تیاتر کشور یتیم شد

محمدالله وطندوست

تیاتر کشور یتیم شد

 

استاد عبدالقیوم بیسد شخصیت فرهنگی و اجتماعی کشور دنیای فانی را وداع گفته به جاودانگی پیوست. استاد بیسد در بعد هنری چنان قامت افراشته است که سالها ضرورت است تا برافراشته قدی جاگزین وی شود و راه او را در هنر به کمال برساند.

رهروان و شاگردانش در عرصه تیاتر بیش از شمار است و همه آنان با جان و دل وی را دوست داشتند و یقیناً از نبود وی حسرت در دل دارند و برایش دعای خیر می کنند.

استاد بیسد بی تعصب و تبعیض هر آنکسی را که شمه یی استعداد هنری داشت به شگوفایی استعدادش مدد می رساند و تا حد توان می کوشید چنین شخص، شخصیت هنری خود را در جامعه دریابد و از طریق هنر مصدر خدمت به هموطنانش گردد.

استاد  شاعر با احساسی بود که در هر پارچه شعرش احساس خود را به حد کمال به خواننده و شنونده شعرش القا می کرد و آنان را با احساس خود شریک می ساخت. نه تنها در سرایش شعر استاد قابل قدر بود، بلکه در دکلمه اشعار از همقطارانش گوی سبقت ربوده بود و شنونده گانش را تا عمق احساس شاعر می کشاند

با مهربانی، صمیمیت و دوستی اطرافیان را گرویده ی خود می کرد و دیگران را به جانب خود می کشاند. استاد در بعد اجتماعی شخصیت نادری بود که امروز ما از کمبود چنین شخصیت ها رنج می بریم. بی دریغ به انسان احترام می گذاشت و بدون تبعیض و تمایز با همه برخورد انسانی داشت. او با اطفال چنان برخورد داشت که با بزرگسالان، با زن چنان برخورد می کرد که با مرد داشت. یعنی همه را انسان قابل احترام و برابر خود می دانست. کهتری و مهتری را در روابط اجتماعی نمی پذیرفت. خلاصه انسان وارسته یی بود که با عشق و محبت به دیگران ، فارغ از وسوسه جاه و مقام می زیست و چگونه زیستن را نه با حرف که در عمل به دیگران می آموخت

با استاد عبدالقیوم بیسد از زمانی که در عرصه فرهنگی کشور مصروفیت داشتم از نزدیک آشنا شدم. در اولین برخورد دریافتم که با نادر مردی روبرو هستم که انسانیت را در کمال با خود دارد و چون اشعه خورشید بر اطرافیان محبت و صمیمیت را نثار می کند. بار ها در مجالس رسمی و جلسات کاری استاد  را با صفات عالی و انسانی دیده ام. زمانیکه در وزارت اطلاعات و کلتور مسولیت بخشی را داشتم که استاد نیز در همان بخش مصروفیت داشت، از نظریات وی در پیشبرد امور سود جسته ام و با تطبیق طرح های هنری وی متوجه شدم که استاد در جوهر خود چیزی دارد که بسیاری ها فاقد آن اند.

بعد از سقوط حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان، در شمال کشور باز هم در عرصه کاری رابطه داشتم. استاد همچون هزاران هموطن بیجا شده از نظر اقتصادی در مضیقه جدی قرار داشت. اما هیچگاه ازین نگاه شکایتی نمی کرد. دوستان استاد بالاخره او را راضی کردند که از رهبری جنبش تقاضای کمک نماید و درخواست او را به رهبر جنبش ملی اسلامی افغانستان رسانیدند. رهبر جنبش به مسؤول مالی هدایت داده بود که به استاد به صورت مشخص به زودترین فرصت کمک صورت گیرد. چندین باری که خوداستاد و یا یکی از ارادتمندانش ورق را نزد مسؤول مالی برده بودند او با بی پروایی و با اعتنایی به آینده موکول می کرد. سرانجام استاد از خیر کمک منصرف می شود و ورق را در جایی نگاه می دارد. بعد از مدت ها تصادفا ملاقات استاد با رهبر جنبش میسر می گردد. رهبر جنبش از استاد در مورد دریافت کمک سوال می کند. استاد در جواب می گوید شما مرا بدون سلسله مراتب به جایی فرستادید که در آن مقام رسیدن کار همچون من نیست. بایست انسانی همچون مرا به جایی معرفی می کردید که می توانستم به آسانی به آنجا می رسیدم و هدایت شما را می رسانیدم. رهبر جنبش در همان لحظه به مسؤول مالی هدایت می دهد که کار استاد را به زودترین فرصت انجام دهد. از استاد نیز خواهش می نماید که ورق را هرچه زودتر به مسؤول مالی جنبش بسپارد. استاد حاضر نمی شود که دوباره به چنان شخصی مغرور و خود خواهی مراجعه نماید. یکی دو روز بعد شخص مسؤول مالی در منزل استاد کمکی بیشتر از هدایت رهبر را می رساند و تقاضا می کند که حد اقل با پرزه خطی از وصول کمک اطمینان دهد. استاد بی اعتنا به کمک ، به مسؤول مالی می گوید من چون حالا کمکی نخواسته ام می توانی این کمک را با خود برداری و از من تقاضای رسید نکنی. تلاش مسؤول مالی به نتیجه نمی رسد و بالاخره در ملاقات دیگری رهبر جنبش با تقدیم کمک نقدی از جریان قبلی جویا می شود. استاد می گوید به لطف شما مسؤول مالی از جایگاه خود پایین آمد و هدایت شما عملی شد

بعد از این جریان استاد در لیسه فردوسی کود و برق مزار شریف به تدریس ادبیات دری آغاز کرد و از معاش تدریس امرار حیات می کرد. بعدها در مزار شریف استاد به روال قبلی در ریاست هنر های جنبش باز هم به تربیت هنرمندان همت گماشت و در عرصه تمثیل عده یی را تربیت کرد

استاد عبدالقیوم بیسد منحیث پدر تیاتر افغانستان و منحیث شخصیت بارز فرهنگی سالهای متمادی در این عرصه کار کرد و در درامه های مختلف نقش آفرینی داشت. نقش های خود را چنان استادانه بازی می کرد که در هیچ نقشی جا گزین وی پیدا نمی شد. این که او را پدر تیاتر افغانستان لقب داده اند محصول تلاش و پیگیری سالهای متمادیست که استاد از زنده گی خود در این عرصه مایه گذاشته و بدون چشم داشت به امتیازات مادی، به کار خلاقانه خود ادامه داده است.

مرگ چنین شخصیتی واقعاً ضایعه بزرگ برای کشور است. بایست از جانب حلقات فرهنگی کشور ابعاد مختلف شخصیت استاد مورد بررسی قرار گیرد و تجربه طولانی استاد به جوانان هنر جو و هنر آفرین تفهیم گردد تا باشد که مشعل فروزانی را که استاد بیسد بر افروخته بود جوانان با استعداد کشور فروزان نگه دارند و راه وی را تعقیب دارند

در حالی که نبود استاد را ضایعه جبران ناپذیر می دانم و نام و راه او را جاودانه می خواهم

روح استاد شاد و جایگاهش فردوس برین باد!