غمخانه ی خونچکان
غفار عریف
مادران زادگاه محبوبم،
به داغ ازدست دادن
فرزندان خویش،
خون گریه می کنند
غمخانه ی خونچکان
این چه حال و روز است؟
در سرزمین خورشید، در این غم آباد جهان، شهروندان غم دیده همه روزه، از کران تا کران از پیامد فریب و خدعه و ظاهر نمایی و ریاکاری مشتی از اوباشان شارلاتان، غمدار
می شوند و در دمادم این غمداری ها، با آمدن یک غدار بی آزرم و همپالکی هایش، از اثر یک حمله ی خود کفانی، پروانیان آزاده و سرافراز در سوگ پرپر شدن گل های سرخ زندگی، به غمداری نشستند.
یک اعجوبه ی روزگار از رده ی اهل باطل، با دسته ی جنایتکار، رهزن، چپاولگر، خونخوار، زورگو و قانون شکن خود - به تقلای به دست آوردن کلید رسیدن به ارگ، در
" جنگل باغ " در حوزه ی پولیس، محفل خیمه شب بازی بر پا کردند تا با خودستایی و خودپسندی و با فضل فروشی و ظاهر پرستی - یاوه سرایی کنند، هذیان بگویند و دروغ پراگنی نمایند و با این ترفند با دل های سیاه، با پندار باطل، با ضمیر تاریک و با دلق ریا، اعتماد مردم را دزدی بدارند.
ز فهم دون نهادان گر چه دور است
ولی این نکته را گفتن ضرور است
به این نوزاده ابلیسان نسازد
گنه کاری که طبع اوغیور است
(اقبال لاهوری)
آه و ناله همه جا را فرا گرفته بود؛ پیکر بی نفس جان باختگان در دریای خون شناور بود؛ زخم خوردگان در اتش درد می سوختند و تا آسمان ها فریاد می کشیدند؛ پیر و برنا در میان بیم و هراس مصروف جمع آوری پارچه های به هر طرف پراگنده شده ی بدن انسان ها بودند؛ لیکن خشک مغزان عقده ای و تنگ نظران خود کامه و بد خواه مردم که به اندازه ی یک تار موی: شرافت، عزت نفس، پاکی وجدان، صداقت و پاک سیرتی در وجود شان سراغ نمی شود؛ با زشتی و پلیدی، ادب و نزاکت را نشانه زدند و تواضع، فروتنی، شرافت و مهربانی شهروندان را به هیچ گرفتند و به خیمه شب بازی های خود ادامه دادند و به ریش مردم داغدار خندیدند.
از فرومایگان و شرف باختگان، جز همین چه انتظار دیگری باید می داشت؟
از ریاکارانی که به ریشه ی هر آنچه که نشانی از فضیلت انسانی، کمال آدمی، دانش و ادب و فرهنگ داشت، با تیشه ی خیانت زدند، جز سیه روزی، چیز دیگری را می توان انتظار برد؟
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد بگزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
(حافظ)
(پایان)
۱۷ / ۹ / ۲۰۱۹