ﺗﺸﻜﻞ ﺳﻠﻔﯽ ﮔﺮﯼ ﻭﻫﺎﺑﯽ، ﺩﺭ ﺗﭙﻪ ﯼ"ﻣﺮﻧﺠﺎﻥ" ﻛﺎﺑﻞ
ﺗﺸﻜﻞ ﺳﻠﻔﯽ ﮔﺮﯼ ﻭﻫﺎﺑﯽ، ﺩﺭ ﺗﭙﻪ
ﯼ"ﻣﺮﻧﺠﺎﻥ" ﻛﺎﺑﻞ
ﺍﺭﺩﺷﯿﺮ ﺯﺍﺭﻋﯽ
افغانستان از
زمان شروع "جهاد علیه کمونیسم" و دولت مورد حمایت شوروی سابق همچنان
درگیر یک پدیده مخرب به نام "بنیادگرایی دینی" بوده است، هرگونه تلاش
برای تقویت و بازی در این چارچوب توسط بازیگران منطقه یی و بین المللی بدون تردید
قنواتی به دلیل ارتباط مستقیم بنیاد گرایی و تروریسم جهادی در خدمت بی ثباتی این کشور خواهد بود.
در
کشوری که به واسطه بستر تاریخی و موقعیت سیاسی – اجتماعی آن در مسیر حرکت عینی و
پروسه های تحولات اجتماعی، نهادهای مدرن مدنی و نظام بروکراتیک دولتی، فاقد
کارآیی تعریف شده بوده و به تدریج تحت تاثیر بنیادگرایی به عنوان اصلی ترین
"آلترناتیو" موجود از درون "خود جنبش" تروریسم بنیادگرا را بروز می
دهند، به تبع همین وضعیت تقویت هرگونه نهاد مسلط دینی و یا ایجاد نهادها و
ساختارهای متنوع مکاتب و فرقه های مذهبی می تواند یک عامل بی ثبات کننده تلقی شود.
اکنون در مناطق بحرانی خاورمیانه و شاخ آفریقا، سعی در گسترش فرقه های مذهبی و ایجاد مجموعه
مکتب های دینی مختلف به عکس هر نیت خوبی هم که در پشت ایجاد آن قرار داشته باشد،
در حوزه عملی به دلیل موجودیت عینی نزاع فرقه یی در این مناطق تبدیل به یک کانون
تعلیم، تهییج، سازماندهی و تسلیح طلاب مسلح یا تربیت مبلغان نظری و جهادگرایان
عملی حامی شکاف اجتماعی حول اختلافات ایدئولوژیک خواهد شد.
رقابت
برای ایجاد و تقویت مکاتب و مدارس دینی در جوامعی که به شدت درگیر منازعات فرقه
گرایانه بوده و بیشترین مشکلات امنیتی را از جانب بنیاد گرایی دینی و تروریسم جهادی متحمل می شوند
به نوعی ادامه یک جنگ خاموش در راستای گسترش شعله های جنگ کنونی می باشد.
توافق
نهایی بین دولت افغانستان و عربستان برای ایجاد بزرگترین مدرسه علوم دینی بر روی
تپه "مرنجان" در کابل، روز جمعه ۲۱ نوامبر بین "محمد یوسف
نیازی" سرپرست وزارت حج و اوقاف افغانستان و "عبدالرحمن الغاصف"
سفیر این کشور در کابل به امضاء رسید. مرکز اسلامی "ملک عبدالله" در
زمینی به وسعت ۱۱۹ هزار متر مربع با گنجایش پنج هزار نفر که در کنار آن یک مسجد با
ظرفیت ۱۵ هزار نمازگزار، یک بیمارستان، ورزشگاه و سالن بزرگ کنفرانس ساخته می شود،
قرار است در آن علوم اسلامی به زبان عربی تدریس شود.
بنا
به گفته عبدالرحمن الغاصف در این مرکز می بایست اسلام معتدل به طلاب آموزش داده
شود و مانع از حضور این افراد در مدارس دینی پاکستان شود. از آنجا که روابط بین
ریاض – اسلام آباد در چارچوب یک اتحاد و همپیمانی استراتژیک قابل تعریف است و
مدارس دینی در پاکستان عموما از سوی دولت عربستان تامین مالی می شوند، سخن گفتن از
ایجاد یک بدیل بنیادین در این خصوص از سوی پادشاهی سعودی چندان مفهوم راهبردی و
تغییر در مناسبات موجود ندارد. به همین دلیل اقدام ریاض برای ایجاد یک مرکز اسلامی
بزرگ در کابل قبل از آنچه حرکتی در جهت تغییر روندهای موجود در زمینه مدیریت و
کنترل مکاتب و آموزش های بنیادگرایانه و جهادی با توجه به پایه های سلفی گری و ارتباط
آن با بنیادگرایی – جهادگرایی در مکتب "وهابیت" مورد نظر شیوخ سعودی
باشد، بیشتر به اقدامی در جهت هجوم مدیریت شده به عمق ساختار اجتماعی و مذهبی این
کشور برای اشاعه و تربیت کادرهای دینی تحت نفوذ وهابی برای تاثیرگذاری بر جامعه
افغانستان خواهد بود.
به
لحاظ تاریخی به خلاف این درک مجرد که به تازگی جا باز کرده است و سلفی گری وهابی
را یک ایده مذهبی در تقابل با اسلام جهادی و سیاسی معرفی می کند، تجارب گذشته
اثبات می کند که دقیقا جهادگرایی از نوع "القاعده، طالبان و داعش" با
تمام اختلافات موردی بین خود و نظام سیاسی حاکم بر ریاض از بطن و ماهیت درونی سلفی
گری وهابی و اهداف ژئوپلتیک نظام حاکم بر عربستان متولد شده است و همچنان به حیات
خود ادامه می دهد. بهترین دلیل این مدعا همین که بنا به نظرسنجی های انجام گرفته
بیش از نود درصد جامعه عربستان که تحت تاثیر مفتی های وهابی و دستگاه عریض و طویل مدارس
مذهبی وهابی در سرزمین حجاز قرار دارند، هم اکنون از دولت اسلامی (داعش) حمایت می
کنند.
در شرایطی که رهبران سیاسی و دینی عربستان نمی
توانند این به اصطلاح اسلام معتدل را در سرزمین اصلی بسط و اشاعه دهند چگونه است
که آنان امروز در جامعه فاجعه زده و فروپاشیده افغانستان با گسترش مدارس و مکاتب
وهابی قادر خواهند بود جلو اسلام افراطی و جهادی را با چنین ایده های قرون وسطایی
خود سد کنند.
تازه
مشکل افغانستان در زمینه بنیادگرایی مذهبی در کمبود مدارس دینی درون کشور نیست چرا
که گفته می شود هم اکنون در این کشور بیش از هزار مدرسه علوم دینی قانونی و
غیرقانونی وجود دارد. اینکه سالانه هزاران نفر از طلاب علوم دینی رهسپار پاکستان
می شود ناشی از کمبود مکاتب دینی در افغانستان نبوده است بلکه این گروه از طالبان
علوم دینی به صورت هدفمند به دنبال چیزی می روند که گویا در پاکستان وضعیت مهیاتری
دارد. از طرف دیگر اندیشه های جهادی طالبانیسم و القاعده دیگر معطوف به مدارس دینی
نبوده و بیشتر به عنوان یک جنبش ارتجاعی سیاسی – اجتماعی از بطن گروهبندی های
ستیزه جوی جهادی و شبکه های مدرن اجتماعی در حوزه سایبر و فضای مجازی ارتزاق عملی
می کنند.
آنچه
امروز افغانستان را رنج می دهد جدا از فقر، فساد، اقتصاد فروپاشیده، ارتباط
باندهای مواد مخدر با تروریسم جهادی و حکومتداری نالایق در بین سیاستمداران حاکم،
به صورت روشن و واضع عدم آگاهی این جامعه با جهان مدرن و به تبع آن کمبود فضاهای
آموزشی نوین برای تربیت کادرهای متخصص و آگاهی بخشی عمومی برای خروج این جامعه از
مدار بسته موجود می باشد.
عربستان
از پروژه مرنجان و ایجاد مرکز علوم اسلامی ملک عبدالله، اهدافی فراتر از تعدیل و
مداراطلبی در حوزه آموزش علوم اسلامی را دنبال می کند و بیش از هر چیز در راستای
گسترش دامنه جنگ های فرقه یی به آسیای جنوب شرقی و گشودن یک جبهه جدید در منازعات
ژئوپلتیک منطقه یی را هدف گرفته است.
این
که کشورهای پیرامونی افغانستان در زمین بازی به شدت فرقه گرایانه و گسست های قومی
– مذهبی این کشور به دنبال تقویت و گسترش مکتب و مدارس علوم دینی در این کشور
بحران زده برآمده اند، نه تنها کوچکترین دردی از دردهای مزمن افغان ها را درمان
نمی کند که حتی بر شدت منازعه و شکاف موجود نیز خواهد افزود.
استقبال
دولت افغانستان از چنین اقدامت و تحرکاتی، نیز جای سوال دارد که با توجه به تجارب
تاریخی و شناخت عینی از وضعیت موجود جامعه افغانستان، چرا باید از سرمایه گذاری بر
چیزی استقبال کرد که خود موجب گسترش تنش و گسست در جامعه چندپاره این کشور بوده
است.
پروژه
احداث مدرسه علوم دینی در مرنجان کابل، نه تنها موجب گسترش اسلام میانه رو و معتدل
نمی شود که خود می تواند عاملی برای تشدید رقابت و تنش های مذهبی در این کشور را
فراهم آورد.
در
صورت عملیاتی شدن این پروژه، می بایست در انتظار یک کانون بحران جدید در ساخت
سیاسی – اجتماعی و تداوم یا تثبیت شکاف های دینی در این کشور بود. مدرسه علوم دینی
ملک عبدالله بدون شک یک ستاد سلفی گری در کانون منازعه یی تلقی می شود که چهار دهه
است به واسطه ماهیت چنین اقداماتی، جامعه افغانستان را به لبه پرتگاه نزدیک کرده
است.