چیستی تغییر اجتماعی و دگرگونی اجتماعی 

غفار عريف

 چیستی تغییر اجتماعی و دگرگونی اجتماعی 

             بر پایه رهنمونی دانش جامعه شناسی نوین، برای رهایی از یک بحران همه گیر سیاسی و اجتماعی ( بی ثباتی سرتاسری و نا امنی فزاینده) و بیرون شدن از وضعیت بسیار دشوار اقتصادی؛ ضرورت وارد آمدن یک تغییر اجتماعی ژرف و دگرگون کننده در جامعه، پیش می آید که در فرایند یک پیکار سخت و سنگین بین هنجارهای کهنه و نو، وقوع می یابد. 

         در دانش جامعه شناسی نوین میان معنا و مفهوم تغییر اجتماعی و دگرگونی اجتماعی، تفاوت وجود دارد:

          تغییر اجتماعی پدیده های قابل بررسی و قابل رویت در یک مدت زمانی کوتاه است که باید در روند تاریخی یک کشور کارگر افتد؛ لیکن دگرگونی اجتماعی در یک دوره ی دراز مدت که یک نسل و یا شاید چند نسل را در بر گیرد، رخ می دهد؛ از این رو بررسی آن وابسته به بررسی تاریخی جامعه می شود.

           دگرگونی اجتماعی، یک پدیده ی پایدار و همیشگی ست که ساختار زیربنایی نهاد های اساسی را با موقعیت های اجتماعی در درازای یک دوره ی زمانی، تغییر می دهد و محیط جغرافیایی (فزیکی) ، نهاد سیاسی (سازمان سیاسی)، فرهنگ و مذهب در وقوع یافتن آن تأثیر می گذارند.

          پروفیسوراستفان واگو(Steven Vago) تغییرهای اجتماعی را این گونه تعریف کرده است: 

          فرایند جایگزینی کمی و کیفی پدیده های اجتماعی که شاید با برنامه و یا بی برنامه باشند، به جای پدیده های اجتماعی که پیشتر از این جایگزینی، بر زندگی مردم خط و نشان می کشید و دارای چهار وجه است:

         - سطح تغییر که هدف آن بر بنیاد بخش بندی به فردی، گروهی، سازمانی، نهادی و جامعه، تعیین می شود.

        - هویت تغییر یا همان پدیده اجتماعی که تغییر پیدا می کند مانند کنش های متقابل، ساختار توانایی (اقتدار)، گنجایش تولید و آراستن قشر بندی.

       - دوره زمانی که زمان های فرایند تغییر، از آغاز تا هنگام پذیرفته شدن و پایداری تغییر را در بر می گیرد.

      - جهت تغییر که معنای سمت حرکت تغییر را می رساند. این حرکت می تواند پیش رونده باشد و یا پس گرایانه.

      پروفیسور واگو، در وارد آمدن تغییرهای اجتماعی این شاخص ها را تأثیر گذار دانسته است:

      نفوس (جمعیت)، تضاد اجتماعی ، جبر اجتماعی، نوآوری ها، نظام قانونی، فشار ساختاری

(کشمکش و ناسازگاری میان برخی نهاد های نظام اجتماعی). 

     گی روشه (به فرانسوی Guy Rocher) استاد دانشگاه و جامعه شناس کانادایی، تغییراجتماعی را تغییری تعریف کرده است که قابل رویت باشد و از نگر زمانی زودگذر نباشد و بر ساختار و وظایف سازمان اجتماعی یک جامعه تأثیر بگذارد و روند تاریخی آن را دگرگون کند.

     جامعه شناسان، تغییر اجتماعی را به گونه ها رده بندی کرده اند:

    ۱- رادیکال (بنیادی)، این تغییر در ویژگی با ماهیت اساسی یک جامعه، سازمان سیاسی، دسته بندی های سیاسی و اجتماعی، به شکل گسترده رخ می دهد.

    ۲- اصلاح طلبانه (ریفورمیستی)، تغییری است که دولت، نهاد قانون گذاری، سازمان های سیاسی، دسته بندی های سیاسی و اجتماعی برای حل مشکل پاره ای از مسایل اجتماعی و یا درون ساختاری دست به آوردن سلسله ای از تعدیل ها در آیین نامه و برنامه های کاری خود می زنند که گستردگی نداشته و کمتر دگرگون کننده است.

      ۳- گذرا، تغییری است که در فاصله های زمانی مشخص رخ می دهد، بسیار ناچیز است و تأثیر زودگذر بر جامعه، سازمان های سیاسی و دسته بندی های اجتماعی می گذارد. 

      تغییر های اجتماعی را با کاربرد واژه های دیگر نیز رده بندی کرده اند که اگر شرح داده شوند با رده بندی بالا، کدام تفاوتی ندارند:

                  ۱- درون زا، برون زا، ترکیبی.

                  ۲- با برنامه و بی برنامه.

                  ۳- روبنایی، زیربنایی.

 

      کارل مارکس منشای واقعی تغییر اجتماعی را وابسته به برخورد منافع انسان ها دانسته است که از نابرابری های اجتماعی سرچشمه می گیرد. از دید مارکس تنها منافع و علایق اجتماعی انسان ها در جامعه است که به آنان انگیزه می دهد و آنان را وادار می کند که دست به کار شوند و وضعیت را به سود خود تغییر دهند، نه نظریه پردازی ها و دلایل من دراوردی و انتزاعی.

      به سخن مارکس، منافع اجتماعی انسان ها را پایگاه اجتماعی آنان در جامعه تعیین می کند.

اگر وضعیت اجتماعی آرامش و آسایش را از مردم گرفته است، پس باید در پی تغییر دادن وضعیت اجتماعی برآمد و منافع همگانی خود را به دست آورد.

       آنچه مارکس بر پایه دانش جامعه شناسی نوین و انقلابی، با خرد ورزی از تغییر وضعیت اجتماعی سخن گفته است، معنای دگرگونی اجتماعی را می دهد که توده های مردم بر بنیاد منافع و پایگاه اجتماعی خود در آن انبازی می کنند.

       با تکیه بر دیدگاه مارکس که هر جامعه بر شالوده ی یک ساختار اقتصادی " زیربنا" استوار است؛ از این رو آوردن تغییر در این ساز و ساخت، تغییر های اساسی روبنایی (تغییر در نهاد ها: سیاسی، حقوقی، فرهنگی) را در پی دارد و این تغییر ها دگرگونی اجتماعی را بازنمایی می کنند.

       دگرگونی اجتماعی مجموعه ای از تغییر های اجتماعی است که وابسته به نوع و شدت رخداد های اجتماعی - سیاسی - اقتصادی - فرهنگی می شود وساختار ذهنی وعینی جامعه را تغییر می دهد. 

       تالکوت پارسونز (Talcott Parsons) جامعه شناس آمریکایی و استاد پیشن دانشگاه هارورد، تغییر اجتماعی را به دو دسته بخش بندی کرده است: 

       - تغییر های خُرد و اندک که در برخی بخش های نظام اجتماعی و یا نهاد های کوچک رخ می دهد و رویداد بزرگی شمرده نمی شوند.

       - تغییر بزرگ، نیرومند و تأثیر گذار بر همه بخش های زندگی (تغییر زیربنایی یا ساختی) که سبب دگرگونی جامعه می شود (دگرگونی اجتماعی). 

 

       کارل مارکس تغییر زیربنایی را، برخورد سرنوشت ساز بین نیرو های تولیدی و مناسبات تولید

(تغییر شکل مالکیت بر وسایل تولید)، تغییر رابطه ی نیرو های تولیدی با زندگی اجتماعی - سیاسی - فرهنگی، دانسته است که در روند مبارزه ی طبقاتی به دست می آید (دستاورد مبارزه ی طبقاتی است).

 

* * *

 

      آنچه در بالا پیرامون تغییر اجتماعی و دگرگونی اجتماعی گفته شد، کنون باید دید که درافغانستان چه رخ داد و در این گاهه ی زمانی در این سرزمین درگیر بحران فزاینده ی سیاسی - اقتصادی - اجتماعی - فرهنگی و در کل بحران انسانی و دانش ستیزی و دشمنی با انسان بودن، چه چیزی نیاز است که رخ دهد؟ 

      ایالات متحده آمریکا، انگلستان، اتحادیه اروپا، کشور های عضو پیمان ناتو، سازمان ملل متحد و در یک سخن ارتجاع جهانی و امپریالیسم بین المللی بر بنیاد خط اندازی و نقشه کشی پاکستان، قطر، امارت متحده ی عربی و عربستان سعودی؛ در یک معامله ی تبهکارانه، سرنوشت زندگی مردم و بود و نبود میهن را به یک گروه مذهبی بنیادگرا و هراس افگن و ناسازگار با انسان بودن و راه و رسم انسانی سپردند که هیچگونه تغییر مثبت و سازنده را نمی پذیرد و با چسبیدن به باورهای بسیارپوسیده قبیله ای و با سمپاشی قومی و زبانی در زیر پوشش رهنمايی های دینی و مذهبی، با هر پدیده ی نو و نو گرایی و روشنگری سر ناسازگاری دارد.

      این بر اندازی فرمایشی و سازمان داده شده و پس از آن تاج پوشاندن دهشت افگنان مقدس(!) یک تغییر بنیاد بر انداز بود که پیامد های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی زیانباری را به دنبال داشت (گسیختگی اجتماعی، نا آرامی های اجتماعی، فقر اجتماعی و بر هم خوردن شیرازه ی زندگی سیاسی - اقتصادی - اجتماعی شهروندان)، همچنان چیستی و جهت آن نیز پس گرایانه ، قهقرایی و فاجعه بار است.

      دراین تغییر پس گرایانه، ارتجاع جهانی و امپریالیسم بین المللی، نهاد ها و سازمان های تبهکار وابسته به آنها، از آن زمره سازمان ملل متحد، دشمنی خود را با مردم افغانستان به گونه ی آشکار نشان دادند؛ زیرا همه ی آنها پشتوانه ی نیرومندی برای گروهی شدند که با افراط گرایی دینی ومذهبی و قانون جنگل و با دیدگاه های برتری خواهانه ی قومی، قبیله ای و زبانی، بر حقوق و آزادی های اساسی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شهروندان، بویژه بر حقوق و آزادی های زنان و دختران با خشونت و زورگویی تاخت و تاز می کند و بزرگی انسان و انسان بودن را به رسمیت نمی شناسد و با آزادی (فردی و اجتماعی)، دموکراسی، حقوق بشر، برابری و عدالت اجتماعی، آزادی و حقوق زنان و هر گونه تغییر اجتماعی سازنده و شایسته ی زندگی انسانی سر ناسازگاری دارد. 

      ارتجاع جهانی و امپریالیسم بین المللی، نمایندگان و نهاد های وابسته به آنها به خاطر ماست مالی کردن تبهکاری های نابخشودنی که در حق مردم افغانستان روا داشتند؛ کنون با ژاژخایی و رجزخوانی تنها و تنها به دنبال رفع منع فرایند آموزش و پرورش - کار و گشت وگذار زنان و دختران بر آمده اند و گاه و ناگاه در اینجا و آنجا از رهبری گروه خون آشام طالبان می خواهند که این قید بند را از میان بردارند تا پذیرفتنی شوند، در آن صورت همه چیز به خوبی و بر وفق مراد به پیش می رود و در زیر حاکمیت بنیاد گرایان دینی و مذهبی میهن گل و گلزار می شود؛ در حالی که شیوه و روش زندگی ای که این ستیزه جویان آدمکش از آن نمایندگی می کنند، در آن به آزادی و دموکراسی، به حقوق بشر، به ارج نهادن به حقوق سیاسی - اقتصادی - اجتماعی مردم، به برابری حقوق زن ومرد، به ناروا شمردن همه گونه های تبعیض، به ترک خشونت و زورگویی... جایی وجود ندارد.

 

      سرنوشت غم انگیز مردم افغانستان، وضعیت بسیار دشوار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در جامعه، فضای زندگی پر از وحشت و دهشت، تبهکاری ها، بیدادگری ها، تبعیض و بیعدالتی ها، فقر و تنگدستی، بیکاری و بیماری، بی خانمانی مردم، بیجا کردن ها و کوچ دادن های اجباری شهروندان به گونه ی گروهی، آواره شدن ها، از بین بردن زیر ساخت های اقتصادی و سرمایه ها، فاجعه ی فرایند های آموزش و پرورش، سرکوب آزادی رسانه ها و آزادی های مدنی و فعالیت های اجتماعی، بحران حقوق بشری و حقوق شهروندی، دشمنی با هویت - زبان - ادب و فرهنگ مردم، ویران کردن یادگار های فرهنگی و داشته های تاریخی کشور... زمانی پایان می پذیرند که توده های مردم در دفاع از منافع خود با انبازی فعال و گسترده در فرایند آوردن یک دگرگونی اجتماعی، وضعیت اجتماعی را به سود خود تغییر بنیادی دهند و درفش آزادی و آزادگی را بر فراز کاخ بیدادگری بلند کنند.

        تهداب این جنبش اجتماعی دگرگون ساز پیش از پیش نهاده شده است و در این راه زنان و دختران دلیر افغانستان پیشگام شدند و بدون هراس از پیگرد، بازداشت، شکنجه و زندان با آگاهی و خردمندی سیاسی و بیداری اجتماعی، به خاطر آزادی، برابری و عدالت اجتماعی به پا خاستند و با راهپیمایی های داد خواهانه که هر بار با خشونت ، زورگویی و وحشیگری دژخیمان سیه دل رو به رو شد؛ در دفاع از حقوق سیاسی - اقتصادی - اجتماعی - مدنی - شهروندی با استواری ایستادگی کردند که روند آن ایستا ناپذیر است.

          در این کارزار سیاسی و اجتماعی دگرگون ساز برای رهایی از بیدادگری دینی - مذهبی- قومی - قبیله ای - زبانی؛ زنان و دختران دلیر و داد خواه افغانستان به پشتیبانی، همدستی، همبستگی و همدلی همه رهروان راه آزادی، دموکراسی، برابری، عدالت و پیشرفت اجتماعی و کلیه نیرو های روشن اندیش، ملی‌و دموکراتیک و میهن دوست، در درون کشور و بیرون از مرز ها - نیاز دارند.

         بگذار چشم ها وگوش های مدافعان دروغین آزادی، دموکراسی، حقوق بشر، حقوق شهروندی، عدالت اجتماعی... در جهان آزاد (!) سرمایه داری، همچنان سازمان ها، نهاد ها و انجو های وابسته به آنها؛ در برابر فاجعه های انسانی و مرگ آزادی، دموکراسی، حقوق بشر، پیشرفت و عدالت اجتماعی در افغانستان برای همیشه بسته باشد؛ لیکن پرده ی سیاه ظلمت و بیدادگری در ظلمتکده ای به نام افغانستان به زودی از سوی مردم آزاده و سربلند سرزمین خورشید، دریده خواهد شد.

 

  ( پایان )

  ۲۹ / ۱ / ۲۰۲۳