تلک خرس یا حقایق پشت پردۀ جنگ در افغانستان قسمت هفتم هشتم

ترجمه: محمد قاسم آسمایی

تلک خرس

یا

حقایق پشت پردۀ جنگ در افغانستان

نوشته: محمد یوسف و مارک ادکین

قسمت هشتم

خطوط اکمالاتی

«بر اساس معلومات ما، کانالهای مخفی اکمالاتی (سی. آی. ای) برای تأمین سلاح مجاهدین در نتیجۀ موجودیت فساد و سوء استفاده صدمه زیاد دیده است، متضررین اصلی این فساد عبارت اند از مجاهدین که برعلیه قوای شوروی میجنگند و مردم امریکا که نمایندگان آنان در کانگرس توسط (سی. آی. ای) فریب خورده اند.»   واشنگتن پست، هشتم ماه می 1987

 

متن ذکر شده فشردۀ از یک مقاله است که توسط یکی از ژورنالیستان که چند هفته را در پاکستان به سر برده، نوشته شده است. وی تلاش نموده تا سیستم پیچیدۀ اکمالاتی سلاح را برای مجاهدین که علاوه بر پاکستان و افغانستان در شش کشور دگر نیز ممتد بود، دریابد. در سال 1987 مصرف روزانه در این بخش به بیشتر از یک ملیون دالر میرسید. شاید برداشت و تبصره آقای جک اندرسن Jack Anderson  بر حدس و گمان استوار باشد، لیک دور از واقعیت نیست. چنانچه قبلاً تذکر داده شد، در مورد نحو خریداری سلاح ناکارآمد، مسؤلیت عمده متوجه (سی. آی. ای) است. بعد از اینکه سلاح به پاکستان میرسید، نقش (سی. آی. ای) خاتمه یافته و در توزیع و رساندن آن به مجاهدین سهمی نداشت. متباقی کانال اکمالاتی و رسانیدن سلاح  و مهمات به جبهه جنگ از طریق ما سازماندهی میشد. (.آی. اس. آی) نیز سلاح و مهمات حاصله را مستقیماً به مجاهدین که در جبهه جنگ آنرا بکار میبردند تسلیم نمی نمود، بلکه تمام سلاح، مهمات و تجهیزات در اختیار هفت تنظیم جهادی و قوماندانان وابسته به آنان قرار داده میشدکه بعداً از طریق آنان تا به میدان جنگ در داخل افغانستان میرسید.

 

 

برای اینکه بدانیم سلاح چگونه از راه دور از امریکا و انگلستان به میدان جنگ در افغانستان میرسید، در قدم نخست باید توضیح گردد که کانال اکمالاتی از سه قسمت متشکل بود: در قدم اول امریکا سلاح و مهمات را خریداری، پول آنرا تادیه و آنرا به پاکستان تحویل میداد. در مرحله دومی سلاح و مهمات توسط آی.اس.آی در داخل پاکستان جابجا و سپس براساس سهیمه معینه توزیع و به قرارگاه های مرکزی هفت تنظیم در پیشاور و کویته انتقال داده میشد. مرحله سومی توزیع سلاح، مربوط تنظیم ها بود که آنان بنابر لزوم دید سلاح و مهمات را به قوماندانان وابسته به تنظیم خویش تقسیم و به افغانستان انتقال میدادند. با پرتاب یک بم توسط مجاهد بر هدف، نقطۀ ختم بر این پروسه طولانی گذاشته میشد.

در این پروسۀ طولانی حد اقل پانزده بار این سلاح و مهمات با طی هزاران کیلومتر توسط لاری، کشتی، ریل، بار دیگر در لاری ها تا و با لا شده و در اخیر ذریعۀ حیوانات بارکش تا به محل آتش و بدست استعمال کننده رسانیده میشد . به ندرت حتی در جنگ های پارتیزانی میتوان اینگونه راه طولانی و دشوار اکمالاتی و توأم با خطرات را مشاهده کرد. یک جنرال بریتانیای در مورد گفته است. وقتی که یک قوماندان به خط تدارکاتی عقب جبه خویش توجه نداشته باشد، به مفهوم کمک و مساعدت غیر مستقیم به دشمن است و من این نتیجه گیری وی را کاملاً تائید مینمایم.

مشکل و درد سر بزرگ من  در امور لوژستیکی این بود که باید تدارکات ضروری را در وقت معین و برای اشخاص تثبیت شده تسلیم نمایم. متباقی مسائل از اهمیت درج دوم برخوردار بود. این را نیز باید واضح سازم که من صرف بر بخش وسطی کانال اکمالاتی، امکانات کنترول مستقیم را داشتم. قسمت اولی و آخری آن در اختیار دیگران بود. (نقشه 8 دیده شود).

 در رابطه با چگونگی سازماندهی کانال اکمالاتی، من تنها میتوانستم از (سی. آی. ای) و تنظیم ها تقاضا نموده، یا برای شان توضیح دهم و یا هم آنان را اغوا و یا متقاعد سازم. اما زمانی که اجرای امور در مسیر درست پیش نمیرفت، من نمیتوانستم برای اصلاح آن اقدامی نموده و یا با استفاده از امکانات خویش در رفع آن بپردازم. کار دگروال که مسؤلیت امور لوژستیکی را در دفتر من به عهده داشت، در سطح مطلوب و دلخواه نبود. علت این امر ناشی از دشواری های روزانه بود، مانند عدم اکمالات به موقع، به موقع نرسیدن کشتی و یا طیاره، کمبود نیروی انسانی، عدم بار گیری به موقع واگونهای ریل، کمبود وسایل ترانسپورتی، نواقص و کمبودات تخنیکی و مهمتر از همه مسائل حفاظتی و امنیتی و علاوه برآن هیچکس اعم از ژورنالیست های کنجکاو و یا اجنت های دشمن نباید در مورد کار و اجراآت ما کوچکترین اطلاع را بدست می آوردند. این کار طوری معجزه آسا صورت میگرفت، چنانچه در فاصله سالهای (1984ـ 1987) هیچ نوع اطلاعی از اجراآت ما به بیرون درز نکرد و هیچ نوع سبوتاژ و تخریب در این پروسه صورت نگرفت. در سال 1983 مجموعاً در حدود ده هزار تن سلاح و مهمات از طریق کانال اکمالاتی ما منتقل شد در حالی که این رقم در سال 1987 به 65000 تن رسید. این همه توسط 200 نفر از محافظین  وزارت دفاع و با استفاده از چار لاری دارنده جرثقیل، هفته هفت روز و بطور دوامدار و بلا وقفه جابجا میشد.

در بخش اخیر کانال اکمالاتی (سی. آی. ای) مشکلاتی زیادی داشتم، اکثراً آنان نتنها سلاح های غیر ضروری و کهنه را تحویل میداد، بلکه پلان بارگیری و تخلیه و ظرفیت و گنجایش گدام های ما را نیز در نظر نمیگرفت. به عبارت دیگر گاهی وفرت بود و گاهی هم قحطی. من بارها  برای آنان خاطر نشان ساختم که ما خواستار منظم مواصلت کشتی ها و آنهم  ماهوار یک و یا دو کشتی به بندر کراچی هستیم تا آنرا خوبتر سازماندهی نماییم. اما بی نظمی در کار آنان سبب آن میشد که گاهی ماهانه سه یا چار کشتی مواصلت ورزیده و در گدام های ما جای برای نگهداری نمیبود و گاهی هم ماه ها نسبت عدم مواصلت کشتی ها، گدام ها کاملاً خالی میبود.

مقدار کمی سلاح از طریق میدان هوایی راولپندی (پایگاه هوایی چکلاله) مواصلت میورزید. تا سال 1986 اکثراً مواصلت سلاح از این طریق، سبب اصطکاک بین (آی. اس. آی) و قوای هوایی پاکستان میشد. علت معضله این بود که  (سی. آی. ای) سلاح های خریداری شده را  در پایگاه هوایی «دهران» واقع در عربستان انبار و سپس از آنجا باید توسط طیارات عربستان سعودی و یا طیارات قوای هوایی پاکستان به کراچی انتقال داده میشد. بنابر علل نامعلوم این پرواز ها از نظم برخوردار نبود و بنظر من عامل این بی نظمی (سی. آی. ای) بود زیرا هرگاه نماینده آن در میدان هوایی عربستان موجود میبود وی به طیارات ما طبق پلان، اجازه نشستن را نمیداد و بعضاً آنرا مجبور به بازگشت میساخت. هواپیماهای عربستان سعودی نیز اکثراً به وقت معینه مواصلت نمی ورزید و گاهی هم بدون اطلاع و تفاهم قبلی داخل فضای هوایی پاکستان شده که طبعاً حالت آماده باش قوای هوایی پاکستان را در قبال میداشت. این معضله بعد از دو سال طوری حل شد که بر طبق آن طیارات امریکایی مسؤلیت انتقال سلاح را عهده دار شد، اما مناسبات ما با قوای هوایی  پاکستان همچنان تیره باقی ماند.

سلاح بعد از رسیدن به پاکستان در اختیار ما قرار میگرفت، باید توضیح نمایم که قبل از تقرر من در (آی. اس. آی) سیستم اکمالاتی خاص ایجاد شده بود و این به برکت انفاذ قانون نظامی و تسلط نظامیان در همه عرصه ها بود. آنان هم طراحان قانون و هم مجریان آن بودند. بطور مثال، در ارتباط با حمل و نقل اکمالات، باوجود وسعت بیش از اندازۀ آن باز هم سیستم عادی اداری و دفتر داری به هیچ وجه مرعی الاجرا نبود و هیچگونه سند تحریری در مورد نگاشته نشده و همۀ امور صرف با هدایات و اوامر شفاهی اجرا میگردید. هرگاه گاهی در مورد سوالی مطرح میشد، جواب این بود که محموله مربوط پروژه تبلیغاتی ولی "محرم" و مربوط بمب اتومی است. این جواب کافی بود که طرف همکاری نماید.

پول تکس بندر کراچی بصورت نقدی تادیه میشد و چون بر محموله ها نوشتۀ "تجهیزات دفاعی" موجود بود لذا طرزالعمل معمول گمرگی در مورد آن عملی نمیشد. ده الی  بیست واگون ریل از کشتی بارگیری شده به گدام های من در کمپ اوجری و یک اندازۀ کم آن مستقیماً به کویته انتقال داده میشد. امنیت این واگونها از طرف محافظین وزارت دفاع (MODC) تأمین میگردید. بطور عادی در 10واگون ریل تا 200 تن بار جابجا میشد. اما من توانستم در آنها تا 400 تن بار را جابجا نمایم. زمانی که چندین کشتی پیاپی مواصلت میورزید، معضلات زیادی ایجاد گردیده و نظم معمولی برهم میخورد. عمله و باربران در جابجایی آن به مشکل مواجه شده و دگروال من برای پیدا کردن ریل با مامورین مربوط در چنه زنی میبودند.

ما در راولپندی 200 عراده لاری داشتیم که هریک ظرفیت پنج تا ده تن را داشت که همه دارای نمبر پلیت های جعلی بوده و وقتاً فوقتاً تعویض میگردید و توسط آن سلاح و مهمات به محلات مورد نظر انتقال داده میشد. تمام صندوقها بعد از انتقال به گدام، باز گردیده و بعد از تفکیک نگهداری میشد. تمام اجناس داخل شده و خارج شده از گدام در دفتر مربوط ثبت و گذارش آن هر روز صبح بر سر میز کارمن حاضر میبود.

بعد از آن سلاح و مهمات بر طبق سهیمه قبلاً تعین شده، به تنظیم ها توزیع و به پیشاور انتقال داده میشد. در مورد سهیمه و تخصیص سلاح من بعداً معلومات خواهم داد. من علاقمند بودم تا هرچه زودتر سلاح و مهمات موجود در گدام ها در اختیار استعمال کننده گان قرار گیرد. به همین علت اصرار داشتم تا هرچه زودتر محموله به افغانستان منتقل گردد تا از یک طرف گدام ها برای محموله های بعدی تخلیه گردد و از طرف دیگر جلو خطرات احتمالی تصادفی ناشی از حریق و یا تخریبات و سبوتاژ احتمالی دشمن گرفته شود. هرگاه ساده تر گفته شود ما بر سر بشکۀ پُر از مواد انفجاری نشسته بودیم و در مجاورت ما هم منازل مسکونی قرار داشت. باوجود که تقریباً هشتاد فیصد تمام سلاح و مهمات که در افغانستان بکار برده میشد از طریق کمپ اوجره فرستاده میشد و رفت و آمد بیش از حد به کمپ موجود بود و من طی چار سال شاهد هیچگونه حادثۀ که دلالت بر نقض تدابیرامنیتی کمپ و یا مورد توجه دشمن قرار گیرد، نبودم. 

هر روز از ساعت پنج صبح تا ظهر قطاری از لاری ها، به رانندگی مؤظفین امنیتی وزارت دفاع که ملبس به لباس عادی بودند به طرف پیشاور که در150 کیلومتری کمپ داشت حرکت میکردند. این لاری ها باید قبل از فرا رسیدن شام بدانجا مواصلت میورزیدند، به همین علت باید آخرین لاری تا ظهر حرکت مینمود. بعد از ظهرها، لاری های تخلیه شدۀ روز قبل، دوباره به راولپندی مراجعت و توسط کارکنان ورکشاپ ما ترمیم  برای سفر بعدی آماده میگردید.

برای رعایت پنهان کاری 50 ـ 60 لاری ذکر شده بصورت انفرادی و نه بشکل قطار و به فواصل دور از یکدیگر حرکت میکردند. ما به فاصلۀ پنج ـ ده دقیقه، دو و یا سه لاری را حرکت میدادیم و آنان در بین ترافیک عادی طی طریق مینمودند، محافظ مسلح طوری که جلب توجه ننماید، در جنگله هر لاری در حالت آماده باش قرار میداشت. باری حین سفر با یک کارمند محلی (سی. آی. ای) از پیشاور به وی چلنج دادم تا اگر بتواند لاری های ما را تمیز دهد که در شناخت آن موفق نشد.

تشویش اساسی ما در مورد حوادث ترافیکی تصادفی بود و برای جلوگیری از خطرات احتمالی ما یک افسر را در لاری اولی و یکی راهم در لاری آخری توظیف نموده و برای جلوگیری از سکتگی، یک یا دو لاری بدون بار نیز در معیت آنان حرکت میکرد. جنرال اختر باوجود که از مشکلات ما در امر اکمالات باخبر بود، اما در مورد تصادمات ترافیکی بسیار سختگیر و آنرا غیر قابل قبول میدانست. من برای جلوگیری از تصادمات بر تعداد افسران مشایعت کننده افزودم تا حین حرکت قطار، قواعد مربوط  را با دقت مراعات نمایند.

در سال 1986 محاسبه نمودم که لاری های اکمالاتی ما بیشتر از یک ملیون کیلومتر راه را پیموده اند. در طی این فاصله تصادمات ترافیکی نیز بوقوع پیوسته که دلخراش ترین آن تصادم لاری با یک تیز رفتار بود. قربانیان حادثه قبل از رسیدن افسر مسؤل قطار به محل حادثه از محل انتقال یافته و وی قادر نشد تا زخمی ها را در شفاخانه نزدیک محل پیدا نماید. بعداً تثبیت شد که قربانیان حادثه افسران اردو بوده و دو نفر آنان در شفاخانه نظامی جان داده بودند. با وجود که شهود محل واقعه در مورد مقصریت وسیلۀ مربوط به افسران نظامی معلومات داده بودند، اما مسؤولین اردو مسؤلیت واقعه را بدوش (آی.اس.آی) می انداختند.

محموله در پشاور برای تنظیم ها تسلیم داده میشد. آنان سلاح و مهمات را در گدامهای خویش جابجا نموده و رانندگان شب را همانجا سپری می نمودند. این شیوه معمول نقل و انتقال سلاح بود که توسط من سازماندهی گردیده بود. البته در مواردی خاص استثناآت نیز وجود داشت که بر طبق آن سلاح مستقیماً از کراچی به کویته انتقال داده میشد. چنانچه راکت اندازها و راکت های دافع هوای سام که تعداد آن زیاد نبود و در مناطق خاص عملیاتی چون اطراف کابل، میدان های هوایی و در امتداد شاهراه سالنگ استفاده از آن هدایت داده میشد به این شیوه منتقل میگردید. عدۀ زیادی از قوماندانان در آرزوی سقوط دادن هلیکوپتر و فیر کردن راکت بر هدف از فاصلۀ ده کیلومتری بودند، زیرا این عمل آنها باعث افزایش حیثیت آنان میشد. اما من همیشه تأکید مینمودم که این سلاح ها باید مطابق اصول و ستراتیژی جنگ پارتیزانی بکار برده شود. من این نوع سلاح را در تفاهم و مشوره با تنظیم ها مستقیماً به قوماندانان که در نواحی حساس فعالیت داشتند میسپردم. هم چنان زمانی که عملیات خاص پلان میشد، مثلاً پلان برای غرق ساختن کشتی ها در دریای آمو که ضرورت به مین های مقناطیسی داشت و یا حین که حمله وسیع بر گارنیزیون سازماندهی میشد، من در تفاهم با تنظیم ها مستقیماً با قوماندانان محل در تماس میشدم.

باوجود اتهامات وارده مبنی بر موجودیت فساد و رشوت در مسیر کانالهای اکمالاتی، من گفته میتوانم که در بخش وسطی این کانال که مربوط به من بود، چیزی بنام فساد موجود نبود. اما در بخش اولی این کانال که مربوط به (سی. آی. ای) بود، به  اطمینان گفته میتوانم که امکان و احتمال تقلب و فساد موجود بود، چنانچه من در مورد بی کفایتی و حتی احتمال زد و بند ها در بخش  قبلی تذکراتی داده ام.

در مورد اینکه اتهام وارد میشد که (آی.اس.آی) بخش از سلاح ها را در اختیار اردوی پاکستان قرار میدهد باید توضیح نمایم که تا اندازه این اتهام واقعیت داشت، زیرا 200 میل ماشیندار 14.5 میلیمتریRPG-7  و راکت های دافع هوا  SA-7در اختیار ارتش پاکستان قرار داده شد تا در مواقع اضطراری جزوتامهای مستقر در نواحی غربی کشور جای که قوای افغان و شوروی گاه گاهی حریم هوایی پاکستان را نقض مینمودند تسلیح شود. با قاطعیت گفته میتوانم که بجز این مورد هیچ مورد دگری از سپردن سلاح به اردوی پاکستان صورت نگرفته است. این کار احمقانه بود که ما بدون اجازه (سی. آی. ای) چنین عملی را مرتکب شده  و از اعتماد آنان سوء استفاده نماییم و یقیناً که سبب اعتراض آنها میشد. چنانچه شایع شدن خبر ذکر شده، باوجود که از طرف ما توضیحات لازم نیز داده شد، مناسبات ما را برای مدتی تیره ساخت. (سی. آی. ای) همیشه تقاضا داشت تا در مورد توزیع و تقسیم سلاح رسیده به پاکستان کنترول و مراقبت داشته باشد و این موضوع همیشه سبب منازعه بین ما میشد.

در طی هشت سال که جنرال اختر در راس (آی.اس.آی) قرار داشت، صلاحیت توزیع سلاح و مقدار آن و این که به کی، چقدر توزیع گردد، مربوط (آی.اس.آی) بود و این اصل غیر قابل تغییر دانسته میشد و بنابر همین اصل بعد از ایجاد "اتحاد" این صلاحیت در اختیار ما بود و بر طبق آن به تنظیم ها سلاح و مهمات توزیع می گردید.

 خارج از (آی.اس.آی) حتی رئیس جمهور در مورد توزیع و کنترول سلاح و مهمات و  سایر خدمات لوژستیکی که از طریق گدام ها و سلاحکوت های ما در راولپندی و کویته صورت میگرفت نظارت و کنترول نمیکرد. تنها (سی. آی. ای) نبود که در مورد توزیع و تقسیم سلاح آرزومند مداخله بود بلکه سفیر امریکا نیز اکثراً در مورد انتقاد مینمود. همچنان کنگره امریکا، ژورنالستان، جنرالهای ارشد پاکستان و بالاخره تنظیم ها نیز از چگونگی توزیع سلاح رضایت نداشتند. آنها مدعی بودند که بهتر از همه در مورد میدانند. در عقب اینگونه مداخلات و علاقمندی ها به پروسه توزیع سلاح انگیزه های سیاسی، استخباراتی و شخصی موجود بود و روی همین ملحوظ از هر امکان برای تحت فشار قرار دادن (آی.اس.آی) بمنظور تعدیل سهیمه ها استفاده میکردند. احزاب و قوماندانان همیشه خواستار سلاح بیشتر، خوبتر و جدیدتر بودند. امریکایی ها بیشتر اصرار داشتند که ما توجه بیشتر به تنظیم های جهادی بنیاد گرا و بصورت مشخص به تنظیم  حکمتیار داریم. این موضوع همیشه منبع اختلاف، اصطکاک و عدم نارضایتی بین ما بود.

از اینکه امریکا نصف پول خرید سلاح را تادیه میکرد، خود را ذیصلاح میدانست تا تصمیم بگیرد که کی ها باید آن سلاح را بکار ببرند. با تشدید جنگ و مخصوصاً زمانی که شوروی ها در مورد خروج نیروهایش از افغانستان صحبت ها را آغاز کردند، نگرانی امریکا نیز بیشتر گردید، زیرا آنها از به میان آمدن یک دولت بنیاد گرامی اسلامی در کابل همانند رژیم خمینی و خاصتاً در وجود حکمتیار تشویش داشتند. در اثر همین تشویش و هراس، آنان سیاست خویش را در مورد امتناع  از کمک برای پیروزی مجاهدین طرح کردند و در زمان کار من، بهانه های روز افزون آنان در مورد توزیع و سهیمه بندی سلاح و مهمات ناشی از این پالیسی دانسته میشد.

وظیفه اساسی من وارد کردن فشار نظامی در داخل افغانستان بود تا قوای شوروی مجبور به عقب نشینی شود. من بحیث یک سرباز مسلکی در آرزوی حصول پیروزی در میدان جنگ بودم. بر اساس همین انگیزه من تصمیم میگرفتم که باید وسایل تأمین کنندۀ پیروزی یعنی سلام و مهمات بدست کسی برسد که بتوانند حد اکثر زمینه موفقیت را تأمین نمایند. باوجود که من صلاحیت امر و نهی را بر کسی نداشتم، مجبور بودم تا چنان ستراتیژی را تعمیل نمایم که بر عملیات تأثیرگذار بوده و موفقیت را تأمین نماید. من باید حملات را بر اهداف ستراتیژیک که 260000 میل مربع را در بر میگرفت، سازماندهی و هماهنگی مینمودم و اکمالات آن باید با استفاده از حیوانات صورت میگرفت و ارتباطات هم اکثراً باید از طریق پیغام رسانان هم مانند زمان اسکندر مقدونی تأمین میشد. تمرکز و تشریک مساعی قوت ها دو اصل اساسی و تغییر ناپذیر در جنگ است. پیروزی در جنگ عمدتاً وابسته به کاربرد همزمان آن در زمان معین و مکان مشخص است. برای تحت قومانده درآوردن و تحت تأثیر قرار دادن تنظیم ها و قوماندانان و سوق نمودن آنان به استقامت درست من بجز از همین وسیله یعنی دادن و یا دریغ کردن اسلحه و مهمات و آموزش وسیله و امکان دیگر نداشتم.

همانگونه که قبلاً گفته ام سلاح جز مهم زندگی یک افغان است. داشتن یک تفنگ عصری حیثیت شخص را بالا میبرد. حصول سلاح های ثقیل و مهمات آن خواست مشترک مجاهدین بود و حاضر بودند برای بدست آوردن آن هر نوع انعطافیت نشاند داده و دساتیر و هدایات  مرا اجرا نمایند. بر همین اساس هرگاه آنان در اجرای عملیات موفقیت بیشتر بدست می آوردند؛ در نتیجۀ آن سلاح و راکت های بیشتر در اختیار آنان قرار داده میشد و این وسیله مؤثر بود که توسط آن میتوانستم همکاری بیشتر آنان را جلب نمایم. به عبارۀ دیگر در یک دست من علف و در دست دیگر من قمچین قرار داشت. در صورت که (آی.اس.آی) چنین صلاحیت را نمیداشت، پیروزی من در اجرای وظایف ناممکن بود.

هشتاد در صد از مجموع سلاح ها و مهمات، به غرض توزیع بعدی در اختیار تنظیم ها قرار داده میشد، هر قوماندان باید سهیمه خویش را از تنظیم مربوط خویش بدست می آورد. استثنا تنها در مواردی موجود بود که قوماندان، تعلیمات خاص آموزشی را برای عملیات خاص سپری و سلاح مستقیماً در اختیار نامبرده قرار گرفته اما  تعداد آن از سهیمه تنظیم مربوطه داده میشد. متحدین امریکایی ما علاقمند آن بودند تا سلاح مستقیماً به قوماندانان توزیع شود و قبل از توظیف من چنین شیوه معمول بود. در آنزمان مراجعه کم و حادثه کویته نیز اتفاق نه افتاده و "اتحاد" ایجاد نشده بود. در اواسط ده هشتاد این شیوه دیگر غیر کارآمد بود، زیرا از یک طرف مراجعه زیاد شده و از طرف دیگر رابطه و معامله مستقیم با صدها قوماندان رقیب یکدیگر که هریک خواستار سلاح زیاد برای شهرت بیشتر بود، بی نظمی و هرج مرج را به میان می آورد. لذا بهتر بود تا در مورد از طریق هفت تنظیم رابطه برقرار گردد.

هر سه ماه یکبار جلسه عملیاتی به اشتراک جنرال اختر، اینجانب و عدۀ از کارمندان اداره مربوط من با رتبه دگرمن و بالاتر از آن دایر میگردید. موضوع اصلی و همیشه گی این جلسات بحث و تصمیم گیری در مورد توزیع و تعیین سهیمه اسلحه و یا هم ضرورت تعدیلات در اصول و مقررات مربوط  بود. چون مطالب مطروحه در جلسه زیاد بحث انگیز بود، لذا من قبل از آن ساعت ها در مورد با کارمندان تحت امر خویش بحث و نظریات و پیشنهادات آنان را قبل از اینکه به جنرال اختر گذارش داده شود میشنیدم. در جریان جلسه نیز بحث های طولانی صورت میگرفت و تصمیم نهایی توسط جنرال اختر اتخاذ میشد. او به ندرت با طرح های ما مخالفت مینمود. در اثنای پلانگذاری، ما برای هر تنظیم سهیمه مشخص را تعیین مینمودیم. اما این سهیمه برای همیشه ثابت باقی نمی ماند، بلکه بر اساس نتایج عملیات ها در مورد آن باز نگری صورت میگرفت. در صورت که یک تنظیم در پیشبرد جنگ فعالیت بیشتر از خود نشان نمیداد، بعد از اخطار شفاهی به رهبر تنظیم، سهیمه آن بتدریج کاهش می یافت.

معیار اولی که  براساس آن سهیمۀ توزیع سلاح برای تنظیم ها تعیین میشد عبارت بود از توانایی و برجستگی تنظیم در میدان عملی جنگ، تعداد اعضای یک تنظیم در مورد ارزش داده نمیشد. بطور مثال تنظیم یونس خالص در مقایسه با سایر تنظیم ها اعضای کمتری داشت اما در عمل توانایی جنگی آن به مراتب از تنظیم های بزرگ مثلاً  تنظیم مجددی بیشتر بود. به ساحۀ فعالیت قوماندان هر تنظیم ارزش بسیار داده میشد. اکثریت قوماندانان بیرون از ساحۀ  خویش و لو که در عین دره قرار داشت، جنگ نمی نمودند. بنابران دادن اسلحه بیشتر به آنهای که از اهداف ستراتیژیک دورتر قرار داشتند کار بیهوده بود. چنانچه هر تنظیم نیرومندی که در اطراف کابل قرار داشت، سهمی بیشتری از سلاح را نصیب میشد و هم چنان به آنهای که در اطراف اهداف ستراتیژیک و عمده مانند میدان های هوایی و خطوط اصلی اکمالاتی فعالیت داشتند سهیمه بیشتر تخصیص داده میشد. باید خاطر نشان ساخت که کاربرد کلمۀ نیرومند به معنی زیاد بودن تعداد مجاهدین نه بلکه منظور از تعداد و مؤثریت حملات آنان در ساحه فعالیت بوده است. برای ارزیابی اینگونه فعالیت ها، اطلاعات حاصله از تصرف کانالهای مخابراتی مرا کمک مینمود تا در مورد ادعا های قوماندانان و تنظیم ها قضاوت نمایم. هم چنان ما بر اساس عکس های هوایی ماهواره ای که از طرف (سی. آی. ای) در اختیار ما قرار میگرفت خسارات عایده ناشی از عملیات را ارزیابی مینمودیم. من و کارمندان تحت اثر من در مورد اظهارات اغراق آمیز و بزرگ سازی مجاهدین تجربه داشتیم. برای ارزیابی دقیق فعالیت ها، ما اطلاعات حاصله از اشخاص منفرد، گذارش های اطلاعاتی هفته وار (سی. آی. ای) و (می ـ شش) و سایر منابع اطلاعاتی را تحلیل و تجزیه نموده و بر اساس آن قضاوت مینمودیم که کی میرزمد و کی نه.

بعداً ما کنترول تنظیم ها را در مورد فعالیت های مشکوک چون فروش غیر قانونی سلاح ارزیابی مینمودیم جمع آوری اطلاعات در این استقامت کار عمده و روزمره من بود، هرگاه تثبیت میشد که یک تنظیم نمیتواند قوماندانان مربوط خویش را در چنین موارد کنترول نماید سهیمه سلاح آن قطع میگردید. به باور من هیچ قوماندانی در افغانستان وجود نخواهد داشت که گاهی اسلحه را نه فروخته و یا تبادله نکرده باشد، اما ارزیابی ما این بود که هرگاه این معامله بخاطر جهاد صورت گرفته باشد، مورد مجازات قرار نمیگرفت. چنانچه بار ها اتفاق افتاده که در حالات عاجل برای بدست آوردن مواد خوراکه، تخلیه زخمی ها و یا تهیه مهمات مورد نیاز چنین معاملات  خرید و فروش سلاح صورت گرفته است.

هرگاه تثبیت میشد که فروش سلاح در پاکستان بمنظور تامین منافع شخصی و حصول ثروت صورت گرفته با آنان برخورد شدید صورت میگرفت. چند تن از رهبران در مقابل اینگونه اعمال با بی تفاوتی برخورد نموده و استدلال شان این بود که آنان بودیجه کافی ندارند. اکثری از کارمندان رسمی این تنظیم ها که تحصیل یافته غرب بودند، مانند کارمندان سایر تنظیم های بنیاد گرا که ماهوار صد دالر به آنان پرداخته میشد، راضی نبودند. آنان سه برابر این مبلغ معاش داشته و علاوه برآن، خانه رایگان نیز در اختیار آنان قرار داشت. با وجود آن تمایل برای فروش سلاح که مفاد صد فیصد را برای آنان در برداشت همیشه موجود بود.

عامل دیگری که در مورد در نظر گرفته میشد عبارت بود از توانایی و مؤثریت سیستم اکمالاتی احزاب که در مورد آن به تفصیل معلومات داده خواهد شد. بهترین امکان برای ارزیابی و قضاوت در این مورد معاینه و بررسی دوامدار گدام ها و سلاحکوت های آنان بود. زمانی که کارمندان من گذارش میداد که بعضی سلاحکوت ها اکثراً و حتی بعضاً برای ماه ها مملو بوده، دلالت بر آن میکرد که در آن تنظیم تمایل جدی برای جنگیدن وجود ندارد، لذا این تنظیم مستحق سهیمه بیشتر نمیشد. تنظیم مولوی نبی مقصر درجه یک در این عرصه بود. این تنظیم با وجود داشتن قوماندانان برجسته در جبهه و امکانات بسیار زیاد و اینکه یک جنرال اردوی سابق نماینده نظامی آن بود، اما نبی و مقامات رهبری آن توانایی آنرا نداشتند تا بطور مؤثر در مورد عمل نمایند. در نقطۀ مقابل آن تنظیم سیاف قرار داشت که در دیپوها و سلاحکوت های آن همیشه سلاح کمتر میبود. باید علاوه نمایم که وی یگانه شخص بود که بطور مستقیم کمک های مالی بسیار زیادی را از حامیان عرب خویش بدست می آورد.

در سال 1987 تنظیم ها قرار ذیل سهمیه  سلاح را بدست می آوردند: حکمتیار 18ـ20 فیصد، ربانی 18 ـ 19 فیصد، سیاف 17 ـ 18 فیصد، خالص 13 ـ 15 فیصد، نبی 13 ـ 15 فیصد، گیلانی 10 ـ 11فیصد و مجددی 3 تا 5 فیصد. ارقام ذکر شده بیانگر آن است که سهمیه زیاد یعنی 67 تا 73 فیصد به بنیاد گرایان تعلق داشت و این امر سبب نارضایتی (سی. آی. ای) میشد. در حالی که این سهمیه بندی بر اساس معیارهای نظامی صورت میگرفت در حال که منتقدین من بیشتر ملحوظات سیاسی را در نظر میگرفتند و من منحیث شخص نظامی آنرا نادیده می انگاشتم.

طوری که من تمام مصارف و تمام شد هر سلاح و مرمی را از خریدار تا فیر کننده محاسبه نموده ام مبلغ سرسام آور

مقالات مرتبط

...

گورباچف گفت: «هدف زندگی من محو کمونیسم بود. زمانی که من شخصاً با غرب آشنا شدم، فهمیدم، که باید تمامی... ادامه

...

عامل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نه تنها خیانت گرباچف بود؛ بلکه حماقت او نیزدراین پیش آمد... ادامه

...

"این حیوان بسیار مضر است که در صورت حمله بر آن، از خود دفاع مینماید" ادامه

...

 در اولین سال کاری ام (1984) در (آی. اس. آی) جنگ های شدید بین طرفین ادامه داشت ادامه

...

«فرستادن افراد آموزش ندیده به جنگ، در حکم فرستادن آنان به کام مرگ است» ادامه

...

«بر اساس معلومات ما، کانالهای مخفی اکمالاتی (سی. آی. ای) برای تأمین سلاح مجاهدین در نتیجۀ موجودیت ف... ادامه

...

     ديروز، هنگامی که به سایت ها نظر می افگندم. در سایت « پیام مجاهد» مؤرخ... ادامه