خط مش ناقص يک دولت يا برنامۀ سياسی يک حزب؟ ( مروری به مسوده مرامنامه حزب واحد) (4 )

( نورمحمد سنگر)

 äæÑãÍãÏ ÓäÑ

خط مش ناقص يک دولت يا برنامۀ سياسی يک حزب؟

( مروری به مسوده مرامنامه حزب واحد)

(4 )


    
خوانندۀ عزيز! طوری که درمباحث پيشين تذکار بعمل آمد ؛ شور بختانه مسوده نويسان برنامۀ حزب واحد... بجای تعریف دقیق ازپدیده ها، بیشتر به جملات بظاهرزیبا بسنده کرده،  بخود زحمت نداده اند تا واقعیت های تلخ جامعه را بصورت روشن توضيح و تشريح نمايند، سپس راه برون رفت از وضع را علماً و عملاً مشخص سازند تا مردم بدانند " چپ دموکراتیک افغانستان" چه الترناتیفی را پیشبینی کرده و با کدام امکانات عملی آن را در جادۀ عمل پياده میسازد؟ بی روح ساختن مفاهیم فلسفی مقوله هاوخالی ساختن بار معنایی واژه ها در مرامنامه، به مانند سیاست میش و گرگ است، تا اصل انطباق خلاقانۀ تیوری در پراتیک اجتماعی !
     
اين دوستان ما، از یک جانب قانون اساسی ضد دموکراتيک ساخت گردانندگان بن و ساختار موجود مولود آن را در اصل می پذیرند و از سوی دیگر نقاب اصلاح طلبی به رخ کشیده و امید وار اند که در حضور نیرو های اشغالگر برای حاکمیت ملی و آن هم  با اشتراک در قوای ثلاثه همین سیستم، مصدر خدمت شوند؛ زهی خیال باطل و افکار بیمار!.

     مرامنامه پیشنهادی جز آرزو مندی های ایده آ لیستی و برخورد پاسیف در برابر سرنوشت اندوهبار کنونی کشور و مردم ؛ چیز ديگری را دارا نبوده که بتواند یک برنامه عملی را برای کار در شرایط موجود و رسیدن به آیندۀ بهتر در خود تجلی دهد.

     در طرح مسوده نه تنها تحلیل مشخص از وضعیت موجود و راه برون رفت از وضع کنونی وجود ندارد؛ بلکه باصراحت و بشکل ظریفانه از آن اغماض صورت گرفته است. از تروریسم سازمان یافته امپریالیست ها و کارتل های سرمایداری که زیر نام " جامعه جهانی (!)، در کشور ما جنایت می آفرینند و با تجهیز و تسلیح باند های خرابکار داخلی و خارجی، امنیت منطقه و جهان را به تهد ید مواجه ساخته اند، حرفی در ميان نيست و دشمنان تاریخی افغانستان را که تحت عنوان " ایساف" به فرماندهی قوای تجاوزگر پيمان ناتو به یک خطر بالقوه و بالفعل تبدیل شده اند؛ مساعدت های جامعه جهانی می نامند و انگار چنين می پندارند که القاعده و طالبان و حزب اسلامی گلبدین حکمتیار و شاخه های تروریستی حقانی... مجزا از دستورهای آنان فعالیت دارند و این ناجیان صلح جهانی (!) متشکل ازيهود و نصارادست بدست هم داده اند تا ما را ازبدبختی نجات دهند و ملت افغانستان باید سپاسگذار آنان باشند... (البته اگر حزب واحد را شریک قدرت بسازند، دموکراسی عام و تام تطبیق شده است!!!  ).
     
آيامافیای بین المللی مواد مخدر،تروریسم سازمان یافته، بخاک و خون کشانیدن شهر ها و روستای های افغانستان...ربطی به جامعه جهانی ندارد؟ آيا مقصد اين است که این فرشتگان نجات در کشورما باقی بمانند تا مرامنامه حزب واحد را تطبیق کنند؟ آيا درنزد دوستان اين مايۀ خُرسندی است که یکی را انگلیس و دیگری را آلمانها دعوت کرده اند تا نشان بدهند که دموکراسی غربی آنقدر ها که ما بدش می گفتیم، بد نیست.

      آری دوستان! دموکراسی از این بهتر نیست که دانشگاه شاهی لندن یک جنرال دارای انديشۀ چپ را و حزب به اصطلاح چپ المان هم یکی از کادرهای نظامی ديروزی حزب دموکراتیک خلق و رهبر نهضت... چپ امروزی رادعوت نموده اند، تا در باره آینده افغانستان با آنان تبادل نظر کنند و اعضای حزب واحد نیز سر وصدا را به راه انداخته اند که هویت بین المللی ما تثبیت شده است.
     
در ادامه مسوده می خوانیم:

     " این وضعیت فرصت مناسب را برای نیروهای شکست خورده، عقبگرا و ضد ترقی بوجود آورده تا در تبانی با دشمنان معلوم الحال افغانستان در خارج مرز دو باره متشکل شوند و به مثابه یک  خطر بالقوه و عقبگرد سیاسی عرض وجود کند. از نظر ما در اوضاع و احوال کنونی مهمترین و مبرم ترین وظیفه که در برابر نیرو های ترقی خواه کشور قرار دارد اینست که با در نظر داشت درس های تلخ از چندگانگی ، انقطاب و رویارویی نیرو های همسو و دارای آرمانهای مشترک در گذشته که بالاثر قسمت اعظم از ابتکار و انرژی یک نسل از وطندوستان و مبارزین راستین راه آزادی و سعادت انسان در کشمکش های داخلی به هدر رفت ، با درک مقتضیات زمان و واقع بینی سیاسی در یک سازمان واحد متشکل شوند و با حضور فعال ، متعهدانه و یکپارچه در مبارزات سیاسی و اجتماعی مرحله کنونی و سمت دهی دیگرگونی های جاری در جهت دموکراتیک، رفاه عامه ، عدالت اجتماعی، تعهدات و دین خود را در برابر وطن محبوب ما افغانستان و مردم رنجدیده آن به انجام برسانند."
                 حال اين  سوال در ذهن انسان تداعی می گردد: کدام وضعیت؟ مگر خالق این وضعیت حاکمان فعلی و حامیان بین المللی آنان درافغانستان نیستند؟ کدام نیرو ها شکست خورده اند؟ آيا اکثریت رهبری دولت طالبان و رهبری حزب اسلامی (گلبدین) همین اکنون در حکومت کابل حضور ندارند؟ آیا قطاع الطریقان جهادی دیروز رهبری امروز دولت را بدوش ندارند؟ آیا تشکل دوباره تروریستان جهادی ــ طالبی و القاعده به مصلحت ، اجازه و حمایت اشغالگران افغانستان، درکنفرانس بن صورت نگرفت؟ آیا این نوع صحنه سازی ها را مردم نمیدانند؟منظور از نیرو های همسو چیست؟ آیا فقط داشتن حضور درسال های قبل در حزب دیروز معیار همسویی است( در حالی که بزرگترین دشمنان امروزی حزب ما از خانواده دیروز سیاسی ماست )؟ اگر چنین نیست پس چرا این احزاب رنگارنگ را ساخته اند.

     به نظرما بين همه اينها یک وجه مشترک وجود دارد و آن هم: سنگ اندازی در راه فعالیت مجدد وگستردۀ حزبی که آنها را آموزش داد و شخصیت ساخت و به جایی رسانيد که امروز بتوانند خودها را مطرح سازند و حزب ديروزی خويش را مردود بدانند.

     چرا دوستان ما در حزب واحد درک نمی کنند که ایشان زمانی عضو حزبی بودند که فقط کنگره آن حزب صلاحیت آوردن تغیير را در نام ، نشان و برنامه آن حزب دارد و بس؟ کدام کنگره حزبی تصویب کرده که یکی متحد ملی شود و دیگری نهضت فراگیر...؟ وقتی که شما به نخستین سوگند و تعهد سیاسی خود وفادار باقی نمانديد؛ چه تضمینی وجود دارد که هنوزهم  افکار و معتقدات حزبی گذشته در ذهن و وجدان شما زنده است؟ آیا شما فکر می کنید که آرمانهای مشترک دیروزی، امروز هم نزد شما مقدس است؟ اگر چنین است پس چرا این همه گروپ بازی ها و فرار از تفکر و انديشه های والای انسانی جهانشمول ؟ چه کسی میتواند بالای افرادی اعتماد نمايد که حتا درارائه پاسخ منطقی و اصولی به  کوچک ترین پرسش در رابطه به گذشتۀ سياسی خويش درمانده می شود ؟ حزبیت شما کجاست؟ ایده ئولوژی شما کجاست؟وفاداری شما به منافع زحمتکشان افغانستان در کجاست؟ آیا وقتی با ذهنيگری به گذ شته نگاه می کنيد و بوجود آمدن افتراق و چند دستگی حزبی را عامل همه بدبختی ها و شکست ها میدانید؛ گاهی از خود پرسیده ايد که علت، انگيزه و معلول آنها چه بوده و کيها آن را دامن زده اند؟ آیا شما جرأت آن را دارید، تا تاریخ واقعی مبارزات نسل وطنپرستان را که همانا اشاره به حزب دموکراتیک خلق افغانستان و جنبش ها و نهضت های قبل از آن است؛ بطور مشخص به بررسی بگیرید؟ وقتی از تعهد حزبی حرف میزنید، کجاست آن تعهد خود شما ؟ آیا شما در موقع کسب عضویت حزب دموکراتیک خلق افغانستان, تعهدی با آن حزب نبستید؟ کدام سازمان واقعی سیاسی می تواند بر کسانی باور کند که آنان به همه باور های سياسی و اعتقادی خويش پشت کردند و اکنون گام بگام در مسیر برنامه های دشمنان حزب و مردم ما، مرامنامه میسازند؟ و آن هم مرامنامه کاملاً عقبگرایانه و دشمن پسند!
    
دوستان عزیزی که تا هنوز عضو حزب واحد... هستید و این مرامنامه غیر علمی و غیر عملی را تائید و پشتیبانی می کنید و فکر می نماييد که هنوز هم به راه انتخاب شده حزب دموکراتیک خلق افغانستان گام بر میدارید...: بدانید و آگاه باشید که این برنامه ارتجاعی و انحرافی با اهداف و آرمانهای حزب محبوب مان از ریشه مغایرت دارد و هیچ وجه مشترکی بین افکار حزب ما و این سازمان وجود ندارد.
    
متاسفم که اعضای حزب واحد بالای افرادی اعتماد کرده اند تا مسوده این مرامنامه را بنویسند که خود کوچکترین اعتقادی به خطوط فکری حزب دیروز شان ندارند. شرم آور است که مسوده نویسان عامل شکستها رادر کشاکش های درون حزبی خلاصه کرده و دهها فکتور داخلی و خارجی را نا دیده گرفته اند.
   
آیا آن سازمانی که انسان های متعهد باید در صفوف آن بسیج شوند همین حزب واحد است؟ و آنهم با این طرز تفکر و برداشت؟ آيا رفاه و عدالت را برای مردم افغانستان آمریکایی ها و انگلیس ها به ارمغان می اورند؟ آيا مقتضیات زمان همین است که اراده وتصمیم مارا برای ادامه مبازره ،امپریالیست هاوحکومت دست نشانده وارتجاعی آنان مشخص بسازند؟ آيا دگرگونی های  دموکراتیک و تأمين عدالت اجتماعی زیر سایه سر نیزه امريکا و ناتو میسر است؟ آيا آنانی که ملیاردها دالر مصرف کردند تا حاکمیت حزب شما را نابود سازند، مگرامروز به آن اندازه نابخرد اند که بگذارند تا شمااز امکانات آنان برای تحقق ایده های رفاه وعدالت اختماعی... استفاده کنید؟ مگر دین و تعهد حزبی ما، همانا به حراج گذاشتن آرمان های هزاران معلول ، معیوب و شهید حزب ما است؟ مگر تعهد حزبی ما در همنوایی با مونوپوليست های غارتگر بين المللی و جيره خوران داخلی آنان ثبت و ضبط شده است؟ آیا کشورهای که در طول این همه سال ها بقتل و غارت و وحشی گری در میهن مان مشغول اند غسل تعمید گرفته و مقدس شده اند؟
   
خیر عزیزان! تعهد حزبی ما نه آن گونه که شما برگزيده ايد؛ بلکه اين تعهد درطرح « خطوط اساسی اهداف مرامی... » کميتۀ فعالين ح. د.خ. ا، منتشرۀ سايت سپيده دم اين گونه بازتاب روشن يافته است:

    « بربنياد درک ديالکتيکی ازدانش جامعه شناسی علمی (سوسيولوژی علمی) ، ح. د. خ. ا براين باوراست که وارد آوردن دگرگونی های اجتماعی مطابق به قانون مندی تکامل پديده ها نياز زمان است. بنابرآن انتظار بردن به فايق آمدن بربحرانهای سياسی- اقتصادی - فرهنگی کنونی که دامنگير جامعۀ ما ميباشد؛ ازسوی يک دولت پوشالی وبی کفايت ونمايندۀ تمام عيارسرمايه داری انحصاری و مدافع قشر نوظهورمذهبی بنياد گرا ومتحجر که با درپيش گرفتن روشهای نامنسجم و بدون برنامه ريزی برکشتی بی بادبان و بی قطب نما سوار است، خيلی ها نادرست و غير واقع بينانه به نظر ميرسد.

     مردم افغانستان درحال حاضر، بيش ازهرچيزديگر به تأمين صلح - امنيت و آرامش سراسری ، بهبود شرايط کار و زندگی، دسترسی به خدمات اجتماعی ( فعلآ که بکلی وجود ندارد، به حد اقل آن تا فرداها و آينده ها راضی هستند) و آمدن تغييرات مثبت دروضعيت اقتصادی بسيار خراب خود ، نياز دارند.

    بدين لحاظ باتوجه به سطح ضرورت های اقتصادی مردم و مقياس د شواری های سياسی در درون جامعه، بايد درگام نخست کليه نيروهای مترقی وتحول پسند بدورهم بسيج و متشکل گردند و با اشتراک فعال خويش، انجام دگرگونی های بنيادی را در حيات سياسی، اقتصادی، فرهنگی واجتماعی کشور رويدست گرفته، تحولات ملی و دموکراتيک  را به پيروزی برسانند و راه را بسوی پيشرفت وتکامل عميقآ اجتماعی دربر گيرندۀ همه عرصه های زندگی توده ها، بازگردانند  تا  عقب ماندگی اقتصادی و سياسی و بی عدالتی های اجتماعی مرحله به مرحله ازميان برداشته شود و مردم ازفقر وبد بختی نجات يابند.

     روند تحقق تحولات بنيادی ملی ودموکراتيک درجامعه و تأمين  آزادی های واقعآ دموکراتيک ورهايی ازقيد وبند يک نظام نا کار آمد ،  با مشخصۀ تنگ نظری های قومی و مذهبی و گرايش های تفتيش عقايد وتنگ ساختن دايرۀ زندگی بالای دگر انديشان، ازهمه نيروهای ملی و مترقی ، آزاديخواه و وطنپرست کشور می طلبد تا درراه ايجاد يک جبهۀ متحد ملی، کار وتلاش خستگی ناپذيررا انجام ورسالت تاريخی خويش را درامر آبادی کشور وآزادی وسعادت مرم رنجديدۀ افغانستان، ايفا نمايند.

     درجبهۀ متحد ملی بايست  تمامی احزاب  چپ، ملی ودموکراتيک، سازمانها و نهادهای طرفداردموکراسی و جامعۀ مدنی و همچنان شخصيتهای ملی ومترقی و تحول طلب را که به مقصد حفظ استقلال ملی ، تماميت ارضی و تأمين عدالت اجتماعی ميرزمند و در ضديت با استبداد، ارتجاع، امپرياليسم و تبعيض ( بهر شکلی که باشد) قرار دارند ، بدور خود متشکل سازد و دربرگيرندۀ منافع آنها باشد.

    اشتراک درجبهه براساس اصول دموکراتيک و داوطلبانه  صورت می پذيرد. جبهه بايست با درنظرداشت شرايط عينی جامعه، محورکار و فعاليت خودرا درراه نجات کشور از حالت فعلی، دفاع از استقلال ملی، تماميت ارضی و تأمين  منافع ملی، ايجاد صلح وامنيت سراسری وبهبود زندگی اجتماعی ( سياسی- اقتصادی ) مردم، ازطريق تشکيل دولت وحدت ملی متمرکز سازد. »

      ما راه حزب مان را در جهت تحقق منافع زحمکتشان کشور در روشنایی جهان بینی علمی و اصل تفکر مبارزه طبقاتی بر ضد استبداد ، استعمار و استثمار...ادامه خواهیم داد و این بحث را نیز ادامه میدهم تا حق از باطل ، اصوليت از انحراف تفريق گردد؛ زحمتکشان کشورمان فرزندان خدمت گذار راستين خود را بشناسند و روشنفکران رسالتمند، ازجمله آن عده اعضای حزب که در حالت انتظار قرار دارند، جايگاه اصلی  رزم و پيکار خويش را دريابند.
                                                  ( ادامه دارد )