پی آمد یک توطئه ای تاریخی
میر عنایت الله سادات
دسامبر 2009
پی آمد یک توطئه ای تاریخی
در مورد بحران های امنیتی در افغانستان و ماحول آن حرفها و دلایل زیادی ارائه شده است. بعضی ازمبصرین اخیراً وضع موجود را ناشی از عقب ماندگی جامعه و ساختار های مسلط قبایلی آن میدانند . آنها وانمود میکنند که افغانستان هیچگاه دولت قوی مرکزی نداشته و باید آنهارا بحال خود شان رها کرد که داخل ساختار های قبایلی و دور از تمدن امرار حیات نمایند .
دسته دیگر، این بحرانات را نتیجه ای برخورد مردم بومی با اجنبی دانسته وآنرا دال بر روحیه ای آزادی خواهی و استقلال طلبی باشندگان این مرزو بوم در برابرمداخلات خارجی معرفی میدارند. یعنی گاهی عوامل داخلی عمده میشود و زمانی هم جای پای مقصرین خارجی شناسایی شده و عامل خارجی منحیث عامل اصلی درجه بندی میشود . همینطور عندی المناسبت به خصلت جیو استراتیژیک افغانستان اشاره میشود . اما ندرتا" این خصلت بادرنظرداشت قوای متنفذۀ کنونی در منطقه و جهان بررسی میگردد .
طبعی است که رشد و تکامل هر پدیده ، وابسته از عوامل داخلی و خارجی بوده و هیچگاه نمی توان پدیده یی را بدون درنظرداشت یکی ازین دو عامل به بررسی گرفت . اینکه کدام عامل در کدام مقطع زمان بارزتر و حتی سرنوشت سازبوده است ، تاریخ رشد و تکامل همان پدیده ، حقیقت را بازگو مینماید. در مورد افغانستان ، متأسفانه چنین شیوۀ تحقیق کمتربکار گرفته میشود.
این که امروزافغانستان بخاطرتحمیل سیاست رکود سلطنت و متعاقبا بالاثر دستخوش شدن به جنگهای تحمیلی سه دهه ای اخیر درصف آخرین کشور های روبه انکشاف قرار دارد ، دال بر آن نیست که افغانها فطرتا" مخالف بیشرفت اجتماعی و تمدن اند . خصوصیات جامعه افغانستان را نمی توان از ورای عمل کرد اجیران جنگی و سردسته های آنها مورد ارزیابی قرارداد. گروه پرستی ، قوم گرایی و از دست دادن وجدان بخاطر ثروت و قدرت هیچگاه خصلت افغانی نبوده است . افغانستان مهد دوره های تمدنی بزرگ بوده و آنهایی که فطرت افغانها را مورد سوال قرار میدهند ، خودشان از نقش مردم این سرزمین در ایجاد گنجینه ای مدنی جهان آگاهی ندارند . ویا صرفا به دشمنان تاریخی مردم ما گوش داده اند و معلومات شان از زراد خانه های آنها نشأت میکند .
اینکه درین هشت سال گذشته ، جامعه ای جهانی با صرف هزینه های فراوان وهمکاری تعلیم یافته های برگشته از اروپا و امریکا ، نتوانستند گام استوار در راه تأمین امنیت و رشد اقتصاد ملی افغانستان برداشته و کلید حل معضلات موجود را دریابند ، قابل تعجب نیست. زیرا شرط آباد کردن وطن ، روحیه ای وطندوستی ، صداقت ، وجدان کاری و از خود گذری زمامدار و مسئولین امور را می طلبد.
پس ازاعتراضات پیهم مردم افغانستان و جامعه ای جهانی اکنون شنیده میشود که گویا سوء استفاده جویان ، در حکومت جدید راه نه خواهند داشت. این هم از همان حرفهایی است که مدتی در قالب شعار باقی مانده و مانند تقلب آراء در انتخابات به باد فراموشی سپرده میشود. دراین رابطه مردم ما به این گفته ای مولانای بزرگ از جان و دل باور دارند :
" گوهر پاک بود تا که شود قابل فیض ورنه هر سنگ و کلوخ لؤلؤ و مرجان نشود "
جامعه ای جهانی و شماری از منورین به ناکامی های شان اعتراف مینمایند ، اما بخاطر اجبارهای معلوم الحال نمی توانند به رشوت ستانی های که خود شان مسبب ترویج آن شده اند و همینطور به موانعات بازدارنده که از تاریخ و موقعیت جغرافیائی این کشور نشأت مینماید ، اشاره نمایند . زیرا تقصیرتاریخی استعمار انگلیس برجسته میشود. این موانعات کدامها اند ؟؟؟ بهتر است دراین نبشته اندکی روی آن مکث کرد و ناگفته شده ها را ، گفت :
همه میدانیم که "موقعیت جغرافیائی افغانستان خصلت خاص جیوپولیتیک و جیواستراتیژیک به این سرزمین داده است. همین خصایل در سمت دهی مسیر تاریخ و چگونگی حوادث اجتماعی و سیاسی آن تأثیرمهم داشته و حتی اغلب اوقات تعین کننده نیز بوده است. این کشور طی سده های قدیم و وسطی نه تنها نقطه ای تلاقی تجارت آسیا بلکه گذرگاه مهاجمین و استیلاگران نیز بوده و در جریان قرون جدیده معروض کشاکش استعمارگران رقیب قرار گرفت. بارها ، ساختار دولتی ، اقتصاد و فرهنگ این سرزمین بالاثر تهاجمات تخریب گردیده و کشور در گرداب تضاد های داخلی گیر مانده است "[i]
بخاطر درک بهتر معضله ، لازم است بازهم کمی به عقب نگاه کرد و بروز واقعیت های چرخشی را مختصراً بر شمرد : در سال 1608 کشتی های انگلیسی بسواحل هند رسیدند و از جانب «جهانگیر» ، شاه مغلی هند ، امتیازات تجارتی را بدست آوردند[ii] آنها پس از افتتاح « کمپنی هند شرقی» برای یک قرن بطوربلامنازع انحصار تجارت هند را در دست داشتند. پس از انقراض دولت مغلی هند و شکست مرته ،انگلیسها توانستند تا از جنوب و شرق هند بطرف مرکز وشمال آنکشور پیش بیآیند.
بعد از آنکه سلطنت سدوزایی بالاثر رقابتهای داخلی شهزادگان پارچه پارچه شد ، انگلیسها فرصت یافتند تا از اختلافات آنها و اختلاف سدوزایی ها و محمد زایی ها نیز استفاده کرده ، سکهارا تقویه کنند. پس از آن هردوی آنها را ازشمال هند بیرون رانده و خود بجای آنها نشستند[iii] . آنها قدمه به قدمه نیم قارۀ هند را تسخیر و خودرا با افغانستان همسرحد ساختند.
در شمال افغانستان قدرت استعماری دیگری در حال پیدایش و نزدیک شدن به سرحدات افغانستان بود. روسها قادر شدند که در قرن 18 به آسیای میانه پیشروی نمایند. این وقت است که آنها پلان حمله به هندوستان را از طریق افغانستان روی دست گرفتند ، ولی عبور از هندوکش برای آنها معضله ای بزرگ بود. بنابرهمین مشکل ، هرات در استراتیژی جنگی شان اهمیت فراوان داشت. هرات نه تنها از نظر روسها بلکه در نزد استراتیژیست های فرانسوی هم حایز اهمیت فوق العاده بود. آنها میگفتند که "سقوط هرات ناقوس مرگ هندوستان است". پس از آنکه فرانسوی ها طی زد وخورد های سالهای 1756-1763 شان در جنوب هند بمقایل انگلیسها شکست خوردند ، به فکرنفوذ در دولت ازهم پاشیدۀ ایران افتاده و میخواستند که به کمک آنکشور از طریق هرات بسوب هند تعرض نمایند.
پلانهای هرسه قدرت استعماری در رابطه به افغانستان ، تابع چگونگی مناسبات فی مابین خود شان در سطح اروپا نیزبود. هروقتی که مناسبات روسها و انگلیسها با جرمنی و یا فرانسه تیره میشد ، زودتر روی تعین ساحه ای نفوذ شان درین منطقه ای آسیا به موافقه میرسیدند.
با هم سرحد شدن قدرتهای اروپایی روس و انگلیس به کشور ما چنانکه رودیارد کیپلینگ تعریف کرد این کشور در بازی بزرگ گیر شد. سرالفریدلایل وزیر خارجه ای هند برتانوی موقعیت آسیب پذیر افغانستان را طی شعری به لسان انگلیسی بیان کرده است که ترجمه ای مطلع آن چنین میباشد :
افغان چودانه بین دوسنگ است ز آسیا کاخر درآن میانه شود همچو توتیا [iv]
امیر شیر علی خان به جواب یک نامه ای تهدید آمیزلارد لیتن وایسرای هند که افغانستان به دانه ای گندم در بین آسیابی از دو قدرت استعماری روس و انگلیس مقایسه کرده بود ، چنین گفت : " افغانستان دانه ای گندم نه بلکه شاهین ترازو است که اگر به یک پله میلان کند ، پله ای دیگر را به هوا میپراند"[v] .
انگلیسها پس از شکست شان در جنگ دوم افغان و انگلیس ، مفکورۀ اشغال مستقیم افغانستان را کنار گذاشته و در موافقه با رقبای روسی شان به موجودیت یک دولت حایل اما وابسته به خود شان درافغانستان تن در دادند. آنها از قرار گرفتن امیر عبدالرحمن خان در رأس چنین یک دولت حمایت کرده و پلانهای شوم استراتیژیک شان را از طریق بستن قراردادها با امیر ، گام به گام عملی کردند. تحقق این پلانها با پیدایش بحرانها ی متعاقب آن و حتی بحران وخیم کنونی در افغانستان و ماحول آن نقش مستقیم دارد . همین پلانها را میتوان علت العلل تمام بحرانات قرن گذشته و امروز دانست.
یکی از قرارداد های شومی که انگلیسها بر امیرعبدالرحمن تحمیل کردند، جدا ساختن بخشهای وسیع از سرزمین ما در شرق و جنوب کشور بوسیله ای خط نام نهاد «دیورند» میباشد . استعمارگران انگلیسی با تحمیل فشار، امیر را بتاریخ 13 نوامبر 1893 به امضاء این تعهد وادار نمودند .بر طبق این قرارداد امیر عبدالرحمن خان از قلمرو های افغانستان واقع صوات ، باجور ، چترال ، وزیرستان و چمن منصرف شد . مناطق مذکور زیر نام قبایل آزاد از کاروان پیشرفت جهان به دور نگهداشته شده و منحیث آله ای فشار عندالمناسبت در مناسبات افغانستان و پاکستان مورد استفادۀ افزاری قرارگرفتند.
با تحمیل مرز دیورند ، افغانها نه تنها بخشی از سرزمین و مردم خودرا از دست دادند ، بلکه راه مواصلاتی آنها با جهان نیز در اختیار و کنترول هند برتانوی و جای نشین آن یعنی دولت پاکستان قرارگرفت .
اما افغانها هیچگاه خط مذکور را منحیث سرحد دو کشور نپذیرفتند که این حالت همیشه موجب تشنج در روابط آنها با دولت پاکستان بوده است . پاکستان هم در مقاطع مختلف نه تنها به مسدود ساختن راه ترانزیت افغانها به بندر کراچی متوسل شد ، بلکه با استفاده از فضای جنگ سرد کوشید تا از فرصت های مساعد به نفع خود و بخاطر تعجیر و تخریب افغانستان استفاده نماید.
پاکستان یک کشور نوظهور درنقشه ای دنیا بوده و مانند اسرائیل دومین کشور درجهان است که صرفا بر پایه اعتقاد به یک مذهب از جانب انگلیسها ، تأسیس شده است.
انگلیسها در وقت تقسیم نیم قارۀ هند یک ریفراندوم جعلی را سازمان داده و درجریان انتخابات ، احساسات مذهبی مسلمانان و هندوها را تحریک کردند. آنها در اوج احساسات مذهبی هردوگروه ، نیم قاره را اینطور تقسیم نمودند که : " بر یک صندوق رأی گیری قران مجید و بر صندوق دیگررأی گیری کتاب مذهبی هندوها را گذاشتند . هرکسی که رأی میداد برایش گفته میشد کدام را قبول داری ؟ چون پشتونها مسلمان هستند ضرور رأی خودرا به قرآن میدادند . با این هم فی صد چهل و نه نفر پشتون هیچ رأی ندادند".[vi]
دولت شاهی افغانستان بالاثر اعتراضات « جنبش دورۀ هفتم شورا » در داخل وفشار پشتونها و بلوچها از خارج، به طرح مسئله در جلسات شورای ملی موافقه کرد . شورای ملی افغانستان طی تصویب مورخ 26 ماه جولائی 1949 خود ، معاهدۀ دیورند را منسوخ اعلان کرد . چنین موضعگیری قاطع و استقامت دهنده ، دولت پاکستان را به هراس انداخته و از همان آوان به مخاصمت علیه دولت و مردم افغانستان برخاست .
طوریکه قبلا اشاره شد ، دولت پاکستان بر مبنای یک تکامل طبعی و تاریخی بمیان نیامده است . بناء" دولتمداران آن همیشه مجبور بوده اند ، تا بخاطرحفظ پایه های قدرت شان از سیاست دشمن سازی و دشمن تراشی علیه همسایگان شان کار بگیرند . با این وسیله آنها میکوشند تا ذهنیت عامه ای مردم را از توجه به حرکات آزادی خواهی منحرف ساخته و بسوب « دشمن خارجی» معطوف سازند . همینطور بخاطر بقای این کشور ، انگلیسها ازهمان روز های اول ، مهره های دلخواه خودرا به قدرت رسانیده و قوای عسکری و استخباراتی آنها را تحت نظر مستقیم خود تربیه نمودند . بی جا نیست اگر بگویم که استخبارات نظامی پاکستان (آی . اس .آی) خلف الصدق استخبارات انگلیس میباشد.
با ختم جنگ جهانی دوم که سیستم چند قطبی قدرت در جهان ازهم پاشید وتنها در زیرپوشش دوآیدولوژی ، قطب های شرق و غرب بوجود آمده و مبتنی بر منا فع هردو قطب ، پیمان های نظامی مخالف هم بمیان آمدندد. این پکت های دفاعی محدود به قاره های امریکا و اروپا باقی نمانده و در بسا مناطق جهان ریشه دوانید.
علی الرغم فشارها بخاطر پیوستن به پیمان های نظامی ، افغانستان در ردیف کشور های بیطرف باقی ماند. زیرا موقعیت حساس جغرافیائی آن همین حکم را میکرد . ولی پاکستان بخاطر ضدیت با هند بیطرف و افغانستان غیر منسلک ، علاوه بر آنکه عضو کامنولت بود ، به پیمان سنتو هم شامل شده و امتیازات فراوان مالی و نظامی را از غرب بدست آورد . همینطوربه کمک انگلیسها ، دولت امریکا رادر موقفی قرارداد که از کمک ها یش به افغانستان دست بردارد . در آنوقت دولتمردان معروف جهان غرب از دیدگاه پاکستانی ها به افغانستان نگاه کرده وسیاست جهان غرب را به حمایت از معاهدۀ دیورند استوار ساخته بودند .از نظر آنها نفی « دیورند» تلاش نامؤجه ای است که آب را به آسیاب شوروی ها می اندازد . به این ترتیب پاکستان توانست که به « منازعه دیورند» پوشش آیدولوژیک داده و آنرا به ادامه ای تضاد های شرق و غرب منحیث یک معضله ای برنامه ریزی شده در سالهای جنگ سرد معرفی نماید .
در آن سالها ، هرقدرکه مناسبات افغانستان با شوروی آنوقت بهبود میآفت ، اسلام آباد خودرا مستحق کمک و حمایه ای بیشتراز غرب وانمود میکرد. تا آنکه قرارداد امنیتی سال 1959 میان ایالات متحدۀ امریکا و پاکستان به امضاء رسید. بالاثر این قرارداد ، افغانستان بازهم مجبور شد که بیشتر به جانب شوروی نزدیکتر شود. به این گونه ، افغانستان بازهم در« بازی بزرگ» میان شرق و غرب قرار گرفت. قرارگرفتن درین بازی ، انتخاب افغانها نبود؛ ولی غیر ازین چارۀ دیگری نداشتند. به عبارت دیگر این یکی از مقدرات جیوپولیتیکی بود.
وقتی که سردار محمد داؤد بسال 1973 ازطریق کودتای نظامی به قدرت برگشت ، و مجدداً صدای « پشتونستان » را بلند کرد[vii] ، استخبارات پاکستان به حد کافی در جامعه افغانی ریشه دوانیده بود. آنها افراد و چهره های معین را درسازمان های نوبنیاد « اسلامی» جابجا کرده و از آنطریق به تخریبات علیه نظام جدید متوسل شدند . آنها جوانانی زیادی را به ترک دیار شان تشویق مینمودند، تا در زیر نظارت و رهنمائی ای.اس.آی به جنگ علیه مادر وطن خود بسیچ شوند .
در زمان زمامداری رئیس جمهور داؤد خان ، پنج هزار افغان جلاء وطن در تحت نظر استخبارات پاکستان به فراگرفتن عملیات تخریبی در کمپ « ورسک» آماده و جابجا شدند.
پس ازسقوط خونین محمد داؤد خان و در پیش گرفتن سیاست های چپروانه و بخصوص عقد موافقتنامه همکاری نظامی میان نورمحمد تره کی و برژنف زمینه های خوبی برای پاکستان بوجود آمد تا پای اروپای غربی و امریکا را درمخالفت با دولت افغانستان بیش از پیش بکشاند.
خرابی اوضاع امنیتی که موجب خلای قدرت در افغانستان شد،عمدتا ازشیوۀ سرکوبگرانه ای خود رژیم منشاء گرفته وقسما ازمداخلات پنهانی اسلام آباد نشأت میافت. ادامه ای این حالت بالاخره منتج به سرازیرشدن قطعات اردوی اتحاد شوروی به افغانستان شد . موجودیت « اردوی سرخ» در افغانستان برای اسلام آباد حیثیت تحفه ای آسمانی را داشت. به این ترتیب ، اختلاف ارضی دو کشور که کرکتر دوجانبه داشت ، وسعت غیر قابل انتظار پیدا کرده و در پوشش تضاد آیدولوژیک دو قطب پنهان شد. پاکستان بخاطر جلب همکاری کشور های مسلمان کلمه ای