مردم افغانستان؛ زیر دست و پای بازیگران «بازی شیطانی»

 

محمد عالم افتخار

 

مردم افغانستان؛ زیر دست و پای بازیگران «بازی شیطانی»

 

در هفتهء گذشته نظری بر خبری داشتم. و به هرحال زیانمند نبود که آنرا خدمت عزیزان بیشتری پیشکش نمایم؛ منتها بنا بر تیتروار بودن متن نظر؛ ایجاب میکرد؛ کمی باز شود؛ ولی پیش از اقدام به این امر؛ مسئول محترم یکی از ویب سایت های جوان؛ متنی را با اقتباس از شبکهء اطلاع رسانی افغانستان؛ توسط ایمیل برایم فرستادند تا در مورد تبصره نمایم. با عرض سپاس ویژه به ایشان؛ تمنا میکنم نخست به این متن توجه فرمائید:

********************

یک روزنامه انگلیسی با ارائه تحلیل جالبی از آموزشهای نظامی سربازان آمریکایی، کشتار غیرنظامیان در افغانستان را نه نتیجه جنون شخصی یک سرباز، بلکه ماحصل طبیعی نظامی میداند که کشتار همنوع را عادی جلوه میدهد.

روزنامه انگلیسی گاردین در مقاله
ای به تحلیل آموزشهایی پرداخت که کشتار به دور از تعقل ورزی طبیعی را در سربازان آمریکایی تقویت کرده و رسم همنوعکشی را به آنها آموزش میدهد.

* کشتن انسانی دیگر: کاری به غایت دشوار(میباشد) که اندک شبههای در آن نیست.

این گزارش ابتدا با استناد به کتابی به نام «انسان علیه جنگ» نوشته «مارشال» (لابد وزیر خارجه زمان جنگ دوم جهانی در امریکا و طراح پلان اعمار مجدد المان ویران شده «پلان مارشال» خواهد بود!) آمار جالبی ارائه میدهد و مینویسد در خلال جنگ جهانی دوم مشخص شد ۷۵ درصد از نیروهای نظامی قادر نبودند به سمت دشمن شلیک کنند.

 این گزارش میافزاید: با آنکه بسیاری از تاریخدانان به خاطر نحوه گردآوری داده ها به مارشال ایراد میگیرند اما بعید است کسی اندک شبههای در این مورد داشته باشد که کشتن انسانی دیگر کاری به غایت دشوار است که هر انسانی مایل به انجام آن نیست؛ هم حسیهای معمول در ابناء بشر با سازوکارهایی طبیعی، نوعی بازداریهای روانشناختی در انسان ایجاد میکنند که کشتار همنوع را به تجربهای دشوار تبدیل میکند.

* کشتار ۱۶ غیرنظامی، حرکتی خلاف روندهای طبیعی انسان

گاردین سپس با طرح یک سؤال به استقبال موضوع اصلی می
رود: «پس چه چیزی باعث میشود یک سربازآمریکایی بتواند با آرامش خاطر در نیمه شب شانزده غیرنظامی که نه نفر از آنها کودک بودهاند را به قتل برساند؟»

* آموزشهای روانشناسی نظامی آمریکا قتل را آسانتر و آسانتر میکرد

این روزنامه سپس با رویکردی روان
شناختی به تحلیل این رویداد دهشتناک میپردازد: «یک تبیین [برای این رویداد] این است که ارتش آمریکا برای آمادهسازی سربازانش برای ارتکاب قتل با تأنی خاطر بیشتر، از شرطیسازی روانشناختی استفاده میکند.

ارتشهای آمریکا و انگلیس هر دو روی کتاب مارشال حساب ویژهای باز کردهاند. سربازی که نمیتواند مرتکب قتل شود به حسابداری میماند که شمردن بلد نیست. بنا براین ارتش شروع به تفکر بیشتر در مورد روشهایی کرد که میتوانستند بر بیزاری طبیعی انسان از کشتن غلبه کنند و برای نیل به این هدف به روانشناسی شناختی ـ رفتاری روی آورد؛ این راهکار، کارساز واقع شد.

وقتی که مارشال در سال ۱۹۵۳ به جنگ کره بازگشت دید که فنون آموزشیای که روان شناسان ایجاد کرده بودند، موثر افتاده بودند. اکنون ۵۵ درصد از سربازان از عهده شلیک به سمت دشمن برمیآمدند و این رقم تا جنگ ویتنام به مرز ۹۰ درصد رسید!»

* سخره فرهنگی و جداسازی عاطفی ابزارهای تسهیلکننده در میادین کارزار

روزنامه گاردین در ادامه این تحلیل می
نویسد: «از زمانی که انسانها برای اولین بار به میدانهای کارزار روانه شدهاند سربازان به جستجوی روشهایی برآمده اند تا به خودشان کمک کنند از واقعیت کاری که انجام میدهند بگریزند. آنها اکثرا این کار را با ایجاد «جداسازی عاطفی» انجام میدهند. دشمن به عنوان موجوداتی حقیرتر از انسان تنزل داده میشود و فرهنگ وی به استهزاء گرفته میشود.

 از زمان جنگ جهانی دوم دو مقولهء روانشاختی در طراحیهای آموزشهای نظامی گنجانده شدهاند: حساسیتزدایی و شرطیسازی.

استفاده از فیلمها و تصاویر خشونتبار، کاری میکند که خشونت به امری متداول و عادی تبدیل شود.»

* سربازان دیگر به سمت هدفهای مدور شلیک نمیکنند؛ سمبل جدید،"انسان" است

«علاوه بر اینها، آموزش
هایی نیز به صورت آگاهانه با هدف شبیهسازی محیط قتل طراحی میشوند. دیگر چنین نیست که سربازان به سمت هدفهای مدور شلیک کنند؛ آنها اکنون به سمت آدمکهایی شلیک میکنند که به گونهای ساخته شدهاند که تا حد امکان شبیه آدمهای واقعی به نظر برسند. در کل فرایند آموزش، فرایند قتل دائماً آشنا تر میشود و عمل قتل مرتبا تکرار و بازتکرار میشود. فرایند تبدیل شدن به یک سرباز مدرن با یک جریان اصلاح رفتار قدرتمند آغاز میشود.»

* کشتاری که از سامانهای قاتل پرور سر برآورد

روزنامه گاردین در پایان، تجربه قتل
۱۶ غیرنظامی در افغانستان به دست یک سرباز را اقدامی سربرآورده از سامانهای میداند که دقیقاً به همین منظور طراحی شده است؛ نمیتوان سامانهای مستقر کرد که قتل انسان به دست انسان را آسان میکند و سپس سربازی را به خاطر انجام همان کار سرزنش کرد.»

*******************

بازهم اتفاقاً پیش از آنکه من وارد تحلیل و تفسیری بر این نوشتار گردم ؛ مطلبی خواندم زیرعنوان «فریاد انتقام طالبان پس از کشتار 16 شهروند افغان»؛ در سایت مشعل. در پایان این نگارش برگردان شده از روزنامه ای فرانسوی؛ مترجم به تبصره و ابراز نظر بسیار جالب و ارزشمندی دست یازیده است؛ آرزومندم برای مرور این مطلب هم حوصله افزایی نمائید:

«روز دوشنبه، طالبانی ها قسم یادکردند که انتقام قتل 16 افغانی را بگیرند، که زنان و کودکان بوده اند، که توسط یک سرباز آمریکایی در جنوب افغانستان انجام گرفته، و قول دادند که حملاتشان را علیه «بیماران روانی آمریکایی های وحشی» دو برابر افزایش خواهند داد.

یکشنبه پیش از بامداد، یک سرباز آمریکایی از نیروی بین المللی ناتو پادیگاهش را در منطقۀ قندهار ترک می کند، و در حالی که تا قویا مسلح بوده، ساکنان سه خانه از دهکده های مجاور را به قتل می رساند و سپس اجسادشان را می سوزاند. بین قربانیان  9 کودک و سه زن دیده می شود.

طالبانی ها «انتقام هر یک از شهیدانی که وحشیانه به قتل رسیده اند را خواهند گرفت» این جمله را در سایت انترنتی شورشیان اسلام گرا در خصوص کشتار یکشنبه نوشته بودند. رئیس جمهور آمریکا بارک اوباما این واقعه را «تراژدی تأسف بار» نامید و اطمینان داد که در این مورد تحقیق به عمل خواهد آورد.

طالبان در اطلاعیۀ خود نوشته اند : «بیشتر قربانیان را کودکان و زنان و پیرمردان تشکیل می دهند، که توسط آمریکایی ها وحشی به قتل رسیده اند، و زندگی گرانبهای آنها را دزدیدند و دستانشان به خون آنها آغشته است».

یکی از مقامات مسئول اعلام کرد که یکشنبه، نزدیک ساعت 3 بامداد، «یک سرباز از پایگاهش خارج شد و شروع به تیراندازی کرد. سپس به دفترش بازگشت و بعد بازداشت شد»، این فرد «به شکل سنگینی مسلح بوده است» و به دوربین عملیات شبانه نیز مسلح بوده است.

طالبانی ها اضافه می کنند که : «تروریست های آمریکایی در پی توجیه آن فردی هستند که این جنایت را مرتکب شده و به همین علت او رابیمار روانی معرفی می کنند(...) اگر مجریان چنین کشتاری واقعا بیمار روانی بوده اند، همین امر به روشنی یک بار دیگر بی اعتباری اخلاقی ارتش آمریکا را در افغانستان به اثبات می رساند، زیرا دیوانه هایی را مسلح می کنند که سلاحشان را بی هیچ تأملی به سوی افغان های بی دفاع نشانه می روند.»

یازده نفر در یک خانه به قتل رسیده اند، و چهار نفر در یک خانۀ دیگر، یک نفر در یک خانۀ دیگر، این خانه ها در دو دهکدۀ مختلف قرار داشته است.

حمید کرزای از دولت آمریکا توضیح خواست و اعلام کرد که :«دولت این نوع عملیات را بارها محکوم کرده است که به نام مبارزه علیه تروریسم انجام می گیرد و به مرگ شهروندان می انجامد. ولی وقتی افغان ها به شکل اختیاری به دست نیروهای آمریکایی کشته می شوند، قتل محسوب می شود و قابل بخشایش نیست»

ژنرال آدریان برادشاو معاون فرماندهی «فیاس» (نیروی بین المللی مددکاری و امنیت) گفت: «نمی توانم توضیح دهم چه انگیزه ای پشت این عمل دیوانه وار بوده است، ولی در هر صورت از سوی «فیاس» مجاز نبوده است.

به گفتۀ کاخ سفید، رئیس جمهور اوباما به حمید کرزای اطمینان داده است که «ادارۀ او فوراً تا جایی که ممکن است موضوع را مورد بررسی قرار خواهد داد و هر فردی که در این کشتار دخالت داشته است، مورد بازجویی قرار خواهد گرفت.»

تیراندازی یکشنبه، که غیرنظامیان افغانی را هدف گرفته بوده است، برای ناتو و یگان هایش مصیبت است، زیرا بیش از پیش دائما قربانی تیراندازی از سوی دوستانش- سربازن افغانی- می شوند که خودشان آموزش داده اند، یعنی وقایعی که اعتماد بین دو جبهه را از بین برده است.

ویدئویی که در اواسط ژانویه در انترنت منتشر شد، سربازان آمریکایی را نشان می دهد که روی اجساد افغان ها ادرار می کنند و سوزاندن قرآن در زندانی آمریکایی بگرام، حوادثی است که وضعیت را بحرانی ساخته و تنش بیش از پیش افزایش خواهد یافت و منتظر اعمال تلافی جویانه باید بود.

 

یادداشت مترجم :

این مقاله در روزنامۀ صبح فرانسوی «لیبراسیون» منتشر شده است و من آن را مقدما امروز صبح 12 مارس 2012 در روزنامۀ یاهو در انترنت خواندم که بخشی از آن را منتشر کرده بود.

اگر چه روزنامۀ «لیبراسیون» در فرانسه یک روزنامۀ چپ به حساب می آید، ولی وقتی این مقاله را می خواندم، احساس بدی داشتم. احساس بد امّا، یکی به دلیل خود خبر بود که واقعا هر انسانی را منقلب می سازد و دیگری به این دلیل که می دیدم باز هم روزنامه نگاران در حال پیاده کردن ترفندی برای منحرف کردن افکار عمومی هستند و در ارادۀ گزارش شگردی را به کار می برند که از تأثیر خبر در اذهان عمومی فرانسه تا حدود زیادی بکاهد.

به طور خلاصه توضیح می دهم: اگر به شیوۀ نگارش و ارادۀ مطالب توجه کنیم، «فریاد انتقام» طالبان پیش از همه و بیش از همه مطرح شده است. این موضوعی است که قویا – به ویژه با در نظر گرفتن ذهنیت فرانسوی ها – بخش اصلی خبر را تحت تأثیر قرار می دهند. گویی موردی پیش آمده که طالبانی ها («تروریست ها») را به اعتراض واداشته و گویی که باز هم می خواهند دست به اعمال «تروریستی» بزنند. باید ذهنیت فرانسوی ها را به خوبی بشناسیم تا به عمق این ترفند روزنامه نگارانه پی ببریم.

و علاوه براین انتخاب «طالبان» به عنوان تنها محفلی که در این رابطه واکنش نشان داده، به تنهایی جای تردید بسیار دارد. البته بعدا سر و کلۀ اوباما و حمید کرزای و ژنرال هم پیدا می شود که چیزهایی می گویند، ولی طالبان با تمام خشونت قرون وسطایی اش – البته در سایت مخصوص خودشان - نه تنها در عنوان مقاله دیده می شود که می خواهند «انتقام» بگیرند، بلکه در صفحۀ خبری، واکنش طالبان پیش از همه مطرح شده و گویی این واقعه  پیش از همه به آنها مربوط بوده است.

خبری از محافل بین المللی حقوق بشر و عفو بین الملل و شخصیت های برجسته ای که همواره از بمب اتمی اظهار نگرانی می کنند و نگران آیندۀ بشریت هستند، نیست. ولی طالبان هست.

در ذهن فرانسوی همین کافی است که نسبت به موضوع بی اعتنا باقی بماند. حتی اگر یک سرباز آمریکایی 9 تا بچۀ افغانی و سه زن و تعدادی پیر مرد را کشته باشد...چه اهمیتی دارد؟ ها؟ افغانی بودند... طالبانی بودند - مهم نیست، و احتمالا خواهند گفت «چه بهتر که این بچه ها از حالا کشته شدند چون که ممکن بود اگر بزرگ شوند، دست به کارهای تروریستی بزنند».

ترفند روزنامه نگارانه باز هم از یک دیدگاه دیگر برای خنثی سازی فاجعۀ قابل بررسی می باشد، و آن هم زمانی است که به خصوصیات فرهنگی فرانسوی ها فکر کنیم.

در چنین مواقعی برای نشان دادن عمق بی عدالتی فرانسوی ها واکنش کاملا متفاوتی دارند، و در هر صورت از انتقام حرف نمی زنند.(یعنی «انتقام» را عمل وحشیانه تلقی نموده بدیل بیعدالتی و شیوه ای برای عدالت و رسیدن حق به حقدار و جبیرهء مافات و تلفات نمیدانند!)

 حمید محوی

پاریس. گاهنامۀ هنر  و مبارزه -12 مارس 2012»

*****************

 به طور کلی متنی که در روزنامه گاردین آمده است؛ نیز با یاد داشت جناب حمید محوی انطباق دارد؛ حد اقل از این نظر یک مورد خاص و غالباً استثنایی را با شگرد حق به جانب گونه ای بر یک واقعیت عام متفاوت تعمیم میدهد و در نتیجه شخص یا اشخاص جنایتکار را بری الذمه و محکوم و مظلوم جا میزند که گویا همانند یک پرزه بی اراده یک ماشین ناگزیر بوده ؛ آدم بکشد.

اکت و ادای بسیار خبره مآبانه و دانشمندانهء نویسندهء گاردین؛ در واقع از جهل مرکب عالیجناب پرده بر میدارد. در هیچ کجای دنیا و هیچ کجای تاریخ؛ سرباز و جنگنده؛ جز به گونه ای تربیت و آماده نمیشود که عندالموقع نفرات و وسایط دشمن را نابود کند. «بکش تا خود کشته نشوی» منطق جنگ است!

مردم ما میگویند: «در جنگ؛ نان و حلوا بخش نمیشود.». تا وقتیکه قرار است جنگ باشد و ارتش باشد؛ اینکه 75 فیصد افراد یک ارتش قادر نباشند؛ بر دشمن شلیک نمایند؛ عظیمترین و خطیر ترین عیب نظامی است؛ رویهرفته هر تدبیری که برای ازالهء این عیب خطیر و وخیم برای ارتش و امر جنگ؛ اتخاذ و عملی شود؛ چیز بالذات خوب یا بد نیست.خوبی و بدی در ذات جنگ و در ذات ارتش است که نویسنده گاردین اصلاً بنا ندارد؛ به آن پردازد.

...
عالم افتخار

تعداد مقالات در سپیده دم 94

نمایش تمام مقالات عالم افتخار