آيا طالبان افغان و مسلمان اند ؟

       آيا طالبان افغان و مسلمان اند ؟


      بادرد و اندوه بی پايان اطلاع حاصل نموديم، که گروه طالبان ظلمت پيشه وتبهکار، اجمل نقشبندی خبرنگار جوان کشور مان را، که چندی قبل با يک ژورنالست ايتاليايی و يکنفر رانندۀ شان در ولايت هلمند اختطاف وگروگان گرفته بودند، برغم تقاضاهای پيهم انجمن های ژورنالستهای افغانستان و سازمانهای دفاع از حقوق بشربين المللی؛ بتاريخ 8 اپريل 2007 ، خلاف تمام نورم ها و موازين حقوقی، اسلامی وانسانی به شهادت رسانيدند.

     اين عمل ننگين وجنايتبارانۀ آنان موجب خشم ونفرت بی پايان همه شخصيتهای علمی وفرهنگی، سازمانهای سياسی و اجتماعی و تمامی نهادهای دفاع از حقوق بشر و مردم مسلمان وانساندوست افغانستان درداخل و خارج کشور گرديده است.

        هيأت تحرير سايت سپيده دم ، به نماينده گی از همه نويسنده گان اين نشريه درحاليکه اين عمل ننگين وشرم آور طالبان دد منش را درمورد قتل اجمل نقشبندی و رانندۀ شان ، که وی را در روز اول دستگيری سر بريده بودند؛ به شدت محکوم می نمايد، به خانواده های هردو شهيد جبهۀ علم و فرهنگ، کار وزحمت وبه همه ژورنالستها ومردم فرهنگ دوست افغانستان ، تسليت و همدردی بی پايان اش را ابراز ميدارد، آرزومند است تا همه فرهنگيان ظلمت ستيز،اعم از احزاب و سازمانهای سياسی و اجتماعی ، نهاد های مدنی وموسسات دفاع از حقوق بشر، اعتراضات شديد شان را برعليه اين جنايت هولناک وضد بشری طالبان سيهدل و جنايتکار و حکومت دست نشاندۀ کابل ، که درريختن خون اجمل شهيد مسؤول و جوابده خواهد بود، ابراز نمايند.

        درگام نخست بايد روی جريان حوادث ورويادهای سه دهۀ اخير تا ايندم ، بويژه  روی دو اصل و يا دوحقيقت غير قابل انکارابرازنظرنمود وسپس قضاوت را به خواننده گان گرانقدر گذاشت.

      اول ، طوريکه هموطنان گرامی همه آگاه و درجريان اند، که طالبان از بدو پيدايش وتشکل شان بوسيلۀ سازمان جهنمی سياه و دستگاه استخباراتی تبهکار " آی. اس. آی " خود ها را علم برداران اسلام حقيقی وتطبيق کننده گان شريعت غرای محمدی اعلان و مدعيان مبارزۀ جدی برعليه کفر وبی دينی بودند.

       گرچه ازهمان روزهای اول چهره های سياه اين جلادان وحشی صفت، که بيش از نصف جمعيت کشورمان يعنی همۀ زنان ودختران افغانستان را در چهار ديوار خانه زندانی نمودند، مثل مجاهدين فرهنگ ستيز، برملا شده ، همينکه جنايات هولناکی را در قتل عام مردم بيگناه کشور ما  درمزارشريف، باميان، يکاولنگ، پروان وغيره انجام داده روان چنگيزخان وهتلر را درقبر آرام نمودند، ديگرهمه مردم ميدانستند، که اگرمجاهد بد است، طالب بدترين شان بوده، شخص خوبی درميان آنان سراغ نميتوان کرد. اينها نه افغان هستند ونه مسلمان، نه به شريعت اسلام اعتقاد دارند ونه اختيار آنها بدست خود شان است. بلکه عنان اختيار آنان بدست مونوپولهای غارتگر بين المللی، مافيای مواد مخدر وجنرالهای خون آشام پاکستانی قرار دارد.

     ولی عده ای ازعمال وابسته به سيستم مونوپوليسم و جواسيس پاکستانی، چی بصورت انفرادی وقبيله گرايی و چی در وجود احزاب و سازمانهای طراز فاشستی تماميت خواه در افغانستان، از آنها به اشکال وشيوه های مختلف حمايت نموده حتی عده ای از طالبان نکتايی دار وشيک پوش را در پست های کليدی حکومت وشورايملی افغانستان نيز جا بجاه نمودند.

     درطول پنجسال حاکميت طالبان و پنجسال اخير دورۀ وحشت وبربريت شان ، تا کنون آن هفته وماهی را سراغ نداريم ، که در جريان آن اين گروه وحشی يکی ازعلمای دينی، ژورنالست، داکتر، انجنير، معلم ، ماموردولت ويا موی سفيد قريه ودهقان مظلوم وبيگناهی را به شهادت نرسانيده باشند ويا مکتب، مسجد، بيمارستان ، پل و سرک را مين گذاری وانفجار نداده باشند.

   اما، اکنون درحادثۀ اختطاف و گروگان گيری ژورنالست ايتاليايی وترجمان افغانستانی آن ، همينکه ژورنالست ايتاليايی را که به اصطلاح خود آنها مسلمان هم نبوده و ادعا ميکردند، که وی جاسوس بوده است، به برکت امتيازات پولی و حمايت دولتهای ايتاليا و افغانستان، که هردورا دشمنان خويش قلمداد ميکنند، از اسارت رها کردند. ولی اجمل نقشبندی را با رانندۀ مظلوم وبی وسيله، که هردوی آنها ازشهروندان افغانستان و مسلمان بودند و هيچ گناهی را مرتکب نشده بودند، صرف بخاطر اينکه آن قدرت و امکانات ژورنالست ايتاليايی را در پيشگاه آقای کرزی، داکتر اسپنتا و مقامات امنيتی کشور نداشتند، سربريدند.

    اکنون باور کامل است ، که هموطنان عزيز ما باين نتيجه رسيده باشند، که اين تيکه داران اسلام و جهاد افغانستان !، جاهلترين وسيهدل ترين مردمی اند، که به هيچ وجه نه بدين اسلام ايمان و باور داشته و نه به سنن و عنعنات پسنديدۀ مردم ما پابندی دارند. بلکه آنها فقط وفقط تابع اوامر وهدايات دولتها وقدرتهای مافيايی وسازمانهای استخباراتی مربوط به آنان ودستور باداران پنجابی، آخوندهای ديو بندی ووهابی های سعودی والقاعده اند وبس.

   بزير پردۀ اسلام ، کفر را ديدی +   مشو غلام ، غلامان زرخريد دگر

    اکنون ديگر برای آنانيکه اين جامه سپيدان سيهدل را روزی سفيران صلح و تأمين کننده گان نظم و امنيت درکشوروفرزندان اصيل اين يا آن قوم می پنداشتند و درسالهای اخير ميخواستند تا آنها درپروسۀ صلح وشرکت در دولت و حاکميت برسرنوشت مردم و جامعه دعوت شده ، تعداد طالبان درون دولت حائز اکثريت گردد؛ جز سکوت وسر افگنده گی ديگرهيچ اعتباری برای شان باقی نمانده است.

 

     دوم اينکه، جناب حامد کرزی بمثابۀ رئيس جمهور منتخب ! مردم افغانستان ، که از يکطرف خود را وارث بالاستحقاق زمامداران پيشين (درانی ها وغلجاييها) و بويژه فرزند معنوی بابای ملت! ميداند  و ازجانبی ازعضويت اش درتنظيم حضرت صاحب ! وسهمگيری اش درجهاد افغانستان! که خداوند آنرا قبول نمود و امريکاييها اجرو پاداش اش را نيز پرداختند ! با افتخار و مباهات ياد می نمايد؛ تمام اين اصل ونسب وامتيازات افغانی ! و اسلامی ! برايش همين دستور ايمانی و وجدانی را صادر نمود تا ژورنالست ايتاليايی را بخاطرتعميل هدايت اوليای امور! دربدل رهايی پنج تن از خونخوارترين جنايتکاران طالب، ازجمله زمرک ياسر، که به تعداد تارهای ريش خود انسان کشته است؛ رها نموده بکشورش بفرستد ، ولی اجمل نقشبندی ورانندۀ شان را ، که فرزندان رنج وزحمت افغانستان اشغال شده بودند وبا کارت رأی شان آقای کرزی را بحيث رئيس جمهور افغانستان برگزيدند؛ سربريده شوند.

          ما شا الله به اين غيرت افغانی ، ما شا الله به اين ديانت اسلامی.

   آيا مردم ما حق ندارند تا از آقای کرزی بپرسند، که درطول اين پنجسال چند طالب جنايتکار وقاتل هزاران فرهنگی کشورما بميز محاکمه کشانيده شده و به کيفر اعمالش رسيده است؟

   آيا عفوگناهان طالبان ورهايی دسته جمعی وانفرادی آنان به اشکال و عناوين مختلف، آنها را تشويق به قتل وکشتار بيشترواعمال جنايات ضد بشری نمی نمايد؟

 آيا بعد از اين تاريخ مردم افغانستان کرزی را رئيس جمهور کشور خواهند گفت؟ وبالای وی وحکومت دست نشانده اش ، که ديگر خيلی بی مقدار، بدنام و کمرنگ شده اند، باور و اعتماد خواهند نمود؟

     آيا مردم افغانستان از انتخاب شان درتعيين رئيس جمهور و اکثريت اعضای شورايملی، که انسان ازذکرعملکردها ومطالبات شان دررسانه ها احساس حقارت می نمايد؛ ابراز ندامت نمی نمايند؟

  اميد واريم تا عقل سليم و تفکر نوين مردم ما همۀ اين پرسشها را پاسخ معقول و منطقی بدهد واشتباهات گذشته تکرار نشده ،اين گفتۀ شاعرنيز فراموش نگردد:

 

   هرکه نا موخت از گذشت روزگار +  هيچ ناموزد زهيچ آموزگار