بخش سوم اتحاد ارتجاع سياه وسپيد
بخش سوم اتحاد ارتجاع سياه وسپيد
درسرزمين کهنسال ما افغانستان نيزنهضتهای آزاديخواهی، ازجمله جنبش مشروطيت اول ودوم بفتوای همين فقهای اقتدارگرای درباری سرکوب خونين گرديد.به تعقيب آن همينکه مردم آزادی دوست افغانستان بقيادت رادمرد بزرگ شاه امان الله استقلال کشور مان را اززير سلطۀخونين انگليسها، حاصل وافغانستان راه ترقی وپيشرفت را درپيش گرفت، اين خفاشان شبهای سياه، که توان ديد خورشيد آزادی رانداشتند، بدستوردولت انگليس حکم تکفيرشاه ترقيخواه کشوررا صادر کرده، با استفادۀ سوء از فقرمادی ومعنوی ومعتقدات مذهبی مردم عقب نگهداشته شدۀ ما، نهضت امانی را سرکوب وبعوض آن رادمرد بزرگ ومبارزآشتی ناپذير ضد استعمار، نخست حبيب الله کلکانی را، که ازنعمت سوادمحروم واز سياست ودولت مداری اصلآبرداشتی نداشت؛ قصدآ پيش کشيده، درخطبه های نمازجمعه وتبليغات ميان مردم اورا خادم دين رسول الله خواندند . ولی سالی تکميل نشده بود، که آنها باری بدستوردولت انگليس جانب کانديد اصلی و مورد اعتماد آنکشور، جنرال محمد نادررا گرفته، با تنظيم درامۀ بنام مصالحه وجلوگيری ازجنگ، مهری بعنوان سوگندتعهد به آشتی بر قرآن گذاشته اين دهقان بچۀ عياررا، که ديروز خادم دين رسول الله ميگفتند، بنام دزد ورهزن متهم وبدست جلادان جنرال نادر بوحشی ترين شکل بقتل رسانيدند وتاج پادشاهی رابر سرنادرخان، که يگانه شخص مورد اعتماد انگليسها بود؛ گذاشتند.
سپس همينکه محمدنادرشاه نگونبخت بدست يکتن ازمبارزين مشروطيت سوم باسم عبدالخالق بقتل رسيد، روحانيون وابسته بدربار، اين تاج رنگ باخته را برسر پسر 19سالۀ پدرمقتول گذاسته اورا درمساجد ومطبوعات "المتوکل علی الله "خوانده، طول عمرذات ملوکانه را بادوام سلطنت استبدادی اش، که نتايج نکبتبارآن دردل تاريخ کشورمان( تاريخ غبار) بخط درشت ثبت گرديده است؛ ازخداوند متعال التجاه ميکردند، که آنهم موردقبول واقع نشد.
بعدازفروريختن نظام بوسيدۀ سلطنت،اين فضيلت فروشان به تبليعات وموعظه های شان مبنی بر " السلطان ضل الله" و " اعليحضرت المتوکل علی الله"خاتمه داده زبان را درمدح و ثنای محمدداؤد پسرعم شاه مخلوع کشودند.
ولی همينکه بدربار داؤد مثل دوران امانی بازار تجارت شان را سردتر يافتند، باری دست بدامن استعمار دراز نموده، از راه پاکستان وثبت نام بدفتر آی، اس، آی، دروازۀ سی، آی، ای را دق الباب نموده، مطابق دستور سازمان سياه حکم تکفير داؤد را صادر وهسته های اوليۀ تنظيمهای بنيادگرای اسلامی را درآغوش گرم ديوبنديهای پاکستانی گذاشته، حملات را درمرکز ومحلات برعليه رژيم محمد داؤد وبرنامه های ترقيخواهانۀ نخستينش، آغازنمودند.
بعد ازسقوط حکومت داؤد وانتقال قدرت ازدست طبقات واقشار حاکم وستمگر، بدست طبقات واقشار زحمتکش کشور، آنها کمافی السابق فتوای جهاد را برعليه نظام دموکراتيک و نوين افغانستان صادر وجنگ مسلحانه را بحمايت همه جانبۀ استعمارنوين ودرزيررهبری مستقيم ايلات متحدۀ امريکا ورهنماييهای مسلکی باداران نظامی شان چون: جنرال ضياالحق، جنرال عبدالرحمن اختر، جنرال حميدگل، دگروال يوسف وسايرارواح خبيثۀ پاکستانی، ايرانی، سعودی، مصری، چينايی وغيره برعليه جمهوری دموکراتيک افغانستان، راه اندازی نمودند، که نتايج فاجعه بار آن برای همه گان معلوم است.
ولی درمقابل آنان علمای متبحراسلامی افغانستان، جهاد نام نهاد آنهارا مخا لف اصول دين مبين اسلام وکالاهای وارد شدۀ غرب تصويب وانهارا بمثبۀ آلۀ دست استعمار وغارتگران بين المللی، بجامعه معرفی نمودند.
اين علمای متفکرخداپرست ووطن دوست، خدمات برجستۀ را در بخشهای مختلف امور دينی ومذهبی مردم افغانستان، ازطريق ارايۀ نظريات سودمند به دولت جمهوری دموکراتيک افغانستان انجام نمودند، که ميتوان ازارتقای ادارۀ کوچک جمعيت العلمای سابق به وزارت شؤن اسلامی واوقاف افغانستان؛ تاسيس شورای عالی علما وروحانين افغانستان در مرکز، ولايات ، شهرها وولسواليهای امن؛ تاسيس مرکز تحقيقات اسلامی واعمار صدهامحراب مساجد، تکايا واماکن دينی ومذهبی؛ نشرکتب اسلامی وتبليغ اهداف والای دين مبين اسلام درمساجد ومحافل بزرگ مردم درفضای کاملآ آزاد را بمثابۀ " مشت نمونۀ خروار" يادنمود.
اين علمای متبحر اسلامی درتحقيقات وتبليغات شان، ميان اسلام عبادی واسلام سياسی ساخته و پرداختۀ استعمار خط فاصل کشيده ، چهرۀ حقيقی دين فروشان تنظيمی وابسته به" آی ، اس، آی" و" سی، آی، ای " را، افشا نموده، باصراحت کامل اظهار ميداشتند، که اگر اين معامله گران دين و دالر قدرت را دردست گيرند، دين ودنيای تان ازدست رفته، وطن تان ويران وافغانستان بحمام خون تبديل خواهد شد.
سرانجام همانگونه، که علمای متفکردينی ورهبران سياسی حزب ودولت آنوقت گفته بودند، با غصب قدرت دولتی بوسيلۀ اين تيکه داران دين ودالر، افغانستان، ازجمله شهر زيبای کابل همانطوريکه " سياف " فرمايش داده بود، به ويرانه تبديل ودر مسابقۀ انواع جنايت ريکاردی را قايم نمودند، که بجز دوران چنگيز، ديگر تاريخ کشور ما نظير آنرا ثبت نکرده است.
ايالات متحدۀ امريکا ومتحدينش، که وظايف آنهارا درزمينۀ تطبيق اهداف شان ختم شده ميديدند برآن شدند تا بعوض آنان چهرۀ جديد ديگری را بنام طالبان وارد صحنه نموده سرنوشت افغانستان را بخاطرادامۀ مسابقۀ جنايت وبرندۀ اصلی ،به آنها تفويض نمودند.
ازاينکه هردوتنظيم حايز نمرات" عالی 100 " بودند، صلاح برآن شد تا با استفادۀ ميتود مشی مصالحۀ ملی بعد ازرويداد حادثۀ 11سپتامبر2001 ، ازترکيب هردو جناح درتحت رهبری شاه سابق درجهت تحقق اهداف اتازونی واشغال افغانستان، استفادۀ مطلوب بعمل آيد.
اکنون، که حضور نظامی، سياسی، ايديولوژيک واطلاعاتی امريکا ومتحدينش درافغانستان تأمين شده، دريک دست دموکراسی امريکايی را به نمايش ميگذارند ودردست ديگری همان آخوندهای درباری وياران دوران جهاد! طلايی شان را درهرسه ارگان قوای دولت جابجا مينمايند، مسلمآ وظيفۀ مسلکی تفويض شدۀ پدران واستادان دوران جهاد! طلايی آنها ايجاب مينمايد، تا هر روشنفکر آزاد اند يشِی چون علی محقق نسب ولطيف پترام وغيره را، که مطابق ميل وبرنامۀ امريکا وحکومت دست نشاندۀ کابل حرف نزده، ازآزادی، دموکراسی واقعی، تساوی حقوق مليتها واقوام برادروباهم برابرافغانستان و تأمين مساوات ميان شهروندان به شمول زنان ومردان، حمايت نمايد، فورآ سلاح تکفيربرفرقش حواله ورهسپارزندان ميگردد .
ولی اگر مثل ميرحسين مهدوی ازگفته هايش اظهارندامت نموده، حملاتش را بجانب نيروهای چپ آغاز نمايد، فورآ بکشورکانادا انتقال ومورد قبول ونوازش اوليای امور قرارميگيرد.
اينست نتايج دموکراسی غرب، که بزرگان ما ميگفتند: " دموکراسی امريکايی، اسباب سعادت است برای ستمگران ودام تزوير برای زحمتکشان"
تا، که اين دالر است واين آخوند
حال مردم خراب می بينم
جاوید فیضی