مرُوری بر رخداد های خونبار سه سده ی اخير خرُاسان ديروز وافغانستان امروز (بخش بيست وچهارم) قسمت سوم

عبدالواحد فيضی

مرُوری بر رخداد های خونبار سه سده ی اخير خرُاسان ديروز وافغانستان امروز

از برچيدن بساط اشغالگران کهن تا افتيدن به دام غارتگران نوين!

(1709 ـ 2018)

(بخش بيست وچهارم)

قسمت سوم

موضعگيری سازمان ملل متحد ـ کشورهای منطقه و جهان در مورد عملکردهای طالبان

الف ـ نقش و عملکرد ملل متحد:

پيش ازاين که پيرامون نقش و جايگاه سازمان ملل متحد در قبال رخدادهای خونبار کشورهای جهان و ميهن مان افغانستان و بويژه طالبان، مروری نقادانه صورت گيرد؛ بيمورد نخواهد بود تا گفته ی پرمغز علامه اقبال لاهوری درمورد اين موسسه ی جهانشمول، که هنگام تأسيس آن به زنده ياد دکتر صالح پرونتا، بدين شرح بيان نموده بود؛ خدمت خوانندهای اين نگارش تقديم  گردد :

تا برافتد روش رزم دراين بزم کهن  ـ  دردمندان جهان! طرح نوی ريخته اند

من ازاين بيش ندانم، که کفن دزدی چند!  ـ  بهر تقسيم قبور انجمی ساخته اند

علی رغم اين که سازمان ملل متحد از بدو تأسيس آن تا کنون در مورد حل و فصل منازات سرنوشتساز جهان؛ ازجمله درمورد جلوگيری ازخونريزی های خلق آزاديخواه الجزاير ازسيطره اشغالگران فرانسه؛ جلوگيری از خونريزی مردم آزادی دوست ويتنام، دربرابر جنگ تحميلی زندگی برانداز ايالات متحده امريکا بر آنکشور؛ تجاوز اشغالگرانه اتازونی برکشور مستقل عراق؛ جنگ غارتگرانه و تحميلی چهل ساله امريکا بر مردم ترقيخواه و تحول طلب افغانستان؛ و جنگ خانمانسوز مردم آزاديخواه فلسطين که حدود بيش از پنجصد تصميم جمعی(قطعنامه) آن موسسه ازطرف زمامداران خونخوار امريکا " ويتو" گرديده است...؛ کدام دستاورد مشهودی متناسب با جايگاهش در برابر کشورها، از خود بجا نگذاشته است؛ با آنهم اين موسسه در دوران حضور قوتمند اتحاد جماهير شوروی و ساير کشورهای سوسياليستی بحيث عضو فعال آن، الی اوايل دهه نود ترسايی، از اعمال نفوذ و فرمانروايی بی حد و حصر واشينگتن جلوگيری بعمل می آمد.

وليک پس از اضمحلال سيستم جهانی سوسياليسم در کشور کبير شورا ها و اروپای شرق دراثر خيانت ميخائيل گورباچف و شرکاء به سوسياليسم و به ميهن و مردم آن سرزمين؛ سازمان ملل متحد ازآن تاريخ تاايندم بصورت دربست دراختيار ايالات متحده امريکا قرار گرفته است؛ حالا اين موسسه جايگاه حقوقی اش را بحيث يک سازمان با اعتبار بين المللی از دست داده؛ تمام تصاميم سرنوشتسازکشورهای درحال جنگ و منازعه، به گونه ی يک جانبه در زير فرمان وزارت خاجه امريکا مورد ارزيابی قرارمی گيرد.

ازاين رو سازمان ملل متحد در حل وفصل جنگ ها و منازعات کشورهای جهان، نقش واهميت انفعالی را در راستای مناسبات سياسی اتازونی با کشورها مطرح و رفت وآمد های سمبوليک را دنبال می نمايد.

 به گونه مثال: ما در نگارش پيشتر خوانديم که دکتر نجيب الله از دفتر سازمان ملل متحد در شهرکابل بزور کشيده شد و در چهارراهی آريانا با برادرش يک جا تيرباران شدند. اما سازمان ملل متحد صدای بازجويی را درمورد قتل يک رئيس جمهور پناهنده خانه اش، بلند نکرد و تقاضای محاکمه قاتلين اورا در دادگاه لاهه بعمل نياورد؛ وليک درمورد سرنوشت نخست وزير لبنان(حريری)، رخدادهای بوسنيا و يوگوسلاوی برخورد معکوس، در مطابقت کامل با اميال انحصار گرانه ی خصومتبار امريکا و شرکای غربی آن صورت گرفت.

در زمان اشغال افغانستان توسط تنظيم های جهادی ساخت پاکستان هم سازمان ملل متحد هيچ گونه نقش فعالی را پيرامون سرنوشت خونبار اين کشور و مردم آن انجام نداد.

چنانچه به تاريخ 19 ثور 1371 ـ 9 جون 1992 سه عضو پارلمان پاکستان(سيد افتخارگيلانی ـ محمود خان اچکزای و افضل خان) از پيترسميت متصدی امور سياسی ملل متحد خواستار رهايی دکتر نجيب الله گرديدند؛ آنان به نمايندۀ ملل متحد اظهار داشتند: نجيب الله دراثر تشويق موسسه ی ملل متحد از وظيفه کناره گيری کرد و اکنون وظيفه ی اين موسسه است تا امنيت نامبرده را تأمين نماد. افتخار گيلانی گفت: اگر نجيب در زمان مجددی رها نگردد، خيلی مشکل خواهد بود که بعد ازآن رها گردد؛ اما سازمان ملل دربرابر اين تقاضا هيچ گونه اقدام مثمری را انجام نداد. زيرا آن گونه که گفته شد، اختيار تصميم گيری اين موسسه بدست امريکا و سه کفنکش متحد وی بود. سرانجام سرنوشت دکتر نجيب الله مطابق حکم و دستور امريکا تعيين و درمعرض تطبيق قرار داده شد.

در جريان دوسال جنگهای خانمانسوز در افغانستان، سازمان ملل متحد بار اول به تاريخ 8 دلو 1372ـ 28 جنوری 1994 درجلسه شورای امنيت از همه طرفهای جنگ تقاضا نمود تا آتش بس را مراعات نمايند و بار دوم به تاريخ 23 دلو 1372 ـ 12 فبروری 1994 سرمنشی آن سازمان، محمود مستری را بحيث نماينده خاص خود درامور افغانستان تعيين و معرفی نمود.

پس از آن هنگامی که يک کاروان تجارتی پاکستان به تاريخ 30 سنبله 1373ـ 21 سپتامبر 1994 به قصد ورود به کشورهای آسيای مرکزی، وارد افغانستان گرديد و به تعقيب آن جنرال نصير الله بابر وزيرداخله پاکستان در رأس يک هيأت وارد ولايات جنوب غرب افغانستان گرديد؛ فعاليتهای ملل متحد در افغانستان، در رابطه با تهاجم پاکستان و طالبان، مطابق فرمايش اوليای امور اين گونه آغاز گرديد:

1 ـ به تاريخ 7 ميزان 1373 خ ـ 29 سپتامبر1994 م ، به ابتکار مؤسسه ملل متحد جلسه ای به اشتراک يک تعداد شخصيت های سياسی افغانستان در شهر کويته بلوچستان داير گرديد؛ ولی کدام نتايج مشهود و سودمندی درقبال اوضاع افغانستان به بار نيامد.

2 ـ زمانی که طالبان در 30 عقرب 1373 ولايت قندهار و اطراف آن و به تاريخ 21 دلو1373 پس از تصرف غزنی ولايت ميدان وردک را اشغال و به تاريخ 22 دلو 1373 مرکز فرماندهی حزب اسلامی را در چهار آسياب بدست گرفتند و شهر خوست را هم در 28 دلو 1373 متصرف شدند؛ پس ازآن برهان الدين ربانی به تاريخ 3 حوت 1373 ـ 22 فبروری 1995 به محمود مستری نماينده ملل متحد خاطرنشان ساخت که وی حاضر است به تاريخ اول حمل 1374 قدرت را به حکومت موقت بدون قيد و شرط بسپارد. مستری در جواب اظهارداشت که يک هيأت چهارعضوی را بخاطر تعيين اعضای حکومت موقت انتخاب نموده است. اما نسبت بی کفايتی و بی اعتبار شدن اين سازمان، گروه طالبان به ربانی اخطار دادند که اگر قدرت را بدون معطلی به آنها نسپارد آنان برکابل حمله خواهند کرد.

3 ـ به تاريخ 6 اسد 1374 ـ 28 جولای 1995 محمود مستری با جنرال دوستم ملاقات نمود. آنها روی مسايل جديد افغانستان صحبت نمودند؛ مگر متن صحبت آنها افشاء نگرديد.

4 ـ به تاريخ 7 قوس 1374 ـ 28 نوامبر 1995 ابو نفيسه نماينده محمود مستری درولايت قندهار با رهبران طالبان ملاقات نمود. وی خوستار وضاحت پلان جنگی عمليات کنونی طالبان بر شهر کابل گرديد؛ اما متن اين ديدار و نتايج مثمر آن هيچ گاه با مردم تشنه صلح افغانستان درميان گذاشته نشد.

5 ـ به تايخ 28 قوس 1374ـ 20 دسامبر 1995 ميان نمايندگان دولتهای افغانستان و پاکستان درمقر سازمان ملل متحد، سخنان شديد رد و بدل شد. عبدالرحيم غفورزی نمايده ی دولت کابل، گروه طالبان را وابسته به پاکستان دانست و گفت ثبوت اين سخن نيز نزدما موجود است. احمدکمال نماينده پاکستان اين سخنان را رد نمود و دولت کابل را بی اعتبار خواند.

اما سازمان ملل روی اسناد غفورزی کاری انجام نداد.

6 ـ به تاريخ 23 جدی 1374ـ 13 جنوری 1996محمود مستری دوباره وارد پاکستان گرديد. وی گفت: طالبان اکنون درک نموده اند که به زور نميتوانند کابل را تسخير نمايند. بايد مذاکره صورت گرفته جنگ متوقف گردد و درعوض حکومت ربانی يک حکومت موقت به ميان آيد. درليست سابقه ی مؤسسه ی ملل متحد تغييراتی صورت گيرد. ربانی بايد در حکومت آينده اشتراک نورزد و در مورد اشتراک مسعود مشکلی ديده نمی شود.

7 ـ مستری به تاريخ 28 حدی 1374 ـ 18 جنوری 1996 وارد کابل شد. وی گفت طرح جديدی ندارد و از طالبان خواست تا ذريعه ی مذاکره موضوع را حل نمايند.

دولت ربانی نيز امادگی خود را به ترک قدرت ابراز داشت. اما حکمتيار طی کنفرانس مطبوعاتی در پشاورگفت: مذاکرات ما و طالبان تا اکنون درفضای دوستانه جريان دارد. وی علاوه کرد، محمود مستری دربرنامه هايش ناکام گرديد؛ بهتر است که از اين عهده استعفا داده و کسی ديگری مامور اين عهده گردد.

8 ـ به تاريخ 5 دلو1374 ـ 25 جنوری 1996 مؤسسه ی ملل متحد ذريعه نماينده اش ماتين باربر خبرداد که اگر راههای مواصلاتی کابل تا ده روز ديگر به روی ترافيک باز نگردد؛ درآنصورت همه مواد خوراکه اين شهر خلاص شده و مردم با مشکلات جانفرسا مواجه خواهند شد. وی علاوه کرد که کارهای شان دراين کشور با مشکلات به پيش می رود.

9 ـ برای اولين بار اين خواست انساندوستانه ملل متحد از جانب جنگسالارهای آن وقت حاکم بر شهر و اطراف کابل پذيرفته شد و به تاريخ 7 دلو1374 راههای مواصلاتی کابل بعد ازسيزده روزمسدودبودن دوباره بازشد و اولين قطار سه صد لاری حامل مواد خوراکه و تيل وارد کابل گرديد و به تعقيب آن ارزش پول افغانی نيز بهتر گرديد.

10 ـ به تاريخ 10 دلو1374ـ محمود مستری به کابل برگشت تا با مقامات دولت درمورد ترک قدرت مذاکره نمايد. وی اين بار اصرار نمود که ابقای مسعود در حکومت آينده اشکالی را ببار نخواهد آورد.

11ـ به تاريخ 18 ثور 1375 مستری بارديگر وارد کابل شد تا با مقام های حکومت کابل و اطراف آن مذاکره کند. اما وی به تاريخ 4 جوزا بخاطر بيماری عايده از اين وظيفه مستعفی گرديد و به تاريخ 11 جوزا آقای نوربرت هول آلمانی نژاد عوض مستری بحيث نماينده ويژه ی سرمنشی آن موسسه تعيين شد.

وی به تاريخ 11 ميزان 1375 ـ 2 اکتوبر1996 پس از سپری شدن چهارماه هنگامی که طالبان کابل را اشغال نمودند، بخاطر بررسی اوضاع(!) افغانستان وارد کابل گرديد.

12ـ به تاريخ 27 قوس1376ـ 18دسامبر1997 درمجمع عمومی سازمان ملل ،که درامور افغانستان تشکيل گرديده بود؛ برای دولت افغانستان تحت رهبری ربانی يک سال ديگر اعتبارنامه داده شد.

13ـ به تاريخ 31 سنبله 1377ـ 21 سپتامبر1998 وزرای خارجه ی شش کشور همسايه افغانستان، همراه با وزرای خارجه کشورهای فدراسيون روسيه و ايالات متحده امريکا جلسه ای را بخاطر يافتن راه حل قضيه افغانستان در نيوياک داير نمودند؛ جلسه مذکور به نام (6 + 2) شهرت يافت.

14ـ به تاريخ 18 قوس 1377ـ 9 دسامبر 1998 شورای امنيت ملل متحد با اکثريت قاطع آراء فيصله نمود که زمامداران افغانستان(طالبان) نبايد به ذهشت افگنان پناه دهند. دراين شوری فيصله شد تا جنگ های فرقه يی افغانستان قطع شده تبعيض عليه زنان صورت نگيرد. همچنان از توليد مواد مخدر جلوگيری بعمل آيد و حکومت قابل قبول برای همه روی کار آيد. اما اين تصميم روی صفحه کاغذ ماند.

15ـ به تاريخ 30 جدی 1377 ـ 20 جنوری 1999 شورای امنيت ملل متحد طی اعلاميه ای درمورد اوضاع افغانستان، ادامه ی جنگ و تأثيرات ناگوارآن بر صلح منطقه اظهار نگرانی نمود. ولی اين نگرانی نتيجه ای را درقبال نداشت.

16ـ به تاريخ 27 حوت 1377 ـ 18 مارچ 1999 موسسه ی ملل متحد داکتر کمال حسين را برای تحقيق مسائل حقوق بشر درافغانستان تعيين نمود. وی اظهارداشت: درطول بيست ساله افغانستان در بسياری موارد حيات انسانی، حقوق بشر مورد تخطی قرار گرفته است.

17ـ به تاريخ 26 ثور 1378 ـ 16 می 1999 داکتر کمال حسين اظهار داشت: تا استقرار صلح در افغانستان وضع حقوق بشر بهتر نخواهد شد. وی افزود: اوضاع افغانستان خراب است؛ اقتصاد برهم خورده؛ نظام حکومتی وجود ندارد؛ نظام قضايی و پوليس نيست. دُره زدن و جزاهای شرعی شرعاًجواز ندارند؛ ولی بايد در روشنی حقوق بشر برآن غور صورت گيرد. اين درست است که جزاها در شريعت تعيين شده؛ ولی درتطبيق آن شرايط خيلی شديد برآنها وضع گرديده که پوره کردن آنها نيز ضروری

می باشد.

18ـ به تاريخ 7 جوزای 1378 سازمان عفو بين المللی طالبان را متهم ساخت که بعد از تصرف دوباره ولايت باميان بطور منظم کشتارنموده اند. اين سازمان حزب وحدت را نيز متهم به کشتار مردم نمود که دروقت تصرف باميان نموده بودند وازهردوجانب خواست تا دروقت جنگ به مردم عادی آسيب نرسانند.

19ـ به تاريخ 9 اسد 1378 شورای امنيت سازمان ملل متحد خواستارفوری آتش بس درافغانستان گرديد. اين شوری از کشورهای همسايه خواست تا از اکمالات نظامی گروههای متحارب خود داری نمايند.

20ـ به تاريخ 16 اسد 1378 ـ 7 اگست 1999 شورای امنيت ملل متحد هوشدار داد که اگر جنگهای صفحات شمال افغانستان بطور عاجل و فوری متوقف نگردد، درآنصورت قيودات جهانی عليه طالبان وضع خواهد شد. شورای مذکور مسؤوليت جنگ فعلی را به دوش طالبان انداخت.

21ـ به تاريخ 30 اسد 1378 اداره يونيسف ملل متحد برحال طالبان و جبهه متحد اظهار تأسف نمود که اطفال را درجنگ های داخلی افغانستان استخدام می نمايند. طبق گزارش اين مؤسسه در جنگهای فعلی، اطفالی که سن شان از 14 سال کم است، نيز اشتراک دارند.

22ـ طبق گزارش سازمان ملل متحد(7 سنبله 1378) درجنگهای اخير افغانستان درحدود 160000 تن بی خانه وتقريباً 1800 تن از هردو جانب به قتل رسيده اند. تلفات مردم ملکی بيشتر ازاين است.

دراين گزارش آمده است، که گروههای جنگی با مردم رفتار خوب نمی نمايند. خانه ها را تخريب و بنياد سيستم آبياری را از بين می برند.

23ـ به تاريخ 29 ميزان 1378ـ 21 اکتوبر 1999 اخضر ابراهيمی نماينه خاص سرمنشی مؤسسۀ ملل متحد برای افغانستان از وظيفه اش مستعفی گرديد. وی اظهارداشت: من به اين سبب مستعفی می شوم که در جلوگيری از جنگهای داخلی افغانستان ناکام گرديدم. وی ناخوشنودی خود را از طالبان ابراز داشت و از کشورهای همسايه خواست تا در امورداخلی افغانستان مداخله نکنند.

24ـ سازمان ملل متحد اعتبار حکومت ربانی را بحيث دولت قانونی افغانستان برای يک سال ديگر تمديد کرد.

25 ـ به تاريخ 17 عقرب 1378ـ 8 نوامبر1999 اداره حقوق بشر ملل متحد به نقل از گزارش کمال حسين نوشت: بموجب پايمال شدن حقوق بشر افراد دانشمند از افغانستان خارج می شوند. جنگ اکنون جنبۀ خصومت قومی و نژادی را به خود گرفته است.

قتل عام ها در مزارشريف، هزاره جات و شمال کابل مسائلی اند که بايد جامعۀ بين المللی بدان توجه داشته باشد.

وی افزود: اوضاع بشری در افغانستان به تناسب کوسوا و تيمور شرقی، به مراتب بدتراست. مؤسسۀ ملل متحد دراين مورد مسؤوليت بزرگی دارد. در موافقتنامۀ ژنيوا نکات مهمی وجود داشت که تا اکنون هيچ يک از آن عملی نگرديده است.

26 ـ به تاريخ 20 قوس 1378ـ 11 دسامبر1999 سازمان حقوق بشر، يکبارديگراز نقض حقوق بشر درافغانستان ابراز نگرانی نمود. دراين گزارش، جنگ علت اصلی نقض حقوق بشرخوانده شده که صدها تن به اثرآن حيات خود را از دست داده اند. دراين گزارش از طالبان شکايت شده که درمورد زنان از شدت کار گرفته و آنان را مورد لت و کوب قرار می دهند.

27 ـ به تاريخ 2 دلو 1378ـ 22 جنوری 2000 فرانسيس ويندرل بحيث نمايندۀ خاص سرمنشی ملل متحد برای افغانستان تعيين گرديد. وی به تاريخ 16 دلو 1378 غرض ملاقات تعارفی وارد کشورهای پاکستان و افغانستان گرديد.

28 ـ به تاريخ 6 حوت 1378ـ 25 فبروری 2000 مؤسسۀ ملل متحد و زارت خارجه ايالات متحدۀ امريکا در گزارش سالانه خود بر تخطی های حقوق بشر و توليد مواد مخدر درافغانستان اظهار نگرانی نمودند. مؤسسۀ ملل متحد براين باوراست که طالبان 75 فيصدمواد مخدر تمام دنيا را توليد می نمايند.

وزارت خارجه امريکا برعلاوه موضوعات فوق، طالبان را به نقض صريح حقوق زنان متهم نمود.

29 ـ به تايخ 16 ثور 1379 6 می 2000 شورای امنيت سازمان ملل متحد با صدور اعلاميه ای از همه اطراف درگيردرقضيۀ افغانستان خواست تا از دوام جنگ جلوگيری نموده، بخاطرتشکيل يک دولت وسيع البنياد مشترکاً تلاش نمايند. دراين اعلاميه گفته شده که طالبان به هيچ گونه فيصلۀ اين شورا پابندی نشان نداده اند.

30 ـ به تاريخ 16 ميزان 1379 فرانسس ويندرل نماينده خاص سرمنشی ملل متحد بعد از گفتگو با مولوی وکيل احمد متوکل، در شهر دوشنبه با احمدشاه مسعود نيز ملاقات نمود. به نظر وی هردو طرف آمادگی خويش را برای ادامه مذاکرات ابراز داشتند.

31 ـ به تاريخ 2 عقرب 1379ـ 24 اکتوبر2000 داکتر کمال حسين درمورد حقوق بشر در افغانستان چنين گزارش داد: وضع حقوق بشر بهتر نشده است؛ در جريان جنگها يک تعداد زياد از مردم ملکی متضرر ويا ازبين رفته اند؛ درتابستان سال جاری در مناطق تحت کنترول طالبان برحقوق بشر تجاوز صورت گرفته؛ يکی ازاين تخلفات اعدام بدون محکمۀ اشخاص ذريعۀ طالبان است.

32 ـ به تاريخ 4 جدی 1379ـ 25 دسامبر 2000 مسوده ی قرارداد تحريم ها عليه طالبان منظورشد. اين مسوده از جانب فدراسيون روسيه و ايالات متحده امريکا پيشنهاد شده بود. ازجمله 15 عضو شورا 13 عضو رأی موافق دادند؛ کشورهای چين و ماليزيا در رأی گيری اشتراک نورزيدند.

تحريم ها بعد از يک ماه وقتی عملی می گردد، که اسامه بن لادن به حکومت امريکا تسليم داده نشود و تربيت گاه های تروريستان ازبين نرود.

34 ـ به تاريخ 29 جدی 1379ـ 19 جنوری 2001 تحريم های مؤسسۀ ملل متحد عليه طالبان نافذ شد. زيرا طالبان به خواست های شورای امنيت توجه نکردند؛ درتحريم ها مواد ذيل گنجانيده شده است:

1 ـ منع ارسال اسلحه بطور يک جانبه به طالبان؛

2 ـ جلوگيری از سفر افراد بلند پايه طالبان به خارج کشور؛

3 ـ مسدود نمودن دفاتر طالبان در جهان ويا کاهش کارمندان آن.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

35 ـ به تاريخ 3 حوت 1379 سازمان حقوق بشر ملل متحد تاييد نمود که طالبان در ماه های اخير در حدود 300 تن افراد ملکی را به قتل رسانيده اند. اين سازمان از قتل های دسته جمعی ذريعۀ مخالفين طالبان نيز گزارش داده است.

36 ـ به تاريخ 12 حمل 1380ـ اول اپريل 2001 کمال حسين مامور مؤسسۀ ملل متحد در راپور سالانه خويش درمورد افغانستان نوشت: قوتهای بيرونی، آتش جنگ در افغانستان را زنده نگهميدارند.

وی اشارتاً اداره طالبان را نکوهش نموده آن را حکومت سرنيزه خواند. نامبرده کشورهای خارجی را به اين نيز متهم نمود که حتی تيل هواپيماهای را که خود مردم افغانستان را مورد بمباردمان قرارمی دهند، همين دولت ها تهيه می دارند.

وی افزود: مکلفيت مؤسسۀ ملل متحد تنها خروج قوای روسی از افغانستان نبود؛ بلکه بايد خلای قدرت را که تا هنوز موجود است، پر می نمود.

37 ـ به تاريخ 12 ثور 1380 لوبرز کمشنر امور مهاجرين ملل متحد وارد قندهار گرديد. وی از طالبان و جبهه متحد خواست تا جنگ را متوقف ساخته و برای مدت شش ماه آتش بس نمايند. مگر هيچ کس، بويژه طالبان به آن ارزش ندادند

38 ـ به تاريخ 12 ميزان 1380ـ 4 اکتوبر 2001 اخضر ابراهيمی يکبارديگر بحيث نمايندۀ سازمان ملل متحد برای افغانستان تعيين گرديد.

39 ـ به تاريخ 2 قوس 1380ـ 23 نوامبر 2001 در کنفرانس "بن" عبدالستار سيرت و محمد يونس قانونی بحيث رؤساء انتخاب شدند. اين کنفرانس که درآن 30 تن عضو از طرف های چهار گانه اشتراک ورزيده بودند به تاريخ 6 قوس،1380 به کار آغاز نمود.

در کنفرانس " بن" روز 12 قوس بر کابينه 30 عضوی، ستره محکمه[دادگاه عالی] و کميسيون حاص لويه جرگه [ شورای عالی نمايندگان انتخابی مردم افغانستان]، توافق صورت گرفت.

40 ـ به تاريخ 14 قوس 1380ـ 5 دسامبر 2001 توافقات "بن" درکشور آلمان، درمورد ايجاد ادارۀ عبوری اعلان گرديد. حامد کرزی برای مدت شش ماه بحيث رئيس ادارۀ مؤقت تعيين گرديد. چنانچه [همينگونه] توافق بعمل آمد تا عساکر صلح مؤسسۀ ملل متحد برای حفظ امنيت وارد کابل گردند.

اخضر ابراهميمی نمايندۀ خاص ملل متحد در امور افغانستان در کنفرانس "بن" اظهار داشت:

ادارۀ جديد افغانستان در 22 دسامبر به کار آغاز خواهد کرد.(1)

اما عوض عساکر صلح ملل متحد نيروهای نظامی امريکا و ناتو افغانستان را اشغال و جنگ خانمانسور را براه انداختند که تا هم اکنون ادامه دارد.

ب ـ برخورد جمهوری فدراتيف روسيه و ساير کشورهای مشترک المنافع در برابر تهاجم و جنايات طالبان درافغانستان

1 ـ پس ازآن که طالبان به حمايت مستقيم پاکستان جنگ های زندگی برانداز را درافغانستان آغاز و ولايت قندهار و اطراف آن را اشغال و به تاريخ 8 حوت 1373 به برهان الدين ربانی اخطار دادند که اگر قدرت را به آنان نسپارد به کابل حمله خواهند نمود؛ جمهوری فدراتيف روسيه سراسيمه شده به تاريخ 22 جورای 1374 يک هيأت پارلمانی آن کشور به رياست جنرال پيترشريشوف وارد کابل گرديد و درمورد بازگشايی سفارت روسيه درکابل و امنيت سرحدات افغانستان و تاجکستان با مقام های کابل مذاکره نمود.

2 ـ به تاريخ 6 اسد 1374ـ 28 جولای 1995 جنرال پيترشريشوف و هيأت معيتی اش وارد شهر مزار شريف گرديد. دراين ديدار روسها می خواهند بين زمامداران کابل و مزار آشتی ايجاد نمايند.

دوستم به هيأت مذکور گفت: جانب مقابل به وعده هايش وفا نمی کند. مثلاً : زمانی که طالبان به دروازه های کابل رسيدند، مسعود همه شرط های ما را پذيرفت. ولی وقتی طالبان شکست خوردند، سياست آنان تغيير نمود.

3 ـ پس از اشغال کابل در 5 ميزان 1375 توسط طالبان، بوريس يلتسن رئيس جمهور روسيه به تاريخ 10 ميزان 1375ـ اول اکتوبر 1996 به چرنومردين صدراعظم دستور اجلاس فوق العاده سران کشور های مشترک المنافع روسيه را داد. وی گفت: بايد با حکمتيار، مسعود و دوستم همکاری صورت گيرد.

از طرف ديگرکشورهای آسيای مرکزی بعد از اشغال کابل بدست نيروهای طالبان، خطوط مرکزی خود با افغانستان را تقويه نمودند. سپس درمذاکرات رؤسای کشورهای مشترک المنافع روسيه که به تاريخ 13 ميزان 1375 درشهرآلماتا برگزارشد؛ گفته شد که نبايد درامورداخلی افغانستان مداخله صورت گيرد. سرحدات با افغانستان مستحکم ترگردد و از طالبان خواسته شد تا در سرحدات آنها از پيشروی خود داری نمايند.

4 ـ به تاريخ 27 ثور 1376ـ 16 می 1997 رؤسای کشورهای ترکمنستان و پاکستان و کمپنی های يونيکال امريکايی و دلتای سعودی معاهده ای را درشهر عشق آباد امضاء کردند، که به اساس آن لولۀ گازکشورترکمنستان از طريق خاک افغانستان به پاکستان انتقال می يابد. اما درمورد حضور و موجوديت نماينده با صلاحيت کشور افغانستان که اين لولۀ گاز از قلب آن عبور و انتقال داده می شود؛ هيچ يک از رهبران چهارکشورذي نفع(امريکا ـ عربستان سعودی ـ پاکستان و ترکمنستان) حرفی برزبان نمی آورند. زيرا اين کشور را سرزمين بی صاحب و اشغال شده توسط مزدوران سوگند خوردۀ خود می دانند.

5 ـ به تاريخ 3 ثور 1379ـ 23 اپريل 2000 روسيه وکشورهای آسيای مرکزی درطول کمتر از يکماه سه بار جلسه نموده ودرآن بحران موجود در افغانستان را باعث ايجاد بی امنيتی درآن مناطق توصيف نمودند. در اجلاس اخير وزرای دفاع کشورهای روسيه، تاجيکستان، قرغزستان، قزاقستان و ازبکستان که در شهر دوشنبه صورت گرفت، توافق بعمل آمد تا عليه دهشت افگنی مبارزه مشترک صورت گيرد.

6 ـ به تاريخ 3 سنبله 1379ـ 25 اگست 2000 يک هيأت جمهوری ترکمنستان به رياست بوريس شيخ مرادوف وارد قندهار شد. وی با مسؤولين طالبان پيرامون مسائل مختلف بشمول ميانجيگری ميان طالبان و جبهه متحد گفتگو نمود.(2)

7 ـ پس از شروع حملۀ عمدۀ طالبان به شمال در ماه می 1997، درسراسرمنطقه يک واکنش جدی بروز کرد. با تجديد اتحاد نيروهای ضد طالبان و انشعاب در جنبش ژنرال دوستم و پيوستن ژنرال عبدالملک به طالبان، شهرمزارشريف در24 می دست به دست شد. هزاران طالب ازطريق زمين وهوا به مزار هجوم آوردند تا به متحدين جديد خود بپيوندند. روسيه بلا فاصله اعلام کرد که آماده است برای دفاع از مرزهای جنوبی کشورهای مستقل مشترک المنافع مبادرت به اقدام نظامی کند و در بيانيه ای اعلام کرد:« رهبری روسيه اعلام می کند در صورت تعرض به مرزهای کشورهای مستقل مشترک المنافع، ميکانيسم پيمان امنيت جمعی کشورهای مستقل مشترک المنافع، بلا فاصله به اجراء درخواهد آمد. امنيت کشورهای مستقل مشترک المنافع، بويژه ازبکستان و تاجيکستان درمعرض خطر است.»

8 ـ رئيس جمهور تاجيکستان، که برای شرکت در مذاکرات صلح برای خاتمه دادن به جنگ داخلی تاجيکستان، در تهران بسرمی برُد؛ نسبت به تحولات افغانستان ابراز نگرانی عميق کرد؛ اما با شجاعت اظهارداشت که امنيت مرزی حفظ خواهد شد و کشورش نيروها و وسايل مناسب را برای پاسخگويی به هرگونه مداخلۀ نظامی دراختيار دارد.

رحمانوف در مورد فرار پناهنگان از افغانستان، نگرانی دولت تاجيکستان را ابراز داشت و گفت:

« گرچه تاجيکستان قادر نيست به تعداد بسيار زيادی پناهنده که ممکن است وارد تاجيکستان شوند، پناه دهد؛ اما جمهوری تاجيکستان اين مردم را درمصيبت رها نخواهد کرد و نهايت سعی را برای کمک به انها از هر طريق ممکن خواهد نمود.»

9 ـ در قرقيزستان نيز، گرچه منطقۀ گورنوـ بدخشان تاجيکستان حايل بين اين کشور و افغانستان است؛ هنگامی که نيروهای ائتلاف ضد طالبان درهم شکسته شد، نگرانی زيادی احساس گرديد.

رئيس جمهورعسکرآقايوف در روز يک شنبه پس از سقوط مزارشريف، يک اجلاس اضطرازی برگزار کرد و درآن تصميم گرفته شد که افسران نظامی و سران امنيتی کشور به منطقه اوش در جنوب رفته وآن جا را مورد بازرسی قراردهند. فليکس کولوف اعلام کرد که " قرقيزستان تا کنون هيچ تهديد نظامی مستقيم را نسبت به مرزهايش احساس نمی کند"؛ اما از دورنمای آمدن پناهندگان زيادی از افغانستان ابراز نگرانی کرد.

10 ـ به گفتۀ سخنگوی نظامی گاردهای مرزی روسيه، 5000 سرباز روسی مستقر در مرز جنوبی قرقيزستان برای دفع خطر به حالت آماده باش کامل درآمده اند و صراحتاً اعلام کردند که " به تنهايی قادر نيستند از مرزهای جنوبی اين جمهوری در مقابل حملۀ اختمالی واحدهای مسلح طالبان دفاع کنند.

11 ـ وزير خارجه قزاقستان، توکايف، قبل از جنگ دوستم و ازدست دادن مزارشريف، هشدار داده بود که درصورت پيشروی نيروهای طالبان به شمال و تعرض فراتر از مرزافغانستان، کشورهای مشترک المنافع بايد "اقدامات سياسی مناسبی" انجام دهند. وی اظهارداشت:« طالبان بايد به قول های خود عمل کنند و تاييد کنند کن درنظرندارند هيچ عملياتی عليه کشورهای همسايه انجام دهند.

12 ـ ازميان کشورهای آسيای مرکزی فقط ترکمنستان ديد خوشبينانه ای نسبت به گسترش قدرت طالبان به مناطق شمالی افغانستان داشت.

سخنگوی رسمی ترکمنستان وضعيت را در نواحی مرزی با ثبات توصيف کرد و اعلام نمود که: «ترکمنستان انتظار ندارد که تحولات افغانستان اوضاع را پيچيده ترکند. ترکمنستان ديد سنتی نسبت به آنها دارد و اميدوار است که اوضاع دراين کشورهمسايه به زودی به حالت عادی برگردد.»....

ترکمنستان تازمانی که فرمانده جنگی منطقه اسماعيل خان بر هرات و ساير ولايات شمال غربی تسلط داشت، سعی می کرد روابط خوبی با او داشته باشد و سوخت و ساير اقلام مورد نيازاورا تأمين می کرد. طبق گزارشها، پس از شکست اسماعيل خان به دست طالبان در سپتامبر 1995 نيز اين روابط مختل نگرديد.

برای ترکمنستان در روابطش با فرماندهان جنگی منطقه ای يا هر دولت جديد دراين کشوردرهم شکسته، آنچه که اولويت داشت عبارت بود از ساخت خطوط لوله نفت و گاز ازطريق افغانستان و انتقال نفت و گاز به بازارهای جهانی.

اضطراری شدن پروژه های خط لوله برای رژيم نيازوف ناشئ از فشارهای اقتصادی شديد برمردم عادی کشور و بحران مالی حادی است که رژيم وی با آن مواجه بوده است. درحالی که رئيس جمهور نيازوف، وعدۀ ثروت کلان پس از استقلال را به آنها داده بود.

پس ازپنج سال، ترکمنها اکنون دريافته اند گاز فراوانی که می توانست يک " کويت در دريای مازندران" ايجاد کند، هيچ مشتری خارجی پيدا نکرده است و آن تأمينات اساسی را که در دوران شوروی ازآن برخوردار بودند نيز ازدست داده اند.

13ـ در27 می 1997 درمسکو اجلاس ويژۀ دربارۀ بحران افغانستان برگزارگرديد. نمايندگان جمهوری شوروی سابق که هم پيمان امنيتی جمعی کشورهای مستقل مشترک المنافع را درسال 1992 امضا کرده بودند، شامل روسيه، قزاقستان، ازبکستان، تاجيکستان و قرقيزستان، دراين اجلاس شرکت کردند؛ اما ترکمنستان طبق معمول، خود را کنار گرفت.

اظهار مقامات روس راجع به نحوۀ اقدام نظامی روسيه غالباً مبهم بود؛ اما رئيس سرويس مرزی فدرال روسيه، اندری نيکلايف، در 29 می اعلام کرد که:« اگر پيامدهای اين شرايط منفی باشد، اقدامهای بيشتری به عمل خواهد آمد که البته سياسی خواهد بود نه نظامی.»

ازطرف طالبان، ملا محمد ربانی پيامهايی برای برخی دولتهای شرکت کننده دراين اجلاس فرستاد وسعی کرد به آنها مجدداً اطمينان دهد که جنگ افغانستان هيچ تهديدی را متوجه کشورهای آسيای مرکزی

نمی کند....

اما دراواخر تابستان وبا ازسرگيری مجدد جنگ برای کنترول شمال افغانستان، ادعا ها و ضد ادعاها درمورد تحويل سلاح های خارجی و ديگراشکال مداخله درجنگ افغانستان شدت بيشتری يافت. درحالی که طالبان ادعا می کردند که روسيه، ازبکستان و تاجيکستان، همراه با ايران، هند و فرانسه درانتقال سلاح و کمک به اتحاد شمال دست دارند؛ سخنگوی احزاب اتحاد شمال مدعی شد که پاکستان توسط هواپيما نيروهای تقويتی برای طالبان می فرستد و مهمات بيشتری دراختيارانها قرار می دهد.

وليک طالبان در اظهارات ايستگاه راديوی خود ادعا می کنند که خلبانان جنگی اتحاد شمال به پايگاه هوايی کولاب درجنوب تاجيکستان پرواز کرده اند.

«اين فرودگاه به پايگاهی برای نيروهای شورشی مخالف کشور اسلامی افغانستان تبديل شده است. نيروهای شورشی به دستور سران خود به آن هواپيماها دستور داده اند که ازآن فرودگاه برخاسته و مناطق مسکونی را درشمال افغانستان بمباران کنند...اين راديو ازمقامات تاجيک می خواهد که آن پنج هواپيما را به کابل باز گرداند».

گرچه دراين اعتراض و ساير اعتراضات، دولت تاجيکستان مستقيم مورد خطاب قرار می گرفت؛ اما همه می دانستند که پايگاه هوايی کولاب عملاً دردست ارتش روسيه است که مسؤول حفاظت از مرز های کشورهای مشترک المنافع می باشد.

پس از فير هشت موشک 7ـ Frog (لونار) که در نيمۀ سپتامبر1997 در نزديکی فرودگاه کابل فرود آمد، خود روسيه مکرراً متهم می شد به اين که موشک های دوربرد به احمدشاه مسعود می دهد. ادعا

می شد که يوری باتورين، مشاورارشد رئيس جمهور روسيه(بوريس يلتسين)، اخيرآ به درۀ پنجشير سفر کرده و اندکی پس ازآن، موشک ها توسط هواپيما به مسعودتحويل داده شده اند.

اما مسعود اين ادعاها و گزارشهای متعاقب آن را کاملاً رد می کرد و اظهار می داشت، که نيروهايش تعداد زيادی موشک لونار واسکاد درپايگاههای پنجشيردارند، که آنها را سال قبل، پيش از تصرف کابل به دست طالبان، منتقل کرده اند....

درمورد تحليل و تفسير بيانيه ها و سخنرانيها و هشدارهای مختلفی که راجع به رژيم طالبان و رابطه انها و پاسخ نظامی به حملات مرزی آنها صورت گرفته، بايد اين نکته خاطرنشان گردد که از ديدگاه شاهدان زيرک، اين موضعگيری ها چه از طرف روسيه باشد يا پايتخت های آسيای مرکزی ويا از ايران، بيشتر متوجه دولتهای پاکستان و عربستان سعودی است تا خود رژيم طالبان.

زيرا، اين پاکستان، عربستان سعودی و منافع ايالات متحدۀ امريکا درپروژۀ خط لوله يونيکال ـ دلتا بود که مسؤول هماهنگ سازی، تأمين تدارکات و تأمين مالی سلسلۀ موفقيتهای نظامی طالبان شناخته

می شد. (غالباً تصور براين است که پروژۀ يونيکال ـ دلتا مورد حمايت سيا " سی. آی. ای" است.)

در حقيقت اعتقاد عمومی براين است که ايران و روسيه و کشورهای مستقل مشترک المنافع متحد روسيه به پاکستان و عربستان سعودی هشدار می دادند که جلو تلاش طالبان برای تسخير ولايات شمالی افغانستان را بگيرند. (3)

ج ـ موقف عربستان سعودی و ايران دربرابر طالبان و جنگ های خونين افغانستان

1ـ پس از آن که شهر های کابل ، مزار و در تداوم آن به تاريخ 6 جوزای 1376 شهرهای تالقان و کندز بدست نيروهای طالبان افتاد حکومت عربستان سعودی اداره ی طالبان را به رسميت شناخت.

2 ـ پس از حادثه ی 11 سپتمبر2001 که دولت امريکا مسؤوليت آن را بدوش اسامه بن لادن که درافغانستان درکنار طالبان بسر می برد، گذاشت؛ عربستان سعودی روابط خويش را با طالبان قطع نمود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

3ـ پس ازآن که شهر هرات به تاريخ 13 سنبله 1374ـ 4 سپتامبر 1995 بدست طالبان سقوط کرد و اماعيل خان با دکتر عبدالله و صديق چکری به ايران فرارکردند؛ دولت ايران به ادامه تلاشهای بی ثمر پيشينش، باری علاء الذين بروجردی معاون وزير خارجه دولت ايران را به تاريخ 24 عقرب 1374 غرض ارزيابی وضع و اتخاذ تدابير مشترک دربرابرطالبان نزد برهان الدين ربانی  و جنرال دوستم به کابل و مزارشريف فرستاد.

4 ـ بروجردی باری وارد مزار و مرکز قرارگاه جنرال دوستم گرديد. طی يک ماه گذشته اين چهارمين سفر وی به شمال افغانستان بوده است. وی می خواهد که جنبش ملی و حزب وحدت را با دولت ربانی متحد سازد.

5 ـ بروجردی به تاريخ 6 جوزای 1375ـ 26 می 1996 بعد از مذاکره با رهبران افغانستان، وارد اسلام آباد شد، تا با مقامهای آن کشور روی مسائل افغانستان صحبت نمايد.

6ـ وی به تاريخ 26 جوزا، اين دومين سفر وی به مزارشريف است. او می خواهد مخالفين ربانی را متحد سازد تا جبهه مشترکی عليه گروه طالبان تشکيل دهند.

7ـ به تاريخ 10 سرطان 1375 سيميناری بخاطريافتن راه حل قضيۀ افغانستان وامنيت منطقه درتهران آغازشد. دراين سيمينار بجز طالبان، نمايندگان اکثر گروههای افغانستان، اشتراک ورزيدند. علی اکبر ولايتی وزيرخارجه ايران گفت: اميداست که اين سيمينار سبب صلح در افغانستان گردد. وی علاوه کرد، ايران در قبال آنچه درافغانستان می گذرد، بی تفاوت مانده نمی تواند.

8ـ کنفرانس دو روزۀ تهران که بخاطر يافتن راه حل قضيه افغانستان به تاريخ 9 عقرب 1375 ـ 30 اکتوبر 1996 با اشتراک نمايندگان کشورهای روسيه، چين، هند، ايران، تاجيکستان... تشکيل شده بود، پايان يافت.

9 ـ گروه طالبان به تاريخ 13 جوزای 1376ـ 2 جون 1997 سفارت ايران را در افغانستان مسدود نمودند و به عملۀ سفارت اخطاردادند که در مدت چهل وهشت ساعت خاک افغانستان را ترک گويند.

10 ـ  به تاريخ 17 جوزای 1376 بروجردی وارد شهر مزارشريف شده با برهان الدين ربانی، احمدشاه مسعود و جنرال ملک ملاقات نمود.

11 ـ جمهوری اسلامی ايران راه ترانزيتی اسلام قلعه را 19 جوزای 1376، بر روی طالبان مسدود ساخت. اين اقدام دولت ايران در جواب مسدود ساختن سفارت آنان درکابل، صورت گرفت.

12 ـ طی موافقتنامه ای که به تاريخ 28 عقرب 1378 ـ 19 نوامبر 1999 بين جمهوری اسلامی ايران و گروه طالبان صورت گرفت، بندر اسلام قلعه بر روی تجار افغانستان باز گرديد.

13 ـ به تاريخ 4 حمل 1379ـ 24 مارچ 2000 جنرال دوستم و جنرال ملک به وساطت دولت ايران باهم ملاقات نمودند. آنها چنين فيصله کردند تا بعد ازاين مسؤوليت امورنظامی جنبش ملی را جنرال دوستم و مسؤوليت امور سياسی آن را جنرال ملک به پيش برند.

14 ـ پس از ترور احمد شاه مسعود به تاريخ 18 سنبله 1380 ـ 9 سپتامبر 2001 و به ادامه آن رخداد 11 سپتامبر 2001 در نيويارک و واشينگتن و خارج شدن ديپلماتهای خارجی در 22 سنبله از کابل؛ دولت ايران مرزهای خود را به تاريخ 25 سنبله 1380 با خاک افغانستان مسدود نمود.(4)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

واما، در اوايل سال 1995 با ظهور و شهرت عمومی طالبان، منافع ايران، هند و شوروی[جمهوری فدراتيف روسيه] به هم گره خورد و اين سه کشور وادار شدند در مقابل طالبان از ربانی حمايت کنند.

برقراری روابط تهران و کابل، منجر به تيرگی روابط بين رياض و کابل شد. دراين صف بندی جديد

بين رقبای داخلی و خارجی، عربستان جناح طالبان را گرفت.

حمايت عربستان برخاسته از سياستهای ديرينۀ اين کشور عليه ايران و شيعيان و حمايت از پاکستان و سنی های پشتون بود. درگذشته سياستهای حمايتی عربستان سعودی صرفاً شامل کمکهای مالی بود.

درماه سپتامبر 1995، طالبان هرات را گرفتند و اين حرکت موجب ناراحتی شديد تهران و کابل گرديد و هردو دولت پاکستان را متهم به مداخلۀ نظامی درامور افغانستان کردند. تهران توجه خاصی روی هرات معطوف نمود و حضور طالبان دراين منطقه را تهديدی بر امنيت ملی خود دانست.

تهران عملاً واکنش شديدی درمقابل سقوط هرات به دست طالبان نشان داد و بنابر گزارشهايی، به کمک اسماعيل خان در مقابل طالبان شتافت....

ايران معتقد است که ايالات متحده، عربستان سعودی و پاکستان درايجاد و پيشرفتهای سريع طالبان باهم تبانی داشته اند. به زعم ايران، پاکستان مسؤوليت اکمالاتی گروه طالبان؛ عربستان سعودی مسؤوليت تأمين مالی و ايالات متحده مسؤوليت حمايت سياسی و استراتژيک از آنها را به عهده داشته اند....

ايران براين باوراست که روابط اين کشور با دولتهای آسيای مرکزی و قفقاز می تواند سياستهای بازدارندۀ ايالات متحده در قبال ايران را بی اثر سازد. بنابراين، موضوع آسيای مرکزی در سياست خارجۀ ايران از اهميت ويژه ای برخوردار است.

به زعم ايران ايالات متحده از بيم نفوذ فرهنگی، اقتصادی و سياسی اين کشور در اسيای مرکزی ترجيح می دهد از پاکستان و افغانستان به عنوان دروازۀ آسيای مرکزی استفاده نموده و آن را در الترناتيو ايران قرار دهد.

منافع اقتصادی پاکستان درآسيای مرکزی منوط به احيای جادۀ مواصلاتی  تورغندی ـ چمن و تبادله [مبادلۀ] کالا ازآن طريق می باشد...اين کشور قبلاً قراردادهايی بمنظور احداث شاهراهها و خطوط اهن با کشورهای آسيای مرکزی به امضاء رسانيده است؛ اما بخاطرمشتعل بودن جنگ داخلی در افغانستان، اين پروژه تا کنون عملی نشده است.

پس از فروپاشی اتحاد شوروی، مقادير زيادی نفت وگاز دردريای خزرکشف شده است. بنابرگزارشهای مستند درآن جا حدود 178 مليارد بشکه نفت موجود است که بيشتر آنها به ترتيب متعلق است به قزاقستان، ترکمنستان و آذربايجان. [اما مطابق معلومات سايت خوان روزنامه دنيای اقتصاد؛ برآوردهای اداره اطلاعات انرژی آمریکا (EIA) درمورد آمار ذخایر اثبات شده نفت و گاز کشورهای خزر حاکی از آن است که ترکمنستان با یک میلیارد بشکه ذخیره نفت و ۱۹ تریلیون فوت‌مکعب گاز ، روسیه با ۱,۶ میلیارد بشکه ذخیره نفت و ۱۰۹ تریلیون فوت‌مکعب گاز، آذربایجان با ۵.۸ میلیارد بشکه ذخیره نفت و ۵۱ تریلیون فوت‌مکعب گاز، قزاقستان با ۳۲ میلیارد بشکه ذخیره نفت و ۱۰۴ تریلیون فوت مکعب گاز و ایران با۵۰۰ میلیون بشکه نفت و۲ تریلیون فوت مکعب گاز ذخایرمتفاوتی در دریای خزر دارا هستند.] مقداری ازاين مواد نفتی از طريق خط لوله ای اتحاد شوروی [اکنون جمهوری فدراتيف روسيه] دراختيار دارد، صادر خواهد شد. ايران نيز علاقه مند است با احداث خط لوله ای مقدار زيادی از نفت وگاز آسيای مرکزی از طريق اين کشور به بازارهای جهانی عرضه شود.

يونيکال شرکت نفت و گاز مستقر در کاليفرنيا قراردادهايی با ترکمنستان، پاکستان و افغانستان برای احداث دو خط لوله به منظور انتقال گاز و نفت ترکمنستان به پاکستان و بازارهای جهانی به امضاء رسانيده است. شرکت نفت و گاز دلتای عربستان سعودی نيز شريک يونيکال در پروژۀ اين دو لوله است.

ايران براين باوراست، که امريکا می خواهد نقش مهمی برای بهره برداری از نفت و گاز آسيای مرکزی داشته باشد. ايالات متحده همچنان می خواهد مقداری از نفت و گاز آسيای مرکزی از طريق خط لوله ای که از پاکستان و افغانستان می گذرد، صادرشود. اين اقدام از سوی امريکا، درواقع اعتراض به خط لوله ای است که از مسير ايران می گذرد. لذا اهداف اقتصادی ايالات متحده و پاکستان در آسيای مرکزی باهم تلاقی کرده است.

باوجود اين که عربستان سعودی هيچ منافعی درآسيای مرکزی ندارد؛ امريکا و پاکستان را متحد استراتژيک و ايران را رقيب منطقه ای خود می پندارد. بنابراين، به زعم ايران يک اتحاد غير رسمی بين ايالات متحده، عربستان و پاکستان بوجود آمده است تا بمنظور مخالفت با اين کشور از طالبان حمايت کنند.

طالبان قرار است گروههای افغانی[ افغانستانی] طرفدار ايران را مغلوب کرده صلح و امنيت را درکشور تأمين نموده و جازبه ای ايجاد کنند که پاکستان و افغانستان دروازۀ مطمئن تری به سوی آسيای مرکزی شوند. ايران مدعی است، امريکا نقش اين کشور را درافغانستان، ناديده گرفته است.

بنابرآن، ايران درمخالفت با طالبان بسيار رُک بوده و علاوه بر کمکهای نظامی و مالی، حمايت سياسی اش را نيز از مخالفين طالبان ابراز داشته است. همينطور پس از سقوط هرات بدست طالبان، ايران با برقرار کردن پل هوايی بين مشهد و بگرام تلاشها و کمکهای نظامی وغيرنظامی خود را بمنظورتقويت دولت ربانی، دوبرابر ساخت....

پس از فتح هرات بدست طالبان، ايران تلاشهای زيادی برای نزديک کردن ربانی و حکمتيار کرد.

سرانجام، تلاشهای ايران دراوايل سال 1996 زمانی که حکمتيار پست صدارت دولت ربانی را پذيرفت، به ثمر نشست. ايران به تمام گروپهای اسلامی گوشزد کرد که اگر آنها باهم همکاری نکنند، ايالات متحده همه شان را در حاشيه قرار خواهد داد....

به نظر می رسد اتحاد غيررسمی پاکستان،عربستان سعودی و ايالات متحده ازطالبان حمايت می کنند. علاوه براتهامات مکرر از جانب ايران، هند و شوروی[ روسيه] راجع به کمکهای نظامی پاکستان به طالبان، تعداد زيادی از ژورناليستهای مشهور کمکهای سنگين نظامی پاکستان به طالبان را تأييد کره اند... طالبان بايد برای ادامۀ عمليات نظامی خود از آن کشور پول دريافت کنند. اما منابع مالی پاکستان درحدی نيست که بتواند يک گروه نظامی افغان را که ايران، شوروی[ روسيه] و هند مخالف آن هستند، تأمين کند. پس به احتمال زياد عربستان سعودی تأمين کنندۀ مالی اين عمليات نظامی است. همينطور با وجود اين که ايالات متحده علناً از راه حل سياسی مشکل افغانستان جانبداری می کند وگاه از نقض حقوق بشر و رفتار بيرحمانۀ طالبان نسبت به زنان انتقاد می کند؛ ولی سياستهای رسمی آن کشور در جهت کمک به طالبان است.

به علاوه زمانی که طالبان کابل را تصرف کردند، بلا فاصله شرکت نفتی امريکايی يونيکال اعلام داشت، اين يک تحول مثبت در جهت تأمين صلح و اجراء پروژۀ خطوط لوله گاز و نفت درافغانستان است.

معتبرترين مدرکی که دلالت بر حمايت ايالات متحده و عربستان ازطالبان دارد، اظهارات بی نظيربوتو نخست وزير پاکستان است. او در 14 اکتوبر1997 طی مصاحه ای با راديو بی بی سی  گفت:

« ايالات متحده و بريتانيا با پول عربستان تأمين کنندۀ اسلحه طالبان اند.» وی اضافه کرد جنبش طالبان در جهت تأمين منافع پاکستان نيز هست....

واما، زمانی که اتحاد جنرال ملک با طالبان درهم شکست، ايران در خارج افغانستان وسيلۀ ايجاد ائتلاف بين نيروهای ازبک جنرال ملک، نيروهای شيعه حزب وحدت، نيروهای شيعۀ اسماعيلی جعفر نادری و نيروهای تاجيک احمدشاه مشعود شد. اين اتحاد جديد درشمال به نيروهای غالب طالبان درمزارشريف، جبل السراج، شيبر و پلخمری حمله کرد و تلفات و خسارات بسيار سنگينی را برآنها وارد ساخت. به قول گزارشگران دراين حمله، طالبان بين يک تا ده هزار کشته و اسير جنگی بجا گذاشتند. اين بزرگترين شکست نظامی طالبان بود.

اتحاد غير رسمی ايران، هند و شوروی(روسيه) يکبارديگر سعی کرد مانع پيروزی قطعی طالبان در سراسرکشور شود. طی دوهفته اول پس از شکاف بين اتحاد جنرال عبدالملک و طالبان،ايران وشوروی

(روسيه) به ترتيب بيست و چهل هواپيما اسلحه و مهمات برای اتحاد مخالف طالبان فرستادند.

بنابراين تا هنوز علايق زيادی برای مداخله و سرمايه گذاری درافغانستان وجود دارد. پس از ختم جنگ سرد، افغانستان اهميت استراتژيک خود را از دست داد؛ اما پس از فروپاشی اتحاد جماهير شوروی، ظهور دولتهای نوپای آسيای مرکزی و کشف مقاديرقابل ملاحظه نفت و گاز در منطقه دريای خزر؛ مخالفت شديد امريکا با ايران برای جلوگيری از نفوذ اين کشور درآسيای مرکزی؛ قصد ايران برای حضوربيشتر درآسيای مرکزی و امکان اين که افغانستان می تواند دروازه ای به سوی آسيای مرکزی باشد؛ اينها همه بارديگراهميت استراتژيک افغانستان را از يکطرف برای ايران،هند وشوروی(روسيه) و از جانب ديگر برای عربستان سعودی، پاکستان و ايالات متحده به اثبات رساند. هردو اتحاد معتقدند هنوز می توانند در افغانستان غالب شوند.

به نظر می رسد هردو جناح مايلند مبالغ هنگفتی از ثروت مالی خودرا برای جلوگيری از پيروزی قطعی جناح مقابل مصرف کنند و البته اين نشانۀ خوبی برای تأمين صلح و ثبات درافغانستان نيست.

به احتمال زياد اين درگيریها برای مدتها ادامه خواهد داشت؛ نه صرفاً بخاطر نزاع دربين خود افغانها [مردم افغانستان]؛ بلکه بخاطر رقابتهای شديد بين قدرتهای خارجی برسر موضوع افغانستان، که عربستان سعودی و ايران جزء آنها هستند.(5)

د ـ نقش پاکستان درايجاد، رهبری وحمايت سياسی ـ نظامی واقتصادی

طالبان به کمک عربستان سعودی و هدايت ايالات متحدۀ امريکا

سياست پاکستان نسبت به افغانستان [پيش] از زمان تهاجم شوروی يک سياست حمايت قومی برون مرزی بوده است.پاکستان با توجه به اقليت پشتون مهمی که دارد و تسلط قبيلۀ محمد زايی در سياست افغانستان و حمايت دولتهای بعدی افغانستان از پشتونهای پاکستان برای کسب استقلال در چهارچوب يک پشتونستان آزاد، همواره سعی داشته است که در سياست افغانستان مداخله نمايد.

تهاجم شوروی فرصت منحصر به فرد را دراختيار رئيس جمهور ضياء الحق قرارداد تا به اين هدف دست يابد. اسلام آباد بطور فزاينده ای سياست طرفداری از پشتونها را درپيش گرفت و بيشترين کمکها را به گروههای کرد که اکثريت آنها را پشتونها تشکيل می دادند؛ بويژه گروه مورد علاقۀ او يعنی حزب حکمتيار. سازمان امنيت ارتش پاکستان(آی. اس. آی) بهترين قسمت سلاحهای امريکايی و ديگر کمکهای خارجی ارسالی برای مجاهدين را دراختيارحزب حکمتيار قرار می داد.

پاکستان اهداف دوگانه ای داشت:

هدف اول تأمين يک رهبری پذيرا در کابل بود که بتواند انتقال افغانستان از کمونيسم [ از دولت جمهوری دموکراتيک افغانستان] به يک افغانستان تحت نفوذ پاکستان و تحت حاکميت پشتونها را تضمين کند و دستيابی پاکستان را به اهداف استراتژيک سياست منطقه ای و اقتصادی تسهيل نمايد.

هدف دوم پاکستان آن بود که پشتونهای پاکستان و افغانستان را متحد سازد ويکبار برای هميشه به مجادلات مرزی افغانستان ـ پاکستان درراستای منافع خويش خاتمه دهد. اين ملاحظات پس از فروپاشی اتحاد شوروی از فوريت بيشتری برخوردار گرديد. چون فروپاشی شوروی نه تنها طليعۀ حاکميت کمونيستها [ حاکميت جمهوری دموکراتيک افغانستان]؛ بلکه نويد دهندۀ گشوده شدن دروازه های بالقوه غنی از منابع نفتی آسيای مرکزی بود.(6)

همان بود که برنامه تهاجم نظامی پاکستان تحت عنوان انتقال اموال تجارتی آن کشور به آسيای مرکزی با تشکيل مليشای نظامی جديدی به نام تحريک طالبان، با پايمال نمودن استقلال سياسی و تماميت ارضی افغانستان بدين شرح آغاز گزديد:

 1ـ به تاريخ 30 سنبله 1373ـ 21 سپتامبر 1994 يک کاروان تجارتی پاکستان به قصد ورود به کشورهای آسيای مرکزی وارد افغانستان شدند.

2 ـ به تعقيب آن به تاريخ 2 ميزان 1373 جنرال متقاعد نصير الله بابروزير داخلۀ پاکستان در رأس يک هيأت وارد ولايات جنوب غرب افغانستان گرديد. آنها از همين راه به جمهوریتهای آسيای مرکزی نيز سفر کردند.

3 ـ به ادامه ی آن در اوايل اکتوبر کاروان مواد تجارتی پاکستان که می خواست از راه افغانستان رهسپار آسيای مرکزی گردد؛ از طرف قوماندانان سرحدی ولايت قندهار توقف داده شد؛ درنتيجه جنگ ميان قوماندانان جهادی منطقه سپين بولدک و گروپ جديد التشکيلی به نام طالبان که بخاطر باز نگهداشتن راهها تلاش می ورزيدند آغاز گرديد.

4 ـ سرانجام گروه تازه تشکيل موسوم به طالبان به تاريخ 21 ميزان شهرک سرحدی سپين بولدک قندهار را متصرف شدند.

5 ـ به تاريخ 22 ميزان 1373 نصيرالله بابر وزير داخلۀ پاکستان اعلان کرد که يک کاروان ديگر تجارتی پاکستان عازم کشورهای آسيای مرکزی می باشد.

6 ـ به تاريخ 2 عقرب 1373 نصيرالله بابر با سفرای کشورهای امريکا ـ انگلستان ـ چين ـ ايتاليا و کوريای جنوبی وارد شهر هرات گرديده با اسماعيل خان والی هرات ملاقات نمودند. سپس در قندهار با گل آقا و ملا نقيب الله ديدار و مذاکره نمودند. بابر اظهار داشت: مبلغ هشتصد مليون دالر ضرورت است تا راه سپين بولدک ـ تورغندی مجدداً اعمار گردد.

7 ـ به تعقيب آن به تاريخ 10 عقرب 1373 کاروان مواد تجارتی پاکستان در منطقه تخته پل تاراج گرديد.

8 ـ اما طالبان به تاريخ 12 عقرب 1373 شهرقندهار را تصرف نمودند و اموال تاراج شده کاروان پاکستانی را دوباره بدست آوردند.

9 ـ به تاريخ 30 عقرب طالبان شهر قندهار را متصرف شدند. اين گروه که چندی پيش در سپين بولدک ظهور کردند شعار شان باز گردانيدن راهها و دور کردن پاتک ها بود.

مولوی خالص درمورد طالبان اظهار داشت: اگر قيام طالبان بخاطر خدا باشد آنها تنها نمی مانند. زيرا اوضاع فعلی افغانستان مورد قبول هيچ کسی نيست همه می خواهند که تغيير در کشور رونما گردد.

10 ـ به تاريخ 13 اسد1374 وزير خارجه پاکستان وارد کابل شد. وی طی شش روز اقامت درافغانستان به مناطق مختلف خواهد رفت.

11ـ پس از آن که شهر هرات در 13 سنبله 1374 توسط طالبان اشغال گرديد؛ دولت ربانی اين تهاجم طالبان را به قومانده مستقيم کرنيل امام کارمند استخبارات پاکستان اعلان نمود. به تعقيب آن به تاريخ 14 سنبله 1374 مردم کابل درمقابل سفارت پاکستان تظاهرات گسترده ای را بخاطر سقوط ولايت هرات به راه انداختند. بعد از اينکه يکی از محافظين به روی تظاهرکنندگان آتش گشود؛ مردم داخل سفارت گرديده و اعضای سفارت را مورد لت وکوب قراردادند؛ همه اعضای سفارت بشمول شخص سفير زخمی شدند؛ يکتن بقتل رسيد و سفارت نيز طعمۀ آتش گرديد.

12ـ درواکنش با آن دولت پاکستان به تاريخ 19 سنبله 1374 اعلان نمود تا هنگامی که دولت افغانستان در قضيۀ سفارت ما درکابل از ما عفو نخواسته و تاوان خساره وارده را نپرداخته است؛ تعلقات سياسی با آنان را قطع خواهيم ساخت.

بی نظير بوتو صدراعظم پاکستان گفت: ماروابط خود با افغانستان را قطع نمی کنيم؛ بلکه سفارت خود را درجای امن آن کشور انتقال می دهيم. وی حمله بر سفارت را کار کسانی خواند که آرزو ندارند روابط هردو کشور خوب باشد. بی نظيرافزود: ربانی مدت زيادی را درپاکستان گذشتانده است و نبايد به چنين عملی اقدام می نمود.

13ـ همچنان دولت پاکستان به تاريخ 30 سنبله 13 تن کارکنان سفارت افغانستان دراسلام آباد را به اتهام نا اهلی و عدم کفايت از کشور خويش اخراج نمود. اين تعداد بايد در ظرف چهل و هشت ساعت خاک پاکستان را ترک گويند. گفته شده که همه اين افراد اعضای جمعيت اسلامی بودند.

14ـ بی نظيربوتو درصحبت 10 ميزان 1374 دولت ربانی را طرفدار هند خوانده گفت: اکثر مردم افغانستان مخالف اين دولت هستند. تعدادی از مردم درپشاور برضد ربانی وطرفداری ازطالبان مظاهره نمودند.

15ـ به ادامه آن به تاريخ 17 ميزان مسعود خليلی نماينده دولت کابل در اسلام آباد از پاکستان اخراج گرديد. به خانواده وی چهل و هشت ساعت وقت داده شد تا خاک پاکستان را ترک گويند.

16ـ به تاريخ 20 ميزان دولت پاکستان از دولت کابل تقاضای پانزده مليون دالر را بخاطر ترميم سفارت خويش نمود. درحالی که دولت کابل پاکستان را متهم نمود که درامور داخلی افغانستان مداخله می نمايد.

17ـ به تاريخ 17 عقرب سردار آصف وزير خارجه پاکستان بنابه دعوت جنرال دوستم وارد شهر مزار شريف گرديد؛ درحالی که دولت کابل درجريان اين مذاکرات قرارندارد.

18ـ به تاريخ 15 قوس حکومت پاکستان تصميم گرفت تا فعاليتهای سفارتی خويش با افغانستان را در شهر جلال آباد دوباره ازسرگيرد. بعد از تظاهرات مردم کابل اين کشور سفارت خويش را درآن شهر مسدود ساخت.

19ـ اما در 18 قوس دولت ربانی افتتاح سفارت درشهر جلال آباد را مخالف اساسات ديپلماسی خوانده گفت: پاکستان بايد در شهر کابل سفارت خود را باز کند.

20 ـ به تاريخ 28 قوس ميان نمايندگان دولتهای افغانستان و پاکستان درمقرسازمان ملل متحد، سخنان شديد رد و بدل شد. عبدالرحيم غفورزی نماينده دولت کابل گروه طالبان را وابسته به پاکستان دانست و گفت ثبوت اين سخن نزد ما موجود است. احمد کمال نمايندۀ پاکستان اين سخنان را ردنمود و دولت کابل را بی اعتبار خواند.

21 ـ به تاريخ 3 جدی حکومت پاکستان موسی خان قونسل دولت کابل درپشاور را شخص نا اهل قرار داده به وی امرنمود تا درظرف 48 ساعت خاک آن کشور را ترک گويد. اين اقدام بعد از انفجار يک ماين دربازار صدر پشاور صورت گرفت که درآن درحدود 45 تن بقتل رسيدند.

22 ـ به تاريخ 30 دلو 18 تن زندانی پاکستانی از محبس کابل رها و ذريعۀ موسسه آی.سی.آر.سی، به پاکستان برده شدند.

23 ـ به تاريخ 15 حوت 1374 دولت پاکستان گفت: درنظردارد تا راه بين سپين بولدک و تورغندی را که بيشتر ازهشت صد کيلومتر فاصله دارد اعمار نمايد. مصارف تعميراين راه به سه صد مليون دالرميرسد. دراعمار اين پروژه انجنيران پاکستانی و کارگران مربوط گروه طالبان خواهند بود.

پوهاند اصغر رهبر حزب رستگاری ملی دراين مورد اظهارداشت: ولايات قندهار، هلمند، فراه، هرات جزء لايتجزای افغانستان اند. اين اقدام پاکستان ثابت می سازد که آنها اين چهار ولايت را از خود فکر می کنند و طالبان نيز ثابت کردند که مزدوران اجنبی اند. بين اين مداخله و مداخلۀ صدام بر کويت هيچ فرقی ديده نمی شود.

[يک تفاوت بزرگ وجود دارد، که کويت قبل از اشغال عراق توسط بريتانيا، جزء خاک عراق بود؛ بعد ازکسب استقلال عراق، انگليسها آن را از قلمرو عراق تجزيه کردند؛ اما اين چهار ولايت افغانستان بدون دوران سلطۀ طالبان، هيچ گاه جزء قلمرو پاکستان دست پروردۀ استعمار، نبوده است. نگارنده گهنامه]

24 ـ به تاريخ 13 سرطان 1375ـ 3 جولای 1996 کابينه جديد صدراعظم حکمتياراعلان گرديد.

بی نظير بوتو صدراعظم پاکستان گفت: نظربه خواهش حکمتيار درمسايل افغانستان بی طرف خواهد ماند.[بوتو با اين گفته اش پرده از روی تمام دخالتهای جنايت بار پاکستان بدست خود برداشت. نگارنده]  يک روز قبل پيام حکمتيار توسط غيرت بهير نمايندۀ حزب اسلامی به وی سپرده شده بود.

25 ـ پس از اشغال کابل در5 ميزان توسط طالبان، نصيرالله بابر وزير داخله و مولانا فضل الرحمان رهبر جمعيت العلمای پاکستان به تاريخ 24 ميزان به ولايات کابل، قندهار و مزارشريف سفر کرده با مسؤولين اين ولايات ملاقات نمودند.

26 ـ به تاريخ 25 ميزان نصيرالله بابر همراه با ملا غوث وملا الله داد به مزارشريف نزد جنرال دوستم رفتند. اين اولين هيأت طالبان و مهمان پاکستانی شان است که نزد دوستم می روند.

27 ـ به تاريخ 27 ميزان نصيرالله بابر يکبار ديگر به قندهار و مزارشريف سفرکرد. وی درداخل افغانستان مصروف فعاليت به نفع طالبان بوده است.

احمدشاه مسعود درمورد مذاکرات طالبان و دوستم گفت: بابر می خواهد دربين نيروهای ضد طالبان اختلاف ايجاد کند. وی ازموسسۀ ملل متحد خواست تا به کابل قوه فرستاده امنيت اين شهررا تأمين نمايد.

28 ـ به تاريخ 30 ميزان نصيرالله بابر بدون حضور نمايندۀ طالبان روانه شهرمزارشريف شد تا با جنرال دوستم مذاکره نمايد.

29 ـ به تاريخ 5 جوزای 1376ـ 25 می 1997 گوهرايوب خان وزير خارجه پاکستان اعلان به رسميت شناختن اداره طالبان را نمود. پاکستان اولين کشوری است که طالبان را به رسميت شناخت.

30 ـ به تاريخ 16 جوزا پاکستان اعلان نمود که طالبان شرط های جنبش ملی را پذيرفته و اکنون درانتظار جواب جانب مقابل هستند.

جنبش ملی تحت رهبری جنرال ملک درجواب گفت: ما قبلاً نيز با طالبان پروتوکول داشتيم که آنها عملی نکردند و آن عبارت از استقلال نيروهای شمال، عدم خلع سلاح آنان و مشارکت نيروهای شمال درتطبيق شريعت اسلامی بود. اکنون نيز با همين شرايط حاضر مذاکره با طالبان هستيم.

31 ـ به تاريخ 30 جوزا گوهرايوب خان وارد جمهوريت های آسيای مرکزی شد. وی می خواهد دولت های مذکور را درمورد طالبان خوشبين سازد تا در کنفرانسی که درمورد طالبان درپاکستان تشکيل

می گردد اشتراک ورزند.

وی در تاجکستان اظهار داشت: طالبان بالآخره همۀ افغانستان را فتح خواهند کرد و مخالفين آنها ناکام خواهند گرديد و جهانيان درآن وقت به رسميت شناختن طالبان ذريعۀ حکومت مارا تائيد خواهند کرد.

32 ـ به تاريخ 4 سرطان تظاهرات برعليه اظهارات اخيرگوهرايوب خان درشهرمزارشريف برپا گرديد.

سخنان وی مداخلۀ مستقيم درامور داخلی افغانستان خوانده شد. ترکستانی والی مزارشريف نيز برضد ايوب خان بيانيه داد.

32 ـ به تاريخ 15 سرطان پاکستان کارکنان قونسلگری خويش از شهر مزارشريف را دوباره به کشور خود فراخواند. آنها ابرازداشتند که جنرال ملک به ايشان خبرداده که امنيت اين اشخاص را گرفته

نمی تواند.

33 ـ به تاريخ 18 سرطان1376 گوهر ايوب خان وارد مسکو گرديد. پريماکوف وزيرخارجه روسيه به وی خاطر نشان ساخت که نبايد تجربۀ ناکام ما درافغانستان را تکرارکنيد. پريماکوف به گوهر ايوب خان گفت: حمايت از يک گروه کار معقول نيست؛ درتشکيل حکومت همۀ گروهها سهم داشته باشند.

34 ـ به تاريخ 6 قوس 1378ـ 27 نوامبر 1999 حکومت پاکستان به طور يک جانبه قرارداد تجارتی سال 1965 خود با افغانستان را معطل قرارداد و مانع ورود اموال تجارتی افغانستان ب پاکستان گرديد.

35 ـ به تاريخ 22 ثور1379ـ 12 می 2000 احمد رشيد يکی از ژورناليستهای مشهورپاکستان اظهارداشت: اشتباه سياسی امريکا سبب بروزطالبان گرديد. به عقيدۀ وی بعد از شکست شوروی سابق امريکا افغانستان را فراموش کرد. يکی ازعوامل ظهور طالبان جنگ داخلی و خودسری عده ای از قوماندانهای جهادی بود که مردم را خسته ساخته بودند. پاکستان که خواهان دستيابی به منابع سرشار آسيای مرکزی بود با طالبان همکاری جدی می نمود. وی افزود توليد و قاچاق هيروئين منبع مهم عايداتی طالبان را تشکيل می دهد. او تذکرداد که برخی از مسؤولين طالبان به وی گفته اند که هيروئين بخاطر ضربه زدن کفار توليد می شود و ضرری به افغانها ندارد.

36 ـ به تاريخ 4 جوزای 1379 جنرال پرويز مشرف طی يک کنفرانس مطبوعاتی دراسلام آباد گفت: طالبان نمايندگان پشتونها هستند. پشتونها اکثريت افغانستان را تشکيل می دهند و دوستی با آنها براساس حفظ منافع ملی پاکستان صورت می گيرد.

[ازاين که درافغانستان تا اکنون آمارگيری علمی در سراسر کشور صورت نگرفته است؛ اين دروغ بی شرمانه حاکم نظامی پاکستان؛ جزدخالت جنايت بارنظاميان پنجابی، هيچ مفهوم ديگری را بيان نمی کند.]

37 ـ به تاريخ 10 جوزا دفتر محمد ظاهر پادشاه سابق افغانستان اظهارات جنرال مشرف را مداخله در امور داخلی افغانستان خوانده گفت: ملت افغان از اقوام پشتون، تاجيک، ازبيک و ترکمن وغيره تشکيل شده ملت غير قابل تجزيه هستند.

سيد شمس الدين مجروح به تاريخ 5 سرطان طی مصاحبه با صدای امريکا گفت: طالبان نه شتون اند ونه طالب؛ بلکه ملةشه های پاکستانی اند. طالبان نه تنها زنان؛ بلکه حقوق مردان را نيز پايمال نمودند. وی افزود، درافغانستان همه اقوام به مثل برادر زندگی نموده اند.

38 ـ به تاريخ اول سرطان حکومت پاکستان ليست 2500 تن از اتباع خود را که در کمپ های نظامی در افغانستان تحت تربيه قراردارند به مقامات طالبان سپرد وازآنها خواست تا اين افراد را به حکومت پاکستان تسليم نمايند.

39 ـ به تاريخ 12 اسد 1379 جنرال مشرف بارديکر طی مصاحبه ای که ازطريق انترنت با راديو بی. بی. سی، اجراء شد اظهارداشت: منافع پاکستان ايجاب می کند که درافغانستان با اکثريت ارتباط خوب داشته باشد. طالبان که از پشتونها نمايندگی می کنند اکنون بر 90 درصد خاک افغانستان مسلط اند و از پشتيبانی مردم نيزبرخوردارمی باشند، که ما با آنها روابط خوب داشته باشيم.[تکرارهمان ياوه سرايیها]

40 ـ به تاريخ 2 سنبله 1379 جنرال متقاعد حميدگل سابق رئيس آی. اس.آی پاکستان طی مصاحبه ای با صدای امريکا گفت:پاکستان تنها مساعدت سياسی طالبان را می نمايد، که به رسميت شناختن طالبان نيز به همين مفهوم می باشد.

وی در ضمن صحبت خويش افزود: ما گروههای افغان را به ميان نياورده ايم؛ بلکه درابتدا آنها 82 گروه بودند که افغان کمشنری آنها را به هفت ويا شش گروه تقليل داد.

او اضافه نمود: درابتداء تنظيم جمعيت اسلامی بود؛ بعد ازآن حزب اسلامی به ميان آمد و آنهم به دو گروپ تقسيم شد و سپس جماعات ديگری به ميان آمدند.

41 ـ پس از حادثه 11سپتامبر 2001 درامريکا و حملات هوايی امريکا بر شهرکابل و شهرهای ديگر افغانستان؛ به تاريخ 10 عقرب 1380 ـ اول نوامبر2001 به تعداد 600 تن پاکستانی به نيت جهاد برضد امريکا وارد افغانستان گرديدند.

42 ـ پس از آن که حکمروايی پنج سالۀ طالبان به تاريخ 16 قوس 1380ـ 7 دسامبر 2001 با از دست دادن آخرين پايگاه آنها در قندهار، هلمند و زابل، پايان يافت؛ ملا محمد عمر و اسامه بن لادن هردو ناپديد شدند؛ جنرال مشرف حاکم نظامی پاکستان،  به تاريخ 17 قوس 1380ـ 8 دسامبر 2001 با حامد کرزی صحبت نمود. اين اولين تماس زعيم يک کشور تجاوزگر با آقای کرزی بعد از انتخاب وی بحيث رئيس ادارۀ مؤقت می باشد. (7)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هه طالبان ازسربازان مزدبگير محافظان شرکت يونيکال امريکا

تا اعلان امارت اسلامی کابل و حامی اسامه بن لادن

وزير خارجۀ ايالات متحده، "مادلين البرايت"، در18 نوامبر 1997 برای ادای احترام به گروهی از کودکان افغانستان دريک مکتب ابتدايی در ناصرباغ پاکستان، به روی چهاردست وپا راه رفت.

هنگامی که شش زن جوان افغان[افغانستانی] از نگرانی های خود نسبت به آيندۀ فرزندان شان سخن می گفتند، وی با دقت تمام به حرفهای شان گوش داد و گفت:

«من هرگز اين ملاقاتم با شما را فراموش نخواهم کرد و هر کمکی را که درتوانم باشد، به شما خواهم کرد تا به کشورتان کمک کنيد....

اما فقط ساده انديش ترين افراد باورکردند، که دلسوزی شخصی البرايت يا برخی تعمقهای غير خود خواهانۀ بوروکراتهای وزارت خارجۀ امريکا منجر به رويکردی جديد خواهد شد.

درواقع اين آخرين جريانی بود که واشنگتن درآن گيرشد؛ يا ممکن است بعضی ها بگويند درآن افتاد؛ در يک بازی بزرگ قرن بيستمی که عبارت بود از رقابت ديپلماتيک نظامی بين روسيه و بريتانيا در قرن گذشته.اما اين بار بازيگران اين بازی عبارتند ازباندهای قاچاق مواد مخدر وشرکتهای بزرگ نفتی بين المللی، تروريستهای مدرن و مسافران جاده های تجاری کهن.

ايالات متحده بالآخره دريافت که بايد نقشی را ايفا کند.

افغانهایی [افغانستانی های] که شاهد ايفای نقش ايالات متحده در سالهای گذشته درافغانستان بوده اند، حق دارند از تغيير سياست ايالات متحده سردرگم و حتی حيران شوند.

يکی از دلايل اين امر آن است که پروسه های تعيين سياست خارجی ايالات متحده پيچيده ومبهم هستند. توجه به يک مسألۀ خاص، تا اندازه ای بستگی دارد به انتخاب بازيگران سياست خارجی، مثل وزير خارجه(و کارکنان ارشد وزارت خارجه)، رئيس سيا(سی. آی. ای) و مقامات ارشد شورای امنيت ملی از طرف رئيس جمهور واين که آن مسأله توجه آنها را جلب کند....

از زمان تهاجم شوروی، واشنگتن دچار رفتار ناشيانه شد. حتی پس از دولتهای رؤسای جمهور"جيمی کارتر" و " رونالد ريگن" سازمان سيا(سی. آی. ای) اجازه يافت به جنبش مقاومت افغانها کمک کند که وجه اين کمک ها تا به سه مليارد دالر رسيد. سيا به سرعت هيأتهای تصميم گيرندۀ مهمی به پاکستان فرستاد؛ اما اين کارغالباً با ناديده گرفتن اين حقيقت که پاکستان ممکن است منافعی داشته باشد که الزاماً همسو با منافع واشنگتن يا مردم افغانستان نباشد، صورت گرفت.

اولين مصداق اين عدم موفقيت عبارت بود از پديد آوردن " گلبدين حکمتيار" که مشهوراست، تعداد مجاهدينی که توسط او کشته شده اند، بيشتر از تعداد کمونيستها[ارتش افغانستان] بوده است....

اما درآن زمان در پشت صحنه های سياسی ايالات متحده، سرنخ های نسبتاً آشکارتری وجود داشت. مدتها قبل ازآن که طالبان به کابل هجوم بياورند، مقامات ايالات متحده آرزوهای زيادی برای"طلبه ها" داشتند. آژانسهای مواد مخدر فدرال امريکا مستقر در پاکستان بطور خصوصی قوياً ابراز اميدواری

می کردند که طالبان به تجارت ترياک درافغانستان خاتمه می دهند.

اين يکی از دلايلی بود که واشنگتن فکر می کرد طالبان به اهداف امريکا کمک خواهند کرد.

امريکاييها در آن زمان با اميد به پاکسازی مواد مخدر توسط طالبان، فکر می کردند که طالبان:

1 ـ به عنوان يک سد عليه منافع روسيه و ايران درافغانستان عمل خواهد کرد؛

2 ـ نظمی را که در قندهار وساير مناطق جنوبی افغانستان برقرارکرده بودند، درتمام کشور برقرار خواهند ساخت؛

3 ـ اردوگاههای تروريسم را ازبين خواهند برد؛

4 ـ راه را برای بازگشت شاه سابق، ظاهرشاه، هموار خواهد نمود.

5 ـ يک ارتباط ضمنی برای متحد امريکا، يعنی پاکستان فراهم خواهند ساخت تا از روابط تجاری با جمهوری های جديد آسيای ميانه منافع سرشار ببرد.

مهمتر از همه اين که طالبان درآن زمان قول داده بودند، درها را برای ساخت يک خط لولۀ عظيم نفت از آسيای مرکزی به افغانستان و پاکستان باز کنند.

مدعی اصلی مشارکت در احداث اين خط لوله، يک ائتلاف امريکايی ـ سعودی به نام يونيکال و شرکت نفتی "دلتا" بودند. چنان که " بارنت ر روبين" [درنگارش پژوهشی درهمين مقال] خاطرنشان کرده؛ "مهمترين وظيفه طالبان عبارت بود از ايجاد امنيت برای راهها و بطور بالقوه برای خط لولۀ نفت و گاز که کشورهای آسيای مرکزی را از طريق پاکستان ـ و نه ايران ـ به بازاربين المللی وصل می کرد.

درتابستان 1996، سناتورايالات متحده، "هانگ براون" از کلارادو، رياست يک جلسۀ طرح مسائل افغانستان را برعهده داشت.

اظهارات به ياد ماندنی دراين جلسه نه از طرف يک افغان[افغانستانی]؛ بلکه از طرف مارتی ميلر، نائب رئيس يونيکال که مسؤول پروژۀ خط لولۀ افغانستان بود، ارائه گرديد. ميلر با بيانی خاص راههای خطوط نفت و گاز را توضيح داد و با اظهارات وی، شرايط حتی برای کند فهم ترين افراد هم به سرعت روشن شد.

خط لولۀ افغانستان از روز اول می توانست روزانه يک مليون بشکه نفت را پمپاژ کند واين ظرفيت طی چند سال با اتصال به سايرحوزه های نفتی آسيای مرکزی می توانست روزانه به 5 مليون بشکه برسد.

انگيزۀ پنهان امريکا برای تحميل طالبان ـ به قول "انتونی ديويز"، برپا کردن يک شمايل مقدس به نام طالبان در افغانستان ـ عبارت بود از طرح بازی يونيکال. اين مقامات می گويند؛ درحالی که سيا خود درگير يک عمليات جديد درافغانستان نشده بود، مقامات يونيکال بسيار مورد استناد تحليلگران سازمان سيا قرارمی گرفتند و مسأله ای که به همين اندازه اهميت دارد آن است که يونيکال و شريکش دلتا هر عضوی از امريکايی های درگير عمليات افغانها در طی سالهای جهاد را که دردسترس بود، به عنوان مشاور به کار گرفتند....

دليل دست و دل بازی شرکتهای نفتی روشن است. تحليلگران براين باورند که آسيای مرکزی ممکن است خاور ميانۀ بعدی باشد.

فقط يک کشور، يعنی ترکمنستان، 21000 ميليارد متر مکعب گاز دارد، که سومين ذخيره بزرگ گاز در جهان است. همسايۀ ترکمنستان، يعنی ازبکستان نيز دارای مقادير مشابهی گاز است. ذخاير نفت قزاقستان و آذربايجان آن قدراست که " افسانه های صنعت" ناميده شده اند.

بنابرهمين مسأله بود که يونيکال خود را درهمان موضعی قرارداد که سيا طی دوران جنگ عليه روسها داشت. مجريان يونيکال با اتکاء زياد به حاميان طالبان در پاکستان، تقليد خوبی از مقامات سيا کردند. مقامات سيا اين خط پاکستان را اتخاذ کردند که گلبدين حکمتيار، کارآمد ترين رهبر ضد کمونيست[ح. د. خ. ا وهر حزب و دولت ترقيخواه ضد ارتجاع سياه وامپرياليسم ازنظر سازمان"سيا"کمونيست] است.

همچون روزهای جهاد، سياست روزمرۀ يونيکال غالباً در همکاری با سفارت ايالات متحده دراسلام آباد طراحی می شد؛ دراين مکان مقامات از طرف يونيکال گردهم آيی های کاری وغيره برگزارمی کردند....

اما طالبان از نظر داخلی نااميدی تلخی را برای حاميان خود به بار آوردند... تسخيرکابل به دست طالبان منجر گرديد به استقرار يک حکومت پوليسی در پايتخت؛ پاکسازی قومی مناطق مجاورشمال وگسترش خشونت به مناطقی که مدتهای طولانی نسبتاً آرام بودند.

پس اين تفکر که طالبان تأمين کنندۀ ثبات برای کل کشورخواهند بود،به شکست انجاميد. اين اميدواری که طالبان به کشت خشخاش درافغانستان خاتمه خواهد داد نيز يک توهم ازآب درآمد. نه تنها طالبان وارد جنگ عليه مواد مخدر نشدند؛ بلکه روشن شد که خود آنها در مسألۀ ترياک ذينفع هستند.

تا اواخرسال 1997، 5 / 7 درصد محصول ترياک کشورکه به 2500 تن بالغ می گرديد، ازمرکزاصلی  طالبان، يعنی قندهار و بيش از 90 درصد آن ازديگر مناطق تحت کنترول طلبان بدست آمده است....

دراوايل سال 1997 با انتصاب دکتر" البرايت" بجای "وارن کريستوفر" در پست وزارت خارجه تغييرات مهمی در واشنگتن به وقوع پيوست. معاون جديد وزيرخارجه،" توماس پيکرنيک" علاقه خاصی به مسألۀ افغانستان نشان داد... وی در اظهار نظری که بويژه تهديد کنندۀ اهداف و شيوه های طالبان بود، هدف واشنگتن را چنين توصيف کرد:

« يک دولت افغان که متشکل از اقوام مختلف و فراگير باشد و هنجارهای رفتاری بين المللی را رعايت کند.» او گفت؛ محدوديت هايی که طالبان بر زنان اعمال می کنند « حقيقتاً جهان را تکان داده است.»

آن کسانی که درپاکستان کمتر از يک ماه بعد از اظهارات " البرايت" شگفت زده شدند، اصلاً فکر

نمی کردند، که شهادت آقای ايندرفورت حاوی اشاراتی به دگرگونی ها در سياست ايالات متحد باشد....

چنان که يک مقام ارشد واشنگتن چند روز قبل از اظهارات شديد الحن البرايت گفت: با اين نگرشی که طالبان نسبت به زنان دارند، ما اگرهم می خواستيم، نمی توانستيم دست به سوی آنها دراز کنيم.(8)

برخورد منفعت طلبانه ايالات متحدۀ امريکا در حمايت از طالبان که درفرجام منجر به بمباردمان و اشغال خونبار افغانستان تا ايندم گرديد؛ بدين شرح در اسناد تاريخی اين کشور ثبت گرديده است:

 1 ـ  نصير الله بابر به تاريخ 2 عقرب 1373ـ 24 اکتوبر 1994 با سفرای کشورهای امريکا، انگلستان، چين، ايتاليا و کوريای جنوبی وارد ولايت هرات گرديده با اسماعيل خان والی هرات ملاقات نمودند. سپس در قندهار با گل آقا و ملا نقيب الله ديدار و مذاکره نمودند. بابر اظهارداشت: مبلغ هشت صد مليون دالر ضرورت است تا راه سپين بولدک ـ تورغوندی مجدداً اعمار گردد. 

2 ـ به تاريخ 20 حمل 1375ـ 8 اپريل 1996 هاوس براون سناتور امريکايی وارد افغانستان گرديد، وی با برهان الدين ربانی و بقيه رهبران ملاقات نمود. گفته می شود که دلچسبی امريکا درامور افغانستان بعد از مداخلات روسيه ، هند و ايران بيشتر گرديده خصوصاً نزديکی حزب اسلامی و جمعيت اسلامی اين دلچسبی را دوچند ساخته است؟!

3 ـ به تاريخ 31 حمل خانم رابن رافيل مستشار وزارت خارجه امريکا در جنوب آسيا وارد کابل گرديد.

او می خواهد با رهبران دولتی، طالبان و دوستم مذاکره نمايد. رافيل يک روز قبل وارد پاکستان شده و با مقامات آن کشور مذاکره نموده بود.

4 ـ به تاريخ اول ثور1375خانم رافيل وارد قندهار گرديد و با رهبران گروه طالبان درمورد مواد مخدر و مسائل ديگر مذاکره نمود.

5 ـ به تاريخ 24 جوزا يکی از سناتوران امريکايی از رهبران افغانستان خواست تا درجلسه ای که بخاطر يافتن راه حل قضيۀ افغانستان درآن کشور تشکيل می شود اشتراک ورزند؛ سياف و حکمتيار شامل اين رهبران نيستند. زيرا به عقيدۀ امريکا آنها بنيادگرا می باشند.

6 ـ به تاريخ 30 جوزای 75 حکومت امريکا فروش هرنوع اسلحه به گروه های حاکم درافغانستان را ممنوع اعلان کرد. مقامات امريکيی گفته اند که اين تصميم را بخاطر تقاضای مکرر مؤسسۀ ملل متحد گرفته اند.

7 ـ به تاريخ 25 اسد 1376 حکومت امريکا بخاطر حفظ بی طرفی خويش سفارت افغانستان درآن کشور را مؤقتاً مسدود ساخت. ديپلماتان سفارت مذکور مصونيت خود را نيز از دست دادند.

8 ـ به تاريخ 29 اسد 1377ـ 20 اگست 1998 دو اردوگاه نظامی درولايت ننگرهار و خوست هدف حملات راکتهای کروز ايالات متحدۀ امريکا قرار گرفتند.

بل کلنتن رئيس جمهور امريکا اين اقدام نظامی خويش را مبارزه عليه تروريزم بين المللی و ازبين بردن مراکز نظامی اسامه بن لادن قلمداد نمود.

9 ـ به تاريخ 16 قوس 1377ـ 7 دسامبر 1998 کمپنی يونيکال که اراده داشت فعاليتهای خويش درافغانستان را به سرمايه 80 بليون دالر به راه اندازد؛ بنابر دلايل زير کارخود را متوقف ساخت:

1 ـ قيمت تيل به سطح جهانی پائين گرديد؛

2 ـ امريکائيان درموجوديت اسامه بن لادن نمی خواهند وارد افغانستان گردند؛

3 ـ کميتۀ حقوق زنان درمورد ارتباطات کمپنی يونيکال و طالبان انتقاد دارند.

10 ـ به تاريخ 24 دلو 1377 ـ 13 فبروری 1999 طالبان خبر ناپديد شدن اسامه بن لادن را تاييد نمودند. مولوی وکيل احمد متوکل دراين مورد گفت: ما به اسامه امر اخراج از افغانستان را نداده ايم و بنا به امر ملا محمد عمر ده تن طالب موظف نگهبانی وی بودند. طوری که آنها درمورد اسامه حتی به طالبان هم معلومات نمی دادند. ما درمورد اسامه يک موقف اساسی را اختيار کرديم، که نه اورا از افغانستان خارج سازيم و نه هم اورا تسليم کسی نماييم. زيرا امريکا نتوانست درمورد دهشت افگنی وی اسناد موثق تقديم کند.

11 ـ به تاريخ اول حمل 1378 ـ 21 مارچ 1999 جوليا تافت معاون وزارت خارجه امريکا يکبارديگر از رسميت شناختن طالبان ذريعۀ کشورخويش انکارورزيد. وی اظهارداشت تا وقتی طالبان در ادارۀ خود برای مخالفين جا ندهند؛ تا آن وقت از افغانستان نمايندگی نمی کنند و درمورد به رسميت شناختن خويش ذريعۀ دولت ما، بايد با طبقه [قشر] نسوان افغانستان نيز معاملۀ درست وانسانی نمايند.

12 ـ به تاريخ 14 سرطان 78 ـ 5 جولای 99 ، بل کلنتن رئيس جمهور امريکا فرمانی صادر کرد که بموجب آن تعزيرات اقتصادی عليه طالبان وضع گرديد.

13 ـ به تاريخ 19 سرطان حکومت امريکا  به اتباعش خبر داد، که به افغانستان سفر ننمايند.

14 ـ به تاريخ 25 سرطان، بنا به گزارشات نشر شده يک هيأت امريکايی در نيويارک و اسلام آباد با هيأت طالبان مذاکره نمود. امريکايی ها به لهجۀ جدی به طالبان گفتند که يا اسامه را برای ما بدهيد ويا هم اورا از افغانستان خارج سازيد. طالبان می گويند نه اورا به کسی تسليم می کنيم ونه هم اورا از افغانستان خارج می سازيم.

15 ـ به تاريخ 26 سرطان، درجلسه ای که تحت عنوان " احيای صلح و جلوگيری از عوامل تبعيض نژادی" در واشنگتن دايرشد، مطالب ذيل از حکومت امريکا خواسته شد:

ـ بايد معضلۀ افغانستان هرچه زودتر حل گردد؛

ـ از تخطی های صريح عليه حقوق بشر و مقام زن، جلوگيری صورت گيرد؛

ـ به مردم افغانستان حق تعيين سرنوشت داده شود؛

ـ جلو تروريزم و قاچاق مواد مخدر گرفته شود؛

ـ قيودات امريکا نبايد محدود به موضوع اسامه باشد؛ بلکه بايد تا براندازی حکومت طالبان ادامه يابد.

16 ـ به تاريخ 21 اسد ايالات متحده امريکا همه دارايی های دفتر شرکت هوايی آريانا در امريکا را منجمد ساخت و اخطار کرد که هر کمپنی ای که با اسامه مساعدت نمايد، فرجامش چنين خواهد بود.

ملا محمد عمر دراين مورد اظهارداشت: ننگ وغيرت افغانی و اسلامی ما اجازه نمی دهد که اسامه را به زور، از خاک خويش بيرون سازيم؛ ولی اگر او به خواست خودش بجايی برود، ما درزمينه با وی همکاری می نماييم.

17 ـ  به تاريخ 10 ميزان 78 نمايندۀ امريکا درشورای امنيت از کشورهای عضو شوری خواست تا تحريم  اقتصادی عليه طالبان را مراعات کنند.

18 ـ به تاريخ 15 ميزان پروازهای هواپيما های شرکت آريانا بخارج از کشور ممنوع اعلان شد و سرمايه های طالبان در بانک های جهان نيز منجمد گرديد.

19 ـ به تاريخ 14 حوت 1378ـ 5 مارچ 2000، خانم ميدلين البرايت وزير خارجه امريکا درخطاب به کانگرس آن کشور اظهارداشت: افغانستان و برما در نابودی مواد مخدر تدابير لازم نگرفته اند. همکاری طالبان در نابودی مواد مخدر تصديق نشده؛ طالبان حتی ازمواد مخدرماليه نيز می گيرند.

20 ـ به تاريخ 11 ثور 1379 افغانستان درليست سياه ايالات متحدۀ امريکا شامل گرديد.

بنابر اظهارات مقامات امريکايی دراين کشور مراکز و تربيت گاه تروريست ها، وجود دارد.

21 ـ به تاريخ 20 جوزا بل کلنتن و ولاديمر پوتين ضمن ديدار اخير شان درمسکو، افغانستان را منبع تروريزم خواندند و موافقه نمودند که تلاشهای شان عليه درهم کوبي آن بايد سرعت يابد.

22 ـ به تاريخ 25 سرطان 79 ، وزير خارجه امريکا در راپور جديد خويش يکبارديگر افغانستان را مرکز دهشت افگنی قرارداد. بنابرين گزارش، دهشت افگنان چيچين، کسووا، الجزاير و کشمير در افغانستان تربيۀ نظامی می شوند.

23 ـ به تاريخ 9 اسد، پيترتامسن سفير سابق امريکا برای مهاجرين درخطاب به کانگرس اظهارداشت:

امسال، سال اخير برای طالبان است؛ تا ختم سال طالبان از کابل بيرون خواهند شد و مردم عليه آنان قيام خواهند نمود.

تامسن افزود: قبل از آن که طالبان کابل را تخليه کنند، بايد کنفرانس بين المللی تشکيل گردد تا با کسانی که بعد از طالبان می آيند، کمک    صورت گيرد. به عقيدۀ وی بايد حکومت جديد خط مشی حکومتهای قبل از کودتای کمونيستی،[قبل از قيام مسلحانه افسران و سربازان ارتش در7 ثور57]

را دنبال نمايند.[ يعنی مطابق خط ديکتاتوری طراز فاشيستی خونبار داوود خان عمل نمايند.]

24 ـ به تاريخ 27 حمل 1380ـ 16 اپريل 2001 پيتر تامسن نزد مجاهدين اظهارداشت:

ماسک اسلام از روی طالبان برداشته شده و حکومت طالبان روبه زوال است. مردم افغانستان بايد ازهمين حالا خود را برای يک دورۀ بعد از سقوط طالبان آماده سازند.

25 ـ به تاريخ 20 ثور 1380 بعد از اين که دفتر طالبان درنيويارک مسدود گرديد؛ طالبان دفتر مؤسسۀ ملل متحد در ولايات قندهار، مزارشريف، جلال آباد و هرات را مسدود نمودند.

26 ـ به تاريخ 27 ثور ملا محمد عمر رهبر طالبان اظهارداشت: امريکا مطالبات خويش درمورد اسامه را اصول بين المللی می داند؛ ولی ما را به ديدۀ حقارت می نگرد. امريکا درحالی اسامه را از ما می خواهد که جرم او ثابت نشده است وبا افسوس بايد گفت، جنرال عبدالملک که قاتل هشت هزار طالب است امريکا به وی پناه سياسی داده ونه تنها او را به ما نميدهد؛ بلکه نامبرده را درآغوش خود هم گرفته است. ملا عمر اظهارداشت: خط مشی ما اصولی و قانونی است. قوتهای استکباری تحمل آن را ندارند.

27 ـ پس از رويداد خونبار و سوال برانگيز 11 سپتامبر 2001 در نيويارک و واشينگتن، مولوی وکيل احمد متوکل به تاريخ 21 سنبله 1380ـ 12 سپتامبر2001 طی مصاحبه با تلويزيون(سی.ان.ان) حملات تروريستی بر مرکز تجارتی بين المللی در شهر نيويارک را نکوهش کرد.

امريکا اسامه بن لادن را که درافغانستان بسر می برد، مسؤول اين عمليات وانمود کرد.

28 ـ پس از اين رويداد؛ به تاريخ 22 سنبله مطابق 13 سپتامبر ديپلماتان خارجی ازکابل بيرون شدند.

29 ـ به تاريخ 25 سنبله 1380 ايران مرزهای خويش را با خاک افغانستان مسدود نمود.

30 ـ در 3 ميزان 1380ـ 25 سپتامبر2001 عربستان سعودی روابط خويش با طالبان را قطع نمود.

31 ـ به تاريخ 9 ميزان 1380ـ اول اکتوبر2001 درپيشاور خبرنگاران جزئيات حملۀ امريکا بر افغانستان را افشا نمودند. طبق اين اظهارات آنان، حملات هوايی برکابل، قندهار وسپس جلال آباد صورت خواهد گرفت.

همزمان با آن جبهۀ متحد و محمد ظاهر شاه سابق درمورد حکومت آينده به توافق رسيدند.

32 ـ به تاريخ 10 ميزان1380ـ 2 اکتوبر2001 ناتو حمايت خودرا از حملۀ امريکا بالای افغانستان اعلان نمود. فرانسه نيز راضی گرديد تا حکومت طالبان سرنگون گردد.

درواکنش با آن درهمين تاريخ 6600 تن افراد جنگی طالبان از ولايات پکتيا و کنرها وارد کابل شدند.

33 ـ به تاريخ 14 ميزان 1380ـ 6 اکتوبر2001 جورج دبليو بوش اظهارداشت: ما بخاطر تحويل دهی اسامه بن لادن برای طالبان فرصت اندک داده ايم، که درحالت پايان رسيدن است.

34 ـ طبق اخبار15 ميزان 1380ـ 7 اکتوبر2001 قوتهای هوايی امريکا شب گذشته، ساعت 30: 8 بر کابل، قندهار، جلال آباد، قندز ومزارشريف حمله نمودند.

35 ـ به تاريخ 16 ميزان 1380 درحالی که حملات هوايی نيروهای امريکا برافغانستان ادامه دارد، ملا محمد عمر اين حملات را تروريزم خواند. اسامه نيز سوگند ياد نمود که امريکائيان را آرام نخواهد گذاشت.

36 ـ به تاريخ 18 ميزان 1380ـ 10 اکتوبر2001 دراثر حملات هوايی امريکا 20 تن در کابل و35 تن در جلال آباد، جان های خود را از دست دادند.

37 ـ به تاريخ 19 ميزان 1380ـ 11 اکتوبر2001 دراثر حملات نيروهای امريکايی 116 تن در مربوطات ولايت ننگرهار بقتل رسيدند.

همزمان با آن، دراکثر نقاط جهان مردم برضد حملات نيروهای امريکايی برخاک افغانستان دست به تظاهرات زدند.

38 ـ به تاريخ 22 ميزان حکمتيار به دفاع از طالبان هم کيش خود برخاسته، درمورد حملات نيروهای امريکايی اظهارداشت: امريکائيان درافغانستان به سرنوشت روسها مواجه خواهند شد.

39 ـ به تاريخ 23 ميزان 1380 طالبان اعلان نمودند که تا اکنون 670 تن افغان دراثر حملات نيروهای امريکيی جانهای خود را از دست داده اند.

40 ـ به تاريخ 24 ميزان طی حملات مکرر نيروهای امريکايی برقندهار33 تن بقتل رسيدند.

41 ـ به تاريخ 26 ميزان امريکا تصميم گرفت تا از جانب شمال افغانستان حملات عساکر پياده خويش را آغاز نمايد.

42 ـ به تاريخ 28 ميزان اولين دسته نيروهای کماندويی امريکا که تعداد شان درحدود دوصد تن تخمين شد دردامنه های کوه بابا واقع قندهار از هليکوپتر به زمين پياده شدند. جنگ شديدی بين آنان و طالبان به وقوع پيوست. طالبان ادعا کردند که يک طياره آنان را نيز سرنگون نموده اند.

43 ـ به تاريخ 29 ميزان طی حملات هوايی نيروهای امريکايی به تعداد 70 تن در ولايت هرات بقتل رسيدند. همچنان يک تعداد هموطنان درولايات ارزگان، پکتيا و کنر نيز بقتل رسيدند.

44 ـ به تاريخ 3 عقرب دراثر پرتاب بمب طيارات امريکايی بر يک بس درقندهار، تمام راکبين آن بقتل رسيدند.

45 ـ به تاريخ 4 عقرب 1380 طالبان عبدالحق قوماندان معروف دوران مقاومت را در ازره لوگر گرفتار و اعدام [ تيرباران] نمودند.

46 ـ به تاريخ 7 عقرب منزل ملا محمد عمر رهبر طالبان در قندهار بمباردمان شد.

47 ـ به تاريخ 10 عقرب نيروهای امريکايی بند برق کجکی را هدف قراردادند که در اثرآن ولايات قندهار و هلمند از روشنی برق محروم شدند.

همزمان با آن 600 تن پاکستانی به نيت جهاد برضد امريکا وارد خاک افغانستان گرديدند.

48 ـ به تاريخ 11 عقرب هواپيماهای امريکايی و بريتانوی خطوط مقدم جبهه طالبان درشمال کشور را بمباردمان کردند.

49 ـ به تاريخ 16 عقرب حامد کرزی که در ولايت ارزگان در محاصره طالبان قرارداشت، توسط نيروهای کماندويی امريکا نجات يافت.

50 ـ  به تاريخ 17 عقرب دراثر حملات هوايی نيروهای امريکايی در حدود 35 تن در نواحی مختلف کابل بقتل رسيدند.

51 ـ به تاريخ 19 عقرب 1380 ـ 10 نوامبر 2001 بعد از سقوط مزارشريف، ولايات سمنگان، سرپل، فارياب، جوزجان و بغلان، نيز يکی پی ديگر توسط جبهه متحد به فرماندهی و رهبری جنرال عبدالرشيد دوستم از وجود طالبان پاکسازی گرديد.

52 ـ نيروهای جبهه متحد ولايات تخار، بادغيس، غور و باميان را متصرف شدند.

53 ـ به تاريخ 21 عقرب ولايت هرات بدست نيروهای اسماعيل خان افتاد.

54 ـ به تاريخ 22 عقرب 1380 ـ 13 نوامبر2001 نيروهای جبهه متحد وارد کابل گرديدند. همزمان با آن ولايت وردک نيز بدست نيروهای مخالف طالبان افتاد.

55 ـ به تاريخ 23 عقرب ولايات ننگرهار، لغمان، کنر، لوگر، خوست، پکتيا و پکتيکا از تصرف طالبان خارج گرديد.

56 ـ به تاريخ 24 عقرب ولايت غزنی نيز بدست نيروهای مخالف طالبان افتاد.

همزمان با آن طالبان محاصره شده درولايت قندز مورد حملات شديد هوايی و زمينی و محاصره قوتهای رزمی جنرال دوستم قرار گرفته؛ سرانجام درنتيجه فشار نظامی و تأمين ارتباط هشت هزار تن سران و افراد جنگی طالبان به جنرال دوستم تسليم گرديده نخست به پادگاه نظامی مزار و سپس به ولايت جوزجان منتقل و شهر قندز که يکی از بزرگ ترين مرکز طالبان بود از تصرف آنها خارج و پاکسازی گرديد.

57 ـ به تاريخ 28 عقرب1380 طالبان اظهارداشتند که به تعداد 1000تن آنان در قندز بقتل رسيده اند.

درهمين روز نشرات راديو تلويزيون بعد از پنج سال توقف دوباره آغاز شد.

58 ـ به تاريخ 4 قوس طالبان زندانی در پادگان نظامی دهدادی جنگ مسلحانه را آغاز و شماری از محافظين را به رگبار بسته و بقتل رسانيدند، در نتيجه درگيری با نيروهای جبهه متحد شماری از آنها نيز کشته شدند.

59 ـ به تاريخ 6 قوس نيروهای امريکايی درقندهار دست به عمليات زدند و يک تعداد از قوتهای طالبان را ازبين بردند.

60 ـ به تاريخ 10 قوس دراثر بمباردمان هواپيماهای امريکايی درحدود 30 تن در راه بين قندهار و سپين بولدک بقتل رسيدند.

همزمان با آن طالبان ادعا نمودند که يک هواپيمای جيت امريکايی را در قندهار سرنگون کردند.

درهمين روزنيروهای نظامی امريکا، ميدان هوايی بگرام را درتصرف خود درآوردند.

61 ـ به تاريخ 11 قوس دراثر بمباردمان نيروهای امريکايی در توره بوره ننگرهار درحدود 50 تن از اهالی منطقه بقتل رسيدند.

همزمان با آن طبق ادعای طالبان يک هواپيمای جيت امريکا درقندهار سقوط داده شد.

62 ـ به تاريخ 12 قوس دراثر بمباردمان نيروهای امريکايی به تعداد 58 تن در توره بوره بقتل رسيدند.

سرانجام به تاريخ 15 قوس 1380ـ 6 دسامبر 2001 ملا محمد عمر رهبر طالبان بعد از مشوره با علماء وسران قومی فيصله نمود تا شهر قندهاررا ترک گويد. طالبان اداره قندهار را به ملا نقيب الله سپردند.(9)   

 بدين ترتيب حکمروايی پنج ساله ی طالبان به تاريخ 16 قوس 1380مطابق 7 دسامبر 2001 پايان يافت؛ حامد کرزی مطابق تصميم مورخ 14 قوس 1380 گردانندگان نشست " بن" بحيث رئيس اداره مؤقت تعيين و قدرت سياسی در افغانستان از دست جامه سپيدان سيه دل عصر حجر؛ بدست غارتگران جهانخوار امريکايی ـ انگليسی و متحدين غربی ـ عربی و منطقه يی آن انتقال و بارديگر اشغال گرديد.  

مقالات مرتبط

...

آتشی را که رژیمهای مزدور پاکستان ودیگرکشورها به نیابت ازقدرتهای آمپریالیستی، از نیم قرن قبل تا بدینس... ادامه

...

تصور نگارنده بر این است که آنچه که میان طالبان و ارتش پاکستان رخ میدهد یک بازی استخباراتی، یک تاکتیک... ادامه

...

اجلاس دو روزه دوحه درباره بحران افغانستان به سرپرستی سازمان ملل با شرکت ۲۵ کشور و چندین نهاد منطقه‌ا... ادامه

...

اخیرا نهاد تحقیقی «رواداری» که تحت نظر سازمان ملل، توسط شهرزاد اکبر فعالیت می‌کند گزارش تکان دهنده‌ا... ادامه

...

این روزها پخش جریان حضور آقایی به نام عبدالباری عمری نماینده ی‌!؟ طالبان در آلمان و گرفتن عکس یادگار... ادامه

...

ازآغاز سده ی بیست و یکم تا این دم، تاریخ چه پیش آمد های شگفتی را در سرزمین خورشید، درج برگ های روزگا... ادامه

...

افغانستان دراثرتجاوزات استعماری یکصد وشصت سال قبل زمان تسلط انگریزیها وبخصوص پس ازتحمل شکست ننگین شا... ادامه

...

دو سال پس از تسلط طالبان بر افغانستان، زلمی خليلزاد سفير کبير(!) و نماینده پیشین ايالات متحده ی امری... ادامه

...

دنیا تروریسم دولتی به رهبری طالبان را با رویکرد تعامل، تحمل می کند. از منطقه تا جهان همه در تلاش اند... ادامه

...

در جنگ روانی، همواره، دستگاه های استخباراتی به مدد رسانه ها و وسایل اجتماعی، تلاش می کنند تا برای تط... ادامه

...

در تازه ترین گزارش خودساخته، ظاهرا سازمان ملل گزارش داده است که القاعده با حمایت مقامات بلندپایه طال... ادامه

...

نبرد هیولای نیو فاشیسم در دو جبهه با اولتراناسیونالیسم ولیکاروس و چگونگی رهایی کشور از اشغال پاکستان... ادامه