اصالت و رسالتمندی يک حزب سياسيی در چيست؟
غفار عريف
به پيشواز ازگراميداشت 42 مين سالگرد تاسيس
حزب دموکراتيک خلق افغانستان
اصالت و رسالتمندی يک حزب سياسيی در چيست؟
در روند مبارزات طبقاتی زحمتکشان و جنبشهای رهايی بخش ملی و استقلال طلبانۀ ضد استبدادی وضد استعماری ملل و درگسترۀ دگرگونی های بزرگ بين المللی بسود نيروهای مترقی در جهان ،پيش کسوتان و راهيان راه سپيد نبردهای انقلابی ، پيوسته روی حضور فعال يک نهاد متشکل سازمانده و رهبری کننده، تاًکيد بعمل آورده و ضرورت آنرا بخاطر سمتدهی درست و بهتر فعاليتهای سياسی امرجدی و حياتی تلقی کرده اند.
بدين اساس گردانهای سياسی مترقی ( احزاب انقلابی مدافع صديق آرمانهای مردم ) بنابر اصل نيازمندی ها و مطابق به قانونمندی تکامل اجتماعی،
پايه گذاری شدند.
آگاهان جامعه شناسی علمی ، مسالۀ بقاء، ثبات و ثمربخشی تلاش های يک حزب انقلابی را وابسته به درجۀ پختگی سياسی و آبديدگی مقامات رهبری و کادرهای آن دانسته موجوديت و استحکام متداوم وحدت سياسی و سازمانی در درون حزب ، وحدت ارگانيک و صادقانهً نظر و عمل در ميان کليه اعضاء و ميزان جلب اعتماد و پيشتيبانی توده های مردم را شرط موفقيت يک حزب حساب نموده اند.
درک فلسفی از لزوم تاسِس يک حزب انقلابی و د وام موجوديت آن فقط در چهار چوپ فهم درست از ماهيت اهداف و وظايفی که حزب صادقانه در پيش روی خود قرار میدهد و در حال و آينده در راه تحقق آنها مبارزه می نمايد، ميسرشده ميتواند و بس.
هرحزب مترقی، منسجم ، متشکل و طرفدار انديشه های رهايی انسان زحمتکش از ستم و انقياد و تأمين رفاه مادی و معنوی افراد جامعه در تلاش آن بوده و ميباشد تا وطندوستان مدافع ترقی وعدالت اجتماعی را در صفوف خود تنظيم کند و بالنوبه در راستای بسيج کليه نيروهای ملی و ميهن پرست گام های استوار بردارد.
ح . د . خ . ا نيز بربنياد پيکار وطنپرستانهً ضد استعماری و ضد استبدادی مبارزين ملی که بخاطر استقرار دموکراسی ، ترقی و پيشرفت اجتماعی جان های شيرين خود را فداکردند ، ايجاد گرديد. حزب به مثابه ً سازمان سياسی متشکل، اصول مرامی آتی را در سر لوحهً فعاليت های خويش قرار داده بود:
تحکيم استقلال ملی ، دفاع از حاکميت ملی و تماميت ارضی ، مبارزه در راه دموکراسی ، ترقی و عدالت اجتماعی ، صلح ، برابری و ساختمان جامعهً شايسته و مترقی ، رفع عقب ماندگی اقتصادی ، شگوفايی فرهنگ و بهبود سيستم آموزش و پرورش و تحصيلات عالی ، عرضهً بهتر خدمات اجتماعی.... تحقق اهداف متذکره در مرحلهً نخست از وظايف حکومت ديموکراسی ملی با پايه گذاری جبههً متحد ملی به اشتراک همهً نيروهای ملی و دموکراتيک فعال در جامعه ( کارگران ، دهقانان ، پيشه وران ، روشنفکران ، خورده بورژوازی و بورژوازی ملی ) دانسته شد که با در پيش گرفتن راه رشد غيرسرمايه داری و مبا رزه با مظاهر سلطهً امپرياليستی ، دگرگونی های بنيادی را در تمامی عرصه های حيات اجتماعی ، بوجود ميآ ورد.
ليکن باکمل تاًسف به علت مسلط بودن روابط توليدی کهنهً فيودالی و ما قبل فيودالی و عقب ماندگی شديد اقصادی جامعه ، موجوديت فقر- بيسوادی و سطح نازل آموزش و تعليمات در بين شهروندان ، عدم پختگی سياسی سياستمدارن حزبی و بی تجربه گی آنهادر پيشبرد کارهای سازمانی ، ضعف آگاهی از دانش جامعه شناسی علمی ، کجروی در پراتيک انقلابی از سوی برخی رهبران و کادر های حزبی، مشکلات عديده يی را در سرراه پيکار جويان انقلابی ، خلق نمود.
ازهمان نخستين روزها و سالهای پس از تاسيس حزب، عزم و رزم مبارزين صديق را که بمنظور ترقی وطن و سعادت مردم بپاخاسته بودند و هستۀ يک سازمان متشکل سياسی را گذارده بودند، سايۀ نا باوریها و بی اعتمادی ها نسبت به يکديگر به چالش گرفت و در مغايرت با اهداف عمومی حزب و منافع جامعه و مردم، بعوض اينکه مبارزه سياسی در سمت اصلی ايجاد و بسط روحيه تفاهم، حصول غلبه بر اختلافات قابل رفع جهت وحدت حزبی، سوق داده شود؛ برعکس تبارز گرايشهای ناسالم دست بالا پيدا کردند.
نطفه اختلاف زيانبار و غيراصولی در حزب هميشه و در هر زمان بر اساس امتياز طلبی های فردی و گروهی توأم با توطه های آشکار و پنهان ، شوق رهبر شدن با دامن زدن حرکات فرکسيونی و تجزيه طلبانه ، عطش سير ناپذير در را کسب قدرت بيشتر به حلقه های معين در مقامات رهبری و رده های کادری ، نيل به يکه تازی های قهرمان گونه با کاربرد روش های ساختگی و ميکانيکی ، مهم جلوه دادن تفاوت نظر های سليقه يی بی بنياد ، درک نادرست و نا کافی از مناسبات اجتماعی و ديالکتيک تکامل پديده ها ، گذاشته می شود.
در ح. د. خ. ا نيز پيدايش تدريجی نظريات فرکسيونی و بزرگ شدن اين غدۀ سرطانی تا سرحد انشعابات و جدايی های درد آور ، چه پيش از بدست گرفتن قدرت سياسی و چه در زمان حاکميت ، ناشی از عدم انطباق درست انديشه های مبارزۀ سياسی با پراتيک اجتماعی بود که شالوده آن بر بنياد برداشتهای دگماتيستی و خشک از دانش انقلابی ، ريخته شده بود. زد و بند های پشت پرده با محافل و حلقه های ارتجاعی داخلی و بين المللی ، حيله گری ها ، خرده گيری ها ، محفل بازی ها ، حرکات انشعاب گرانه ، فعاليت های تجزيه طلبانه ، رفاقت بازی های سازمان يافته ، تمايلات به روحيه محل پرستی و قوم گرايی ، تفوق طلبی های نژادی – سمتی و لسانی ... محرک و تشويق کننده اصلی بوجود آمدن مناسبات خصمانه بودند که جای دوستی بی شايبه وهمکاری متقابل را گرفتند.
آ نگاهی، که مبارزين همفکر وهم پيمان به بدنام ساختن و تحقيرکردن همديگر پرداختند و به قرينه سازيها ، اتهام بستنها ، تاسرحد دروغ ، توهين کردنها ، دشنام دادنها ، ناسزا گفتنها ، توطئه چينيها ، دسيسه گريها...چسپيدند ، درهمان وقت بود، که ضربۀ مهلکی به پيکر حزب ولطمۀ بزرگی به پرستيژ آن وارد آمد و پروسۀ اتحاد نيروهای سياسی سالم جامعه با مشکلات روبرو گرديد .
با نمودارشدن مظاهربی اتفاقی وچند پارچگی درصفوف وطنپرستان انقلابی، رقبای سياسی درکمين نشسته، نيزموقع يافتند تا ازشرايط بوجود آمده به سود خويش بهره برداری نمايند .
اين پيشآمد زيانباربه سهم خود مانع بزرگی را درسر راه تشکل همگانی نيروهای ملی ودموکراتيک ايجاد نمود وروند مبارزات سياسی را د چارنوسانات مشکل افزا ساخت .
تأثيرات منفی وناگوار انشقاق وچند دستگی درصفوف پيکارجويان مترقی، دشواری های بزرگی را درامر آرمان رفتن بسوی تهداب گذاری اساسات يک زندگی سعادتمند به توده های مردم، بوجود آورد وجامعۀ روشنفکری افغانستان را قسمآ درسراشيب سردرگمی يک انتخاب درست، درپيوندخوردن سرنوشت سياسی انسانهای متجدد، با سازمان سياسی پيشتاز، قرارداد . اقدامات ناسنجيده وبيباکانه درقبال سرنوشت آيندۀ مبارزات سياسی، باعث فاصله گرفتن شمار زيادی از مبارزين وطنپرست از روند اتحاد نيروهای ملی ودموکراتيک گرديد واين طرز برخورد به نوبۀ خود به جريان نارضايتی عمومی کمک کرد .
در ح. د. خ. ا هرچند وحد ت دوبارۀ آن پس از سالهای غم انگيز انشعاب ، تفرقه واختلاف، حادثۀ بزرگی بحساب ميآمد و دورنمای تبديل حزب به يک گردان نيرومند سياسی ، گشوده شده بود؛ ولی بزودی بعد ازثور 1357 شوينيزم ، فاشيزم ، ماجراجويی ، تفکر ماکيولستی ، خشونت ، استبداد فردی وگروهی ... جای خرد جمعی و ارادۀ اکثريت اعضای حزب را گرفت ؛ اعمال وحرکات ضدبشری شيرازۀ زندگی هزارها انسان هدفمند را ازهم فروپاشيد .
عهد شکنی ها ، يکه تازی ها ، زورگويی ها ، بی اصوليتی های عوامفريبانه، خودخواهی های اغواگرانه ، جاه طلبی های طاغوتی ، وحشت وسرکوبگری ... حزب را به انحراف کشانيد . اعتقاد انديشوی حزب داير براينکه توده های مردم منشأ کليه تحولات ودگرگونيهای اجتماعی ونيروی محرکۀ تاريخ ميباشند ، به فراموشی سپرده شد، برعکس واژه های ياوه چون « نابغه شرق » ، « قوماندان سپيده دم انقلاب ( ! ) » ، « شاگرد وفادار( ! ) » ... در ادبيات سياسی رايج يافت و استعمال آنها جبری گرديد.
برخورد سياسی نادرست به موضوعات اجتماعی، وسعت پيدا کردن دامن زدن کيش شخصيت ، چپروی ماجراجويانه و انحرافی بدور از اخلاق در نظر و عمل ، ناديده گرفتن واقعيت های عينی جامعه در مسايل اقتصادی و سياسی ، کاربرد مسخ شده و قلب مقوله ها و- اصطلاحات علمی دانش جامعه شناسی در پراتيک زندگی ، بی حرمتی و- عدم احترام به اعتقادات – سنن و باور های مردم ، سرکوبگری بربريت – کشتار- حبس و زندان – شکنجه و اعدام ... تحت نام انقلاب و انقلابیگری، زير پا کردن مقاولات – اصول و ميثاق های پذيرفته شده بين المللی ، به حزب و جريان مترقی صدمه شديد ی وارد نمود.
در مراحل بعدی با وجود دست آورد های چشمگير و قابل لمس در زمينه های اجتماعی ( سياسی– اقتصادی ) بعلت ادامۀ افزايش فعاليتهای خشن وخرابکارانۀ مخالفين دولت ، تداوم جنگ اعلام ناشده بر ضد افغانستان ، موجوديت قوت های نظامی خارجی در افغانستان و دخيل شدن آنها در درگيری ها ، تشديد رقابت ابر قدرت ها بر سر قضيه افغانستان در پروسه جنگ سرد ، مداخلات آشکار – مستقيم و دوام دار دول همسايه و ارتجاعی بين المللی و استثمار گران جهانی در امور سر نوشت ساز مردم افغانستان و در فرجام عقب گرد سياسی و استراتژيک تسليم طلبانه زير پوشش بازسازی مطابق به دکتورين گرباچف و سناريوی مطروحه در قصر سفيد در توافق با زمامداران کاخ کريملن ، تعقيب سياست کجدارو مريز توأم با خشونت ، نظاميگری و بلند پردازی های قومی و قبيلوی و لسانی ودر پيشگيری بعضی رفتار ها – اعمال و حرکات مشابه به مرحله اول ، سرانجام ستون فقرات حزب و حاکميت در هم شکست و مسأ لۀ وحدت کليه نيروهای ملی و وطنپرست، بخاطر مبارزه در راه صلح و ترقی و پيروزی انديشه های انسانی از نظر افتيدند.
تقليد ، سازش، تسليم طلبی و بی تفاوتی در برابر مشی ماجراجويانۀ برخی از رهبران از خود راضی و باد آورده و تحميلی از سوی حلقه های معين در حزب ، هميشه مولود بيماری های خطرناک ( خود خواهی ، انحصارگری ، تکبر ، بلند پردازی ، خودپرستی ...) بحساب آمده واصل تسلط اراده و خرد جمعی بر حيات حزبی را پامال ساخته است.
بدين سان بود که بی اعتمادی متقابل در سلسله مراتب حزبی بوجود آمد و برخورد مسوولانه به موضوع تجمع متحدين با الفعل وبا القوه، اهميت خود را از دست داد و د چار لغزش شد.