سرنوشت تراژیک افغانستان
سرنوشت تراژیک افغانستان
فرهنگ زدایی تولید رمه های برده صفت است که بی اراده و کورکورانه فرمان ببرند و نتوانند با دلایل منطقی از مرام و خواسته های خود دفاع نمایند.
قراری که مشاهده میشود اکثر تحلیلگران امور افغانستان، علت ها را فراموش نموده بر معلول ها پرداخته و توضیح میکنند که پدیده های چون پاکستان (آی اس آی)، طالبان، جمهوری مستعمراتی غنی و پیچ و مهره های کنفرانس بن سال در 2001 میلادی، کی ها اند و چه میخواستند و چه میکردند، امروز چه میکنند و فردا چه خواهند کرد. آنها در بعضی از موارد فراتر رفته برای توقف جنگ، استقرار صلح و امنیت و رفتن به سمت ترقی و تعالی نظریه پردازی کرده به همه جوانب قضیه افغانستان مشوره میدهند و حتی قانون اساسی میسازند، اما برعکس، در مورد علل وجودی این پدیده ها خاموش اند.
دراین نوشتار وقت زیاد شما را نگرفته، مختصر میگویم که همه پدیده های اهریمنی ایکه در بالا به آن اشاره شد، علل خارجی دارند. تا زمانیکه علت های خارجی رفع نگردد، تراژدی افغانستان ادامه خواهد داشت.
قبل از همه باید گفت که نیروهای خارجی (استعمار، امپریالیزم، و ساختارهای مافوق دولتی موسوم به دیپ ستیت در تبانی با انحصارات چندین ملیتی و سرمایه داری مالی) در ماسک دموکراسی و حقوق بشر در همه جا حضور دارند و بیداد میکنند.
از صد ها سال بدین سو علل یا فاکتورهای خارجی در تمام قاره ها اهداف شان را به کمک و همکاری افراد بومی پیش برده اند که افغانستان از این امر مستثنی نمیباشد و نیز نباید تنها ملیت افغان-پشتون را که خود قربانی تیکه داران قومی شان شده اند در بربادی افغانستان مقصر دانست. د رحالیکه در چهل سال اخیر ما شاهد آنیم که تعدادی از عناصر خاین به وطن سوار بر گرده ملیت های شان در قالب جاسوسان، همکاران (کولابراترها) و ستون پنجم در خدمت خارجی ها قرار گرفته مجری اهداف شوم آنها ها گردیده اند.
چنانچه تاریخ گواه است، انگلیس ها همواره از راه هند به افغانستان تجاوز نموده اند، از اینکه در مسیر لشکر کشی ایشان به کابل، قبایل پشتون قرار داشت، جهت عبور مصون از منطقه پشتون نشین و محافظه قدمه عقبی شان در پیشروی به اعماق افغانستان، مجبور بودند تا سران قبایل را تطمیع و همکاری شان را خریداری نمایند. البته در پایتخت افغانستان شاهان و امیران افغان با حفظ منافع انگلیس ها از دستبرد روس ها، تاج و تخت کابل را برای خود تضمین میکردند یعنی با انگلیس ها در حالت سیمبیوز (همزیستی) قرار داشته لازم و ملزوم یکدیگر بودند و به یکدیگر اتکا داشتند. این خود یک واقعیت تاریخی بود که یاد آورشدم.
اما به ارتباط ملیت های افغانستان که در سال های اخیر موضوع خاص بحث های آتشین و بیهوده گردیده است، میخواهم به عرض برسانم اینکه، در روشنی قانون وحدت و مبارزه اضداد فریدریک هیگل و کشف طبقات اجتماعی توسط کارل مارکس، نام هایی مانند تاجیک، پشتون، اوزبک و هزاره و دیگران به معنی واقعی کلمه وجود خارجی نداشته، به جز مقوله ها و کتگوری های فلسفی یا نام ها چیز دیگری نمیباشند. ولی همه آنها انسان و واقعیت عینی هستند. بدین اساس بهتر است به مساله ملیت ها برخورد طبقاتی نموده ملیت های افغانستان را به دو طبقه تقسیم کنیم یعنی یکی طبقه ستمکش (توده ها یاخلق ها) و دیگر طبقه حاکم ستمگر و اینکه ما چه رابطه ای با این طبقات داریم مربوط به نام های شان نبوده، بل مربوط به وابستگی و منافع مشترک مان به یکی از این طبقات میباشد.
این است راز نزدیک شدن به اصطلاح رهبران تاجک و اوزبک و هزاره و دیگر ملیت ها با رهبران پشتون تبار چون کرزی ها و غنی ها. به عباره دیگر رهبران موصوف فراموش کرده اند که از کدام ملیت هستند چون با کرزی و غنی منافع مشترک داشتند و توسط یک بادار اداره میشدند، باهم کنار آمدند و در آینده هم اگر زمینه برای شان آماده گردد بازهم در کنار یکدیگر قرا میگیرند. پس توده های میلیونی همه ملیت ها که سرنوشت و منافع مشترک دارند چرا بر یکدیگر تبعیض روا دارند و زیر نامهای پشتون و تاجک و اوزبک و این و آن باهم بجنگند.
بزرگترین علت بد بختی ملت های تحت ستم و منجمله مردم افغانستان آرزو و اشتیاق بی حد و حصر صاحبان سرمایه در رسیدن به آقایی جهان به وسیله تشکیل حکومت جهانی است. این صاحبان زر و زور متشکل از طبقه ممتاز انگلوساکسون و یهودی است که به دیپ ستیت مسمی گردیده است. بطور مشخص افراد و اشخاص روی صحنه دیده نمیشود؛ اما گماشتگان شان را که در هماهنگی با مراکز جاسوسی و نظامی توظیف نموده اند، گلوبالیست یا طرفداران جهانی سازی مینامند. گلابالیزم دیپ ستیت را که یک د سیسه هولناک ضد بشریست و هدف آن برده سازی انسانها جهت خدمت به اقلیت مفتخوار است، نباید با گلوبالیزم یا جهان وطنی مثبت ناشی از پیشرفت ساینس و تکنالوژی که دنیای ما را به یک دهکده تبدیل نموده است به اشتباه گرفت.
از قرنها بدین طرف، مستعمره سازی، سرقت و تاراج ثروت های مادی و معنوی قاره های آسیا، افریقا و امریکای لاتین باعث انکشاف صنعتی و تسلیحاتی دول استعماری گردیده عطش سرمایه بزرگ و طبقه ممتاز آن را جهت تسخیر و آقایی جهان برانگیخته است. این گروه جهت رسیدن به مرام شان از سازمان ها و جریانهایی از قبیل جنبش الیومناتی یا روشنگری، لوژهای گروه مسونها، اتاق های فکر، انستیتوت های تحقیقاتی استراتژیک سیاسی، نظلمی و اقتصادی مانند کنفرانس بلدربرگ، باشگاه روم، میزمدورلندن، کمسیون سه جانبه، قنسل روابط خارجی، ودیعه ملی برای دموکراسی و دها فندیشن و صدها ان جی او ها استفاده کرده اند و میکنند و سیاست مداران و متفکرینی چون بنجامین دیزرایلی، سیسل رودس، برتراند روسل، هربرت ویلس، ژاک اتلی،... و ده ها نام دیگر با آثار شان در مورد نظم نوین جهانی در خدمت ایشان بوده اند.
گرچه بانکداران و الیگارشی دیپ ستیت روابط نزدیک با الیگارشی عرب، ترکیه ، روسیه، هند و ارستوکراسی چین (بقایای ارستوکراسی سابقه در شهرهای ساحلی جنوب چین) برقرار کرده و سرمایه های شان را به دسترس خود دارند ولی هرگز حاضر نشده اند تا آنها را بدور میزی که که خود از قرنها بدور آن نشسته اند راه بدهند.
در اینجا جهت تاکید مفکوره ایجاد دولت جهانی میخواهم از یک ماموردیپ ستیت، تیورسن نظم نوین جهانی، اقتصاد دان فرانسوی و مشاور چندین رییس جمهور فرانسه آقای ژاک اتلی یاد آوری نمایم که گفته بود: سپاس به کارل مارکس که از دولت جهانی کارگری سخن گفته است، کارگران نتوانستند دولت جهانی بسازند؛ ولی ما (بورژوازی) دولت جهانی خود را میسازیم.
یکی از موضوعات مهم در پروسه ایجاد دولت جهانی مساله دسترسی بر منابع طبعی جهانی میباشد حتی در سال 1884-1885 در برلین زمان بسمارک کنفرانس منابع طبعی یا کنفرانس کانگو دایر شده بود؛ در آن کنفرانس دول استعماری اروپایی زمانیکه منابع طبعی متصرفات شان را بین هم تقسیم میکردند تهدید نمودند که بعضی از ممالک معادن شان را خود استخراج نکرده، ما را هم نمیگذارند تا آنرا استخراج نماییم، بعد از این ما آنرا به زور استخراج خواهیم کرد.
در زمان جورج بوش پسر گروهی بنام نیوکان یا نیوکنسرواتیف ها پروژه قرن نوین امریکا را ساختند که در آن صریح و واضح گفته شده است که به هیچ یک ملتی و دولتی اجازه نمیدهیم که با استفاده از منابع طبعی شان با امریکا رقابت نمایند.
گرچه در قرون گذشته دسترسی بر منابع طبعی برای صنعتی شدن مهم بود، ولی در قرن حاضر صرفه جویی و ذخیره منابع تولید نعم مادی نزد گلوبالیست ها اهمیت بیشتر کسب نموده است. زیرا به ختم معادن و منابع تولید انرژی(نفت،گاز، یورانیوم، لیتیوم،...) زندگی در زمین به مخاطره افتاده اقلیت ممتاز جهان در صدد آن اند تا جهت مسافرت و جستجوی منابع انرژی در سیاره های دیگر از انجن های مواد سوخت اتمی استفاده نمایند. این رو پروژه های صنعت زدایی و تقلیل نفوس جهان برای شان از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
جهت کنترول منابع طبعی دول محروم استعمار دیروز و میراث خواران امروزی شان یعنی اولیگارشی دیپ ستیت، وقتی کشورهای اشغالی شان را را از نظر نظامی ترک میکنند، نیابتی ها و ایجنت های خود را در آنجاها مستقر میسازند تا عرابه استعمار را به پیش ببرند. به گونه مثال در منطقه ما ظاهرا کشورهای افغانستان، پاکستان و هندوستان به آزادی رسیدند. اما مردم هیچگاه از مزایای استقلال مستفید نشدند. برعکس همه انرژی و ثروت شان مصرف مخاصمات سرحدی و خریدن تسلیحات گردید. اکنون در هندوستان صدها میلیون و در پاکستان و افغانستان ده ها میلیون انسان تحت خط فقر بسر میبرند. این در حالی است که از سال 1947 بدین سوی ملت های افغانستان، پاکستان و هندوستان میتوانستند باهم روابط حسنه داشته چون همسایه های نیک در فضای دوستی عروس ترقی و رفاه چشمگیری را به آغوش کشند. ولی گاهی اگر اندیشه مثبت و رهبران دلسوزی ظهور کرده اند، بیرحمانه توسط بانکرها و پادو های محلی شان سرکوب شده اند. چنانچه در زمان محمد داود خان و ذوالفقار علی بوتو احتمال قوی موجود بود که مساله خط دیورند حل گردد و افغانستان که همه کادرهای تحصیل کرده خود را در تمام رشته های اقتصاد ملی آماده کرده بود میتوانست با استخراج منابع معدنی اش به سوب ترقی و صنعتی شدن جهش نماید؛ اما ذوالفقار علی بوتو به استشاره سرمایه بزرگ بعد ازکودتای "آی اس آی" توسط جنرال ضیاءالحق به دار زده شد و تاریخ مناسبات افغانستان و پاکستان طور دیگر رقم خورد و ذوالفقار علی بوتو قربانی نافرمانی از دیپ ستیت گردید.
موضوع دیگری که در آن مقطع زمانی باعث برانگیختن نیات شوم و اقدامات شیطانی استخبارات غربی و نوکران منطقوی شان گردید، همانا پشتونستان خواهی و نزدیکی داودخان به اتحاد شوروی بود.
باید متذکر شد که در دوره رکود ظاهرشاهی افغانستان بین شرق و غرب حیثیت منطقه حایل (بفرایریا) را داشت ولی ترقی خواهی داوودخان و آرزوی استفاده از امکانات علمی ، مالی و تخنیکی اتحاد شوروی جهت استخراج معادن و صنعتی سازی افغانستان باعث گردید که افغانستان از منطقه حایل به ساحه نفوذ شوروی تبدیل گردد. این وضع مغایر پلان های صنعت زدایی و جهانی سازی انحصارات غربی بوده که نقطه عطف آغاز تراژدی افغانستان میباشد.
در آنوقت است که سرمایه جهانی تصمیم سرنگونی داوودخان و بی ثباتی افغانستان را اتخاذ مینماید.
در نتیجه تشدید فعالیت های خصمانه سرویس های مخفی غربی و پاکستان ما شاهد توطئه محمدهاشم میوندوال (در زمانی که صدراعظم افغانستان بود، توسط یک محصل افغانی بنام عبدالطیف هوتکی متهم به همکاری با سازمان سیا شده بود) به همدستی نظامیان غلزائی اردوی افغانستان در راس دگرجنرال خان محمد خان مرستیال و قیام های اخوانی ها و توطئه ضد دولتی جنرال میراحمد شاه خان و رفقایش که همه قربانیان گلابالیست های غربی اند، به راه انداخته شد. ولی نتیجه مطلوب در قبال نداشت؛ تا آنکه سازمان سیا به کمک حفیظ الله امین و باندهای تروریستی مذهبی که به یک دست شمشیر و بدست دیگر قرآن دارند افغانستان را بی ثبات و مردم آنرا برای ابد از صلح وامنیت و استفاده معقول معادن و صنعتی شدن وطن شان به نفع دیپ ستیت محروم ساخت.
در مورد تبانی حفیظ الله امین با سی آی ای میخواهم یادآوری نمایم که چندی قبل در تارنمای گلوبال ریسرچ مقاله ای به قلم ماکس پری به دست نشر سپرده شده بود. در مقاله آمده است که دو ژورنالیست امریکایی زن و شوهر به نام های پال فیتز جرالد و الیزابت گولد که در سال 1981 به افغانستان سفر کرده بودند، در همه زوایای حادثه سال 1979 گروگانگیری و قتل مشکوک آدولف دابس سفیر آن وقت امریکا در کابل، آثار انگشت "سی آی ای" را دریافته اند. همچنان در مقاله آمده است که دابس در هوتل کابل مصروف مذاکرات بود که در نتیجه آن از آمدن نیروهای اتحاد شوروی به افغانستان جلوگیری میشد. اما برژنسکی یهودی تبار پولندی مشاور امنیت ملی امریکا و سایر ماموران مرتبط به وی، میخواستند مذاکرات به نتیجه نرسد تا پای ارتش شوروی را در باتلاق افغانستان بکشانند. آنها قتل دابس را به کی جی بی نسبت داده رییس جمهور کارتر را وادار ساختند تا امر اعطای کمک به مخالفین حاکمیت ح.د.خ.ا. به نام مجاهدین! در پاکستان را امضا نماید.
گرچه در مقاله گفته نشده است که دابس با کی ها مذاکره میکرد، اما طبعا که با رژیم امین که قوای شوروی را مکرر به افغانستان دعوت نموده بود.
گرچه رژیم امین یکی از گروه های مخالف رژیم را مسوول گروگان گیری و قتل اعلان نمود، اما در مقاله آمده است که مسوول قتل آدولف دابس یک عضو کلب سفری (شبکه غیررسمی و مشترک سرویس های استخباراتی غربی و شرق میانه) میباشد.
قابل یادآوری میدانم این که در صورت به مخاطره افتادن حیات یک دیپلومات عالی رتبه خارجی حلقه های دیپلوماتیک در موضوع فعال گردیده از متن های احتیاط کار گرفته میشود.
پس واضح است که عملکرد حفیظ الله امین از یک طرف با دادن امر هجوم به گروگانگیرها، درخواست های مکرر حفیظ الله امین به کشاندن شوروی به باتلاق افغانستان و دروغش در مورد گروگانگیرها همه بیانگر همکاری او با "سیا" میباشد.
باید اضافه نمود که تشکیل دولت جهانی نیروهای اهریمنی در موجودیت اتحاد شوروی خواب و خیالی و اندیشه باطل بود. از اینرو صاحبان سرمایه بزرگ 75 سال زحمت کشیدند و پول مصرف کردند تا اتحاد شوروی را سقوط دادند و میدان را برای خود شغالی نمودند.
بعد از توضیحات و مقدمه فوق در نتیجه تحلیل رویداد های جهانی و عملکرد دیپ ستیت در طول چهل سال پسا شوروی میتوان گفت که صاحبان سرمایه بزرگ به خاطر آقایی جهان پروژه های آتی را روی دست دارند:
صنعت زدایی؛
صنعت زدایی در امریکا به منظور از بین بردن طبقه کارگر و اتحادیه های کارگری و صرفه جویی مواد خام و دسترسی به نیروی ارزان کار با سقوط دادن مراکز صنعتی و انتقال ماشین الات و تکنالوژی به چین، ویتنام و دیگر کشور آسیای جنوب شرقی صورت گرفت.
صنعت زدایی در ممالک رو به انکشاف به منظور صرفه جویی مواد خام و جلوگیری از پیشرفت، ترقی و استقلال اقتصادی کشور های مذکور از طریق اشغال و مداخله نظامی مانند افغانستان، عراق و سوریه و از طریق کودتا و تعویض رژیم با ترفند شیطانی انقلاب های رنگی در ممالک عربی شمال افریقا تحت نام دموکراسی و حقوق بشر به کمک سرویس های استخباراتی غربی و شبکه های رسانه ای جورج سروس و روپرت موردک با استفاده وسیع از اوباشان و جنایتکاران نیابتی شان عملی گردید. نباید فراموش کرد که ایران و پاکستان نیز در لیست منتظرین دیپ ستیت قرار دارند.
طوریکه دیده میشود در تمام این ممالک بعد از اینهمه جنایات اثری از دموکراسی، حقوق بشر و حکومت قانون بمشاهده نرسیده در همه جا جنگ، تروریزم و هرج و مرج بیداد میکند. مخصوصن در افغانستان که موضوع مقاله مااست. از اینجااست که ما به تکتیک های شیطانی اولیگارشی جهان ملتی در افغانستان برمیخوریم که عبارت است از جنگ دایمی (پرمننت وار) و هرج و مرج مدیریت شده (منجبل کیاس) که همین اکنون در افغانستان در جریان است. از اینجااست که ما باید بیدار شویم و بدانیم که بیگانگان اهداف خود را پیش میبرند. ما که لاف از تاریخ پنجهزار ساله و شکست امپراتوری ها میزنیم چرا پیرهای خود را گوروان گرفته ایم. میگویند ریش از من واکش از مردم. آیا ما را چه شده، چرا ما باید به قطر برویم؟ چرا اجازه میدهیم که خارجی ها در امور ما مداخله کنند و برای ما حکومت بیز وسیع و قانون اساسی بسازند. شرم برما باد!
اگر حرکت نکنیم نسخه گلابالیزم برای ما جنگ و هرج و مرج دایمی است و برای ابد الی نابودی کامل روی صلح رانخواهیم دید.
نفوس زدایی؛
طبق محاسبه دولت پنهان، از جمله حدود هشت میلیارد نفوس جهان پنج میلیارد مردمان اضافی و بار دوش اند که موجودیت شان را نمیتوان توجیه کرد. بناء آقایان جهان صدها میلیون انسان را در چادرها و خیمه ها، سرپناه های کاغذی، در دشت های سوزان در مغاره ها، زیر آسمان کبود بدوطرف خطوط راه آهن در پاکستان و هندوستان تسلیم سرنوشت نموده اند. آن ها میکوشند به ذرایع مختلف از طریق جنگ، بمباردمان، کشتارهای دستجمعی، مهاجرت های اجباری، تفرقه اندازی های قومی و قبیلوی، امراض و گرسنگی، سلاح های بیولوژیک و ایجاد اپیدمی ها، پاندیمی ها، عقامت زنان و مردان از طریق زرق واکسین ها، تابلیت های ضد حاملگی از طریق به اصطلاح بنیاد های خیریه و موسسه صحی جهان (که یک دفتر شخصی مربوط سرمایه بزرگ میباشد)، تخریب نظام خانوادگی، ترویج همجنسگرایی، ترانس هومانیزم، رسیزم، هیوجنکس، ناسیزم و فاشیزم بیشتر از پنج میلیارد نفوس جهان را قربانی نمایند.
فرهنگ زدایی؛
صرف نظر از آنکه نیروهای اهریمنی با نصاب تعلیمی و کتب درسی ممالک تحت فرمان خود چه میکنند، در اینجا میخواهم در مورد سیاست فرهنگ زدایی در افغانستان روشنی بیندازم.
انگلیس ها فارسی زدایی و فرهنگ زدایی ساحه تمدنی ایران باستان را قرن ها قبل از هندوستان شروع نموده اند. در افغانستان این وظیفه را به پادوها و جاسوسان شان در دستگاه حاکمه افغانستان سپردند. اما پشتون های آگاه و دانشور، زبان فارسی را مانند زبان مادری خود آموختند. به زبان فارسی شعر سرودند و جامعه فرهنگی فارسی را جامعه خود دانسته و در آن مقام های والایی را احراز کردند.
مقصد از فرهنگ زدایی تولید رمه های برده صفت است که بی اراده و کورکورانه فرمان ببرند و نتوانند با دلایل منطقی از مرام و خواسته های خود دفاع نمایند. گلوبالیست ها میدانند که فرزندان ما با مطالعه تاریخ شان دشمنان وطن را تشخیص داده از ایشان متنفر میگردند. مطالعه و آموختن ادبیات فارسی و آشنایی با آثار مولوی، ابوعلی سینای بلخی، فردوسی، سعدی و حافظ و بیدل و دیگران جوانان ما را با افکار عالی انسانی، صداقت، شجاعت، عدالت، فداکاری، میهن گرایی و عشق به آزادی و زندگی آشنا ساخته آنها را اماده میسازد تا برضد ظلم، بی عدالتی، اسارت، اشغال و فساد مبارزه کرده از ارزش های فرهنگی- تاریخی و مقدسات خویش دفاع نمایند.
در پروژه فرهنگ زدایی باداران سرمایه بزرگ تنها مساله تعلیم و تربیه و ادبیات و تاریخ نه، بل سقوط عمدی دموکراسی، فساد جامعه مدنی و افتضاح انتخابات و رفتن بطرف جامعه فیودالی نیز مطرح میباشد.
ما دیدیم که تقلب و فساد نه تنها در افغانستان برای چندین بار انتخابات را به افتضاح کشاند، بلکه حتی در امریکا هم رای مرده ها به صندوق ها انداخته شد. الحق که اینهمه فجایع فرهنگ زدایی عمدی و قصدی بوده خواست دیپ ستیت میباشد.
مامیدانیم که طالبان نکتایی پوش گرچه خاین به وطن و ایجنت های خارجی اند ولی تعلیم یافته و چیزفهم میباشند. نمیدانم طالبان ریشو چرا خود را به در دیوانگی زده اند از مصاحبه جناب استاد فیض الله جلال فهمیدم که در بین طالبان تروریزم هم چندتا فهمیده وجود دارد و میدانند که در مدرسه های دینی قران و علوم دینی خوانده میشود ولی در مکتب ها شاگردان علاوه بر ادبیات و تاریخ، ساینس و تکنالوژی و کمپوتر را که در ترقی جامعه موثر اند فرامیگیرند. پس چرا طالبان از سی سال بدین طرف معلمان را میکشند و مکتب ها را آتش میزنند؛ اما مدرسه میسازند و طالب تربیه میکنند. جمهوریت را خوش ندارند و انتخابات را مردود میدانند. درست این همان چیزهایی است که شامل پروژه فرهنگ زدایی صاحبان سرمایه بزرگ است که در «مرحله بعداز کاپیتالیزم» جهان را میخواهند در تاریکی فرهنگی دفن کرده حکومت های قرون وسطایی و فیودالی را احیا نموده در شهر کوران وبردگان حکمروایی کنند. چنانچه یکی از متصدیان تعلیم و تربیه در یکی از ممالک کپیتالستی گفت که نمیخواهند شاگردان همه چیزفهم تربیه کنند، بلکه میخواهند مصرف کنندگان خوب تربیه کنند. پس طالبان در مورد جامعه مصرفی باداران شان همه چیز را میدانند. ولی قصدا به اعمال ضدانسانی دست میزنند. زیرا آنها روبات های بی اراده و نیابتی های اند که فقط اوامر آقایان جهان را تعمیل میکنند.
در این مقاله، دشمن با اسناد و دلایل قوی معرفی گردیده است. جنگ با طالب به معنی جنگ با پنتاگون، ناتو و سرویس های مخفی غربی و نوکران محلی و منطقوی شان و در یک سخن جنگ آزادی با گلوبالیزم است. اشخاصیکه دم از مقاومت میزنند ولی بالای دوچوکی نشسته از تاکتیک کجدار و مریز استفاده میکنند باید موقف شان را مشخص سازند؛ تا مردم بدانند که به کدام مسیر روان هستند ورنه عاقبت مرگبار خواهند داشت.
طوریکه به مشاهده میرسد اراکین یک تعداد از ممالک به نمایندگی از کمپنی های شان خوشخدمتی نموده نزد طالب رفت و آمد دارند. جهت خاطرجمعی این آقایون باید اعلان نمود که تمام معادن افغانستان مال مردم افغانستان است. طالب ها مشروعیت داخلی و خارجی ندارند. هرنوع قرارداد معادن با طالب غیرقانونی و سرقت به شمار رفته در آینده مسوولیت بدوش کمپنی های مذکور خواهد بود.
اکنون که علل اصلی تراژدی افغانستان را دانستیم، مساله ی "چه باید کرد" مطرح میگردد.
قبل از همه باید یادآور شوم، جهان و منجمله مردم افغانستان با دشمن بسیار قوی مواجه اند که کوه های ثروت و میلیون ها انسان گرسنه را که در برابر پول آماده اند انسان بکشند، در لیست مصرف خود دارد و میتواند سال ها جنگ فرسایشی را برضد مردم ما به راه اندازد. یعنی ما راه دشواری در پیش رو داریم. اما نباید از رسیدن به پیروزی مایوس شد. ما تنها نیستیم. صدها میلیون انسان سیاره ما در مبارزه شان برضد گلوبالیزم سرمایه بزرگ متحد ما هستند و نمیگذارند که جهان ما بوسیله کیو آر کود (رمزواکنش سریع یا کووک رسپانس کود) بیک کانسلاگر(بازداشتگاه ها یاکمپ های مرگ المان نازی درجنگ دوم جهانی) الکترونیکی و دیجیتالی تبدیل گردد. با مبارزین باید ارتباط برقرار کرد.
تجربه انقلاب ها در جهان ثابت نمود که قیام مردم میتواند کوه را از جایش حرکت دهد. بناء با قیام ملی سرتاسری باید قدرت سیاسی را گرفته حاکمیت مردم را برقرار ساخته پادوها و نیابتی های خارجی را طرد کرد. اجرای این وظایف بدون رهبری آگاه و جوان مکن نیست. از اینرو اول باید به ایجاد جبهه وسیع مبارزه برای آزادی افغانستان پرداخته شود که هسته مرکزی آن بدون هرنوع تبعیض متشکل از رهبران جوان همه ولایات وطن باشد. امروز که در مناطق زیاد مبارزه برای آزادی نسج گرفته و نیروهای مختلف اعلان موجودیت کرده اند باید هرچه زودتر باهم متحد شده جبهه را سرتاسری سازند. تنها یک قیام سرتاسری مردم تحت رهبری خردمند، فداکار و متحد میتواند وطن و مردم رانجات بدهد.
نویسنده- دوکتورسیداحمد جهش
ماخذ:
ـ اردو وسیاست-اثر سترجنرال محمد نبی عظیمی
ـ میراث خوار استعمار. نگارش داکتر مهدی بهار
امیدهای نو – اثر برتراند راسل. ترجمه ازدکتور سیدعلی شایگان
https://archive.org/details/pdfy-hwevgNwolPH1oos6-
ـ https://canadianpatriot.org/tag/cecil-rhodes/
Click to access Matthew-Ehret-Origins-of-the-Deep-State-Parts-1-3-a.pdf
https://www.scribd.com/document/119006378/Cecil-Rhodes-The-Roundtable-Movement-and-Eugenics
-