زندگی از کاخ تا کانتینر ـ نگاهی بر زندگی و اعتقاد های ببرک کارمل

 

زندگی از کاخ تا کانتینر 

( نگاهی بر زندگی و اعتقاد های ببرک کارمل ) 

 

عتیق الله مولوی زاده

          سدنی آسترالیا

       

  « ببرک کارمل به عنوان انسان راستگو و بی ریا به اندیشه وفکرش خیانتی نکرد واز صداقت وراستیش بود که به عنوان رئیس جمهور ورئیس یک حزب قدرت مند، پایان عمر ش را درکانتینر سپری کرد. زندگی او درکانتینر نشانه ای از پاکی و صداقت او بود . اگر او هم، نه به اندازه برادرمجاهد کبیر 180 ملیون دالر، تنها یک ملیون دالر دزدی میکرد! بخوبی میتوانست زندگی غیر کانتینری برا ی خودش داشته باشد و با خانواده اش در یکی از کشورهای بیرونی راحت و آرام زندگی کند؛ ولی زندگی او درشهر حیرتان در کانتینر، نه تنها مایه عزت ووقار او ؛ بلکه مایه شرمندگی و رسوائی دزدان مکار و حیله گر بنام جهاد ومجاهدین شد؛ زندگی او در کانتینر، مایه نفرت و انزجاراز کسانی گردید که برادران شان ازخزانه ملت 180 ملیون دالر دزدیدند و بی شرمانه هم اعتراف میکنند که برادران کرزی و فهیم صاحب، پول قرضۀ خودرا به کابل بانک پرداخت کردند.... »

-----------------------------------------------------------------

          هرقوم وملتی برا ی خودش تقویم و روز شماری دارد که حساب وکتاب زندگی اش را براساس آن انجام میدهد؛ از تقویم چینی گرفته تا تقویم مسیحی واسلامی و هجری و آفتابی ومهتابی ...؛ ولی یک تقویم دیگری هم بین ملت ها، براساس جریانات وحوادث تاریخی، حوادث از تلخی ها و، خوشی ها وناخوشی ها وعزت ها وذلت ها ... شکل میگیرد.

         البته خدای عالم هم به این تقویم توجه کرده وبیشتر، ازاین دریچه با بندگانش سخن گفته است .. مانند اینکه میگوید ای بنی اسرئیل یاد بیاورید روزی را، که شمارا از ظلم فرعونیان نجات دادیم ... و از این یاد بیاورید ها... در قرآن زیاد است ... که بیانی از همین تقویم حوادث دارد و یا هم اشاره به اینکه آدمی زادگان حوادث وواقعات سرنوشت ساز خود را نباید فراموش کنند ؛ جریانات تاریخی مربوط به سرنوشت خودرا ازیاد نبرند و یاهم اشاره به اهمیت تاریخ در زندگی انسانی .

         گرچه این حرف هارا منطق دگم و ایمان بسته ولاکی سلفیت( وهابیت ) نمی پذیرد !! واین گونه مباحث را یکجا در قالب بدعت میگذارد وراهی جهنم میکند؛ ولی بحمد الله که تعداد خرد مندان در این دنیا بیشتر ازبی خردان است و سخن ماهم باهمان بخش از صاحبان عقل و خرد میباشد وگرنه همان قول قالو سلاما قرآن بهترین راه حل در برابر این گروه بی منطق و ازخدای بی خبراست که نیازی به بحث استدلال ندارند.

        حالا گذشته ازاین حرف ها، روزی، من هم به دنبال تقویم حوادث کشورم میگشتم که در این ماه یعنی در ماه دوازدهم سال مسیحی چه واقعات مهمی در سرزمین مصیبت بارافغانستان رخ داده است؛ د راولین نگاه به دو واقعه مهم، برخوردم، که هردو واقعه برایم جالب بود، اولش مرگ دردمندانه ببرک کارمل رئیس جمهور ورهبر حزب دیموکراتیک خلق افغانستان و آخرش هم تشکیل شورای بی پایه و بی اساس بنام " حل وعقد " استاد برهان الدین ربانی ! که بسیار مزه دار وخنده آ وراست !!( بعداً به تفصیل نقد میشود)

        اگربه حوادث و جریانات تاریخی نگاه کنیم، می بینیم که هرجنبش وحرکتی، چه سیاسی و فرهنگی مرحلۀ آغاز و یایان دارد، مرحلۀ درخشش ومرحلۀ افول، مرحلۀ رشد وکمال، مرحله ای که همه به او توجه دارند و مرحله ای که همه او را فراموش میکنند.

         من و قتی به زندگی کارمل توجه میکنم این مراحل از فراز ونشیب را درزندگی او خوب می بینم، و یادم از فریاد های خشمگین از عزم آهنین و گام های استوار او می آید که با چه انرژی و قدرت وچه ایمانی قوی و محکم و عزم راسخ، فریاد مرگ بر امپریالیزم را سرمی داد وگلوپاره میکرد ودرآن شعارش که فشرده از ایمانش بود، بس راسخ واستوار گام بر داشت وبه پیش رفت.    او برای آزادی وعدالت و برچیدن ظلم و استبداد، قیام کرد؛ تا آخرهم ایستاد وسر انجام هم در کانتینر که نشانی از راست گوئی وصداقتش بود، د رعالم غربت ومحرومیت جان باخت، نه مانند من تن پرور راحت طلب که به دست یابی به هوای نفس و رسیدن به جای نرم و لقمه چرب، خودم را ازهمه حوادث و درد و رنج مردمم کنارکشیدم و به این نقطه ای از کره زمین رساندم؛ ویا مانند بعضی از منافقین و دروغگویان پرادعای اسلام و جهاد، که خدا و رسول را وسیله ای برای در آمد و چپاول و غارت کردن و برای رسیدن به اهداف دنیائی، از هرخباثت وجنایت و پستی دریغ نکردند.

         گرچه منافقین سیاه دل، مرحلۀ آخرزندگی او را (زندگی درکانتینر) نشان از ذلت و زبونی او قلمداد میکنند، د رحالیکه خوب میدانند که زندگی کانتینری او بود، که او را شهره آ فاق کرد و زبان زد خاص وعام نمود، مردم ما، اززندگی شاهان ورهبران گذشته این ملت چیزی بیاد ندارند؛ اینکه در کجا زیستند وچطور مردند برای شان فرقی نمیکند؛ ولی زندگی کانتینری کارمل به عنوان یک حادثه ثبت شده درتاریخ وجزء خاطرات این نسل است که به نسلهای آینده این ملت منتقل میشود ....

        مخالفین و دشمنان فکری اش، همراهی وهمپیمانی او را با کشورشوراها ( اتحاد جماهیر شوری سوسیالستی) نقل ونبات مجالس خود کرده بودند واو را به عنوان یک انسان کافر نامسلمان، کمونست روسی، بی ایمان میکوبیدند و خودرا علم بردار آزادی، استقلال، عزت و شرف و اسلام ناب محمدی قلمداد میکردند؛ ولی در این رابطه یک مطلب را فراموش کردند و یاهم نخواستند به آن اعتراف کنند که ببرک کارمل، تنها راستگوترین وبی ریا ترین رئیس جمهور درتاریخ افغانستان بوده است. او هیچگاه دروغ نگفت وریا نکرد؛ او درایمانش صادق و راست بود ؛ او نگفت که من حکومت اسلامی می آورم که بعد خلافش را کرد ه باشد؛ او هیچگاه از خدا و قرآن و پیامبر به عنوان وسیله برای فریب مردم استفاده نکرد؛ او از اول گفت برای نجات این کشور از فلاکت سیاسی و اقتصادی، سوسیالیزم را انتخاب کرده است و درراه انتخاب کرده خودش، ازهیچ جدو جهدی دریغ نورزید. حتی دعوت او از عساکرو قشون سرخ شوروی، با ایمان او د رتضا د نبود، زیرا در آن زمان تنها کشورشوراها بود که از مبازرات جنبش های آزادیخواه د رسراسر جهان حمایت میکرد، درفش سرخ برافراشته در مسکو مایه افتخارومباهات هر سوسیالست و آزادیخواهی در جهان بود و او بنابرشرائط خاص سیاسی ودینی وفرهنگی حاکم بر جامعه، به اجبار به سوسیالیسم پناه برد واگر هم قبول کنیم که سو سیالیزم راه غلط و نادرستی بود، باز هم، اینکه او چرا به این مهلکه افتاد مسئولیتش به عهده ما بود؛ ما یعنی ما مسلمانان، ما مدعیان راه راست وراه حقیقت، ما یعنی اولیاء دین کسانیکه خود را وارث رسول معرفی میکردند( العلماء ورثته الانبیا).

         سوال از این جا چنین مطرح میشود که آیا این دین ومذهبی که ما بنامش سینه چا ک میکنیم وخود را پیروش می دانیم، آنقدر شفاف وبا صفا وجذاب بود که مورد پذیرش روشنفکران و دردمندانی مانند کارمل واقع میشد؟ و آیا تآثیرات مثبت این دین درزندگی ما مؤمنین درحدی درخشنده وعالی بود که موجب دلگرمی وجذب دیگران میگردید؟ باتوجه به وضعیت فلاکت بار دین درآنروزگار، اگرشما جای او بودید چه میکردید؟ حتماً می فرما ئید، که اسلام، همان اسلام سنتی با ولایت جناب ملا ومولوی، اسلام ضد علم ودانش، ضد ترقی و پیشرفت، ضد آ زادی، ضد کرامت انسانی! همان اسلامیکه یک انسان نااهل فاسد بی احساس خوشگذران را بنام " شاه، سایه خدا " معرفی کرد واورا به مدت 40 سال برمردم بیچاره ما تحمیل نمود؛ هما ن اسلامی که فقر و پریشانی و بدبختی و فلاکت جامعه را کار خداوند و خارج از اداره انسان معرفی نمود؛ همان اسلامیکه به جز تو جیه ظلم وتو صیه به صبرو تسلیمی مظلوم، کار دیگری نداشت ؛ همان اسلامیکه زن را به عنوان موجود شیطانی معرفی کرد و ازنعمت نوشتن وخواندن وعلم ودانش که از کمالات انسانیت محسوب میشود، محرومش نمود؛ همان اسلامیکه مبلغینش علما سو ء، خود فروخته، مزدور وبی مایه، که اصلا چیزی بنام درد مردم و درد ملت را ، نمی فهمیدند و اگر میخواستید دراین موارد با ایشان صحبت کنید بلافاصله خوا ب شان می آمد وعلاقه مند به این مباحث نبودند؛ اسلامیکه تنها چند نفر محدود از پیروانش ، بنام علمای اسلام ورهبران دینی(1) در مخالفت با نظام حاکم برجامعه تحت فشار قرار گرفتند وزندانی وتبعید شدند و بقیه به عنوان دعا گویان نظام وسلطنت امرارمعاش میکردند .

        در آن زمان صدائی از سنگری باهویت دین و اسلام که علیه بیدادگری نظام شاهی، از حقوق مردم دفاع میکرد، وجود نداشت، تانسل جوان ودر دمند کشوردرآن سنگر قرارمیگرفتند وبدامن کمونیسم سقوط نمیکردند.

         آ یا قرائت دین اززبان اولیائ دین برای یک روشنفکر دانشگاه رفته قابل قبول بود ؟ ایا روشنفکر افغان میتوانست قبول کند، که: خداوند زمین را روی شاخ گاو قرارداده و گاوهم درپشت ماهی وماهی روی آب است؛ هروقتیکه گاو قسمتی ازبدن خودرا تکان میدهد، زلزله در زمین رخ میدهد!! این تفسیر آیه از قرآن است که دراکثر از تفسیر ها موجود است.

         منتها مشکل کارمل این بود که خداوند برایش عقل داده بود که به مزخرفات دینی اینچنینی ایمان نداشت. او قبول نمکیرد که خداوند سایه داشته باشد و بعداً سایه اش در وجود شاه، ازخزانه ملت دزدی کند، ظلم کند و ستم نمايد. کارمل درک کرده بود که مصیبت فقر و بدبختی جامعه ی افغانستان کارخدانیست ؛ خدانمیخواهد که جمعی ازبند گانش فقیر باشند، مریض باشند، آنطوریکه شما نمیخواهید فرزندان تان، برادارن تان و حتی دوستان تان فقیر وبیچاره وبدبخت باشند. در حالیکه رابط خدا با بندگانش هزارهزار مرتبه مهربانانه تراز روابط ما انسانها ست، چطور ممکن است بگویم فقر جامعه ما کارخداست وجزصبرچاره دیگری ندارد. کارمل ریشه فقررا در نظام حاکم برجامعه سراغ کرده بود وبرای برچنیدنش به دنبال سوسیالیزم رفت ویا شاید هم بگوئید که خوب، کارمل میتوانست اخوانی میشد! بابرادران یکجا کارمیکرد!

         اولاً با کمال تأسف که اخوانی ها به عنوان عکس العمل ازجناح چپ وارد میدان شدند؛ وقتیکه بسیار دیر بود وچپی ها بصورت جدی نقاط کلیدی و حیاتی جامعه را گرفته بودند.

          اخوانی ها وقتی وارد معرکه شدند که کارمل به عنوان یک مارکسیست وتئوریسن مارکسیسم در جامعه، رهبری حزب قدرت مند مانند پرچم را داشت وچندین سال از کاروان ما جلو بودند وازجانبی دیگر، برادران از همان اول با عینک وبینش کافر ومسلمان به میدان آ مدند؛ به استثنای چند نفر محدود بنام استاد وپروفیسور، که معلوم هم نبودند کجا تشریف دارند، اکثریت دیگر از اعضا وهوادران نهضت اسلامی بهره کافی از دانش اسلامی نداشتند و هیچ برنامه مدون ومشخصی برای تربیت اسلامی جوانان وجود نداشت ومتأسفانه که تا کنون هم وجود ندارد.

         داروندار ما دروادی علم وفرهنگ ما، همان رساله چند صفحه ای بنام، ما چه میگوئیم، نوشته سید قطب شهید و کتاب فیلسوف نماهای آیت الله مکارم شیرازی و برهان قرآن نوشته صدرالدین بلاغی بود که مولوی محمد نبی محمدی رهبر حرکت اسلامی افغانستان قسمت های ازآن را بصورت قرآن حفظ کرده بود ودرسخنرانی تاریخی شان در مجلس شورای افغانستان بدون تغیير و تحریف آن را قرائت نمود! که شنوندگان بی سواد مثل من انگشت حسرت به د ندان گرفتند که جناب مولوی صاحب عجیب سخنرانی دقیق وحساب شده ایراد نمودند !!

         آثار دکتور علی شریعتی د رآن زمان اخوانی پسند نبود، زیرا بزرگان ما زیرگوشکی میگفتند که شریعتی گرایشات سوسیالستی دارد ونوشته هایش بدرد مسلمانان نمیخورد؛ چون آمپریالیسم ونظام سرمایه داری را در سخنرانیش رسوامیکند!! بعد ها فهمیدیم که بیچاره بزرگان ما زبان شریعتی را نفهمیده اند و ازدرک بیان و کلام آن پیام آور جدید عاجزاند. البته کتب وآثار گرانبهای ازعلماء ودانشمندان افغانی خودمان به مانند کتاب های ورقه وگلشا وداستان یوسف و زلیخا ولیلی و مجنون وشرین وفرهاد و اخیرا کتاب تلسکوب قرآن و هفت جام(7) معرفت درباب خداشناسی تألیف علامه زمان و مولوی عطاالله فیضانی !! ازنظرها دور بود وکمتر مورد استفادۀ نسل جوان کشور قرار گرفت. این بی دانشی وفقرفرهنگی موجب شد که خشونت و روحیه کشت وکشتار ازهمان اول به عنوان نسخه عملی برادران جهادی روی دست گرفته شود و امکانات هرگونه گفتگو، بحث وجدل فکری را برروی نسل روشنفکر افغانی بسته نماید، هرکه خشونتش بیشتربود، درجه ایمان و اسلامیتش بالاترحساب میشد و بصورت مسلمان انقلابی جلوه میکرد.  

        مگر سیدال شعله ای نبود که توسط برادرحکمتیار در پوهنتون کابل، شکمش با چا قو پاره پاره شد وبیچاره به جرم مبارزه و عدالت خواهی از دنیا رفت، وبرادر هم به عنوان جوان مسلمان انقلابی خوبتروبهترجا افتاد؛ درحالیکه اگر منطقی درکارمیبود، میفهمید که مشکل فکر واندیشه را نمیشود با چاقو وتفنگ وکشتن وبستن حل نمود و قرآن با پیامر دراین مورد به تندی صحبت میکند ومیگوید آیا تومردم را برای پذیرش دینت، مجبور میکنی؟ که دین تورا قبول کنند،!! خداوند به رسولش میخواهد بگوید که تو چکاره هستی که مردم را وادار به ایمان می کنی !! این قول خدا کجا وچاقوکشی برادر کجا!!؛ ولی آنچه واضح و آشکار است اینکه اگر کارمل با ما یکجا میشد حتماً این افتخار را نمیداشت که پایان عمرش را درکانتینر سپری کند. او هم به مانند ما، به ناز و نعمت وآب ونانی میرسید و به بهانه های مختلف در داخل وخارج ازکشور صاحب جاه وبارگاهی میبود، که افتخار زندگی درکانتینررا نمی داشت وامروز، زندگی کانتینری اومایه شرم و رسوائی دیگران نمیشد!! این خصیصۀ بی احساسی و بی مسئو لیتی وخوشگذرانی نه تنها درعلمای سنتی مسلمان که حتی در ادباء و شعراء و فرهنگیان مسلمان کشور نیز کاملاً محسوس بود.

         بطور مثال، شخصیت روشنفکروادیب بنام رسیده کشور، که این همه تعریف وتمجید از شخصیت علمی ادبی شان صورت میگیرد، بیشتراز زندگی مبارک خودرا، در خدمت دربار سپری نمودند؛ شما یک بند شعر ومقاله اعتراضی درباب بی عدالتی وظلم حاکم برجامعه، در طول پادشاهی و حیات پربرکت اعلیحضرت، از ایشان سراغ ندارید ؛ ولی سروده های شان در مذ مت ومحکومیت کمونیسم ولشکرکشی کشورشوراها، بس فراوان ودلپذیروبه هرگوشی از شرق تا به غرب عالم هم رسیده است؛ ولی اگر راستش را بگویم، این سرودهای او دردوران جهاد، ارزش آنچنانی نزد مردم افغانستان نداشته و ندارد. زیرا فضا و جو ضد روسی و ضد کمونستی دوران جهاد مردم افغانستان علیه ارتش متجاوز شوروی به حدی داغ و پررنگ بود که حتی حیوانات این عالم، هم برحاکمیت کمونیسم نعره نفرت سرمیدادند، چه رسد به انسانها و خاصتاً که آن سرودها (دوران جهاد) شنونده های در مقامات بالا داشته بود و به هر بند ومصرعش باران سیم وزر نصیب میشد (2) ؛ ولی برعکس درآن طرف خط شعرا وادبای چپی کمونست، درد مند و انقلابی بودند، که از مردم سخن می گفتند وناله مردم را داشتند. بارق شفیعی و سلیمان لایق و ده ها تن دیگر از قلم بدستان مربوط به جناح چپ، ضد نظام سلطنت وشاهی بسیار زیبا می نوشتند وزیبا می سرودند. حالا انسان روشنفکر درد مند، آزاده، کدام یک را می پسندد و کدام یک از این شعرا را، مردم پسند و خداپسند، تشخیص میدهد!! جوابش روشن و واضح است؛ ولی ما که خیلی علیه او(کارمل ) داد زدیم نه تنها علیه او؛ بلکه علیه بسیاری انسانهای خوشنام ودلسوزدیگر مانند مرحوم دکتور محمدیوسف، مرحوم محمد هاشم میوندوال؛ ماکه غیر ازخودمان کس دیگر را مسلمان نمی دانستیم، بیاد دارم برج عقرب سال 1351 را، تظاهرات بزرگی، ازتمامی گروهای سیاسی که در پل باغ عمومی، مرکز شهر کابل برگذار شده بود، هرگروه بیرق و مردم خودش را داشت. کمونست ها، مساواتی ها( به رهبری محمدهاشم میوندوال ) اخوانی ها، بزرگترین جمعیت را مساواتی ها داشتند که مرحوم محمد هاشم میوند وال سخن رانی تاریخیش(4) را درهمان روز ودرهمانجا ایرادکرد. میوندوال کمونست نبود، انسان مومن و متدین بود؛ منتها حکومت دینی را قبول نداشت ومیگفت وقتی دین وحکومت یکجاشود آبروی دین ازبین میرود و قدسیت خود را از دست میدهد. بیچاره میوندوال دلش برای دین میسوخت؛ ولی اخوانیها بااو به مانند کافر برخورد میکردند، درآن روز، وقتی اخوانیها می دیدند که بیشترین جمعیت مردم به دور میوند وال جمع شده اند وبه سخنرانی اوگوش میدهند، برای تخریب و برهم زدن نظم و اختلال درسخنرانی او شعار های بیمعنی وپوچ، از بلند گوهای پرقدرت سرمیدادند ومن هنوز یکی از آن شعرهارا بخاطر دارم ( جاسوس پریروز، صدراعظم دیروز، مبارزامروز، شرمنده فردا، میوند وال بی خدا !!) و یا شعاریکه کمونست ها خطاب به اخوانیها میدادند:

         ترسم نرسی به کعبه ای اخوانی    این راه تو میروی به انگلستان است!!

 این شعار د رآن روزها بس تلخ و ناگواربگوش میرسید؛ ولی حالا چه شعار با مزه ودلنشین شد.

        وقتی ما مسلمانان با انگیزۀ جهاد علیه کفر به میدان، رفتیم آیابراستی آنچنان بود که میگفتیم؟ براستی خداگونه عمل کردیم؟ براستی عدالت اسلامی را حد اقل دربین خودمان ودر ساحه نفوذ و قدرت مان عملی کردیم؟ آیا قدرت وتوانمندی ما ریشه در ایمان واعتقاد ما به خدا داشت؟ ویا به جاهای دیگر و کمک های پنهان و آشکار، زورمندان دیگری مانند ایالات متحده آمریکا و هم پیمانانش در سطح جهان . درحالیکه ناظران غربی ازطریق پاکستان جنگ و جهاد مارا لحظه به لحظه ترصد میکردند، همینکه اندکی تنور جنگ سرد میشد بلافاصله هیزم جدید برآتش و به تندور میرختند، موشک های استنگر به عنوان سلاح استراتیژیک، برای اولین بار ازشانه رهبران جهادی وبنیاد گرای ما علیه هواپیماهای روسی فیرشد، منتها بعد از فیروشلیک استنگر شعار شاد باشش را باصدای بلند الله اکبر ما میدادیم وآیه قرآن « و مارمیت اذ رمیت ولکن الله رما » میخواندیم و میگفتم ای مجاهدین اسلام! ایمان تان را سست نکنید درست است که موشک استنگر هواپیمای سوخوی روسی را سقوط داد؛ ولی متوجه باشید که عامل اصلیی نصرت و کمک الهی است که به سراغ ما می آید، ما بندگان بیجاره و بی خبر از دنیا و معاملا ت پشت پرده، باز فریاد الله اکبرهم سرمیدادیم وکنفرانس های پیروزی باهلهله و بازهم شعار جهاد تا فتح مسکو را بلند میکردیم، منتها غربی ها با تحلیل از او ضاع با دقت همه مسائل را تحت نظرداشتند. در آنروزها از جناب ریگن رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا گرفته، تا مجلس سنا، وزارت خارجه و سفارت اسلام آباد و اعضای سی آی آی سازمان جاسوسی آمریکا همه از مؤمینن وبنیاد گراها بودند.

        ادبیات معمول درآن روزها، تنها ایمان به خدابود، بین سخنرانی های رهبران مجاهدین و سفیر آمریکا دراسلام آباد کمترفرقی موجود بود. زیرا همه از ایمان وقدرت خداوند وپیروزی حق برباطل سخن میگفتند. ازکلمه دیموکراسی خبری نبود؛ غربی ها فهمیده بودند که مجاهدین را از این کلمه کفری ( دیموکراسی ) خوش نمی آ ید وبرای خوشی خاطرشان بکارگیری کلمه، دیموکراسی، را برا ی مدتی، تا پایان حکومت شوراها تعطیل کرده بودند.

         جنگ مردم افغانستان علیه شوروی ها آنقدر حسابشده ودقیق بود که وقتی استاد برهان الدین ربانی به عنوان رئیس مجاهدین به آمریکا رفت سناتورهای امریکائی جمعیتی ! اورا به مجلس سنا بردند وهنگامیکه ایشان درآن مجلس درافشانی میکردند، یکی ازسناتوران مجلس سنا که جمعیتی بود! به عنوان حمایت جدی از سفر رهبر محبوبش، با کلاه و پکول برسر، شعار بلند الله اکبرسرداد وبافریاد الله اکبر ازسخنان استاد ربانی حمایت میکرد.

         صدای الله اکبربا کلاه پکول در مجلس سنای آیالات متحده آمریکا نشانه هائی از گرایشات رهبران آمریکا به اسلام تلقی میشد !! و ما بیچاره فریب خورده ها درلباس نمی گنجیدیم، که نا م خدا اسلام، رو به پیشرفت است،چون صدای الله اکبراز مجلس سنا بلند میشود و سناتورآمریکائی کلاه پکول بر سرمیکند و آن صدا ما را آنقدر احمق ساخت که جناب مولوی محمد یونس خالص یکی دیگر ازرهبران مجاهدین، در دیدارش از کاخ سفید و ملاقاتش باریگن اصرار داشت که او را به اسلام دعوت کند!! و آی اس آی برای خرساختن ما بیچاره ها در پشاور تبلیغ میکرد که نماز شب بخوانیم و دعا کنیم که خداوند در دل ریگن رئیس جمهور آمریکا محبت وعشق اسلام را جا دهد و دعوت مولوی خالص را قبول کند و مسلمان شود زیرا او مالک دلهاست و اینکار نزد خداوند مشکل نیست، که صبح ازخواب بلند شوید و از رادیوها بشنوید که جناب ریگن رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، کلمه تشهد برزبان جاری کرد و مسلمان شد!! و آنگاه قدرت بزرگی به مانند آمریکا مرکز خلافت اسلامی و با یک تهدید همه دنیا مسلمان و دین خدا سراسر عالم را فرا خواهد گرفت، که بحمدالله نشد !! وگرنه اینبار جنگ سوم جهانی با انگیزه اسلامی وجهادی و قدرت اتمی ایالات متحده اسلامی آمریکا، ریشه آدمی زاد را از کره زمین بر میچید!! و چه فاجعه هولناکی که واقع میشد، بحمدالله نشد که نشد !!

         بیان این قصه ها خبرازآن میدهد که بیچاره رهبران ما د رعالم بی خبری وساده اندیشی توان رهبری جنگ به آن بزرگی را نداشتند، رهبری جنگ را قدرت های دیگری انجام میداد و این فرصتی پیش آمد که مخالفین اتحادجماهیرشوری آنروزبصورت عام و آیالات متحده بصورت خاص ازوجود ما به عنوان نیروهای جنگی وملیشائی خود بصورت غیر مستقیم استفاده کنند.

        دردوران جهاد رهبران ما بصورت عموم همه چیز را به خوشبینی و انشا الله حساب میکردند. وقتی درپشاور بودم، ازیکی از شخصیت های جهادی پرسیدم،، که بعد ازخروج روسها ورفتن مجاهدین به کابل چه خواهد شد؛ زیرا مجاهدین تجربه حکومت داری ندارند و این مشکل بزرگی درآینده خواهد بود، د رجواب گفت، جای هیچ تشویشی نیست برادران عرب می آیند و در هر وزارت وریاست به عنوان مشاور در کنارما کارخواند کرد، وما انشا الله دراین مورد مشکلی نخواهیم داشت.

        غرضم از نبشتن این موضوع این است که با توجه به وضعیت وجایگاه دین، درجامعه ما، اسلام نمیتوانست به عنوان منجی و راه نجات برای انسان آگاه و روشنفکرقابل قبول باشد و انسان سرگردان آنروز، گم شده خودرا در جاده و صراط مستقیم دین سراغ کند. زیرا ایمان روشنفکر با ایمان من بیچاره فرق میکرد . ایمان من باورداشتن جاهلانه به یک سلسله اعتقادات موهوم که بصورت ارثی از پدروخانواده برایم منتقل شده بود و بیشترش مایه ترس ازخشم پدر وقهرخدا، را داشت، بود؛ ولی ایمان روشنفکر ایمان ترس نبود،؛ روشنفکر مرحله ترس را پشت سرکرده بود؛ به مرحله بالاتری رسیده بود ،که مرحله عقلانیت بود و بر اساس عقل، منطق هر مزخرفی را بنام دین قبول نمیکرد، برهان و دلیل میخواست.

         بنابرآن، کارمل به عنوان انسان راستگو و بی ریا به اندیشه وفکرش خیانتی نکرد واز صداقت وراستیش بود که به عنوان رئیس جمهور ورئیس یک حزب قدرت مند، پایان عمر ش را درکانتینر سپری کرد. زندگی او درکانتینر نشانه ای از پاکی و صداقت او بود . اگر او هم، نه به اندازه برادرمجاهد کبیر 180 ملیون دالر، تنها یک ملیون دالر دزدی میکرد! بخوبی میتوانست زندگی غیر کانتینری برا ی خودش داشته باشد و با خانواده اش در یکی از کشورهای بیرونی راحت و آرام زندگی کند؛ ولی زندگی او درشهر حیرتان در کانتینر، نه تنها مایه عزت ووقار او ؛ بلکه مایه شرمندگی و رسوائی دزدان مکار و حیله گر بنام جهاد ومجاهدین شد، زندگی او درکانتینر، مایه نفرت و انزجاراز کسانی گردیدکه برادران شان ا زخزانه ملت 180 ملیون دالر دزدیدند و بی شرمانه هم اعتراف میکنند که برادران کرزی و فهیم صاحب پول قرضۀ خودرا به کابل بانک پرداخت کردند!! و هیچکس هم نیست که فریاد زند:

        آی وجدان مرده های کثیف بی ایمان! بس است یک مقدارشرم وحیاهم چیز خوبی است!

 آخر شما با کدام صلاحیت وقانون این همه پول را از بانک برداشت کردید، که حالا زیرنام قرض از بازپرداختش سخن میگویید و با کمال تا سف که همین جناب دزد، وقتی با هیکل وصورتی از  دوزخیان، زنده، درروی زمین، سخن میگوید وبا الحمد لله سخنش را آغازمیکند؛ البته الحمد لله ایشان با الحمد لله شکم گرسنه ها فرق میکند. الحمد لله که ایشان می فرمایند رسیدن به آن جاه ومقام و قدرت ظاهری و دست یابی به صد ها ملیون دالر و از آن الحمد لله است که اگر هرکافر وملحدی را هم آنقدر مال ومنال نصیب کند، تمام عمر به جز الحمد لله، حر ف دیگری برزبان نمی آرد.

         میخواهم بگویم که اینها بودند وهستند، که دین خدا را سبک ساختند؛ ابروی جهاد را بردند ؛مجاهدین راستین رابدنام کردند؛ مردم مارا به سطح جهان بی آبرو وبی عزت ساختند ! درحالیکه مجاهدین اصلی که تفنگ بر شانه داشتند، شبهاوروزها را باشکم گرسنه بنام خدا و دفاع از ناموس سپری کردند، هیچ سهمی دراین همه چوروچپاول نداشتند، همین حالا دربازار وروی سرک های کابل کیله فروشی میکنند بیوه زنان شهدا کچکول گدائی برگردن دارند و به لقمه نانی محتاج اند؛ ولی اینها بودند که همان پابرهنه ها وشکم گرسنگان همان افتخارآفرینان بنام مجاهدین را هم بی وقاروبی عزت کردند.

         آری زندگی ومرگ کارمل درکانتینر مایه ننگ این دزدان است که مرد م ببینند یک انسان در مقام رهبری حزب و ریاست جمهوری وبگفته این آقایان کافر،کمونست، زندگی درعالم غربت وبیچاره گی وتنگد ستی می میرد وباافتخاراز این دنیا میرود وبرای مردمش میگوید من ازاین دنیا میروم وهیچ ملک وزمین، خانه، شرکت، بلند منزل درداخل و خارج از خود بجا نگذاشتم. میخواستم برای شما کاری کنم شمارا از فقر، ازمرض، از بیکاری و تنگدستی نجات بخشم؛ ولی به آن خواستم موفق نشدم وهمه دنیا با بهره گیری ازاحساسات دینی و ایمانی شما علیه من استفاده کرد ومرا ازاهدافم و خدمتی که میخواستم انجام دهم بازداشت؛ ولی شما میدانید که خیانت هم نکردم وهیچکس هم نمیتواند ثابت کند که وی دروغ گفت؛ ملیون دالررا دزدید؛ به خارج ازکشور انتقال داد؛ در دبی، در قطر، در آلمان، کانادا، آمریکا وحتی در مسکو سرمایه گذاری کرد. درحالیکه بگقته ما او ایمان به قیامت هم نداشت، یعنی ترس از انکه روز گاری درعالم دیگر با او حساب و کتا ب میشود، نداشت، دست ودلش بازبود؛ آیه قرآن (فمن یعمل مثقال ذرةِ خیراًیره ومن یعمل مثقال ذرةِ شراًیره) را،هرروز د رنمازهای پنجگانه قرائت نمیکرد؛ ولی بازهم او دزدی نکرد، خیانت نکرد، بناموس هموطنان خودش وحتی به ناموس ما که دشمانش بودیم تجاوزنکرد. برادرش، دخترش، دامادش، هیچ کدام از موقف و مقام او نتوانستند استفاده سوء کنند. محمود بریالی برادرش را بخاطر تصاحب یک نمره زمین اخطارداد (5)؛ ولی دزدان وچپاول گران دین فروش زور گیر شاید ادعا کنند که او نیروهای ارتش سرخ را به افغانستان آ ورد ومردم را کشت و کشور را ویران کرد.

         بلی این یک واقیعت است که هیچکس را یارای انکار ازان نیست؛ ولی این حربه علیه او تازمانی شنونده و کارآئی داشت که مشت ما در این طرف بازنشده بود؛ برادران جهادی ما معامله نکرده بودند؛ آنروزی که این برادران درکاخ سفید با برادر ریگن قول همیاری وهمکاری دادند و اسناد دوستی وهمکاری امضاکردند،  دیگردعوت از نیروهای ارتش سرخ شوروی برای کارمل مایه شرم و ننگ محسوب نمیشود.

         برادران در رقابت بین هم آنقدر به پای بوسی کاخ سفید رفتند والتماس کردند، تابتوانند خودشان را به عنوان مخلصین له الدین درآن آنجا ثبت نام کنند؛ ولی کاخ سفید با شناختی که از آقایون داشت، هیچ یکی را تحویل نگرفت و این 15 سال است که برادران برای آمریکا گریه وزاری میکنند؛ ولی نتیجه نمیدهد، چون تاریخ مصرف شان گذشته است اینها ح

مقالات مرتبط

...

جایگاه عالی زنده یاد ببرک کارمل در بلندای تاریخ مردم افغانستان ورهبران سده ی بیستم جهان، شکوه جاودان... ادامه

...

ستاره ای که در سپیده دم ۱۹۲۹ ترسایی در آسمان جنبش ترقیخواهی افغانستان درخشید و در پرتو تابشهای ناب و... ادامه

...

داکترمصطفی دانش بیش ازده بار مصاحبه با روانشاد ببرک کارمل انجام داده است. شما در این مصاحبه امروز بع... ادامه

...

نیمه ی اول قرن بیستم مصادف است با طلوع خورشیدی که با نام وهویت تاریخی زنده یاد ببرک کارمل درسپیده دم... ادامه

...

درباره نقش شخصیت، پیشینۀ کار زنده گی ومبارزۀ زنده یاد ببرک کارمل همه صفوف وکادرها ومردم افغانستان، د... ادامه

...

ببرک"کارمل" یکی از دولتمردان استثنایی تاریخ نوین افغانستان بود،هیچ شاه،امیر ورئیس جمهور در رشد فرهنگ... ادامه

...

شخصیت گرامی زنده یاد ببرک کارمل بسیار بزرگتر از آنست که وصف آن در قلم بیان بگنجد؛ باآنکه نظریات و نگ... ادامه

...

من بیش‌ترین رنج ها را در دورانِ حاکمیت و رهبری رهبرِ عزیزم دیدم و بیش‌ترین رشد را در دورانِ حاکمیتِ... ادامه

...

ببرک‌ کارمل نام و نمای درخشان و نشانه‌ی معطوف به عدالت طبقاتی و قومی بود. ادامه

...

با اندوه جانکاه و روان سوز و با دنیایی از آه و افسوس و حسرت، به آگاهی کلیه پیکار جویان انقلابی افغان... ادامه

...

این سوالی است که روز نامه هشت صبح مطرح کرده است. من که هفت سال در زندان کارمل گذراندم؛ از روی وجدان،... ادامه

...

در بخش دوم در باره نقش بیروی سیاسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان در تدوير پلینوم هژدهم کمیته مرکزی حزب... ادامه