در «جامعه امپریالیستی» کار و زندگی کنیم یا نه!؟
محمد عالم افتخار
در «جامعه امپریالیستی» کار و زندگی کنیم یا نه!؟
نوشتهِ «آموزگار خود در عصر دیجیتال و هوش مصنوعی را دریابید!» که بیشترین سایت های افغانستانی در انترنیت؛ آنرا با سینه فراخ و شایستگی ویژه انتشار دادند و توسط پیوند های آنان در شبکه های اجتماعی نیز کم و بیش راه یافت؛ مورد استقبال و واکنش های قابل ملاحظه هموطنان و همزبانان قرار گرفت.
هدف آن نوشتار؛ ابراز نظر بنده بر جنب و جوش کارا و کارساز یکی از فرزندان ارجمند معاصر بلخ بامی و افغانستان زخمی و عقب زده شده؛ جناب دکتور عنایت مدرس برای رخنه در مارکیت های معاصر و استفاده هوشیارانه از امکانات رازآلود آنان منجمله به طریق راه اندازی پدیده کمنظیر «مدرس اکادمی» و ویبسایت متناسب و متقارن ایشان بود.
ولی به نظر میرسد که عزیزان به محتوای مقدمه؛ بیشتر علاقه گرفتند و حتی متقاضی گسترش آن... شدند. منجمله یکی از ایشان نوشت:
«سلام
يك نبشه پُر محتوا ، با ادبيات خيلى اعلى و معلومات تازه كه ديريست چشمم نديده و ذهنم در صدد يافتن معانى براى اين دغدغه است.
اميد كه ادامه داده شود، و به شكل يك فصل و يا مجلد كوچك در بيآيد هم خدمت است و هم اصلاح!
قربانتان با اين طرز ديد ساينتستانه تان.»
فیصدی بلند نظرات و پیشنهادات که شنیده یا دریافت کرده ام در همین حدود می گنجد.البته صاحب نظر گرانمایه ای ـ تصور میکنم با اشارت به مقصود اصلی نوشته- فرموده اند:
« افتخار عزیز!
سلام بر شما و همه عزیزان.
فریب این ویدیو ها و کلاه برداری های دجال های جامعه امپریالستی را نخورید...»
نقد و نظری همسو با این مورد؛ زیاد نشنیده و دریافت نکرده ام. با اینهم لازم دیدم هر دو قطب نظرات به اطلاع رسانیده شود. البته اجازه ندارم صاحبان نظر ها را نام ببرم والا به برازنده تر شدن اهمیت موضوعات سخت مدد میرسانید.
رویهمرفته باید خاطر نشان سازم که نظریه اخیرالذکر برای من فقط یک «کامنت» نیست؛ هشدار بزرگ و لرزاننده و سرشار از غنای چندین کتاب وزین و صائب اقتصاد مالی و سیاسی دوران معاصر میباشد.
وقتی از عصر دیجیتال؛ هوش مصنوعی، انترنیت های پرسرعت، مظنه ارزها و مارکیت ها و اطلاعات و ارتباطات هوایی و زمینی و بحری توسط ترفند ها و تکنولوژی های الکترونیکی و ابری و کوانتومی سخن میگوئیم ناگزیر و بدبختانه باید در نظر داشته باشیم که همه یا اغلب این پروسه ها و جریانات تحت حاکمیت و اقتدار امپریالیستی در مقیاس جهان و در زمین و فضا و ماورا ها ساری و جاری است و همه یا اغلب اغلب این انکشافات و دگرگونی ها و دگردیسی ها هم؛ دست کم در بدو امر؛ وامدار مناسبات و سیستم ها و سلاطین سرمایه امپریالیستی در ثبت و حساب استند.
به یاد دارم در نوجوانی با چند تن همسن و سال؛ حلقه متناوب دوستانه برای تبادله معلومات و بالا بردن اطلاعات خود از جامعه و جهان داشتیم و طی نشست های باهمی از شنیده های آفاقی ـ رادیویی و یاد گرفته های خویش از خوانش کتاب ها سخن میگفتیم.
آنوقت ها به نظر می آمد که سه حزب سیاسی بزرگ در ایالات متحده امریکا وجود دارد. یعنی بر علاوه دو حزب معلوم الحال امپریالیستی؛ یک حزب با عضویت و سمپاتی و پشتیبانی توده های ملیونی کارگران امریکا اعم از سفید پوست و سیاه پوست نیز هست.
حزب کمونیست امریکا به رهبری شخصیت معروف و محبوب «گیس هال»؛ که در دوره های انتخابات ریاست جمهوری امریکا نامزد مقام ریاست جمهوری نیز می شد!
این مورد فقط وهم و خیال یا غلط فهمی ما نوجوانان خام و کال دهات عقبمانده افغانستان جهان سومی نبود بلکه از آن؛ تمامی رادیو های معروف دنیا چون بی بی سی، صدای امریکا، صدای المان... و به تأسی از آنها رادیو های ایران و هند و پاکستان و نیز رادیو کابل گزارش ها میدادند.
در جمع ما کارگری تشریف داشت که یگانه فرزند مادری بیوه بود. او را با نازِ شوخی آلود «بچه بیوه» میخواندیم.
در یکی از نشست ها که "اختلاط" های ما گرم گرفت؛ بچه بیوه با اعتماد به نفس و حتی غرور؛ همه را چُپ ساخته گفت:
ـ برادر ها؛ مه یک خبر بسیار مهم دارم؛ گیس هال رهبر کارگران امریکا؛ رئیس جمهور امریکا انتخاب شد. در امریکا از راه انتخابات؛ انقلاب...
ولی برخی از حاضران کمپروا؛ پوخ زده صحبت «بچه بیوه» مان را بریدند. او به شدت دگرگون و عصبانی شده با سوگند ها بر سخنانش پافشاری نمود. تا اینکه همنشین مدبرتر مان؛ سایران را به آرامش فرا خوانده گفت:
«بچه بیوه»؛ حق میگوید. من هم این خبر را شنیده ام؛ منتها گیس هال؛ به مقام ریاست جمهوری امریکا از طرف کارگران؛ «کاندید» شده. هنوز به انتخاب رئیس جمهور در امریکا؛ شش ماه وقت باقیمانده است؛ به راستی اگر انتخابات آزاد و مردمی باشد؛ و امپریالیست ها بگذارند؛ شاید رهبر کارگران؛ ششماه بعد رئیس جمهور آنکشور انتخاب شود.
بنده اکنون نمیدانم که در جمع بزرگتر ما و مخاطبان لحظهِ حال ما؛ همسان «بچه بیوه» ها در کدام کمیت و فیصدی تشریف دارند و همسان های "دقیق ها و مدبر ها"ی آنزمانی ما؛ کدام کمیت و فیصدی را به خود اختصاص میدهند. معهذا آرزومندم که همه یا اقلاً اکثریت بزرگ ما از این هوشدار که:
«فریب این ویدیو ها و کلاه برداری های دجال های جامعه امپریالستی را نخورید»
این برداشت را نکنند که فی المثل تا "ششماه بعد" وانتخاب شدن گیس هال به ریاست جمهوری و برقراری «دیکتاتوری پرولتاریا» در امریکا دست بسته و بیعمل و بی حس و فکر برجا بمانند.
بلکه برعکس چنین دریابند که چون در حال و رئال – در واقعیت موجود و معلوم و محسوس- بایست زندگی کرد و طبق قوانین مجبره «تنازع بقا» خاصه اصل «تطابق با محیط» و اصل «اصلح و قوی شدن» - چرا که "در نظام طبیعت؛ ضعیف پامال است!!"- باید تمامی جادو و جمبل این محتوا ها و کلاه برداری ها را کشف و درک و فهم کرد و از امکانات و فضاهای مناسب و غنیمت در آنها با مهارت و شطارت به نفع زندگانی و بقا و تأمین و تضمین قوت و توانایی خود و همگنان خویش بهره گرفت!
ضرب المثل درخشانی است که به کس ماهی نده؛ ماهیگیری بیاموز!
مسلماً یاد دادن و یاد گرفتن صید ماهی از گرداب «مارکیت» های امپریالیستی به آسانی صید ماهی از دریا ها و ابحار طبیعی و "آزاد" نیست؛ معهذا شدنی است و چه بسا به طرز های شگفت انگیز نیز شدنی.
صرف آموختن و خطر کردن ضرورت دارد:
گر بزرگی به کام شیر در است شو؛ خطر کن؛ زِکام شیر بجوی
یا بزرگی و عِز و نعمت و جـاه یا چو مردانت؛ مـرگِ رویاروی
لهذا معنای هشدار «فریب.. کلاه برداری های دجال های جامعه امپریالستی را نخورید» این باید باشد که سهل انگار نه بل سخت محتاط باشید و با دانش و هنر و ورزیدگی و قوای لازم و کافی وارد کازار و مصاف شوید!
نه اینکه اصلا در جامعه امپریالیستی کار و زندگی و فرصت یابی و فرصت سازی ...نکنید. خاصه در "حال و رئال" که سرتاسر جهان موجود و معلوم به نحو کامل یا ناکامل؛ به نحو مستقیم یا نیابتی، به نحو آشکارا یا استخباراتی... عرصه جولان دجال های امپریالستی غربی و شرقی سکولار یا دینمدار است!
آری! سخن و مقصد بر سر حال و رئال است نه بر سرِ شب آتی و روزی وهمی دیگر، و صد البته نه بر سر ششماه ها و گیس هال ها...
هر سخن جایی و هرنکته مکانی دارد.
ششماه ها و گیس هال ها و مماثل ها فصل و باب جداگانه خود را در مباحث شدن و بودن و هستن دارند.
تلقیاتی غیر از اینها توهین شنیع به شعور خود ما و همگنان ما و به محضر شریف پیر هشدار دهنده طریقت میباشد!!!
(ادامه دارد. یار زنده ـ صحبت باقی!)