ناتو و سیاست های ان در قبال افغانستان

ناتو و سیاست های ان در قبال افغانستان

نویسنده : رحیم آریا

بخش اول

ناتو و یا پیمان اتلانتیک شمالی بعد از ختم جنگ سرد به عنوان یک سازمان یکه تاز و بدون رقب در سرتاسر اروپا و منطقه پنداشته میشد ولی بعد از اغاز جنگ با ترور و اشغال افغانستان توسط امریکا برای اولین بار در تاریخ جنگی ناتو ماموریت در خارج از اروپا به عهده ناتو قرارگرفت و این سازمان را به چالش بزرگ و مخاطره امیز در سطع جهان و منطقه قرار داد . سازمان ناتو که قبل از جنگ افغانستان ، تجربیات جنگی فوق العاده نداشت ولی البته این سازمان تجربیات خوبی در عرصه جاسوسی در جهان داشت زیرا در زمان جنگ سرد این سازمان بیشتر به روی مسایل جاسوسی اتکا داشت تا مسایل جنگی .             

ولی نخستین تجربیات جنگی سازمان ناتو در جنگ بالکان بود با وجود اینکه سازمان ناتو زیادتر نقش میانجی را بازی میکرد تا نقش جنگی  و البته ناتو زیادتر در بالکان وظیفه بازسازی و امنیت را به عنوان بازیگر دست اول بازی میکرد ولی بعد از جنگ افغانستان ، اوایل ناتو نقش یک ارگان  کمکی امنیتی و بازسازی را در افغانستان ایفا میکرد و نیروهای امریکایی فقط به نبرد و جنگ علیه نیروهای افراطی طالبان در کشور مشغول بودند ولی بالاخره نیروهای امریکایی بار جنگ و نبرد را به دوش ناتو گذاشتند و این سازمان برای نخستین بار قدم به جنگ واقعی و ان هم در خارج از قلمرو اروپا گذاشت .

سازمان ناتو که قبلا هم تجارب جنگی خوب نداشت و از سوی دیگر هرگز جنگ با اسلامگراهای افراطی و انتحارکننده گان را به خواب هم نمی دید اینک در مزرعه سبز و ریگستانهای هلمند و قندهار مجبور است با دشمنی باید دست و پنجه نرم نماید که از هر لحاظ بر نیروهای ناتو برتری دارند و تجارب جنگی فوق العاده برخودار هستند .

 

نیروهای ناتو در اوایل به این اندیشه بودند که شاید افغانستان نمونه دیگر از کوساوو باشد که دران ناتو دست توانایی در اداره و انتظامات ان کشور بازی میکرد و به اصطلاح فرمان بردار ناتو بود مگر ناتو مجبور شد بپذیرد که افغانستان کوساوو نیست و باید دست از خیالات واهی بدارد و باید در اینجا با شدت علیه اسلامگراها و طالبان رزمد زیرا شرایط موجودیت ناتو در کوساوو با افغانستان متفاوت است برای اینکه در کوساوو پس از جنگ داخلی با داخلت نیروهای نظامی ناتو و امریکا گروپ های متخاصم خلع سلاح گردیده و به عوض نیروهای نظامی صربی و کوساووی قدرت به نیروهای ناتو انتقال یافت و در انجا نیروهای ناتو به عنوان قدرت اول عمل میکرد و ناتو مسئولیت های حکومتی کشور را رسمآ به عهده داشت در حالیکه در افغانستان طالبان به حیث محور اصلی تحولات در کشور در مقابل نیروهای ضد طالبان مشغول نبرد بودند و به محض شروع حملات علیه طالبان نیروهای ناتو و امریکا با تکیه بر نیروهای ضد طالبان وارد افغانستان شدند و با رو کار امدن نیروهای ضد طالبان بر صحنه قدرت نظامیان خارجی در افغانستان به عنوان قدرت دوم عمل میکنند که این شرایط اصلا قابل مقایسه با شرایط کوساوو نیست و همچنان ناتو فکر میکرد که دیگر توان طالبان از بین رفته و انها دیگر وجود خارجی ندارند اما برعکس تجارب جنگ و حملات انتحاری سال های بعد این را ثابت کرد که طالبان نه تنها از بین نرفته اند بلکه اینبار با قوت و شدت بیشتر قیام علیه ناتو و امریکا را در افغانستان رهبری میکنند. ناتو همانطوریکه قبلا گفتیم تجارب جنگی بسیار خوب نداشت و همین نداشتن تجارب جنگی بود که طالبان را برتری نظامی داد و حتی 50% خاک افغانستان را دوباره تحت اداره و کنترول نیروهای شبه نظامی طالبان دراورد زیرا ناتو گذشته از اینکه  تجارب جنگی و نظامی نداشت ،تکیه بر نیروهای افغان نمود و به عنوان قدرت اول و اصلی همانند کوساوو عمل نکرد بلکه به عنوان قدرت دست دوم عمل نمود  ولی همانطوریکه دیدیم نیروهای افغان نه تنها اینکه برعلیه شبه نظامیان نبرد نکردند بلکه با همدستی و همبستگی بیشتر با طالبان زمینه پیشرفت و برتری طالبان را فراهم کردند و در قدم سوم اینکه درمیان رهبران وجنرالان ناتو اتحاد و یکپارچگی موجود نیست و هرجنرال ناتو از مزدوران داخلی خود سخت حمایت می کنند که این خود طومار ختم  زندگی نامقدس و نامیمون ناتو را تندتر میکند .

از طرف دیگر اعضای سازمان پیمان ناتو در مبارزه علیه ترور دارای نظریات و خواسته های مشخص خود هستند که این کشورها به سه جناح مختلف تقسیم میشوند:

الف : امریکا و کشورهای هواخواه امریکا مانند پولند خواهان حذف کامل نیروهای طالبان از صحنه قدرت نظامی و سیاسی بوده و میخواهند که با افزایش نیروهای شان درمیدانهای نبرد افغانستان این ایده شانرا بیشتر تحقیق بخشند ، این کشورها بر علاوه امریکا خواهان یک اداره دست نشاهنده امریکا مانند ترکیه در افغانستان بوده و میخواهند کسانی را  در راس اداره افغانستان نصب نمایند که مزدوران سرسپرده امریکا بوده و تطبیق کننده پروزه های جنایتکارانه امریکا و اوامر امریکا  در افغانستان باشند.  مانند کرزی و علی احمد جلالی که از جمله همین گروه مزدوران امریکایی در افغانستان هستند.

 

ب:  انگلستان و کشورهای متحد انگلیس مانند دنمارک خواهان حضور نیروهای طالبان در افغانستان بوده و خواهان حذف کامل طالبان از صحنه نظامی و سیاسی نبوده و درصدد اند که یک حکومت ائتلافی با حضور طالبان در افغانستان وجود داشته باشد و از همین رو انگلستان با روکاراوردن بعضی از عناصر قبلی طالبان به صحنه سیاسی افغانستان مانند مولوی وکیل احمد متوکل میخواهند که مزدوران قبلی شان هم سهم در قدرت سیاسی افغانستان داشته باشند و انگلیسی ها با ملاقات های مخفی و تماس با رهبران طالبان در صدد جلب حمایت شورشی ها نسبت به خود و مواضع انگلستان در افغانستان هستند و همچنین انگلیسی ها که دیگر میل به نگهداشتن نوکران وفادار سابق شان یعنی مجاهدین در قدرت افغانستان ندارند درصدد کنار زدن انها و تعویض انها با طالبان اسلامگرا و تاریک اندیش هستند زیرا به نظر انگلیس ها حضور طالبان در عرصه های سیاسی کشور  از 2 جهت مورد توجه انگلیسی ها قرار دارند  نخست اینکه   انگلیس ها که درمبارزه شدید قدرت در افغانستان با امریکا و اروپایی ها روبروهستند تصمیم دارند که جلو جاه طلبی های امریکا را در افغانستان بگیرند و به اصطلاح سهم قابل ملاحظه ای از شکار بدست اوردند زیرا امریکاییان با نصب گماشته گان وفادار خود قدرت فوق العاده درعرصه سیاسی و نظامی افغانستان دارند و میدان را بر دیگر متحداین خود تنگ نموده است از این رو انگلیس ها که دست بلندی در تولید و تجهیز طالبان در افغانستان داشتند به این فکر افتادند که بکار گرفتن طالبان و جلب انها توسط انگلیس ها و جایگزینی طالبان در مقام های ارشد دولتی افغانستان بتوانند از توازن قدرت در افغانستان استفاده نموده و با جابجای نوکران خویش در اریکه قدرت بتوانند در براوردن مقاصد خویش در کشور استفاده نمایند.

و دوم اینکه طالبان نسبت به مجاهدین از نفوذ و قدرت بیشتری در کشور برخودار هستند که این خود تمایل انگلیسی ها را به مذاکره و کشانیدن طالبان به عرصه قدرت سیاسی افغانستان زیادتر می کند .

 

ج: آلمان و کشورهای طرفدار المان مانند جمهوری چک و جمهوری ایتالیا که از توازن قدرت به نفع انگلیس ها و امریکایی ها سخت ناراضی و نا خشنود هستند و سخت در صدد اند که از طریق افزایش کمک های اقتصادی حکومت کرزی را تحت فشار بگذارنند که در مقابل اخذ کمک از این کشورها باید اشخاص وفادار به سازمانهای استخباراتی این کشورها به مقام های عالی در افغانستان دست یابند که نمونه خوب ان را میتوان از داکتر رنگین دادفر سپنتا وزیر خارجه و امین فرهنگ وزیر اقتصاد نام برد. این گروه از کشورها خواهان حضور فعال بورواژی های تحصیلکرده در خارج از کشور هستند.  فرانسه البته عضو فعال دیگر ناتو که در دوران دولت ژاک شیرک رئیس جمهور قبلی فرانسه همانند آلمان و ایتالیا و انگلیس کوشش میکرد که خود را به عنوان یک کشور مطرح در افغانستان به ثبت برسند و در این کشور نقش فعالی را ایفا نماید که بزرگترین نقش فرانسه حمایت از فهیم وزیر دفاع  و دیگر جنایت کاران در کشور بود و باید گفت که زمانی که فرانسه به تربیه اردوی رژیم کرزی مصرف بود این کشور سعی میکرد تا با جابجایی پنجشیرهای و یا به اصطلاح عوام تر مجاهدین در اردوی رژیم بتواند عناصر مرتج خویش را در اردو ، وارد نماید ولی بعد از انتخاب سارکوزی رئیس جمهور جدید فرانسه این کشور دیگر عملکرد مستقلال خویش را در افغانستان از دست داده و به اصطلاح تحت چتر امریکا فعالیت دارد .

 

بطور کلی باید گفت که کشورهای عضو ناتو خواهان حضور فعال در عرصه قدرت سیاسی افغانستان هستند در حالیکه امریکا نقش زیادتر و فعال تر در قدرت سیاسی افغانستان دارد که این خود اروپاییان را ناراحت نموده است زیرا اروپاییان بزرگترین رقم کمک های اقتصادی را به افغانستان به خود اختصاص دادند و از طرف دیگر کشورهای اروپایی با قدرت نظامی بزرگ سهم بزرگی را در نبرد های افغانستان به عهده دارد و بالاترین رقم تلفات و جراحت سربازان خارجی در کشور مربوط به کشورهای اروپایی و عضو پیمان ناتو میباشد که این موضوع خود برای اروپاییان خوشایند نیست .

موضوع دیگراینست که نیروهای ناتو درمبارزه با دشمن واهی خود شان درافغانستان بطور صادقانه مبارزه نمی کنند ، شواهد زیادی از پیوند های نیروهای ناتو با تولید کننده گان مواد مخدر و دلال های اسلحه در کشور و منطقه وجود دارد که لازم است یاداوری شود :

نیروهای هسپانیه مستقر در کشور که در شهرهای هرات و بادغیس حضور دارند با ارتباط مترجمان شان در این مناطق یکی از بزرگترین خریداران چرس و هیرویین در این مناطق هستند و حتی با صادر کارت های شناختی ایساف (یا نیروهای کمک بین اللملی) به این تولید کننده گان مواد مخدر از انان حمایت می کنند و همچنان نیروهای انگلیسی مستقر در هلمند در زمان جمع اوری هیرویین با حمایت از زراعین مواد مخدر ، مقادیر بزرگی از هیرویین و چرس تولید شده در ولایت هلمند را خریداری نموده و توسط هواپیماهای نظامی خویش به انگلیس میفرستاند . نیروهای نظامی امریکا در میدان هوایی بگرام در شمال کشور به یکی از مراکز خرید و فروش مواد مخدر برای این نیروها مبدل شده است . در اینجا نیز مترجمان این نیروها که اکثرا شان حلقه های وفادار به فهیم و مسعود ، جنگ سالاران و خانخواران تاریخ معاصر ما هستند با هماهنگی کامل با این نیروها و با پرداخت صدها هزار دالر به مردم مناطق شمالی ، مردم را به کشت چرس تشویق می کنند و بعدا این چرس تولید شده توسط نیروهای امریکایی به قیمت های بسیار گزاف خریداری شده و به امریکا و اروپا انتقال میابد. من بعضی اسناد را نیز بدست اوردم که نشان میدهد که سفارت های امریکا ، انگلیس ، دنمارک ، جرمنی ، تاجکستان ، ازبکستان در کابل بطور مستقیم با قاچاقییان مواد مخدر دست دارند و حتی دپیلومات های خارجی و داخلی مربوط وزارت امور خارجه و وکلای پارلمان هم بطور چشمگیر در کشت و قاچاق مواد مخدر دست بلندی دارند .

همچنان نیروهای المانی مستقر در ولایات شمالی در پیوند با پولیس محلی و شبه نظامی های جنگی به یکی از بزرگترین خریداران چرس مبدل شده اند و همه روزه نظامیان المانی با پرداخت پول زیاد به دهقانان ، انان را به کشت هرچه زیادتر چرس تشویق میدارند که باید اخرین گزارش سازمان مبارزه با مواد مخدر ملل متحد را درباره افغانستان در نظر داشت که تمام ولایات شمالی کشور به بزرگترین تولید کننده چرس مبدل شده است .

نیروهای چکی و دنمارکی و المانی در ولایات شمال شرقی و هم مرز با سرحدات تاجکستان و ازبکستان در پیوند با قاچاقبران سلاح در سرحدات افغانستان و کشورهای ذکرشده ، مقادیر زیادی از سلاح های مورد استفاده خود را به قاچاقبران فروخته و در بدل ان پول های سرشار به جیب میزنند که موجودیت  نمونه های سلاح های المانی و چکی در نزد طالبان و القاعده  ثبوت این ادعا را میرساند که این سلاح ها بعد از خریداری از نزد نظامیان خارجی در شمال افغانستان توسط قاچاقبران بالای طالبان بفروش رسانیده میشود.

حضور نیروهای ناتو در افغانستان همانقدر که بی فایده و غیر ضروری است ، همانقدر هم به تاوان افغانستان تمام میشود چون با موجودیت ناتو در کشور همسایه های افغانستان اعم از ایران ، پاکستان ، روسیه و چین و کشورهای اسیایی میانه و هند به مداخلات و تجاوزات شان شدت می بخشند زیرا موجودیت ناتو در افغانستان برای این کشور ها به معنی تحت تهدید مستقیم غرب و امریکا قرار گرفتن که به هیچ عنوانی این موضوع برای همسایه ها قابل گذشت و قبول نمیباشد . همسایه های افغانستان به صورت همگانی خواهان خروج ناتو از کشور هستند ولی علت ان چی است ؟

کشور پاکستان همسایه ناپسند و نامشروع افغانستان که از اثر توطئه های انگلیس بر علیه افغانستان پا گرفته است و به اصطلاح داغ بر پیشانی افغانستان است خوب و دقیق میداند که موجودیت افغانستان قوی و مستقل در همسایگی پاکستان به معنی نابودی و از هم پاشی پاکستان است زیرا به گمان پاکستانی ها افغانها به مجردی که قوت یافتند حتما به مناطق دیورند خواهند تاخت و از سوی دیگر هند که متحد بسیار قدیمی و دوست بسیار نزدیک افغانستان است هم به یاری افغانستان خواهند شتافت و پاکستان در صورت که از دوطرف مورد تهاجم دو قدرت قرار بگیرد توان دفاع از خود را نخواهند داشت و شکست خواهند خورد و از طرف دیگر پیشتونهای انطرف خط دیورند هم به مجرد شروع حمله از طرف افغانستان به طرفداری افغانستان برخواهند خواست و پاکستان از یاداوری این مسله به خود میلرزد و به هیچ نوعی و به هیچ قیمتی اجازه نمیدهد که در افغانستان حکومت ازاد و مستقل و یا هم تحت اراده کدام کشور سوم مثلا امریکا تشکیل شود و یا پایدار بماند البته درصورتیکه امریکا و کدام کشور دیگر به پاکستان وعده تجزیه افغانستان و یا به رسمیت شناختن خطوط دیورند را توسط افغانها بدهد. و بطور خلاصه که وجود افغانستان بر علیه منافع پاکستان است و  از طرفی دیگر ناتو که در گلو در بحران افغانستان غرق شده است به پاکستان به عنوان متحد اصلی خویش سخت ضرورت دارد و شدیدا مجبور است که به منافع پاکستان در افغانستان و همچنان سیاست های پاکستان در مقابل افغانستان احترام بگذارد و از ان متابعت کند و پاکستانی ها هم که میدانند ناتو در افغانستان برای جنگ با شورشیان اسلامگرای های افراطی به داشتن متحدی چون پاکستان ضرورت دارد از این حالت به نفع خود استفاده می کند . ولی در حقیقت پاکستان به عنوان متحد اصلی و استراتژایک امریکا از جایگاه ویژه ای در منطقه برخودار است و امریکا به پاکستان اعتماد کافی در امور مبارزه با طالبان دارد و از سیاست های پاکستان در منطقه بشدت حمایت می کند.

در غرب افغانستان ایران هم وضعی بهتری از پاکستان ندارد و خواب حمله نظامی امریکا به ایران با توجه به اینکه امریکایی های در عقب دروازه های ایران حضور دارند (البته عراق و افغانستان ) ایران را به وحشت انداخته است و ایرانی ها همانطوریکه در عراق به مقابله امریکایی ها برخاسته اند و راحتی و ارامی را بر امریکا در عراق حرام کردند همین هدف را نیر در افغانستان تعقیب می کنند و میخواهند که به نوعی ناتو و امریکایی ها را شرمگین و شکست خورده به سوی کشورهایشان بفرستانند ولی نه از طریق طالبان زیرا در زمان حضور طالبان ایران در خطر مستقیم طالبان قرار داشت بلکه از طریق داخلت مستقیم سازمان امنیت ایران در افغانستان و از طریق تحت فشار گذاشتن هزاره های افغانستان که بهتر است از موضوع جنگ قومی هزاره ها و کوچی ها پشتون در ولایت وردک افغانستان یاداوری نماییم که دست سازمان استخباراتی ایران در این مسله به روشنی معلوم شده است که این سازمان میخواهد به نوعی از جنگ قومی در افغانستان به نفع خود استفاده ببرد زیرا در طول سالهای گذشته هزاران بار کوچی ها به این مناطق می امدند و در این جا زندگی میکردند ولی نه جنگی قومی بود و نه مسله علف چرا ها و غیره ، ولی چرا بعد از گذشت صد سال به یکبارگی این موضوع مانند سمارق از زمین سربلند می کند و به قیمت جان صدها انسان بی گناه تمام می شود و قابل ذکر است که دست امریکاییها هم در موضوع جنگ قومی هزاره ها و پشتونها هم سخت کار میکند و نیروهای امریکایی مستقر در وردک به طور مخیفانه با کوچی ها ارتباط داشته و انان را به جنگ در مقابل هزاره ها تشویق می کنند.

کشورهای اسیای میانه و روسیه و قدرت نو پای چین که افغانستان برای شان به عنوان یک کشور کلیدی و گذرگاه مهم تجارت جهانی به هند و کشورهای عرب ارزش دارد به هیچ عنوان نمیتوانند که امریکا را در افغانستان تحمل کنند ، درست است که این کشور ها روابط خوبی با دولت کرزی دارند ولی اینها حضور دولت کرزی و حضور امریکایی ها را در افغانستان کاملا بر خلاف خواسته و منافع شان دانسته و از هر وسیله ای برای ضربه زدن به ناتو و امریکا در افغانستان استفاده می کنند و خواهند کرد و فقط عامل که میتواند صلح را به افغانستان باز گرداند و کشورهای همسایه و چین و روسیه را راضی نگاه دارد فقط موجودیت دو افغانستان یعنی به اصطلاح واضع تر تجزیه افغانستان و یا هم وجود افغانستان به عنوان یک کشور فوق العاده ضیعف ، ناتوان ، فرسوده ، کشور عاری از کادر های تعلیم یافته ، الوده به فساد  در نقشه جغرافیای جهان میتواند همسایه های مارا راضی نگه دارد .

 

ناتو و سیاست های ان در قبال افغانستان

بخش دوم

 

ب: پاکستان ، ناتو و اوضاع افغانستان :

 

 الف : تاریخ پاکستان و روابط ان با امریکا :  

 

60 سال قبل از امروز پاکستان همسایه جنوبی و شرقی افغانستان از پیکر هندوستان جدا شد و تشکیل دولت مسقتل اسلامی را در منطقه داد که قیادت انرا محمد علی جناح به عهده داشت . محمد علی جناح که خود از مردم هندوستان بود و رهبر گروه مسلم لیگ و یا مسلمانان هند در کنگره نماینده گان مسلم و هندو  را به عهده داشت ، یک فرد تحصیل کرده غرب بود و وی حتی در سال 1906 که گروه مسلم لیگ را تهداب گذاشت شدیدا از طرف انگلیسها حمایت میگردد تا احساسات ناسیونالیستی مسلمانان هند را در مقابل هندو ها برانگخیته و مسلمانان را از هندو ها جدا بسازد و چون از انجا که اتحاد میان هندوها و مسلمانان امکان پذیر نیود زیرا مسلمانان در حدود بسیار کمتر از هندو ها قرار داشتند و این خود مسلمانان را ودار میکرد که از اکثریت هندو ها تابعیت نمایند و این به انگلیس ها خوشایند نبود از اینرو با تحریک جناح انگلیس ها موفق شدند که هندوستان بزرگ را  تقیسم و تجزیه نمایند . در 1948 محمد علی جناح اعلان استقلال پاکستان را نمود و در سپتامبر سال 1948 محمد علی جناح ، لیاقت علی خان یکی از شاگردان مکاتب انگلیسی را  مامور تشکیل حکومت جدید پاکستان نمود .

پاکستان در تحت هدایت یک تعداد از مردان تربیت یافته مکاتب غربی و بالاخصوص انگلیسی قرار داشت و حکومت جدید پاکستان تصیم گرفت که دموکراسی اسلامی را در کشور بوجود بیاورند که این کشور نه بطرف سرمایه داری غربی و نه هم بطرف کمونیسم تمایل داشته باشد بلکه در حد فاصل این دو نظام جهانی انروز قرار داشته باشد .

بنا در 1953 کابینه کشور تشکیل شد و قانون اساسی ان را تدوین نمود که قانون اساسی پاکستان استوار بر تعالیم قرانی است و انهم تعالیم قرانی ناسیونالیستی و سخت سنت گرایانه .

و از طرف دیگر پاکستانی دارای اکثریت تعلیم یافته غربی همانند هندوستان نبود و بنا پاکستانی ها مجبور شدند که از امریکا های و انگلیسی ها استمداد بخواهند تا پاکستان از دانش های غربی بهره مند گردد.  سیاست داخلی پاکستان روی یک نظم اسلامی سنتی و تندرو پایه گذاری شده است و این کشور چون در اوایل تشکیل خود از اکثریت قاطع تعلیم یافته گان بهره مند نبود بنا دست به طرف انگلیس و امریکا دراز نمود تا این کشور را در امر تربیه کادر های تعلیم یافته غربی کمک و همکاری نمایند ، ولی در سیاست خارجی پاکستان عموما در کشکمش با هندوستان  و افغانستان قرار داشت . در ان سالها پاکستان بر سر مسله کشمیر با هند در مخالفت قرار دارند و از انرو نیمی از بودیجه  کشور صرف مصارف نظامی پاکستان می گردد .

چون در مسله کشمیر انگلیس ها از هندوستان حمایت کردند ، بنا پاکستان از انگلیس دور و به امریکا نزدیک شد . در انزمان پاکستان هنوز یک کشور تحت الحمایه انگلیس بود و چون غلام محمد رهبر بعدی پاکستان که از حمایت انگلیس از هندوستان در مسله کشمیر سخت از انگلیس ازرده شده بود به محمد علی بوتو نخست وزیر پاکستان دستور داد که استقلال پاکستان را اعلان و انرا از انگلیس جدا سازد و بدین وسیله پاکستانی ها رسما دوری خود را از سیاست و تحت الحمایه بودن انگلیس اعلان نمودند.

د رهمین امریکا که در انروز در مبارزه سختی با اتحاد شوروی قرار داشت ، از تهدید شوروی در منطقه و از طریق افغانستان سخت در هراس بود و امریکایی ها که از دعوای افغانها بر مناطق شمالی پاکستان اطلاع داشتند و همچنان از نزدیکی روابط کابل و مسکو هم به هراس افتاده بودند ، می پنداشتند که این شوروی ها هستند که بر اب های داغ هند چشم دوخته اند و میخواهند که از طریق افغانستان به اب های گرم برسند در صدد راه حل برامدند .

ولی در افغانستان وضعیت به گونه ای دیگر بود  ، افغانها که از غضب زمین های شان توسط انگلیس ها و بعدا توسط پاکستانی ها سخت عصبانی بودند بعد از اعلان استقلال پاکستان باردیگر به خشم امدند و در سازمان ملل متحد بر علیه حضور سفیر پاکستان رای دادند و درضمن ان هندوستان هم از دعوای افغانها بر مناطق شمال پاکستان جانبداری میکرد که این موضوعات همه باعث ایجاد نگرانی و وحشت در میان پاکستانی ها و امریکایی ها گردید ، بنا محمد علی بوتو نخست وزیر پاکستان وارد امریکا شد و در انجا مقامات امریکایی از پاکستان دعوت کردند تا در اتحادیه نظامی ایران ، ترکیه و کشورهای عربی داخل شود و به قید این اتحادیه پاکستان همانند کشورهای دیگر اتحادیه از کمک های مالی ، نظامی امریکا مستفید خواهند شد و چون وضعیت اقتصادی پاکستان در حالت بسیار بد قرار داشت و از جانبی دیگر پاکستان که از حمایت انگلیس از هند در مسله کشمیر به هراس افتاده بود ، با تمایل بسیار دست دوستی امریکا را فشرد و وارد اتحادیه نظامی ایران ، ترکیه و کشورهای عربی گردید چون این اتحادیه در حقیقت حلقه دفاعی سیستم امریکا از اسکندریه مصر الی کوه های پامیر را در برابر هرگونه شوروی در بر میگرفت . بنا پاکستان به یکی از پایگاه های نظامی امریکا در منطقه مبدل شد و در عوض ان از هرنوع کمک های نظامی ، اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی امریکا بهره مند شد.

 

ب :  تشکیل حاکمیت مردمی حزب دموکراتیک خلق افغانستان و اغاز مرحله جدید روابط بین امریکا و پاکستان :

 

در جریان سالهای حاکمیت خاندان سلطنت در افغانستان  ، این کشور دایما با پاکستان در حالت نزاع قرار داشت و حتی چندین مراتب نزدیک بود که میان این دوکشور درگیری نظامی واقع شود ولی به اثر سعی وتلاش و میانجگیری کشورهای دوست میان دو کشور ، وضعیت به حالت عادی باز گشت .

بعد از کودتای محمد داود در افغانستان ، بار دیگر افغانستان طبل جنگ برعلیه پاکستان و جدا سازی پیشتونستان را از پاکستان را نواخت و این بار دیگر پاکستان که ازحمایت های فوق العاده امریکا هم بهره مند شده بود در صدد برامد که از  ضعف کشور همسایه خود افغانستان استفاده برده و بلای را بر سر این کشور بیاورد که به قول معروف حتی نامش را هم فراموش کند . بنا پاکستانی ها در صدد توطئه بر علیه افغانستان برامدند و با استفاده از فقر ، ناراضایتی توده ها از رژیم داود ، بی سوادی و غیره عوامل به جا مانده از رژیم سلطنتی توانستند که یک تعداد از مردم ناراضی ، جنایت کاران و اوباشان را به دور خود جمع کرده و با پرداخت پول و اسلاح به انان ، انها را به جنگ بر علیه رژیم داود سوق کردند . امریکایی ها هم فوق العاده از این عمل پاکستان حمایت کردند زیرا زمانی که افغانستان میخواست  به امریکا نزدیک شود و از کمک های امریکا استفاده ببرد ، امریکایی ها این کمک ها را به شرط اینکه افغانستان وارد پیمان نظامی ایران ، ترکیه و کشورهای عرب و پاکستان شود ، مشرط کردند ، دولت انوقت افغانستان از این امر خشمگین شده و به امریکایی ها گفتند که افغانستان سیاست بطرفی خود را حفظ می کند و وارد هیچ سازمان و یا پیمان نظامی نخواهند شد و چون افغانها از کمک های امریکا به افغانستان مایوس شدند ، بفکر افتادند که از کمک های کشور قدرتمند و همسایه افغانستان شوروی استفاده ببرند . کمک های شوروی به افغانستان مایه ایجاد ترس امریکا و پاکستان گردید و این کشورها همانطوریکه گفتیم دست به تجهیز و ایجاد شورش د رمیان یک تعداد از جنایت کاران و اوباشان کردند تا به این ترتیب دولت کابل را زیر فشار بگذارند.

بعد از قیام 7 ثور سال 1357 توسط توده های مردم و حزب دموکراتیک خلق افغانستان در کشور ، امریکایی ها  و پاکستانی ها بار دیگر در صدد برامدند که برعلیه افغانستان دسیسه سازی نموده و این کشور را به جنگ داخلی و ویرانی بکشانند . سیاست دولت جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان از همان اغاز بر سیاست بیطرفی ، عدم مداخله در امور کشورهای دیگر و همسایه ، استقلال و تمامیت ارضی ، احترام به استقلال و تمامیت ارضی کشورهای همسایه و تمام کشورهای جهان استوار بود و جهان شاهد بود که هرگز یک شلیک از قلمرو جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان بر علیه پاکستان ، ایران ، شوروی ، چین و کدام کشوردیگر صورت نگرفت و نه کدام عضو حزب .د.خ.ا در کدام کشور همسایه به جاسوسی اعزام شد و نه کدام فعالیت مخربانه دیگر توسط ج.د.خ.ا صورت گرفت ، بلکه این پاکستانی ها ، ایرانی ها ، امریکاییها ، انگلیسی ها و غیره کشورها بودند که به قلمرو  ج.د.خ.ا تجاوز نموده و به کشتار ، غارت  و ویرانی بنیاد های کشور ما اقدام کردند .

درهرحال  ،بعد از دعوت قطعات شوروی به کشور در امر تقویت و بازسازی اردوی قهرمان کشور ، دامنه تجاوزات و فعالیت های امریکا و پاکستان در افغانستان شدت بیشتر یافت . حال دیگر سرمایه های افسانوی امریکا وارد پاکستان میشد تا در ویرانی هرچه بیشتر کشور ما از ان استفاده شود .  همانطوریکه که گفتیم پاکستان روی اسلام سنتی و تندرو بنا شده است ، روی همین اصل ، امریکا و متحدانش که امروز در افغانستان به نام ناتو مشغول کشتار و ویرانی هستند ، با استفاده از احساسات مذهبی مردم سرحدات پیشتونستان انان را به امر ویرانی افغانستان تشویق نموده و حتی کشورهای عرب که داخل اتحادیه نظامی با امریکا بودند ، به اشاره امریکا صدها تندرو و تروریستان عرب را از محابس رها و به افغانستان به جنگ نامقدس علیه حاکمیت مردمی افغانستان فرستادند . روابط بسیار خوب پاکستان با امریکا و کشورهای عضو ناتو درهمین مرحله به اوج خود رسید ، چون تمام کشورهای عضو ناتو در پاکستان حضور داشتند و به نوعی به امر مزدورپروری برای خود مصرف بودند که هر تروریست بدنام تبدیل به یک مزدور پروپاوقرص به همان کشور تبدیل شده بود ، همانند مسعود در پنجشیر که مزدور بدنام فرانسه ، ربانی مزدور بدنام مصر ، گلبدین مزدور بدنام امریکا ، محسنی و خلیلی مزدوران بدنام ایران و دیگر تروریست ها.

در طول سالهای مبارزه با حاکمیت مردمی کشور ، روابط امریکا و پاکستان شکل تازه ای بخود گرفت و پاکستان همانطوریکه انتظار میرفت به یک متحد جدید و خوب امریکا مبدل شد و در بدل ویرانی افغانستان از امریکا پاداش های زیادی بدست اورد و امریکاییها حال دیگر پاکستان را به عنوان یک دوست واقعی و متحد نزدیک و قابل اعتماد خود پذیرفته بودند .

بعد از دهه 90 میلادی و وقایع خونین که بعد از حاکمیت مردمی ح.د.خ.ا در کشور اتفاق افتاد ، پاکستان دست بلندی در امورات افغانستان یافت زیرا بعد از دهه نود میلادی امریکا و ناتو پاکستان را با افغانستان بحال خود رها کردند و بدنبال کار خود رفتند . پاکستان که اینک در یکطرف ادمکش های حرفه ای و در طرف دیگر افغانستان را داشت خواست که حاکمیت دلخواه خود را در افغانستان تحمیل نماید و به این لحاظ نخسیتن هدف پاکستانی ها که همانا نابودی زیربنایی ها کشور بود توسط گروه های ادمکش حرفه ای دست پرورده امریکا و پاکستان به حقیقت پیوست و گروهگ های بدنام ادمکش افغانستان را به اشاره پاکستان به اتش کشیدند . پاکستانی ها که از یکطرف حمایت قوی و دایمی امریکا و ناتو را با خود داشت و از طرف دیگر میخواست که به یک قدرت یکه تاز اسلامی در جهان مبدل شود ، بلافاصله دست به تجهیز و حمایت طالبان زد و همانطوریکه گفتیم پاکستان از ابتدا استقلال خویش خیال یک قدرت نیرومند و یگانه اسلامی را د رسر داشت و حال که دیگر هیچ رقیبی در منطقه در مقابل خویش نداشت ، با افرینش طالبان خواست به این خواسته خویش برسد ، بنا طالبان با سرعت غیر قابل تصور گروهگ های بدنام ادمکش را از افغانستان محو نموده و کشور را اشغال نمود و بعد از اشغال ان امارات اسلامی افغانستان را در کشور اعلان نمودند . ملا عمر رهبر طالبان که خود یکی از دست پروردگان و شاگردان ISI   و مدراس اسلامی پاکستان میباشد ، عملا افغانستان را به یک ایالت پاکستان مبدل کرده و راه تجارت اسیای میانه با پاکستان را گشود. پاکستانی ها از ظهور و حمایت طالبان دو منافعت برمیداشتند :

نخست اینکه پاکستان بدون کدام تعرفه و بدون کدام عوارض گمرگی ازادنه میتوانست به اسیای میانه تجارت نماید و چون راه اسیای میانه از افغانستان میگذرد  و دوم اینکه پاکستانی ها از طالبان به عنوان تهدیدی علیه هند و کشورهای اسیای میانه و ایران استفاده میکردند . 

بنا پاکستان با تمام قوت از طالبان استفاده میکرد و انان را تجهیز و تمویل میکرد و تا حملات  11 سپتامبر سال 2001 میلادی پاکستان امور افغانستان را بدست خود اداره میکرد ولی بعد از سال 2001 میلادی با اغاز هجوم امریکاییان به افغانستان ، پاکستان با تفاهم با نیروهای طالبان ظاهرا از حمایت طالبان دست برداشت و با امریکاییان همدست و همصدا گردید و بالافاصله پاکستان حمایت خویشرا از حکومت کرزی ابراز داشت و کمک های را هم در اختیار حکومت کرزی قرار داد . ولی پاکستان که بخوبی از اوضاع و شرایط در افغانستان اگاهی داشت منتظر شد تا بیند که اوضاع در کشور همسایه اش چگونه میگذرد . ضعف اداره ، فساد گسترده دولتی ، نصب جنایتکاران و مزدوران غربی در راس قدرت ، دست داشتن کرزی و تمام اداره وی در قاچاق مواد مخدر و غیره عوامل بودند که زمینه ناراضایتی مردم را از اداره کرزی و امریکاییان فراهم کرد ، پاکستان که به دقت مراقب اوضاع در کشور بود بالافاصله دست بکار شد و طالبان را دوباره به صحنه اورد . طالبان که از نفوذ زیادتری نسبت به اداره کرزی در مناطق جنوبی و شرقی و غربی برخوردار هستند ، دست بکار شده و با تبلیغات گسترده خویش در مخالفت با اداره کرزی وامریکاییان موفق شدند که ذهنیت های عامه را به نفع خود تغیرداده و توانستند زمینه فعالیت خود را مساعد نمایند و بعنوان قوت نیرومندی در مقابل امریکاییان و ناتو قیام نمایند. پاکستان که وجود افغانستان را به معنای نابودی خویش تلقی می کند به هیچ عنوانی خواستار صلح در این کشور نیست و با داخلت مستقیم و غیر مستقیم خود در افغانستان و با گروه طالبان و غیره گروه های مسلح مخالف اداره کرزی مهر تایید بر عملکرد های خود میزند. 

امریکا در این واخر که در افغانستان تا گلو غرق شده است و تلفات نیروهایش به میزان بالاتر از عراق رسیده است ، بشدت به پاکستان حمله می کند و از این کشور میخواهد که در راه مبارزه با تروریسم صادق باشد ولی این گونه نظرات و حملات امریکا به پاکستان فقط شکل ظاهری داشته و در باطن امریکا و پاکستان در مورد افغانستان باهم توافق داشته و دارند .

از جانب دیگر ناتو پاکستان را به عنوان یک متحد قوی خود در منطقه تصور می کند و هرگز حاضر نیست که از حمایت پاکستان دست بردارد و حتی ناتو و امریکاییها افغانستان را نظر به تعریف پاکستان می شناسند نه به تعریف خود افغانها . امریکاییها حتی به افغانها اعتماد ندارند و با وجودیکه در افغانستان هم هستند به هیچ عنوانی به افغانها اعتماد وباور ندارند چون اگر امریکا به افغانها اعتماد میداشت حداقل دراین مدت 6 سال اسلاح پیشترفته و یا  طیارات جت جنگی در اختیار افغانستان قرار میداد ولی تا هنوز هم امریکا سلاح های کهنه و فرسوده چکی و رومانی را به اردوی افغانستان تسلیم می کند و حتی حاضر نیست که اردوی افغانستان حداقل توپخانه و یا تانک داشته و یا از ان استفاده کند . امریکاییها ، افغانها را به چشم خصم نگاه می کنند و پاکستانی ها را به چشم دوست و متحد .

 پاکستان است که راه قوی اکمالاتی امریکاییها و ناتو در افغانستان است ، بنا براین حملات لفظی ناتو و امریکا بر پاکستان فقط جانبه تبلیغاتی دارد و امریکا و ناتو میخواهند به این وسیله خود را در افغانستان بطور دایم العمر مستقر بسازند . پاکستان یک کشور دارای اسلاح اتمی میباشد و خود امریکا و ناتو هم میدانند که هرگونه حمله بر پاکستان باعث نابودی کامل پاکستان ، افغانستان ، هند ، ایران ، اسیای میانه و حتی کشورهای عربی خواهند شد ودر ضمن ان پاکستان یک کشور قابل اعتماد برای امریکا و ناتو میباشد نه افغانستان . برای مدت 8 ماه سازمان استخباراتی امریکا با سازمان استخباراتی پاکستان در راولپندی در مورد افغانستان مذاکره داشتند و نتایج این مذاکرات بطور دقیق معلوم نیست ولی چیزی که معلوم است این است که امریکا و پاکستان متحدانه طرح جداسازی و یا بطور وضع تر تجزیه افغانستان را روی دست گرفته اند و امریکایی ها با سیاست دوروی افغانها را فریب میدهند و میخواهند اخرین ارزوی شوم شان بر این ملت تطبیق گردد. در مذاکرات راولپندی امریکا و پاکستان و ناتو بر سر افغانستان بر توافق رسیدند و امریکاییها به پاکستانی ها گفتند که واشنگتن جدا تصمیم دارد که در نقشه جغرافیای افغانستان و پاکستان اصلاحات را بوجود اورد که این خود میرساند که امریکا بازی خطرناک نابودی افغانستان را از روی کره زمین را روی دست گرفته است ، درضمن همین مذاکرات بود که برای نخسیتن بار نماینده گان طالبان هم به میانجی گری پاکستان با امریکاییها و ناتو مذاکره کردند و برای ناتو و امریکاییها گفتند که اگر امریکا کنت