(بخش اول) سیمای حسن امیری "سیغانی "درآئینۀ تاریخ
سیدجواد ( سیغانی )
سیمای حسن امیری "سیغانی "درآئینۀ تاریخ
(بخش اول)
حسن جان امیری ،سیغانی یکی از
برنامه سازان کینه توز وبد نام " تلویزوین آریا نای افغانستان" بوده که
بخاطرحصول چند دالراز ارباب پیشینش ،امروز به حنجره رسای استعمار مبدل شده ودر
زادگاه و سرزمین خویش پیوسته "زهر " می پاشد . زهر خصومت، کینه وعقده
حقارت،که کراراًملت ستمدیده افغانستان وبهترین نیروهای وطنپرست را آماج خشم قرارداده
وبه آتش بازی های سیاسی، ملی و قومی نقش
هیزم کش را درحوادث بحرانزای کشورایفا مینماید.
هر گاه به کارنامه های ننگین
این عنصرفرومایه وسوابق خانوادگی این انسان نا بکارنگاه شود ، نمیتوان انتظاری
اعمالی جزازاین جنس ،از چنین انسان جفاپیشه وماوئیست جلاد وآدمکش داشت.
با معرفی گرفتن اصلیت این رقاصه سیا سی وعوام فریب محیل میتوان پی برد
که این "نطفه" در کجا وتوسط چه کسی گره یافته ودرکدام محیط آلوده پرورش
یافته وامروز چگونه به حیث یک دانه یی تعفن
زا درخدمت دشمان مردم افغانستان قرارگرفته ودرنقش یک شیاد تنها به هدف تغیير
مسیرافکار عامه از جریان جنایاتی که درکشوردرجریان است وبرای خاک پاشی وپرده پوشی
آن،یک بازی کثیف را درخط منعکس تاریخی به دوران انداخته است.
حسن سیغانی (امیری ) که
پدراصلی اش تا کنون درزیرانبارازحدس وگمانها در عشرتسرای سلطنتی ،بی هویت مانده
است ظاهراًپسریوسف (کور)میباشد . یو سف
کور بنا بر خصایل ویژه وانجام نقش معین جاسوسی به حیث یکی از مهره های کارسازسلطنت
درعهدصدارت هاشم جلاد ،به حیث نماینده نظام استبدادی درولسوالی سیغان قرارگرفت ودر
کار زارجا سوسی وکشا نیدن مردم ستمدیده با میان به جوخه های اعدام وکوچ های اجباری
مردم ودردام کشیدن ومجازات شنیع مردم در زیرچکمه های خونین نظام خون آشام وقت نقش
معین داشت . وی درهمدستی با امیران وقت ومجازات مردم ازقبیل تیل داغ نمودن خلایق ،
در ولایت با میان افغانستان، بویژه ولسوالی سیغان شهره گردید. بیشترین قربانیان
این گرگ خونخوارعبارت بودند از عناصر آگاه وچیز فهم جا معه که یا زنده سربه نیست می
گردیدند ویا اینکه در سیاهچالهای نظام خون آشام هاشم خان جلاد درزندان می پو
سیدند.از اثرشیطنت وظلم این "کلانتر" (!) ولسوالی سیغان ،مردمان آن ولا،
دسته دسته به کوچ های اجباری تن داده و درکویته پاکستان ره می گشودند.باغها،زمینها ورمه های مردم بوسیله این نوکرنظام ،به گونه های متعدد از
نزدشان چپاول شده وبرای اراکین بلند پایه سلطنت به کابل ارسال می گردید.
در ازای این خدمات ارزشمند خویش
که یوسف( کور) نثارقصرنشینان دربارنمود ،ازطرف درباریان "کنیزه یی"
حامله یی به مثابه تحفه ازمیان خوبان یکبارمصرف عشرتسرای سلطنتی برایش ارسال گردید
ولحظات بعد این کنیزه در اثر پا فشاری نماینده های سلطنت به عقد نکاح یوسف بای در آمده وبا تعویض نام "امیربی
بی " زندگی زنا شوهری میان این دو موجود نا متجانس آهسته آهسته رنگ اختیار نمود
وبعد از سپری شدن پنج ماه ازعقد نکاح ، طفلک نا زیبای بنام "حسن جان "در
دنیای هستی قدم رنجه فر مود، که مهُرونشانی اراکین نظام وقت را در پیشانی خویش به
نمایان کشیده وتا کنون واضحأ این نشان حرام را درجبین دارد.
یوسف کورباخاک پاشی گناهان
قصرنشین وپوشش این شرم عیان ، بیشترمورد تفقد در باریان واقع گردید ولقب
"سناتور"آن دیار را از آن خود نمود.وی با تغيیر نام از یوسف (کور) به یوسف(
سیغانی) چهره بدل کرد؛ اما درنزد مردم شجاع وغیرتمند آن وادی هرگز از موقف یک
"دلال " ذلیل بر نتابید.
در لحظا تیکه اعلی حضرت هما
یونی محمد ظاهرشاه در تخت سلطنت قد می کشید وشوق سفر به تفرجگاهها وشکارگاهها می کرد؛
همگام با آن یوسف سنا تور نیز با آما دگی کامل ومشایعت کمنظیر ودلفریب شاه ، آهو
بره های نا زنینی را بنام های (رخشانه جان) ،(نادیه جان )و(لطیفه جان )، که از
حصول این عقدحرام بدست آورده بود طورسخا
وتمندانه برای ولینعمت خویش تقدیم نموده وپیوسته دل نازک اورا بدست می آورد. در
گشایش این باب، پدریوسف کور نیز به نام "میرشکار "ملقب گردید ودر رکاب
شاه جوان مجموعه یی زمینه های تفریحی وخوش گذرانی آن را فراهم مینمودند. سطح عمیق
این دلربای های مهمان نوا زانه آنقدر دهن شاه را شرین نموده بود که این شاه تشنه،
به عشق آهو بره های یوسف سناتور ، عازم دیاردره "هاجر" شده ودست از
انتقام آهوهای بیگناه درکوه های سر به فلک هاجر برنمی کشید ،که بسیاری ها، لکه های
خونین آهوان بیگناه اصلی را در دا مان آلوده "آهو بره های "یوسف(کور) می
نگریستند.
گفتیم زمانیکه حسن مشهور به
امیری سیغانی دیده به جهان گشود وپا به مکتب گذاشت، طعنه های همقطاران خویش را
نسبت به چگونگی ازدواج مادرش وفقدان پدراصلی خود پیوسته با گوشت وپوست خویش حس
نموده وهمینجا بود که عقده های حقارت تن وروح آن جوان را درهم پیچا نیده وآن را پالایش
میداد.
حسن سیغانی با کاوش وپی بردن
اسرار ازدواج مادرش با مرد نا شناسی مثل یو سف که بعد از تشکیل جنین در رحم صورت
گرفته بود پی برده وبا تو جه به رهیا بی طبیعی ووابستگی به ذات اصلی ،منبعد با توجه
به اسم مادرش که" امیر بی بی "نام داشت ،به امیری ملقب گردید.
شنیدن افسانه های ترا ژیک این
داستان غم انگیز پیو سته روح وی را آماج قرار داده وحس کینه را در وجو دش پرورش
میداد.هکذا برای فرونشاندن فوران این آتش بغض وکینه ، حسن امیری راه سا زمان جهنمی
ما ئویستی را بر گزید ودر پا داش آن به (عاق) پدرمواجه گردید واین نفتی بود که با
لای آتش انداخته شده وامواج جنون بیش از پیش در بدنش راه بازکرد، تا اینکه این
عنصر عصیانگر وانتقامجو وظیفه آلوده ساختن میوه با زهر وزهری ساختن مخازن آب،
تیزاب پاشی بر رخسار دختران جوان را در شهر کابل برگزید وصدها قربانی را دراین را
بجا گذاشت.
در وابستگی با سا زمان خون
آشام ما ئویستی وبرای انجام ما موریت های جنا یتکارانه ،حسن امیری بسوی منا طق کوهستان
ره گشود وبا غلام حضرت که در آن زمان از یا غیان آن دیار بود همنواشده ودرنزدیکی
با ملک طاهر همجنس باز والماس قره باغی در بسا
قتل ها،آشوب ها وسرقتها مشارکت داشت .
حسن امیری که دوره های نوجوانی
خویش را درآغوش (غلام کور )سپری نمود، در ایام جوانی دست به حصول بدهکاری های خویش
زده ودر محیط زیست خویش واقع کا رته پروان کا بل ،با عث ازیت دختران مکاتب می شد
که لاجرم به یورش یکی از همسا یگان باغرور وجسورکا رته پروان مواجه شده وداغ های
چاقو را بر سرین خویش به یاد گارکشید!
ادامه
دارد!
نوت:
هرانسان وطنپرست، با وجدان وبا شرف بمنظور ادای دین ملی، باید درزمينۀ افشای نقش
های خائنانۀ این گژدم شریر و نوکراستعمار، دین ملی خویش را ایفا نماید!