بیش از سیزده سال وبخــصو ص
رهبری جدید حکومت ودولت فعلی وحدت ملی، چنین چیزهای قانونی وقانونیت را بـه
مردمان افغانستان به ارمغان آورده باشد، به پیشنهاد دخترش مبنی بازدواج  با دوستش یعنی خداداد جان، موافقه میدارند.
ولی شرط میگذارند که مراسم عروسی شان طبق فرهنـــگ امریـکا، درکلیسا صورت بگیر د.
خداداد که دختر را دوست دارد و میداند که فامیل دختر پولدار است و با رسوخ، با یـن
پیشنهاد جواب مثبت میدهد . همان است که مراسم ازدواج ختم میشود و اسنـاد بدفا تــر
رسمی امریکا ثبت میشود . دیگر این دو،  قانونا زن و شوهر اند .

بعد از سپری کردن چند ماه، خداداد، به همسرش میگوید که بیا بروییم به افغانستان.
خانمش یعنی سوسن، بکمال خوشی واینکه اشتیاق زیاد بدیدن افغانستان دارد، قبــــول

میکند  وهمان است که طی پروازی، عازم افغانستان میشوند .
درمیدان طیاره که پایین میشوند، مردم و خصوصا کارکنان میدان، با چشمهای نیغ نیغ
بطرف سوسن نگاه میکنند .

سوسن این تیزتیز دیدن مردم وکارکنان میدان طیاره را ازشوهرش میپرسد.  شوهرش
مختصرا درجواب میگوید: چرتت را خراب نکن، این یک فرهنگ خوب مردم ما  می
باشد. و تیزتیز دیدن شان  بطرف تو، باین خاطراست که تو خیلی زیبا استی. ومهــمتر اینکه میخواهند اینها ترا تشخیص قیافه هم کنند که اگر خدا نا خواسته  روزی به تـــــو
چیزی واقع شود ، در یافتن تو وتشخیص تو، مشکل زیادی نداشته باشند . بهر تـرتیـب
سوسن میپذیرد.آنها ازمیدان،تاکسی را کرایه گرفته وتا محل بودوباش شوهرش که در
چند کیلومتری شهر کابل یعنی در یک محیط اطرافی کابل میباشد، عازم میشوند. چون
قبلا فامیل خداداد میداند، که پسرش باخانم امریکایی اش می آید، آماده گی گرفته بودند
که همه اهل قریه و خویشان و همسایگان شانرا خبر کنند و نیزگوسفندی را به پــــــای
عروس  که قدمش را به درب حویلی بگذارد، برسم احترام حلال نمایند .
خیرزن خدا داد که ازاین عرف ورسم، خبرندارد،به مجردیکه اورا قبل ازاینکه قدم به داخل حویلی بگذارد معطل میکنند ، سوسن از شوهرش پرسان میکند که چـرا مرا در اینجا معطل کرده اند . شوهرش میگوید، حالا می بینی .
زن خداداد یعنی سوسن، لحظه ای بعد می بیند که مردی باکالای خون پروکارد  تیزی
بطرفش میآید. سوسن چیغ میزند ومیگوید این مرد طرف من با کارد کلان چرا میآیــد و خیلی میترسد و میلرزد.
قصاب در حالیکه دیگران نیزجمع اند، گوسفند را پیش پای سوسن میکشند.  ومیگویند
حالا پایت را بالای خون بگذار ووارد حویلی شو  . دختر که خیلی ترسیده و اینکار را
درعمرش نه دیده و نه شنیده بود، آنرا قبول میکند و وقتیکه داخل خانه میشـــود، خیلی خسته وترسنده شـده معلوم میشود.
ازشوهرش خواست که باطاقش وی را رهنمایی کند. خداداد قبول میکند وسـوسن رابه
اطاق خوابش میبرد.سوسن میبیند که یک تخت چوبی نا شکن، با لحافهای زیـبا وگلنار
که ازپیوند توته های مقبول منسوجات، تزئین یافته بود بالای تخت است.   ازشـوهرش میخواهد که اورا لحظاتی تنها بماند .
سوسن درعالم تنهایی، به فکر میرود که مبادا در انتخاب خدادادهمسرش، اشتباه کرده
باشد . زیرا آن نفری ها را بشمول پدر ومادر و دیگراعضای فامیل که دیده بود، خیلی
بچرت رفته بود. ولی باخودش میگوید که قضاوت دراین لحظاتی که حتی  از زنده گی
زناشوهری اش به جزچند ماه،  تیر نشده درست نیست .

خیربهرتیب خداداد بفامیلش،واینکه آنجا ( امریکا) زنان کاملادرپناه قانون است وکسی خصوصا به زنان ودختران  هیج نوع آزار واذیت  مادی و معنوی رسانده نمیتواند، به طورمختصر معلومات داده و فامیلش را هوشدار داده بود.
مادرخداداد جان، که دقیقاً بفرهنگ دهاتی وهما ن سنن کهنه ونا پسند بزرگ شـده بــود
به پسرش میگوید: اینه بخیررفته رفته برای ما گلی سر سبد ره آورده. و به پسرش می
گوید : بچیم ما انسان استیم ومهمترمسلمان وزن مسلمان استیم .که اینقدر جار و جنجال شوهران را کشیده ایم و میکشیم واینرا آبا واجداد ما گفته که احترام شوهر، بالای ز ن
لازمی است و نیز گفته اند که اگر عبادت دوم روا میبود، به شوهر میبود .
تو خودت ببین که ازروزیکه زن بابیت شده ام. همیشه لب  تنور نشسته و نان پختــــــه
کرده ام. دیگ و کاسه کرده ام و اولاد ها راخودم بزرگ کرده ام ، والله که پدرت یـک
شبی ویا روزی تکلیف مرا کشیده باشد و یا ازشما را. فقط همیشه امرکرده ومن ومانند
من دیگرزنان بهمین طورزحماتی را کشیده ایم تا رضــای خداوندی را بجا کرده باشیم و طبق احکام شرع اسلامی  به شوهران اطاعت کرده باشیم . اززدنها وآزارجسمی ما زنهاخو جـیزی پرسان نکو او خو بکلی حق شوهران است و آنرا نیز متحمل شده ایـــم
پسرش میگوید: مادر جان چرتت را خراب نکن، آهسته آهسته هرچه جورمیشود و این
زنم نیز، عادت میگیرد .
خیربهر ترتیب، سوسن هرروزازخواب بر میخزد ولی نه ساعاتی که فامیل  شوهرش
وخاصتا مادر شوهرش یعنی خشویش ازخواب بر میخزند .
کم کم مشکلات شروع میشود.سوسن،زمانیکه غرض رفع ضرورت میخواهد تشنا ب
استفاده کند، باید همان کنارآب و یا با صطلاح خاک اندازی که دیگران استفاده میدارند
باید استفاده کند. درحصه غسل گرفتن هم همان شیوهء کهنه وقدیمی را که آب در سطل
باید بیندازد و آنرا گرم کند وبا احتیاط غسل کند و خود را شستشو دهد ، مرعی الاجرا باید قرار بگیرد، زیرا آب وافرنیست که او طوریکه در امریکا استفاده میکرد، آنجا او
نیز استفاده کند .

خوب زن خداداد که هنوز هم به باورهای حقوقی و تساوی زن و حمایت از حقوق زن  می اندیشد و بآن باور دارد، چند روزی جزخورد ونوش وصحبت با زبـــان  بـفـارسی
شکسته با خشو و ایور ها و ننو هایش، چیزی دیگر نمیکند .

روزی که  شوهر سوسن از کار میآید، ازمادر ش پرسان میکند که چطورشده  سنوی
تو خوشت آمد.
مادر در جواب میگوید : بلا در پسش، غیری میخورد و خواب میکند وکاررانمی فهمد
یعنی جمع وجاروب، پخت و پزوغیره را .
خداداد بزنش میگوید : توباید با مادرم همکاری کنی درکارهای منزل یعنی پخت وپز، ظرف  شویی، کالا شویی  وغیره .
خانمش میگوید بچشم و چاره هم ندارد که  بگوید که من درس حقوق را باین خاطـــــر
نخوانده ام که کالاشویی، ظرف شویی، و نمیدانم چون و چرا کنم .

زنش روزی بشوهرش خداداد جان میگوید که نمیشود برای من هم وظیفه ای پیدا کنـی
شوهرش میگوید برای زن بهترین کار، کاردرمنزل است و اولاد آوردن ودیــگ پختن وخانه جاروب کردن و پرورش اطفال. وخودت هم میدانی که حتی درکتاب مقدس شما     
جاروب کردن و پرورش اطفال . و خانه داری  وآشپزی کردن ازوظایف اصلی زنـان گفته شده است .
سوسن میگوید: ببین خداداد جان!  ما باید هردو کارکنیم و زنده گــــــی را مشترکا به
پیش ببریم .
شوهرش خداداد میگوید. باش فکرکنم .روزی دیگرکه ازکارمیآید، می بیند که سوسن  
سرورویش سیاه شده یعنی زمانیکه درپشت دیگدان قرارگرفته برای نان پختن، سـیاهی
ودود به سر وروی ولباس هایش نشسته . شوهرش بخنده کردن شروع میکند . وزنـش
برایش میگوید : یو بول شت یعنی تو کثافت استی .
بهر ترتیب روز دیگر که باز خانه می آید، مادرش میگوید که زنت  چندان به نان مـاو
غذای ما علاقه نداردوچندان نان هم نمیخورد.یگان دفعه پرسا ن میکند که پوزه بیا رید
که دلم شده بچیم پوزه چی است؟
پسرش بمادر: مادرجان حتما سوسن گفته که پیزه بیاور و این یک نوع غذایی اســـت
که همه مردم  درامریکا میخورند .
خداداد بزنش میگوید که چنین غذاها مانند همبرگر، پیزه، ساسیچ وســنـدویچ وغــــیره
خاصتا درمحلی که ما زنده گی داریم نمیباشد .
خیر، زنده گی سوسن درقبال آن همه دفاع ازحقوق زن وتساوی حقوق زن که خدا داد
برایش گفته بود، تقریبا به دنیای خیال می پیوندد.
روزی دیگرکه خداداد ازکارمی آید می بیند که سوسن چشمانش گریه پراست. وقتیکه
دلیلش را میپرسد سوسن درجواب میگوید که امروزمادرت، دو برادرت را خـوب لت
کرد و زمانیکه خواهرت گفت مادرنزن برادرانم را، اورا نیز زد و مو هایش را  کنــد
ووقتیکه من آمدم و گفتم ، نزن برایم  گفت برواو زن که والله ترا هم موی کنـک میکنم
ودیگراینکه من زمانیکه ازدروازه حویلی به بیرون سیل میکردم، یک مرد زنش را به
همرای چوب میزد و آن زن فریاد میزد .
او خداداد جان او مای دیر فرند! توخو گفتی که آزادی زن در اینجا است و زن در پناه

قانون است ، ولی که من می بینم همه بر عکس است .
خداداد میگوید که من درست گفته ام ، قانون شرعی ما، به مردان وپدران ومادران این
حق را داده که اولاد ها، وزن هاباید به آنها احترا م بگذارند وبگفت آنان کنند واگرنمی
کنند باید په نش منت شوند یعنی که جزا ببینند . ودیگراضافه میکند که زنان دیگر چـه
میخواهند، نان ولباس برای شان تهیه میشود، باایشان بحیث یک شوهر ارتباط گرفتـــه
میشود، اگر امکان بود برای درس و تحصیل نیز اجازه داده میشود، ولی با سطر یعنی
با پوشیدن چادری وغیره .
سوسن که ازشنیدن این گپهای خداداد که قانون شرعی وحقوقی گفته برای اوازحمایت
زنان گفته شده بود، سخت درهراس است و بحیث یک حقوق دان،ازشوهرش میخواهد که اگراورا بوظیفهء نمیگذارد برایش قلم وکتابچه بیاورد تا خود را مصروف نگهدار د
شوهرش قبول میکند. زن درغیاب شوهر،همه جریانات ضدانسانی و ضد بشری فامیل شوهـرش را با دیگر حرکات خلاف قانون به اطفال ودیگردختران و زنان و پســــران
خورد سن محل بود وباش شوهرش را، که قانون شرعیت واسلام گفته با آنها بر خورد صورت میگیرد، یاداشت میکند ولی همه ازشوهرش پنها ن .

سوسن زن تحصیل کردهء حقوق و خانم خدا داد جان، روزی دریک عمل لت و کوب
دو خواهر شوهرش، توسط مادر، به دخالت می پردازد و با زبان شکسته ای  فــارسی
که در زمان تحصیل با شوهر فعلی اش و بعد ها هم در اثر سپری شدن چند ماهـــی با
فامیل شوهرش و همسایه ها، یاد گرفته بود، به خشویش میگوید که حق نداری، ایـــــن
دختران معصومت را بزنی، خشویش بدون سنجش و همان حق  و حقوق اســـــلامی و
شرعی، به سنو اش یعنی سوسن حمله میکند و چند مشت محکم نیز برویش میزند.
سوسن گریان میکند و میگوید باش شوهرش بیاید ، او حقوق خوانده و ازحق وحقو ق
و خاصتا حقوق زنها خوب میداند و به همرای شما ها کار دارد .
زمانیکه شوهرش بخانه برمیگردد، سوسن زبان بازمیکند وجریان لت و کوب خودش
را با دو خواهر شوهرش توسط مادرش به خداداد جان میگوید .
خدا داد در جواب میگوید:
اوزن اینجا امریکا نیست که دختران، پسران وزنان هرچه کنند، کسی چیزی بآنها گفته نتواند اینجا مطابق قانون  اساسی و قوانین دیگر میهن ما، هیچ قانون دیگر نمیتواند که مغایرت با قانون  شریعت اسلامی و مذهب ما باشد، وچیز هایی را که تودیدی در این
فامیل ما و یا حق وهمسایه  وغیره، همه شرعی و لارمی اند ومطابق به سنن آباواحداد
ما میباشد .
سوسن میداند که شوهرش گرچــه حقوق خوانده و لی دریک نظام  فامیلی و یک نظام کشوری که طبق شریعت شان و دین و مذهب شان،  سالها زنان، مردمان، ، دختـــران
وخاصتا اطفال، قا نون شرعی واسلامی گفته، اذیت مادی و معنوی شده اند، کلان شده
درس و تحصیل دراو کوچکترین اثری نکرده و نمیکند. تصمیم میگیرد به بهانه ای به
مرکز یعنی پایخت شهر کابل برود. آنجا بدوستش میگوید که اگر با او یکجا به سفارت
برود و نسبت بعضی اسناد تحصیلی اش با مسئولین کا لجش تماس بگیرد . زمانیکـــه
شوهر قبول میکند . دختر داخل سفارت شده، و از روی همان کتابچهء یادداشت وقایع
را برای مسولین سفارت تشریح میکند و میگوید که این انسان یعنی شوهرم، مرا بــــا
تشریحات غیر درست ولی درست ازنظر خودش ،در بارهء آزادی زنان وســایرموارد دیگر که در وطنش آنرا مثبت میداند، فریب داده است .
زنده گی برایم دیگر طاقت فرسا است . او نه تنهااینکه ازحقوق من دفاع نکرده اســـت
مرا هم تهدید کرده وروزی یک سیلی محکم بروی من نیز حواله کرده است . زن کــه
میفهمد، با این شکایتش اگر دو باره بخانه شوهر برگردد، با سرنوشت خرابی مواجـــه
خواهد شد، از سفارت پناه میجوید . سفارت بدون درنگ اسناد جدایی زن را ترتیب  و
غرض افتراق هر دو بامریکا ارسال میکند. همان است که زن خداداد یعنی سو ســــن
چند روزی را طورمصئون، درسفارت بسر برده و به یک پروازی، دوباره به امریکا
میرود .
آنجا قصه طور دیگری است . یعنی زمانیکه او به امریکا میرسد، هرکه ازاو پرســا ن
میکنند که زنده گی ات درافغانستان چطوربود،  او دررابطه  به اینکه درافغانستان حق وحقوق زن بکلی رعایت میشود وطبق قوانین اسلامی ومذهبی همه چیزبه پیش میرود
ومردم باثرقوانین اسلامی ومذهبی شان، رنج وتکلیفی ندارند وهمه قبولدارچنین قوانین
استند تشریحات لازمه میدهد و اینرا یاد آور میشود که هرکه باور ندارد، میتوانند مانند
من با یکنفر افغان عروسی کنند و آنجا بروند و همه چیز را به چشم سر ببینند.  یعنـــی
او میگوید که:
شنیده کی بود مانند دیده .
ولی این گفته سوسن به بعضی ها سوال برانگیزمیباشد و از وی میپرسـند که طوریکه
ما میدانیم، تو در آنجا نتوانستی با شوهرت گذاره کنی به نسبت اینکه آنجــاظلم و ســتم
بالای زنان عملی میشد، ازاین خاطر تو طلاق گرفتی از خداداد شوهرت.
ولی اینجا میگویی که همه چیز خوب بود و هرچه مطابق قوانین اسلامی ودین ومذهب
شان، بود .
سوسن میگوید که دروغ نگفته ام ومن گفتم که همه حقوق وتساوی  زنان، طـــبق سنن وطبق قوانین اسلامی وشرعی ومذهبی شان بود و این بکلی درست بوده است .
سوسن علاوه میکند که درست است کــه  گناه ازمن بود که آب را نا دیده و مـــــــوزه
راازپای کشیدم یعنی من باید تمام قوانین وشریعت اسلامی ومذهب اسلامی را مـطالعه
میکردم و قبل ازازدواج با خداداد، عملا ازکشورش  افغانستان دیدن میکردم و بــعد با
او، به ازدواج تن میدادم.
آنها باز به حکم اعتراض میگویند که پس ما را چرا تشویق به رفتن به افغانستان مـــی
کنی.
باز سوسن عاقلانه میگوید، باین خاطر که شما نیز مانند من، فریب نخورید، پیش ا ز
ازدواج، با یک افغان ویا یکنفردیگر، وخاصتا کسی که در آنجا دین و مذهب وبــــــــه
خصوص دین و مذهب اسلامی حاکم باشد، میخواستید ازدواج کنید، اولا باید شــــرایط
آنجا را ارلحاظ حاکمیت قانونی، و خاصتا تساوی حقوق زنان مطالعه کنید و باز تـــــن
بازاواج بدهید .  من چیزهای منفی را که خوب گفته بشما گفته ام، آنرا بحیث یک طنر
گفته ام .
همه قناعت میکنند وسوسن این تحربهء  زنده گی اش را درمدت کوتاهی زنا شـوهری
اش با خداداد، درقالب یک طنزکه شنیده کی بود مانند دیده، برشته ء تحریر در آورده و بعد ازترجمه توسط یک دوستش در امریکا،  به سایت انترنتی سپیده دم کــــه  سایت
پرمحتوا بخاطردفاع ازحاکمیت مردم،وتساوی حقوق مردم وبخاطرایجاد یک حکومت
واقعا ملی ودیموکراتیک برای مردم زحمتکش وصدیق ،افغانستان میباشد، به نشـــــــر می سپارد .