شکست سکوتی که دنیا و عرش را به لرزه در می آورد!

سلیمان کبیر نوری

شکست سکوتی که دنیا و عرش را به لرزه در می آورد!

 

بیوه زن مسلمانی که همه مردان مسلمان!!! متجاوز بر او یا در پی تجاوز بر او بودند!

فرزانه، دختر مادر وطن!

 درود بر تو و دردا بر سیل اشکهای خونبار و بیوقفهء از تلخکامی های زندگی ذلت بار تو!

 ای آنکه تو، این همه آلام و درد درونسوز را درسینه ی کوچک و پاکت جا داده و تحمل کردی. و هر آنچه گفتی و من شنیدم. ددمنشان سیاه روی تاریخ مسما بنام انسان و انسانیت و اسلام و اسلامیت، چه جنایاتی نبود که بر تو روا نداشتند. و تو... آن دخت سرزمین آریا که به محبت مادر و پدر نیاز داشتی، اما رخسارت که از بوسه های گرم پرمحبت و نوازشگرانه محروم بود، تو لذت  گذر انگشتان مادرت را در لای موهای کودکانه ات گاهی نه چشیده ای. و لاجرم آن ریزش سرشک های داغان و غمبار، رخسار هایت را میسوختند و تو میساختی.

مزابه های اشکِ ناشی از درد های آن لحظه ها چنان دلگیر و طاقت فرسا بودند که گویی در فراز کژ راهه های کوهساران نا منتهایی از آتشفشانی سرازیر میشدند.

 ای دخت رنجور وطنم!

 تو فریاد صدها تن از زنان کشور منی که در برابر  ظلم و جبر زمانه با مقاومت رزمیده و درین راستا جان داد ه اند.   روان شان شاد بادا!

فرزانه:

"... تنها کسی که از من نخواسته است که "با من خواب کند"، آن پدرم است"

نبشته ی حاضر بعد از نشستن به تماشای ویدیویی است که دوستی برایم ارسال داشته بود و من که به تماشای آن نشستم، آنچه دیدم و شنیدم... چه دیدم، و چه شنیدم؟

 در هر ثانیه ی ازین ویدیو،گریستن زار زار، نفیری از ستم ، ناله، ضجه، فغان و درد و آوای  سوزان و جانگدازی از فریاد ها بود و بس. سرشک پر طلاتم و طوفانی ی ناشی از ماتمی بود که همه ی روشناییی ها را زیر پاشنه های آهنین سیاه و تیره؛ درهم کوبیده، ورشکسته ساخته و به خاکزار تیره و سیاه و خاکستر مینشاند. بیشک که این شیون و فریاد های جانسوز و جهانسوز از دل ِ  یکی از  زنان نگونبخت میهن، دل فلک و ملکوت را به لرزه در میاورد.

 بلی! غریوی یاس و ناامیدی چنان زبانه میکشد که  بود و وجود انسان و کائنات از سوز و گداز آن یکسره آتش میگیرد و احساسات و عواطف را،  حتا در دل آدمک های دوپا چه، که بوزینه های کم عقل جنگل ها بر آشفته و ملتهب میسازد و بستر ماتم را پر پهنا در عالم انسانیت میگستراند....

بعد ها از اینهمه فرزانه هنرپیشهء سینما شد ولی توسط یکی از فلم دایرکتران افغان، خدا میداند پس از چه ها...مخفی و پنهانی به قتل رسید.

 این همه؛ از سلطه ابر های تیره و تار توحش و بربریت و جاهلیت خبر میدهد. سرگذشت و سرنوشت فزرانه و فرزانه ها نشان میدهد که همه ادعا ها از انسانیت و اسلامیت و افغانیت و ننگ و غیرت و شرف و ترس از خدا و روز آخرت ؛ دروغ و ریا دکانداری و ابلیسی است!

آدم های با وجدان پاک و با شرافت و با دیانت  را نسبت به آینده  و ادامه ای این روال تیره و نحس و سازمانیافته در سر زمین  بلا کشیده ی من وتو به بی باوری فرو میبرد. که این خود نمونه ی از کلافه هایی در هم و برهم پیچیده ی ایست، یعنی از نگونبختی ی نیمی از پیکر میهن ما یعنی زنان میهن.

 وضع در حاکمیت مافیایی که در کشور مسلط گردانیده شده هنوز بد و بدتر گردیده اینک دیگر هیچ امیدی به عدالت و انسانیت و اخلاق و حدود باقی نمانده؛ حاکمیت قانون و حقوق بشر و دموکراسی روی کاغذ و یا در الفاظ است. فساد و جنایات بیداد میکنند و بیشترین تعداد از تیم حاکمیت آقای کرزی که خود هیچگونه اعتقادی به حقوق زن و دموکراسی ندارند، از پشت درختان انبوه جنایت به بیکرانه جنایت های سادیستی... به نظاره نشسته اند. ای که نفرین بر شما! شما جز زباله ی از کثافت متعفن در گردابی از تاریخ چیزی بیش نخواهید بود.

هموطنان، دوستان، و همزبانان !

 به این ویدیو با دقت تمام گوش فرمایید و خود حس و لمس، دریافت و قضاوت نمایید که قلم من سوخته و زبان من کباب و چلاغ گردیده است!

 

http://www.youtube.com/watch?v=OWOfKlWUWxE&feature=player_embedded