پسلرزه های چرایی نابودی زبان فارسی در خراسان زمین هولوکاست انگلیس در برابر زبان فارسی.
نوشتهی محمدعثمان نجیب
پسلرزه های چرایی نابودی زبان فارسی در خراسان زمین هولوکاست انگلیس در برابر زبان فارسی.
انگلیس زبان های ملی افغانستان را در برابر هم قرار داد.
بخش سوم
تشکیل پاکستان و پسا از آن تشکیل بنگلهدیش درست زمانی توسط انگلیس صورت گرفت و بدنه هایی از افغانستان را جدا کرد که سنگینترین آسیب را به تمام پیکره های افغانستان امروز وارد کرد.
بحث زبان یکی از آن جمله بود. ترفندی که انگلیس برای از میان برداشتن زبان فارسی به کار بست. مقارن بیست قرن پس از اولین گامگذاری جواسیسش در ساحل هند بازدهی رساند نه تنها زبان فارسی که زبان اردو را نیز دچار ناملایمات کرد. تا آن جا که سر انجام زبان انگلیسی زبان اول هند برتانوی شد و گام ها برای شکست و ریخت دادن زبان فارسی فراتر از مرز های برداشته شدند و از کرانه های دور برای ناکرانمند سازی سوی خراسان دیروز و افغانستان کنونی عبور کردند.
ولی در میانهی راه بود که انگلیس فکر کرد تا دیر نه شده هم زبان فارسی را از خراسان زمین برچیند و هم برابر هم قرارگیری زبان های پشتو و فارسی را کلید بزند.
این کار انگلیس را بر آن داشت تا پس از هند فارسی ستیزی را از پاکستان نو تأسیس و ایجاد ایالت خیبر پښتونخواه به مرکزیت پشاور کلید بزند. این کاری بود که بسیار زود نتیجه داد.
شاهان روی کار بوده یا روی کار آمدهی پشتون بهترین گزینه هایی بودند برای رهگیری آن برنامه ها. ارچند همه شاهان پشتون نه توانستند یا نه خواستند برضد زبان فارسی کاری از پیش ببرند؛ ولی این اقدام انگلیس بیکارایی هم نه بود.
زبان فارسی در بیشترین دربارهای شاهان پشتون همهگیر بود و تا آنجا، که عبدالرحمان خان تاجالتواریخ خود را به زبان فارسی نوشت. یا سراجالتواریخ تحت دیدگاه و مدیریت مستقیم مقامات شاهی پشتون اما فارسی نوشته شد یا تاریخ احمدشاهی به همینگونه. یا سردار محمد افضل خان پدر عبدالرحمان سکهی خود را به فارسی ضرب زد و نوشت:
دو فوج مشرق و مغرب ز هم مفصل شد ـ امیر ملک خراسان محمدافضل شد
یا در زمان امانالله خان همه امور فارسی بود. با همین زبان فارسی رو در روی زبان فارسی قرار گرفتند. نوشتن نظامنامهی ناقلین امانالله خان گواه ماست. آن سوی کار انگلیس راحت نه بود و هم برای زمینگستری های خودش و هم برای زبانگستری انگلیسی از روش تفرقه بیانداز و حکومت کن، هرکاری که خواست انجام داد تا زبان فارسی را در تنگناه قرار دهد. نوساناتی که زبان فارسی با آن دست و پنجه نرم کرد، با آن که زبان فارسی از چند تاخت و تاز تندرست سر بر آورد، اما به هیچ فرنامهیی بدون آسیب پذیر نماند.
این یک دروغ ویژه است که بگوییم فارسی بی هیچ آسیبی زندهگانی گذرانده است. واژه های جا افتادهی انگلیسی و بیشتر عربی در زبان فارسی ایستایی داوشی ماست. افزون بر آن دشنه های خلنده بر پیکر زبان فارسی از سوی خودی های زبان های دیگر هم نفس های زبان فارسی را به گاهی کوتاهی رساند. اما نتوانستند آن را از پا در آورند، گاهی که امیرعلی شیرنوایی به زبان عربی کتاب محاکمةاللغتین خود را بر نا همسویی باز بان فارسی نوشت، از واژه های زبان فارسی به زیان زبان فارسی بهره جست و زبان خودش را برتر از بان فارسی دانست. یا گاهی که همچشمان یا خُردهگیران با نوشته های فخر رازی، در افتادند، ردنامههایی بر او نوشتند و نوشته هایش را سوزاندند.
هولوکاست انگلیس در برابر زبان فارسی!
بخش چهارم:
زبان فارسی درست زمانی در هند به فروپاشی رسید که هنوز افغانستانی وجود نه داشت و مرز های شرقی کشور امروزی ما تا هند برتانوی میرسیدند. پاکستانی، بنگلهدیشی، قبایل آزادی به خیبر پښتونخواه و خان های مفتخوار و دو سرهیی به نام خان عبدالغفار خان و خان عبدالولی و ده ها خان های لمیده در بستر گنداب دهن های شان وجود نه داشتند. مرز های غربی کشور تنها منتهی به خراسان زمین بودند و ایرانی هم نه بود و مرزهای شمالی خراسان هم فراتر از مرز های امروزی بودند.
نظام های سیاسی مستقر در حوزهی بزرگ جغرافیای تمدنی دیروز به نام های آریانا و خراسان و گاهی باختر زمین یاد میشدند. سلسلهی حاکمیت های بومی تا سقوط صفویان همه از خراسانیان و آریایی ها بودند. حاکمیتی به نام پشتون وجود نه داشت.
ظهور شخصی به نام میرویس هوټکی!؟
در کندهار و دامنهی اختلافات مذهبی ناشی از بیداد حکومت شیعهی صفویان برگبرندهیی به دست میرویس خان داد، که در تفاهم و مذاکره با زمامداران عربستان آن زمان و تحریک مردم محل برای اسقاط نظام فارسی زبان صفوی ها در ایران برتری حاصل کند.
این مؤفقیت برای اولین بار نصیب یک شخص گویا پشتون تبار از خراسان زمین و استان کندهار شد. برخلاف گفته های جعلی تاریخ سازی، میرویس اصلاً پشتون هم نه بود و از سوی مادر اوزبیک تبار و پدرش شناسهی تاجیکی داشت و منابع مختلف از جمله برگردان تاریخ نویسندهی افسر سویدنی (غلام یا بردۀ میرویس)..۱۷۲۴ م توسط محترم دکتور لعل زاد... لندن – ۲۰۱۲ م و بخشی از کتاب ما همه افغان نیستیم اثر ماندگار استاد غلام محمد محمدی و نگاشتهی منتشرهی تارنگاشت شبکه اطلاع رسانی افغانستان به کد خبری شماره ۱۵۶۴۶۷ در ساعت ۱۶:۵۴ تاریخ. ۲۴/۹/۱۳۹۷
میرویسخان نه هوتکی است، نه غلجایی، نه قندهاری و نه نام مادرش «نازو انا» بوده، بلکه نام مادرش «گِنی» ازبیکتبار و پدرش فرغانهیی(تاجیکستانی) بوده است.
البته که در پژوهش های زیادی تازه به دست آمده این مورد نه تنها در مورد میرویس که در مورد بیشترین شخصیت سازی های دروغین منتسب ساخته شده به پشتون افشاء گردیده است. نگارنده پسوند صفت خان هم برای میرویس به پیروی از عرف موجود و حاکم در قبایل پشتون کندهار داده شده باشد.
چون تاریخ تاجیک تباران کمتر این پسوند ساختهگی را کار برده است. به هر رو هر موردی را که معیار داوری یا پژوهشی قرار بدهیم میرساند که زبان فارسی در خراسان زمین با پهنای وسیع و ژرفای عمیق از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب جغرافیای دیروزش تنها زبان عام و رابط میان مردمان، دربارها، گفتومان ها و تمدن های اعصار بوده است. استیلای انگلیس بر ضد زبان فارسی در انگلیس آتش خُفتهیی بود که زبانه میکشید تا هر چه غیر انگلیسی است را نابود کند.
هیچ تاریخی تثبیت نه کرده که زبان فارسی از دوران آغاز حکمروایی گذشتهی میرویس و احمدشاه ابدالی تا امروز کاربردی در دربار ها و اجتماعات نه داشته بوده باشد. بل همه تاریخ ها تا آنجا گواهی میدهند که شاهان پشتون هم بیشتر فارسی گو و فارسی دوست بودند تا پشتو دوست بودن.
خاندان یحیا که نزدیک به شصت سال در افغانستان پادشاهی و جمهوری کردند به شمول ظاهر شاه با آن که پشتون بودند، پشتو نه میدانستند. البته این پشتو نه دانستن آنان سبب نه میشد که آنان دست از مقابله های بدون نتیجه با زبان فارسی و فارسی ستیزی بردارند.
هدایات، فرامین، قوانین، مدال های شان را به زبان فارسی برضد فارسی مینوشتند و ضرب میزدند. مانند مدال سرکوب اشرار! شمالی که در زمان نادر غدار و پس از او هم اعتبار داشت. یا نظامنامهی ناقلین امانالله که پشتون های جنوب و جنوب غرب را تشویق میکرد تا در برابر گرفتن امتیازات بلند به شمال افغانستان نقل مکان کنند، یا تلاش های بیوقفه و ناکام محمود طرزی، حمیدگل مهمند، عبدالرحمان خان، عبدالحی حبیبی و فرهنگسرای عمدتاً پشتون محور برای جاگزینی سراسری زبان پشتو به جای زبان فارسی و صدها از این مورد که در زمان کرزی و غنی به اوج خود رسیدند. تا آن جا که کرزی در جلسهی رسمی نوبتی کابینه غیر مستقیم حکم داد تا بازدارندهگی هایی فرا راه زمینه های رشد زبان فارسی در جامعهی افغانستان عملی گردند و زیر نام جلوگیری از کاربرد واژه های بیگانه در فارسی از واژه های اصیل افغانی خواست این اقدام خود را اثرمند بسازد که جایی را نه گرفت.
زبان فارسی دشمنان پنهان و عیانی در میان خودی ها هم داشت از بیگانه ها که گلهیی نیست.
مثلاً در بهترین حالت بزرگان شعر و ادب فارسی در افغانستان به مداحان دربارهای پشتون سیاسی تبدیل شدند. آنان یا داستانپردازی ها و یا سرایش های ستایشگرانه در وصف شاهان داشتند.
کاتب هزاره، استاد خلیلالله خلیلی، استاد بیتاب و دگران کسانی بودند که در دربارهای شاهان پشتون مدیحهسرایی میکردند. چون بحث ما در مورد نقش شاهان و سیاسیون پشتون بر ضد زبان فارسی است از پرداختن به جنایاتی که دگران به زبان فارسی کردند میگذریم.
مثل سلطان محمود غزنوی که از او به عنوان شاه فرهنگپرور یاد میشود، فردوسی بزرگ را از دربارش راند و وعده هایش زیرپا گذاشت. درست وقتی هدایا را برای فردوسی فرستاد که همان روز جنازهی فروسی را برای دفن کردند میبردند. دارو درست رسید آنگاه که بیمار بمرد.
گرچه گاهی برخی شاهان پشتون بار باری سرود سرایان فارسی را نوازش هم میکردند. اما آن حالات بستهگی کامل به برخورد های شخصی و سلیقهیی آنان داشت. چنانی که آقای ضیا شهریار در یک توئیت شان چنین نوشته اند:
"ظاهرشاه، پادشاه پیشین که لقب بابای ملت را دارد، همراه با استاد خلیلالله خلیلی، شاعر نامدار افغانستان در سال ۱۳۳۸ در کلبه مخفی بدخشی در بدخشان. مخفی میگوید:
بشکند دستی که خم در گردن یاری نشد ـ کور به، چشمی که لذتگیر دیداری نشد
یعنی ظاهرشاه با علاقهی زیادی به دیدار مخفی بدخشی در بدخشان رفته بود. مخفی بدخشی با سرودهیی هم شاه را خوش آمد میگوید و هم به گونهیی او را نقد میکند تا چرا یک شاه بیخبر است و از بدخشان خبری نه دارد".
یا تاریخ گواهی میدهد که نامدارانی چون خواجه عبدالله انصاری فارسی زبان هم در آتش سوزی آثار فارسی و تضعیف زبان فارسی نقش کمی از محمدگل مهمند پشتون سیاسی نه بود. در رخ نامهی تاریخ اسلامی به نقل از چهار مقالهی عروضی سمرقندی چنین میخوانیم:
رخنامهی تاریخ اسلامی در ۲۶ اوت ۲۰۲۱ مینویسد:
"خواجه و مریدانش؛ اندر حکایت کتابسوزی در کتاب چهار مقاله عروضی سمرقندی، حکایتی آمده است در باره دشمنی شدید خواجه عبدالله انصاری با فیلسوف و طبیبی در شهر هرات.
این طبیب دانش بسیار داشت و بیماری های صعب را نیز علاج می کرد و نزد مردم محترم بود. ولی
" شیخ الاسلام عبدالله انصاری با این خواجه تعصب کردی و بارها قصد او کرد و کتب او بسوخت".
از قضا یک بار خواجه بیمار شد و بیماری اش به درازا کشید و درمان نشد. خواجه چون خود روی مراجعه به طبیب حاذق شهر را نداشت، نمونه اش را ناشناس نزد طبیب فرستاد. او نیز که پی به ماجرا برده بود، آن را بررسی کرد و راه درمان او را به فرستاده اش آموخت و در آخر گفت:
" خواجه را بگویید که علم بباید آموخت و کتاب نباید سوخت".
خواجه راهی را که طبیب گفته بود، به کار بست و شفا یافت، اما توصیه او را به علم آموختن و کتاب نسوختن به گوش نگرفت. افسوس که سبکسری های امثال خواجه را پایانی نیست. مریدان خواجه امروز هم دشمنان دانش اند؛ علم نمی آموزند و کتاب می سوزند."
فارسی در افغانستان چنانی مورد حملات چهارسویه قرار گرفت. تا آنجا که امیرعلی شیرنوایی هم دست و استین بَر زد و کتاب محاکمةاللغتین خود را برضد زبان پارسی نوشت. این آقا تا جایی تاخت که با استفاده از واژه های زبان فارسی فارسی را دادگاهی کرد. این کتاب که توسط برگرداننده های زیادی به زبان فارسی برگردان شده است، تبعیض آشکارای نوایی را در مورد زبان فارسی نشان میدهد تا مرز نوردیدن بلند اندیشی زیان ترکی چغتایی بر زبان فارسی.. یکی از بنگاه های نشراتی که این کتاب را برگردان کرده است، تارنمای کتابناک ایران است.
این تارنگاشت نویسندهی کتاب را امیرعلیشیرنوایی و برگردانندهی آن را تورج خان گنجهیی و ویراستار آن را حسین محمدزاده صدیق میگوید و کوتاه مینویسد:
"کتاب حاضر، ترجمهای از کتاب «محاکمه اللغتین» امیر علیشیر نوایی است که در آن کیفیت دو زبان ترکی و فارسی، اثبات برتری زبان ترکی بر فارسی، مورد بحث قرار گرفته است. این ترجمه دارای: چاغاتابی، آوانویسی لاتین و برگردان تورکی آذری به همراه ترجمهفارسی بخش «تورخان گنجرای»، «محاکمه اللغتین» است. لازم به ذکر است در صفحات نخستین کتاب شرح حالی مختصر از نگارنده ـ «امیر علیشیر نوایی» ـ نگاشته شده است."
یکی از بدبختی های اجباری تحمیل شده بر اجتماع افغانستانی های امروز در برابر زبان فارسی دری همان دروغبافی هایی به نام مصطلحات ملی است که هیچ گونه ارزش حقوقی و قانونی نه دارند؛ ولی در همه هست و بود مردم ریشهی جبر پذیری تنیده است. جاگزینی نام های کامل پشتو به جای نام های فارسی در اسکناس های مروج، نام های وزرات خانه ها، شهر ها، شهرستان ها، دهکده ها، دانشگاه ها، دانشکده ها، لوایح و مقررات نظامی و نظامنامه های عسکری و رتب علمی و مسلکی و محلات در سراسر کشور از این اقدامات بنیادبرانداز بر صد زبان فارسی است.
( مقالهی حقیر در این مورد را دربارهی جنایات دولت ها بر ضد زبان فارسی را زیر عنوان آکادمی علوم گهوارهی شرارت بخوانید).
این اقدامات درست زمانی صورت گرفته اند که بیشترین فارسی نویسان پشتون آگاهانه یا ناخودآکاه خدماتی به زبان فارسی کرده اند. برخی آنان مثل سلیمان لایق، عبدالحی حبیبی، غرزی لایق، شیخ فقیرالله حصارکی جلال آبادی، علامه حبیب الله، محقق قندهاری، امیرعبدالرحمان خان افغان، خاطراتش را به فارسی مینویسد، احمدشاه درانی به فارسی شعر میسراید و شاه شجاع هم چنان به فارسی سروده هایی دارد.
دهها عنوان کتاب به فارسی در عهد هرکدام اینان چاپ شده اند، جمعی از اهل قلم، به قول قدما، ذواللسانین(دو زبانه) هستند که در هر دو زبان پشتو و فارسی(دری)، فارسی و اردو(همچون غالب دهلوی) فارسی و ترکی (مانند بیرام خان، خان خانان و …) آثارشان را خلق کرده اند.
به عنوان نمونه، بنا به نوشتۀ مرحوم عبدالحی حبیبی، سردار هارون خان (۱۱۵۰ تا حدود ۱۲۰۰ﻫ .ق) دیوانی در حدود ۴۵۰۰ بیت به زبان دری (فارسی) دارد، و بیشتر به پیروی از حافظ و سعدی و صائب و جامی و قاسم انوار و کمال خجندی و… سروده شده:
زفیض مصرع "سعدی"سخن شد رام من هارون ـ که چون گرد رم آهو، نگاه اورمید ازمن
به همین گونه تعداد زیادی از پشتون های داستان پرداز مانند استاد اکرم عثمان بوده اند که خدمات ماندگاری به زبان فارسی کرده اند. البته که آنان به صورت کل جانبداران زبان فارسی نه بودند.
چنانی دکتر اکرم عثمان در داستان مرد و نامرد خود نتوانسته عقدهی تباری و زبانی اش نسبت به
امیر حبیبالله خادم دین رسولالله را پنهان کند و برعکس از امان الله بسیار با شکوه یاد کرده است.
من مفتخرم که نقدی اندرین باب هم نوشته ام.
زبان فارسی که آماج حملات گسترده قرار گرفته است، یک کمبود اندرونی خودش را هم دارد که بیشترین صاحبان قلم و قدرت زبان فارسی منزلت و مرتبت زبان را نه دانسته و به شکوه آن طور بایسته کار نه کرده اند.
دکتر محمدکاظم کهدویی، استاد بخش زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه یزد ایران در مقالهیی زیر نام فارسی نویسان در تارنگاشت «پامیر» به شناسایی چند شاعر و نویسندهی پشتون فارسی نویس میپردازد.
فکر میکنم هر یک ما بایستی برای تقویت زبان فارسی چنان ساعی و کوشا باشیم که برای نفس کشیدن ما میباشیم. جدا سازی زبان فارسی از آمیختهگی با زبان عربی کاریست دشوار و زمانگیر.
به گفتهی همه بزرگان ادب و فرهنگ از جمله محترم عزیزالله آریافر شاعر و دانشمند زبان فارسی، دشمنی با زبان فارسی را کار استعمار میدانند. ایشان در یکی از نوشته های شان مینویسند:
«مخالفت با زبان پارسی بخشی از یک طرح سابقهٔ استعماری ست که در راستای تفرقه و چند پارچه سازی اقوام منطقه صورت می گیرد. فارسی مشخصن نه زبان فارس های ایران است، نه زبان فارسیوان های افغانستان و نه زبان تاجيک های چین و فرارودان؛ فارسی یک زبان قومی و تباری نیست؛ زبان تمدنی و بین الاقوامی است. فارسی به همان اندازه که زبان شاه اسماعیل سامانی و سلطان غیاث الدین غوری ست، زبان سلطان محمود غزنوی و احمدشاه ابدالی نیز هست. شاید هیچکدام به اندازهٔ سلطان بزرگ غزنه در توسعه و گسترش این زبان نقش نداشته باشند.
بنائن هر نوع مخالفت نافرجام با زبان فارسی، که در راستای راهبردهای استعماری صورت می گیرد، مخالفت با تاریخ، فرهنگ و زبان مشترک کل اقوام آریایی و غیر آریایی منطقه است. آنهایی که با فارسی مخالفت می کنند، نخست خود را با آن شاهان بزرگ مقایسه کنند، سپس علم دشمنی را با این زبان زیبا برافرازند!»
میدانم که برخی ها جُستار های زبان شناسی ما را به دین و مذهب و عرفان وابسته نه کنند.
خدمات نا حقی که دانشمندان پارسی برای تقویت زبان عربی کرده اند، خود عرب به زبان خود نه کرده. گمان هم نه داریم که ما در صد ها سال دیگر هم از ادبیات مشترک شدهی عربی فارسی رهایی یابیم.
اما وای برای برخی ها؛ بدانید که زبان تنها وسيلهی افهام و تفهیم نيست. جنگ دنیا، جنگ زبان است. چرا فارسی زبان بینالمللی نه میشود؟
ادامه دارد