بازهم درمورد درست نویسی
مولانا عبدالکبیر (فرخاری) ونکوور، کانادا
بازهم درمورد درست نویسی
!محترم محمد نبی (عظیمی)
از اظهار همدردیتان ابراز سپاس.
قربانیان حادثه از فامیل من پنج پسر، یک دختر شش ساله و همسرم بود و شش نفردیگر ازفامیل بزرگ ما به حساب میآمدند.
گرچه کاررا که آغاز کرده اید دشوار ولی با اهمیت است و خدا کند درنیمه ی راه رهایش نفرمایید.
طوریکه دریادداشت استاد گرانمایه (ناظمی) صاحب آمده است هیچ کشور فارسی زبان و دستگاه های علمی و تربیتی شان درعرصه ی گرامر کاری درخور انجام نداده اند و برخها از روی ذوق زدگی و گمان مسایلی را به تحلیل گرفته اند که به حل مشکل مدد نمیرساند. تنها مرحوم استاد بیتاب رحمت الله علیه رساله یی را بنام (بدی و بیان) که درزیبایی کلام (سخن) نقش آفرین است و جمله را به مثابه عروس میآراید، خدمات درخور انجام داده اند.
یکی از صنایع بدیعی و شعری را که درابیات بزرگ مرد ادب و استاد سخن فردوسی رحمت الله می بینید و به قلم ناتوان من توضیح میگردد، میدانیم خدمت اوشان شایسته ی قدراست.
یکی از صنایع بدیعی لف و نشر است. مطابق تعریف آن جناب لف و نشر صنعت شعری را میگویند که شاعر ویا نویسنده چند فقره ویا احکام را بصورت مجمل متذکر میشود و بعداً آن فقره هارا باکلمات و فقره های دیگر بدون تعیین توضیح مینماید که خواننده خود میداند کدام یک به کدام لفظ مرتبط است. اگر کلمات نشر به ترتیب کلمات لف باشد لف و نشر مرتب و اگر به ترتیب نبود، آنرا لف و نشر غیر مرتب میخوانند.
به روز نبـــرد آن یــل ارجمند به شمشیرو خنجر به گرزو کمند
برید و دریدو شکست و ببست یلان را سر و سینه و پاوودســت
درمصراع دوم بیت نخست کلمات: شمشیر، خنجر، گرز و کمند لف اند و با کلمات برید، درید، شکست و ببست مصراع اول بیت دوم تشریح میگردد یعنی شمشیر میبرد، خنجر میدرد، گرز میشکند و کمند بسته مینکند.
کلمات یا فقره های مصراع اول بیت دوم که نشر فقرات مصراع دوم بیت اول اند، خود لف قرار میگیرند و به وسیله فقرات: سر، سینه، پا و دست تشریح میشوند یعنی دشمن را سرش با شمشیر میبرد، سینه اش را باخنجر میدرد، پایش را باگرز میشکند و دستش را با کمند بسته میکند که این گونه صنعت را فرزدق شاعر شیوا بیان عرب دربیانش ناتوان است.
وظیفه صرف توضیح و ساختمان کلمات و واژه گان است. صرف است که مارا میگوید: ازمصدر خوردن چطور میتوانیم ماضی (خورد) مضارع (میخورد و همی خورد) و ... بسازیم.
مسوولیت نحو موقعیت جغرافیایی کلمات، نهاد، گذار و ... اتباطات آنهارا بیان مینماید که با تأسف کتاب مدون در مورد را تاحال نداریم.
بعض افراد را که با سخن آشنا یند طرف سؤال قرار دادم و پرسیدم که کلمه چیست؟او ندانسته است که کلمه چیست. بهتراست با حس مسوولیت پذیری سرازنو آغاز کنیم و مسایل را با درستی فرا بگیریم.
هرلفظی که معنی داشت آنرا کلمه (واژه) میگویند. علامات و اشارات گرچه لفظ نیستند در جمله کمله بشمار میروند زیرا معنی کلمات را به علامه و اشاره تبدیل نموده اند. چون: علامات ترافیکی.
کلمه دوقسم است:
1 – جامد.
2 – مصدر.
اگر ازکلمه کلمه ی دیگر ساخته نشود آنرا جامد میگویند. مثل: سنگ، درخت، چوب، احمد و ... و اگر ازآن کلمات دیگر ساخته شوند. مثل: (خوردن) نآنرای آنرا مصدر (مشتق) میگویند.
فعل از نظر اجزای جمله دو قست است:
1 – فعل لازمی.
2 – فعل متعدی.
فعل لازمی فعل راگویند که صرف فاعل ضرورت دارد و مفعول نمیخواهد. مثل: آمد احمد.
فعل متعدی آنکه فاعل و مفعول هردورا بکار میگیرد، چون: آورد احمد کتاب را.
قابل ذکر است که فعل مجهول از فعل متعدی ساخته میشود زیرا زمانیکه فعل را مجهول میسازیم فاعل را ازجمله حذف میکنیم و مفعول را جای فاعل قرار میدهیم. چون درفعل لازمی جمل فاقد مفعول است که جای فاعل بنشیند از آن جهت فعل را مجهول ساخته نمیتوانیم.
اگربگوییم: احمد کتاب را خواند. فعل (خواند) معلوم و فاعل آن احمد است.
اگربگوییم: کتاب خوانده شد. فعل (خوانده شد) مجهول است زیرا فاعل فعل نا معلوم است.
روزی دریکی از تلویزیون های رسانه یی دریک آگهیی ترحیم و فاتحه شنیدم: "فلانی، با فلانی و ... نسبت وفات ... به اطلاع دوستان رسانیده میشود که..." حالا شما می بینید به غلت جای فعل معلوم که به اطلاع دوستا میرسانند فعل مجهول تذکار مییابد. زیرا فاعل فلانی، فلانی و غیره در جمله تذکر یافتند و نمیتوان فعل آنرا مجهول بیاوریم و جهالت فعل بنابر عدم موجودیت فاعل است.
حرف دیگرکه قابل ذکر است اینست که روز اطفال را تلویزیون آریانا کابل به تجلیل گرفت، آقای مرزایی به نمایندگی از ریس عمومی آن پیام تبریکی را خواند و یادآورشد: " این روز را برای اطفال افغانستان وسراسر جهان و معلمین شان تبریک میگویم" واژه ی معلم کلمه ی عربیست جمع آن درذکور معلمون یا معلمین میشود ودر اناث معلمات. تاجاییکه دیده شده درکودکستان ها غیر از قشر اناث (زنها) یک مرد معلم اطفال نیست و حتی در کشورهای غربی اطفال را در آغوش پرمهر زنان قرار میدهند و نه مردان سنگ دل. لااقل کلمه ی معلم را به علامه ی جمع فارسی (ان) جمع بسته مینمود که شامل مرد و زن میشد جای خوردگیری نبود. از نظرانشایی برخ شعارهایکه در صفحه ی آن تلویزیون دیده میشود کاملا غلط است که با تأسف بعض از این شعار ها به وسیله ی سخنور نادر و نطاق چیره دست محترم نصیر فیاض زمزمه میگردد.
به ارتباط یادداشت محترم استاد (ناظمی) دربرخ موارد ابراز نظر مینمایم:
- (را) درفارسی علامه ی مفعول مستقیم است کسست و پیوست آن مشکل آفرین نیست.
- (ط) حرف ویژه ی زبان عربیست فقط در کلمات عرب استفاده میشود و اگر کلمات زبان های دیگر ترجمه شود باید (ت) را مورد استفاده قرار داد.
- هست و است:
(هست) به معنی جهان و چیزیکه روبروی ما قراردارد و خارج از ذهن ما عرض وجود کرده است.
(است) حکم مثبت است که در عربی آنرا (اسناد) میگویند و در جمله میآید. مثل: احمد در خانه است و احمد در خانه نیست. اولی مثبت و دومی منفیست.
و گاهی فعل معاون قرار میگیرد و ماضی مطلق را به ماضی قریب تبدیل میکند، چون: (احمد رفته است) رفته است ذریعه ی (است) ازماضی مطلق (رفت) به ماضی قریب تبدیل میشود.
- اقلا و اکثراً:
اسماء تفضیل بروزن افعل ازجمله ی کلمات غیر منصرف اند و تنوین را هرگر نمیپذیرند اصل کلمه ی (اقل) اقـلل بروزن افعل است.
علامه ی تفضیلی در فارسی پسوند (تر) و (ترین) اند، چون: احمد خوبتر از محمود است و یا آدم کش بدترین مخلوق خداست.
درعربی برای مذکر بروزن افعل چون: اکبر و برمونث بروزن فعلی چون: (کبری) توزین میگردد.
- (ب)
کلمه در زبان عربی به اسم فعل و حرف تقسیم میشود و درفارسی به حساب نوآوری مستقل ونا مستقل تقسیم شده است که حروف را در جمله ی کلمات نا مستقل به حساب میآورند. مانباید حرف هجارا که همان الفبا است با حروف ارتباط به اشتباه بگیریم.
حروف ارتباط در چوکات یک جمله به مثابه میخ،چهارچوب جمله را تحکیم میبخشد و کلمات را در جمله مرتبط و اساس جمله را استحکام میدهد. درجمله ی: ازخانه تا مکتب پنج صد متر راه است. کلمه ی (از) و (تا) حروف رابط اند ارتباطات کلمات را در جمله تحت نظم میآورند هرگاه (از) و (تا) را از جمله بیرون کنیم کلام دیگر نظم خود را ازدست میدهد.
تقسیم کلمه به اسم و فعل و حرف تقسیم است که از مولانا نورالدین عبدالرحمن جامی که در ادبیات فارسی و عربی بی همتا بود به جا مانده است.
- تغیر و تغییر
(تغیر) از باب تفعل به فتح (ت) و (غ) و (ی) مضموم (پیش) و مشدد خوانده میشود از مصدر لازمیست یعنی تغییر و تحول در حالت فاعل میآید.
(تغییر) بروزن تفعیل است. (ی) نخست کسره دارد از اینکه (ی) کسره را توان برده نش را ندارد و کسره ی آنرا به حرف پیش از (ی) که (غ) است انتقال میدهیم. بعد از نقل کسره دو (ی) ساکن پهلوی هم قرار میگیرند ناگزیر یک (ی) را حذف میکنیم و میخوانیم (تغیر) با یک (ی).
درحرف ساکن در عربی یکجا ذکر نمیشود مگر در صورتیکه حرف اول حرف مد و دومی مدغم فیه باشد. مثل: دابه.
لذا کلمه ی اول مصدر لازمی است و حالت فاعل دگرگون میشود و دومی مصدر متعدی است وسیله ی تغییر در ماحول خود میگردد و در انقلاب نقش بازی میکند و درتکامل سهم ماهوا میگیرد.
به ارتباط درست نویسی برادر یادآورشده بود که مسایل را ساده بنویس تا مطلب فهمیده شود.
برادرگرامی! اگر ممکن بود همان مطالب را بار دیگر البته به صورت روشن درروی اوراق میریزم و طوری حلاجی مینمایم که منصور حلاج درحق پنبه ی محلوج نکرده باشد.
پیروزی از آن شما باد!