سه سال ازخموشی اندوهبار شمع زندگی جاودان ياد نجيب" فيضی" بنياد گذار و نخستين سردبير تار نگاشت "سپيده دم" گذشت!

سه سال ازخموشی اندوهبار شمع زندگی جاودان ياد نجيب" فيضی"

بنياد گذار و نخستين سردبير تار نگاشت "سپيده دم" گذشت!

رفقاء، دوستان و هم ميهنان گران ارج!

امروز، 25 اکتوبر 2023 برابر با (3) عقرب 1402، مصادف است با سومين سالروز خموشی اندوهبار شمع زندگی نجيب فيضی، بنيادگذار و نخستين گرداننده ی تارنگاشت " سپيده دم"، ارگان نشراتی کميته ی رهبری نوين حزب دموکراتيک خلق افغانستان،(حزب زحمتکشان افغانستان)!

درست درهمين روز، ارجمندم نجيب فيضی، فرزند رنج و زحمت خلق ستمديده ی افغانستان، دراثر مصاب بودن به بيماری سرطان، به عمر 46 سالگی، در ديارغربت و دور از ميهن مؤلوفش، درکشور دنمارک، چشم ازاين جهان پر از درد و رنج فروبست و به ابديت پيوست.

درازای اين سه سال، درحقيقت امر، دشوارترين زمان فاجعه بار؛ (ناشئ از اشتعال جنگهای خانمانسوز تحميلی جهان سرمايه ی بيدادگر و تحميل سلطه خونبار طالبان جنايت پيشه بر سرنوشت ميهن و مردم مان، قتل های دسته جمعی و انفرادی ـ نسل کشی در بيش از 20 استان و مناطق مرکزی کشورـ زندانی ساختن زنان ودختران افغانستان درکنج منزل و سربه نيست کردن پيشتازترين آنان بخاطر خفه کردن صدای " نان ـ کار و آزادی"! ـ تلفات جانی وبی خانمانی شهروندان استان هرات و در يک کلام تبديل شدن افغانستان به جهنم روی زمين) برای همه مردم رنج ديده وغذاب کشيده ی افغانستان وهمچنان طاقت فرسا ترين روزها و ماههای پر از درد و رنج استخوانسوز و زندگی برانداز برای مادر و پدر؛ خواهران و برادران و همه اعضای فاميل و خانواده، رفقاء و دوستان دردمند اين فرزند فرهيخته ی ميهن عزيز مان بود، که اين (36) ماه را با تحمل رنجهای بيکران سپری کردند.

از تمام رفقاء، دوستان و هم ميهنان گران ارج، که طی اين مدت همواره با اين خانوادها ی دردمند کشورمان و از آن جمله با اين فاميل رنج کشيده ياری و همدردی کرده واين بارگران استخوانسوز را از شانه های همه مان سبک نموده وباهم تقسيم کردند؛ يک جهان ابراز سپاس و امتنان بيکران می نمايم!

اما؛ نجيب فيضی کی بود و چی خاطره ها و انديشه ها ی از خود به يادگار مانده است؟ وقت گران بهای شما عزيزان رابه فشرده ی از گوشه ی زندگی آن معطوف می دارم:

نجيب فيضی درپائيز (20 قوس) 1352 خ، در يک خانواده ی روشنفکر، در شهرستان نجراب، ولايت (اسُتان) کاپيسا، چشم به جهان گشود.

وی از اوايل ماه حمل الی ششم جدی 1358، ششمين بهار زندگی را، دردوران وحشت ودهشت حاکميت حفيظ الله امين خون آشام و شرکاء، در کنار پدر و مادرش، در شرايط و حالات پر از رعب و وحشت در اختفا سپری کرد و پس از واژگونی مرگبار رژيم سفاک امين، درسال 1359 وارد کلاس اول آموزشگاه در شهر کابل شد و در سال 1369 گواهی نامه بکلوريا را از ليسه ی امانی بدست آورد و سپس با اخذ نمرات عالی در آزمون کانکور، گواهی نامه ی شموليت در انستيتوت پزشکی دولتی کابل را(که درآن زمان از دانشگاه کابل جدا و مستقل بود) بدست آورد و به آموزش عالی درآن دانشکده ادامه داد.

بايد گفت که درآزمون کانکور، معيار پيروزی به دانشکده ی پزشکی، کلاس معالجوی درآن سال، دست کم 280 نمره قيد شده بود؛ اما نجيب فيضی با اخذ 324 نمره در صدر جدول پيروزشده ها جا گرفت.

وی در سال 1370 مطابق سيستم درسی آن زمان انستيتوت پزشکی دولتی کابل، نخست کلاس (PCB ) را پيروزمندانه به پايان رسانيد و در سال 1371 وارد کلاس اول بخش معالجوی اين دانشکده شد.

اما:

دريغا کز جفای دور گردون ـــ  همی از شومی ای اين بخت واژون ....

با سقوط دولت جمهوری افغانستان و تسلط تنظيم های جهادی ساخت پاکستان و ايران بر سرنوشت مردم مان، دانشگاه کابل، بشمول انستيتوت پزشکی دولتی کابل و ساير مدارس و دبيرستانها، دراثر جنگ های ميان تنظيمی، مسدود گرديد و نجيب فيضی نيز از پروسه آموزش محروم شده، ناگزير برای ادامه ی تحصيل با خواهر بزرگش زرمينه فيضی شامل دانشکده ی پزشکی دانشگاه بلخ شدند.

نجيب با خواهرش در آن دانشکده مصروف آموزش گرديده و سمسترنخست را به پايان رسانيدند؛

اما مسؤولين جديد تنظيمی دانشگاه درپايان سمستر اول درمورد اخذ امتحان از آنان، بهانه جويی را در پيش گرفتند و اين دوفرزند دانشجويی، نتوانستند شامل امتحان شوند و آموزش سمستردوم وکلاسهای بعدی را تا زمان فراغت ادامه دهند. ناگزير هردو با دست خالی و مأيوسانه به کابل برگشتند.

درشهر کابل در اثر شدت جنگ ها و بويژه پرتاب راکت های کور گلبدين حکمتيار؛ زور آزمايی های دوستم ـ مسعود و مزاری، نی تنها دروازه های علم ودانش درآموزشگاهها و دانشگاهها؛ بلکه ادامه ی کار در دفاتر دولتی و زندگی در شهر نيز بر روی همه شهريان کابل بسته شد.

 بنابرآن نجيب فيضی نيز با ساير اعضای فاميل رهسپار زادگاهش، شهرستان نجراب گرديد.اما او بمثابه ی عاشق پيشه ی محکم علم و دانش، هميشه درفکر راهيابی به دانشگاه و ادامه تحصيل در هر شرايطی بود.

سرانجام با کسب آگاهی از پذيرش دانشجويان کابل در دانشکده ی پزشکی ننگرهار، وی در ميزان سال 1373 رهسپار زون شرق کشور گرديد و کلاس اول دانشکده ی پزشکی را در دانشگاه ننگرهار، پيروزمندانه به پايان رسانيد و دوباره به کابل برگشت.

نجيب فيضی، در سال 1374 با بازگشايی دانشگاه کابل، کلاس دوم را دراين سال موفقانه فرجام بخشيد و در سال 1375 شامل کلاس سوم گرديد.

در 5 ميزان 1375 با سقوط حکومت برهان الدين ربانی از سوی طالبان و سازمان " آی. اس. آی" پاکستان، دروازه های آموزش بر روی دختران بسته شد؛ وليک بالای پسران تأثيرات محدودی برجا گذاشت؛ با آنهم نجيب تا ختم زمستان همان سال، کلاس سوم دانشکده ی پزشکی را پايان بخشيد؛ اما با بسته شدن دروازه های آموزش بر روی دختران وحاکم شدن شرايط  خونبار و سياه، توسط طالبان ظلمت پيشه بالای همه روشنفکران،ازجمله پدر واعضای فاميلش، وی نيز در16 سرطان 1376 يک جا باهمه اعضای خانواده، ميهن مألوفش را ترک گفته وزندگی را درغربت درکشورايران به تجربه گرفت.

بلی! 

ز بزم دوستان آواره گشتيم  ـــ  به کوی ديگران بيچاره گشتيم

زندگی در ايران برای نجيب فيضی، که عاشق سينه چاک تحصيل و ادامه آموزش دانشکده ی پزشکی بود؛ وليک رژيم آخوندی ايران دروازه ی آموزش را بر روی مهاجرين افغانستان باز نکرد.

بنابرآن هر روز زندگی در غربت درايران بر وی شب تار، کشنده و طاقت فرسا بود. دراين وضعيت، يگانه رفيق هميشگی وی کتاب و مصروفيت اش فرا گرفتن زبان های خارجی بود و بس.

سرانجام، وی پس از سپری شدن چهار سال، در اواخر 2001 توانست بحيث پناهنده وارد کشور دنمارک گردد و بعد از مدت (9) ماه زندگی در کمپ، قبولی اقامت سه سال و سپس سند دايمی و بعد مدرک شهروندی را بدست آورد.

خاطره های نجيب فيضی! نزد اعضای فاميل بی شمار است، که نگارش آن به دفتری نياز دارد؛ آنچه که درخاطرپريشان اين قلم جلوه می کند؛ يکی دوتای آن را برمی گزينم:

نجيب فيضی دارای آن گونه استعداد خارق العاده بود، که قبول يکی از خاطره های باور نکردنی وی مبالغه آميز تصور خواهد شد؛ اما حضورداشت شاهدانی که در قيد حيات اند؛مهر تاييد برآن می گذارد.

طوری که در بالا ذکر شد؛ وی در سال 1358 که شش سال داشت، بنابرحکم اجبارزمان، با نگارنده يک جا مجبور به سپری کردن زندگی در حالت اختفا در شهرکابل شد.

در مخفيگاه ما در دهکده ی ده دانای شهر کابل، در جريان بازی شطرنج ميان نگارنده و رفيق ظهور رزمجو، نجيب در کنار ما می نشست و مسابقه ما را نظاره می کرد. او در مدت چهارما بازی شطرنج را به آن حدی فراگرفت، که روزی اين پدر و آموزگارش را به مسابقه فراخواند؛ سرانجام با دادن يک سوار و خوشنود ساختن پدر؛ وی را با موجوديت تمام سوارها، کِشت و مات داد؛ سپس از جايش برخاست و گفت پدر! من چال برايت نمی دهم مات شدی.

همه اعضای خانواده، بشمول ظهور، خنديدند و برايش کف زدند و ظهور گفت: آفرين نجيب جان، در شطرنج هيچ گاه به هيچ کسی بشمول پدرت چال ندهی، که بازی شطرنج بی مفهوم و بی مزه می شود. 

 همين گونه نجيب در جريان جنگ های ميان تنظيمی و طالبان هنگامی که درب دانشگاه را بسته ديد؛ آموزش زبان انگليسی را درپيش گرفت. در کمترين زمان اين زبان را به حدی آموخت، که در فرجام در مکروريون سوم، در کورس زبان انگليسی" اقدس" بحيث اُستاد و آموزگار با اعتبار اين زبان پذيرفته شد و مصروف تدريس گرديد و دو خواهر( بزرگ و کوچک تر از) خودش را نيز آموزش می داد.

او افزون برآن، در يکی از دارو خانه های ناحيه نهم شهر کابل نيز کار می کرد و از دريافت حقوق هردو بخش کاری، فاميلش را درآن روزهای تنگدستی، کمک اقتصادی می نمود.

وی در کشور دنمارک با استفاده از آموزش زبان انگليسی، زبان دنمارکی را هم در سطح قبولی رفتن به دانشگاه، در مدت زمان کوتا فرا گرفت و ازاين که در اروپا با کمپيوترعلاقه بيشتر پيدا کرد، از اين رو آموزش عالی را در انستيتوت کمپيوتر به پايان رسانيد و در سال 2006 پس از اخذ گواهی نامه ی دانشگاهی، آغاز به کار رسمی نمود.

گوشه ای از انديشه های نجيب فيضی:

نجيب فيضی، همانگونه که در بالا ذکرشد؛ در تمام دوران زندگی چی در افغانستان؛ چی در ديارغُربت در ايران و دنمارک؛ به مطالعه کتابهای علمی، پيگيری اخبار و ساير بخشهای آموزشی تلويزيون و سپس برای دستيابی به دانش کمپيوتر و پژوهش های کيهانی، عشق بی پايان داشت و در فراگرفتن زبانهای خارجی استعداد خارق العاده.

زمانی که سند قبولی اقامت در دنمارک را بدست آورد؛ وی بيشتر سر و کارش با کمپيوتر بود و نگارنده روزها را با نگارش مقاله ها برای مجله ی آزادی چاپ دنمارک سپری می کرد.

نجيب روزی برايم گفت:

پدر اين مقاله را که تو به مجله آزادی می فرستی، شايد يک هزار نفر آن را بخوانند. من راهی را بر رويت باز می کنم، که مقاله هايت را يک صد هزار نفر بخوانند؛ چرا اين راه را انتخاب نمی کنی؟

گفتم: بچيم، او کدام راه است، که من نمی دانم؟

گفت: آن راه، گرفتن تصميم برای کسب امتياز انترنت و باز کردن يک "سايت " است. اگر شما به من اجازه بدهيد، من يک سايت می سازم و مقاله های شما در همان سايت نشر می شود. آنگاه همه پارسی زبان های جهان از طريق انترنت آن سايت را باز کرده مقاله هايت را می خوانند.

گفتم: درست است!

گفت: اکنون نام سايت را برايم بگو تا به همان اسم، سايت باز و به فعاليت آغاز کند.

گفتم: "پرچم" درست است؟

گفت: نه ! تا جايی که شما در صحبت به ما گفته ايد؛ پرچم ارگان نشراتی ح. د. خ. ا و زمان گذشته  تان بود؛ برای زمان حال، نام جديد انتخاب کنيد.

گفتم: بچيم! من نمی دانم خود شما هر اسمی را که شايسته و نيکو می دانيد، انتخاب کنيد.

او يک روز بعد آن نزدم آمد و گفت: " سپيده دم " درست است؟ که معنی صبح صادق و سحرگاه را  می دهد؟

گفتم: درست است. اما با مراجعه به فرهنگ عميد، قناعتم حاصل شد، که درست گفته است.

( سپيده دم چو دم بر زد سپيدی  ــ  سياهی خواند حرف نا اميدی ـ  " نظامی")

يکی دو روز پس از آن، تارنگاشت " سپيده دم" به سردبيری خود نجيب "فيضی" به نشرات آغاز نمود و تا سال های واپسين، بهای امتياز سالانه اش را می پرداخت.

در سال ( 2004) زمانی که کميته فعالين ح. د. خ. ا به فعاليت آغاز کرد، نجيب فيضی يکی از اعضای بنيادگذار آن بود.

وی، در جريان 15 سال نبرد با بيماری تومر سرطانی، پيوسته مصروف تحقيقات علمی، بشمول پژوهشهای کيهانی بود، که نگارنده درآن بخش علاقه ومعلومات، درحد فيصدی دانش وی ندارم.

نجيب فيضی از جنگ و خشونت؛ جهل و خرافات در تمامی اشکال آن بيزار بود. اتکای بيشترش به دانش های امروزی علوم و استدلال های علمی و منطقی بود.

هرزمانی که در بحث های علمی ـ سياسی با نسيم جويا شوهر همشيره اش و گاهی هم با پدرش وارد ميدان می شد؛ پيوسته طرفدار استدلال علمی و اقناع طرفين بود. وقتی قناعت حاصل نمی شد وعده ی روز بعد را پيشنهاد می کرد؛ اما اگر صحبتها به طرف جدال و زورگويی به پيش می رفت، آنگاه ادامه ی بحث را پايان می داد.

وی در بازی شطرنج بيشتر با کمپيوتر به درجه 10 بازی می کرد؛ در حالی که نگارنده از درجه 5 ـ 6 ؛ پيش نرفته است.

نجيب، بنا برداشتن استعداد ويژه، خواهران و جاويد برادر کوچک اش را نيز در آموزش زبان، رياضی ، فزيک، کيهان شناسی  وکمپيوتر در جايگاه اُستاد کمک می کرد.

نگارنده (6) نامه ای که در سال 2002، بخاطر الحاق فاميل و انتقال آنان از ايران به دنمارک؛ عنوانی وزير مهاجرين، رئيس پارلمان و نخست وزير دنمارک به زبان پارسی نوشتم؛ تمام اين نامه ها را نجيب به زبان انگليسی که معادل زبان پارسی درآن تسلط داشت برگردان و در کمپيوتر تايپ کرده به آدرس آنان ارسال می نمود، که در نتيجه درمدت کمتر از يک سال اعضای فاميل قبول و وارد دنمارک شدند.

نجيب "فيضی" به زبان های (پارسی ـ انگليسی ـ دنمارکی ـ روسی ـ پشتو ـ آلمانی و اردو) به درجه های متفاوت رده بندی شده ی بالا نبشته و صحبت کرده می توانست.    

اما:

 روزگار بی مروت، هرچه براو خواست کرد

 عشرت ناکرده را هم، انتقام از وی گرفت

خواست، وی تا همچو نرگس، چشم بگشايد به باغ

روزگار بی مروت، هرگزش فرصت نداد

شوربختانه که در سال 2006 هنگام پا گذاشتن در ميدان کار و ساختن زندگی، يک تومر لعنتی در سرش، همه برنامه های آينده سازش را نقش برآب کرد.

نخستين عمليات وی در همين سال؛ عمليات دوم درسال 2009 ؛ عمليات سوم در سال 2012 ؛عمليات چهارم در سال 2017 ، در بيمارستانهای دنمارک انجام شد. وی پس از هر عمليات علی رغم عوارض جانبی آن، با روحيه قوی دوباره به پا می ايستاد و شادمانه به زندگی می نگريست.

در اوايل اگست 2020 همين که پزشکان دنمارک از صحت يابی وی جواب مأيوس کننده دادند؛ در 2 سپتامبر به بيمارستان شخصی معروفی در شهر هانوور آلمان بستری شد و يک روز بعد از آن در 4 سپتامبر عمليات پنجم و پس از سپری شدن 26 روز ، در اول اکتوبرعمليات ششم در همين بيمارستان انجام پذيرفت. اما هيچ يک آن نتيجه مثبت علاج پذير را به بار نياورد.

سرانجام به تاريخ 24 اکتوبر دوباره به دنمارک منتقل و به تاريخ 25 اکتوبر 2020 چشم از اين جهان پر از درد و رنج فروبست و همه اعضای فاميل و دوستان اش را در سوگ و ماتم نشاند.

امروز ازآن تاريخ سياه در زندگی غربت زده ی مان سه سال می گذرد؛ اما دريغا که اين فرزند فرهيخته ی ميهن و خانواده ی بزرگ مان، همه ی اين دانش ها را با خود به زير خاک برد.

پدر و مادر وهمه اعضای فاميل داغدار را در غم و اندوه خرُد کننده ی ازدست دادنش، زمينگيرساخت.

اما، نجيب با خاطرات فراموش ناشدنی و انديشه های ماندگارش، در جسم و روان و قلب های پرتپش هر عضو فاميل، خانواده و همه رفقاء و دوستان دردمندش، زنده بوده و هميشه با ماست.

    فرزند عزيزم!

دروداعت گر نمُردم، عذر و تقصيرم پذير

خوب می دانی، که چون مجنون شدن، صد منزل است

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ای" شمس"من! ای ندای پوينده ی من ــ  ای نورمن! ای مشعل رخشنده ی من

راه دگری، نگارشم!، " ديد "! تو بود ــ  الهام تو شد، مسير آينده ی من

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

از فيض تو، من رهرو و پوينده شدم ــ  از دانش تو، به فکر آينده شدم

درس تو، به من طرز تفکر بخشيد ــ درغرُبت سرا، مرُده بودم، زنده شدم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

راهی بر رُخم " سپيده دم"! بکشادی ــ  رزم دگر!، از رسم کهن! بنهادی

با دست توانای تو، قد راست کردم ــ الحق تو به من راهبر و اُستادی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اُستاد نه به من؛ بلکه برای جمله بودی ــ  برخواهر و هر برادر جوينده بودی

هر پاسخ تو موج چو هامون! می زد ــ  بی شک، که تو چون گوهر رخشنده بودی

يادت گرامی و انديشه هايت ماندگار باد!

(عبدالواحد فيضی)