سفره برنامه" مهمان یار" تلویزیون طلوع و چهره های درخشان؟
صفرۀ برنامه" مهمان یار" تلویزیون طلوع و چهره های درخشان؟
وقتی چهرۀ بشاش خبرنگاربسیار با استعداد برنامه "مهمان یار" را میبینم بی مهبا در دلم دوعا میکنم که چشم بد خواهان او را خدا کور ودست شانرا خدا نا توان داشته باشد ، تا روزی نشود که ما از مهمانداری این مهمان خانه های ما ، چون فیاض حقیقت در کلبه های غربت و فقیرانه محروم ساخته شویم.
جز در محتوای برنامه ای "مهمان یار" چگونه میشد آشنائی با گوشه ای از زندگی مجلل آنانیکه بر سینۀ مردم تحمل ناپذیرشده اند، به انظار عامه جلوه نمائی نماید . چگونه میشد دید، "چاشنی "آنان با غذای مردم چه فرق دارد ؟چگونه میشد دید، که در جیب (کیسه ) وخانه ای مردان بزرگ حکومت اسلامی پول خورد پنج افغانیگی وطن شان وجود نمیداشته باشد؟ چگونه به در ودروازه خانه ای کرائی یک افسر پولیس پائین رتبه آشنا میشدیم وغذای تمام فامیل او را فقط "بولانی"وطنی ای ازپوست کچالو میافتیم؟
اگر این برنامه با این نام نمیبود، تعدادی از مردم ما نمیدانستند ،که نخلستان زاهدان ریا کار هنوز حاصل میدهد، وباغبان بیچارۀ او بعد از چهل سال کار در آن نخلستان هنوز همان باغبان است .
اگر این برنامه نمیبود، مردم ما چگونه میدانستند ، که زاهدان ریا کار بخاطرآن فرار نموده بودند که نمیخواستند آن باغبان عمر خورده ،که دیگراو واولادۀ او، با جادوی زاهدان ریا کار مرشد تمام العمر او ،ونسل های بعدی او شده اند،حاصل دست خود را خودش بخورد.
بیشک که مردم ما مهمان نواز اند . اما اگر این برنامه نمیبود این مهمانان دایم کشور افغانان را در عقب غوری های گوشت که چهرۀ شان را با تمکین گرفته اند از کجا دیده میتوانستیم.
اگر این برنامه نمیبود از کجا مردم میدیدند که آدم شیک پوشی ، دست بوسی خود را بالای محاسن سفیدان نادارو لباس ژولیده چگونه برخلاف احکام دینی ورسم افغانی،( که بزرگان از طرف خردان احترام شوند) تحمیل میکند.
اگر این برنامه نبود مردم چگونه کبر وغروریک زاهد ریا کار را میدیدند که هنگام تحمیل دستبوسی اش ذره ای قامت خم نمیکند.
اگر این برنامه نبود چگونه دروغ های این زاهدان ریا کار افشا میشد وکتمان این حقیقت را مردم میدانستند که مالکان نخلستان بیشمار ، مجرمین وشریک جرایم همدیگردر سلسله حکومات صادره چرا بجای اینکه فرار شانرا به ح د خ ا نسبت میدهند از این حقیقت حد اقل یکبار هم بنام انسانیت نمیگویند که در دوران بعد از ششم جدی زندان ها که از طرف هم تبار شان حفیظ الله امین ودار دسته اش پر ساخته شده بود همه خالی گردید که آنان نیز شامل آن بودند.
در باره ای آنچه گفته آمدیم برای مردم اگاه ما یکایک معلوم است .اما برای مردم عقب نگهداشته ما قابل توضیح وتفسیر میباشد،که اینان کیها اند ؟
آنان کسانی اند که ننگ برای آنان چیزی نیست تا به پاس ننگ دیگر ریا کاری نکنند .لذا دروغ وفریب و سوء استفاده ازاحکام دین وشریعت ملمه زبان آنان شده است . آیا آنان میتوانند با این همه لافیدن وبافیدن بدون تفنگ ،بادیگارد وپائین وبالا دویدن گروپ های امنیتی آنطوریکه رهبران ح د خ ا در میان مردم میرفتند در میان مردم قدم بگذارند ؟ این زاهدان ریا کار از سایۀ خود هم هراس دارند. چون ظلم نموده اند .
این چه نوع خود فروختگی این تاجران دین ومذهب است که با بی حیائی در سایه بی ننگی، تجاوز چهل کشور منفعت جو،چپاولگرو توسعه طلب ،دهشت افگن وتروریست زا لمیده اند و از تجاوز در بارۀ اتحاد شوروی وقت حرف میزنند.
گویند دروغگویان را در یک شهر جمع کردند وخواستند معلوم نمایند که بیشترین دروغ از آن چه کسی است . لذا جایزه ای تعین شد که دروغگوی برازنده را مستحق آن میدانند .همه جمع دروغگویان اعداد بسیار قطار کردند ، ولی در آن میان آدم مشهور تر از همه گفت که هیچ دروغ نگفته است .هیأت قضاوت همان شخص را مستحق جایزه شناخت که گفت هیچ دروغ نگفته است، زیرا که او همان لحظه هم دروغ گفته بود.
این چنین ازآقای سید اسحاق گیلانی این مهمان دایمی کشورافغانان در برنامه "مهمان یار" تلویزیون طلوع پرسیده شد که چه وقت به سیاست روی آورده است؟ او میگوید " که خانواده او در همه حیات شان به سیاست علاقه نداشته است. اما وقتی خلقی ها وپرچمی ها به قدرت آمدند از اینکه خوانین را بی حرمت؟ میکردند، ما از افغانستان فرار کردیم ودر آنجا دست به سیاست بردیم . استفاده کلمه حرمت در این بیان آقای گیلانی اساسأ به معنی منافع است زیرا او از خوانین شرافتمند حرف نمیزند که حرمت را مترادف وبی حرمتی را متضاد به آن بیان کند.
اولأ اگر این سخن اقای اسحاق گیلانی از نگاه تاریخی ملاحظه شود .میبینیم که اهل مشایخ در تمام دوره ها حکومات وابسته به اجانب موقف سزوارحال و احوال (غلامی )خود را داشتند و در بر اندازی حکومات وجابجای حکومات به دستور اجانب سهم قابل ملاحظه ای داشته اند ازجمله در سقوط شاه امان الله به حیث یک شاه مترقی نقش این خانواده برجسته است
دوم اینکه او خود اعتراف می نماید که در زمان خلقی ها وپرچمی ها منافع شان در خطر بوده نه انکه دین مردم افغانستان را خطر تهدید میکرد. لذا او به پاکستان رفت تا از منافع خوانین ستمکار ومنجمله خود دفاع نماید . متأسفانه این ستم کاران باز هم توانستند مردم فقیر وبیچارۀ ما را برای حفظ منافع سود وسلم خود مورد استفاده قرار بدهند.
آیاآقای اسحاق گیلانی نمیداند همان شام ماه رمضان که بر صفرۀ او انواع غذا های لذیذ هموار بود، مردم فقیر وبیچارۀ ما بر صفره چه داشتند ؟ بلی او میداند . زندگی دهقان سالخورده ای او در زیر چشم او میگذرد .او چطور نمیداند که نود فیصد مردم ما همان روزگار را دارند. قضاوت اوحتمأ این است که خدا هر کی را از دربارش میدهد وحتی اومیتواند قسم بخورد که این همه مال ومنال را از دربار خدا بدست آورده است. بیشک که خدا وسیله ساز و دادگر است؛ اما چه کسی نمیداند که او برای بدست آوردن این مال ومنال وسایل نامشروع را بکار نبرده است ؟ ورنه از لحاظ مزد مشروع ،دهقان او چرا صاحب این مال ومنال نیست.
آقای گیلانی !شما میدانیداکثریت پرچمی ها از داشته های مادی خانواده هایشان گذشتند و با حفظ احترام به وابستگان شان ( پدر ،مادر ،برادر ،خواهر، کاکا ،ماما، وهمه اقارب) با صفره های پرنان وآب وداع گفتند ودر کنار مردم بیچاره ما قرار گرفتند . آنان بر ضد شرف وحیثیت خوانین عمل نمیکردند؛ بلکه برضد ستم ستمکاران عمل میکردند . من دهقان شما را نمیشناسم اما اوشان رااز حیث این سالخورده گی درست به مانند پدر میبینم ومعتقد هستم که شما در موقف یک ستم کار به پدران ما ستم نموده ومینمائید.
آقای اسحاق گیلانی ! برای شما بطور خلاصه قصه ای یکی از پرچمی ها را بازگو میکنم :
پدرمن مثل شما دهقانی داشت که او( دهقان) سی سال تمام از حاصل زمین ها استفاده میکرد من وقتیکه مامور دولت بودم او بکابل میآمد .من حاصل زحمات او را، در حقیقت از زمین موروثی پدری خود را با پول از او میخریدم، کوپون ارتزاقی خودرا در اختیار او میگذاشتم تا قسمأ مواد ارتزاقی آنرا استفاده نماید. یعنی حقیقتأ نان مانرا با او نصف میکردیم. شما میدانید مواد ارتزاقی در کوپون رایگان از طرف دولت وقت به مردم توزیع میشد و اکنون آن دهقان درکارته پروان کابل خانۀ مجللی دارد؛ اما من در تمام افغانستان ودر تمام دنیا بنام خود ،همسر والاد خود هیچ خانه ای ندارم .این شرح حال شامل نودو نوفیصد پرچمی ها ورهبران شان میشود که شما وهم قطاران شما بر ضد منافع مردم علیه آنان توطئه نمودید ومیکنید.
آنانی به دین ، مردم ووطن خیانت نموده اند که از راه های نامشروع درکابل خانه های تابستانی ودر جلال آباد ومناطق گرمسیر خانه های زمستانی دارند .آنانی به دین ،مردم ووطن خیانت نموده اند که به تفریحگاه ها و تفرجگاه های خارج در هر دوره از حکومات دست نشانده در رفت و آمد بودند . حتی در همان دوره ای به اصطلاح جهاد خودشان ، زن واولاد های خودشان در اروپا وامریکا سیر و سفر داشتند مگر مردم مهاجرو فریب داده شدۀ ما در کمپ های مهاجرین ، در زیر آفتاب تموز زندگی را با بسیار نا توانی وبیچاره گی میگذشتاندند . پیش روی آنان با مکر وحیله ونیرنگ از نام دین ومذهب دیوار ساخته شده بود .آنان قصدأ ازدرس و تعلیم دور نگهداشته شدند که حیله ، فریب ومکر ستم کاران بر آنان کار ساز آید.
پرچمی ها این فرزندان مردم در نهایت برای فراگیری دروس به اتحاد شوروی یگانه دروازه باز بروی درس ،علم وکمال میرفتند تا برای وطن ومردم مصدر خدمت شوند؛ اما شیاطین در باره ای آنان چه دروغ پراگنی های نبود که نمیگفتند.