با "بابای" خویش چه کردید که حالا با "برادر" بکنيد؟

با "بابای" خویش چه کردید که حالا با "برادر" بکنيد؟
عطا صفوی
اینکه روی چه علتی به تدریج به نوحی این رسانه ها خصوصا "افغانستان انترنیشنال" که در حقیقت خاله و یا پسر خاله حضرت بی بی سی میشود و آنهاییکه این سرزمین را به گند کشیدند و در رده های بالای آن نظام فراری و رژیم متععصب قبیلوی قرار داشتند به پرده تلویزیون آورده میشوند و میخواهند به شکلی اشکال اینها را همچون موسیچه های بیگناه برائت بدهند. اینکه در عقب این همه داستان ها چه رازی نهفته است دقیقا من نمیدانم.
باورکنید امروز وقت کافی داشتم و خواستم پای صحبت این جوان به "اسم سمیع سادات" بنشینم و از ابتدا تا انتها به گفته های شان گوش بدهم؛ با اینکه اندکی زمانگیر بود؛ اما از ابتدا متوجه شدم وقتی ایشان اسم بابایی خویش را را به زبان می آورد که از آغاز صحبت تا آخر قریب 25 مراتبه "رییس صاحب جمهور" گفت و تکرار میکرد که تو گویی دهن اش پر از لعاب عسل با گفتن "صاحب" پر است؛ و از همه جالب اینکه وقتی ایشان حال و حکایت میکردند٬ توگویی در پهلوی کدام نخود فروشی با ایشان در کنار جاده ای نشسته اید که از زندگی شخصی و از روزگار خود برایت قصه میکند و اندکی گله مندی از بابایی خویش دارد و قطعا از دنیا بیخبر است؛ نه اینکه به مثابه یک جنرال و آنهم قوماندان عمومی عملیات خاص و فرمانده کل امنیت کابل. اینکه این پست های خدا دادی را چه کسی و چرا داده است و بارها٬ هی "افغان و افغان" میگفت معلوم است...
آقای سادات باید بداند که این مردم ذهنیت شان تا این اندازه فرسوده نشده است که در مدت هفت ماه همه چیز را فراموش کرده باشند، اگر چنین چیزی هم بوده باشد ولی ذهنیت تاریخ پابرجا است.
از همه جالب اینکه آقای سادات فقط با سخنان عاطفی و مهربانانه همچون فرزند بابا از بابایی خویش فقط گله دارد و بس؛ اصلا محکومیتی در کار نیست.
این بحث و گفتگو زمانی خنده آور میگردد که خبر نگار و یا نطاق برنامه از وی میپرسد و به نحوی میخواهد این را برأت بدهد؛ مگر شما در جریان نبودید که رییس جمهور فرار کرده؟
آقایی سمیع سادات به شکل بسیار عادی پاسخ میدهد. «نخیر نی! و به ادامه میگوید: نه تنها در جریان نبودیم٬ بلکه یک و نیم ساعت بعد فهمیدیم که رییس صاحب در خاک ازبیکستان هستند و گله ما همین است که رییس صاحب ما را خبر نکرد...». بهه بهه!!
ضمنا این بخش صحبت آقای جنرال کاملا {با} نگرانی راز های دیگری را برملا میکند؛ مثلا اسم قسیم خان، علیزی، اسد خالد و پیتر قوماندان امریکایی ها که پنتاگون از جریان خبر و پیهم با ایشان در تماس بوده٬ {یاد اوری و) به ذکر زبانش تبدیل شده بود... {و اما} نه نامی از وزیر دفاع بیکاره میبرد و نه از کس دیگری...
خبرنگار بازهم از وی در مورد اینکه گویا دفاع از جبهه مقاومت مینماید پرسان میکند:
آقای سادات! مردم از شما میپرسند که شما تانگ؛ توپ و طیاره داشتید ولی نتوانستید از خود دفاع کنید؛ پس چگونه میتوانید از مقاومت دفاع کنید و چگونه مردم به شما اعتماد کنند؟
پاسخ:"مردم حق دارند که این سوال را کنند؛ ولی شما میدانید دریک کشور"دموکراتیک"! نمیتوان بدون اجازه مسؤولین ملکی هیچ نوع اجرآتی داشته باشید و ما مقید به دستور هستیم".
دقت کنید که این جنرال چند ستاره یی فراری، یک رژیم فاشیستی و متعصب را هنوز که هنوز است؛ دموکراتیک میداند و یا هم ممکن است درکی از واژه ی دموکراتیک نداشته باشند.
حالا به گفته خودشان گذشته را صلوات و اینکه گفته اند "مقاومت در سراسر افغانستان علیه طالب آغاز گردد"؛ کاری است شریفانه و سخن شان به دٌر تبدیل گردد و به فال نیک میگیریم و هیچکسی هم علاقه مند به منفی گرایی نبوده و نیست، در صوتیکه کدام قمار دیگری {ویا هم دست های خونین جلادان جهانی – سپیده دم}٬ نبوده باشد. نشود خدای ناخواسته اینکه به بابایی خویش چیزی نکردند و اگر کاری انجام دادند و سکوتی نمودند؛ روی یک دستور قبلا تنظیم شده بوده؛ امید است حالا به برادر چنین کاری را انجام ندهند و نشود و در عقب این همه سناریو ها؛ اتمر و امرالله {برای آغاز پرده ی دوم بازی های امپریالیستی – سپیده دم}؛ قرار داشته باشد.