مجاهدین افغانستان کافرند قسمت دوم - قسمت سوم
طاهره خدانظر
مجاهدین افغانستان کافرند
قسمت دوم
وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآْخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ. و إِذا قیلَ لَهُمْ لاتُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ۱۱أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لایَشْعُرُونَ۱۲بقره - گروهى ازمردم کسانى هستند که مى گویند:«به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده ایم». در حالى که ایمان ندارند. وهنگامى
که به آنان گفته شود:«در زمین فساد نکنید»! مى گویند:«ما فقط اصلاح کننده ایم»!۱۱آگاه باشید! اینها همان مفسدانند; ولى نمى فهمند ۱۲.
هنگامی که برای اولین بار در غار حرا جبرئیل بر پیامبر ص نازل شد لوحی در دست داشت و گفت بخوان، پیامبر در جواب میگوید که خواندن بلد نیست. سپس جبرئیل چند آیه از سوره علق بر او قرائت میکند البته بدون بسمالله الرحمن الرحیم! اما سوره هفت آیهای حمد یا ام الکتاب که درآن لوح نوشته شده بود، شروعش با بسمالله الرحمن الرحیم بود و فقط توحید را بیان میکند.
در مدینه بار دیگر سوره حمد - ام الکتاب - بر پیامبر نازل شد، به همین دلیل این سوره هم مکی وهم مدنی است.
هدف پیام آور الهی از آوردن لوح چه بود؟ در حالی که میدانست پیامبر بی سواد است. اگر به آیهی ۸۷ سوره حجرات نگاه کنیم، مطلب آشکارترمیگردد. " وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثاني وَ الْقُرْآنَ الْعَظيمَ ۷۸ حجرات - و به حقيقت ما بر توآوردیم هفت آیه را دوبار و قرآن عظیم را". یعنی سوره حمد اگرچه دو بار نازل شده اما برابر با قرآن عظیم است، به همین سبب است که ام الکتاب ـ مادر کتاب ـ اسم میگیرد. پس بر استناد قرآن و احادیث فقط سوره حمد کافی بود برای هدایت مسلمانان به توحید و یکتا پرستی، به شرطی که آگاهی و فهم لازم در رعایت حقوق همدیگر میداشتند که آن جز با پیشرفت علم امکان پذیر نیست که شرط ابتدایی این علم خواندن است ، اگرچه پیام آور میبیند که پیامبر نمیتواند بخواند با کلمهی بخوان، قرآن را در مدت ۲۳ سال میآورد. البته نزول یک سوره کامل انجام نشده که سورهی بعد شروع شود، مثلا چند آیه از یک سوره نازل شده، در آن فاصله آیات دیگر از سوره های دیگرنازل شده است که مرتب کردن آنها که کدام آیات به کدام سوره تعلق دارد،هیچ علامت مشخصه ای نداشته و ندارد جز اینکه پیامبر آن ترتیب آیات را میدانست زیرا به استناد آیات به یک باره تمام قرآن درشب قدر درماه رمضان بر او نازل گشته است که شناخت جایگاه آیات درسورهها را مشخص میکند.
آنچه حائز اهمیت است، به استناد اکثر مفسرین که در مورد سوره حمد نوشته اند این سوره به تنهایی برای هدایت یک جامعهی آگاه که افراد آن توانایی بهرهگیری از علم داشته باشند، کفایت میکند. براین اساس میتوان استناد کرد که اصل اسلام بر مبنای توحید است و سوره حمد معرف توحید است پس تمام امورات زندگی و حقوق انسانها با دیدگاه علمی و کاردانی توسط افراد آن جامعه امکان پذیر است که هرچه سطح آگاهی مبتنی بر علم پیشرفت کند به حقانیت وجود انسان جهت شناخت حقوق او کمک میکند. مسیح هم ، همان توحید را اصل قرار میدهد و تمام راهنمایی هایش جهت شناخت انسانیت و حفظ حقوق انسانی است و اعتراض او بر علمای یهود بخاطر استفاده ابزاری از دین یهود بود که در جهت برآوردن خواستههای خود بکار میبردند و مردم را سرگردان کرده بودند.
در قرآن برای حکمی چون قصاص سه مرحله را ذکر میکند قصاص، دیه، و بخشیدن؛ که بخشیدن را تحسین میکند و آن را از فضایل بر جسته انسانی به حساب میآورد که نشان میدهد جامعهی انسانی به فهم بالایی رسیده است.
زمانی که دختران پیامبر مورد ضرب و شتم ابولهب قرار گرفتند و تا حد از دست رفتن تعادل روانیشان مورد آزار قرار گرفتند، خداوند برای نابودی دستان ابولهب ونابودی فکرش شعار داد و زن ستیزی را قبیح دانسته که در میان مسلمانان نهادینه شود. این دختران قربانی عُرف جاهلیت عرب، ازدواج شان در سن کمتر از ده سالگی اتفاق افتاده بود و شکنجهها تعادل روانی آنها را برهم زده بود. بعدها هیچ مسلمانی حاضر به ازدواج با آنها نشد ، جز عثمان بن عفان که خود زنان دیگر داشت جهت ترحم با زینب ازدواج میکند و ده سال او را کمک کرد تا زندگی عادی داشته باشد اما ناموفق بود. بعد از مرگ زینب با ام کلثوم ازدواج کرد که ده سال در خانه پدری بیوه بود و هیچ مسلمانی حاضر به ازدواج با او نشد . که بعدها مسلمانان لقب ذوالنورین- صاحب دو نور ـ به عثمان دادند . سوال اینجاست که چرا هیچ مسلمانی حاضر نشد صاحب نوری شود؟! اگر این باورشان بود! متأسفانه با رشد اسلام ما شاهد پرورده شدن ابولهب ها در بین مسلمانان هستیم، زن ستیزی بصورت یک افتخار در جامعه اسلامی نهادینه شده است و ازدواج دختران خردسال را یک امر الهی میدانند. و...
اگرچه در حدیبیه بزرگترین مرحله دور شدن و پرهیز از شمشیر به مسلمانان ابلاغ شد و در سوره فتح آن را به فتح المبین- گشایشی آشکار ـ نام برد و بزرگترین دستاورد در اسلام معرفی شد که همان مسلمانان با وجود شاهد بودن استقبال دیگر طوایف و حتی مردم مکه از اسلام ، باز شیوه جنگ و کشتار و تهاجم در افکار آنان غالب بود. که آثار آن در تمام تاریخ اسلام تا به امروز هویدا و آشکار است . طلب علم بر زن و مرد واجب شد اگر در چین ، دور دست ترین نقطه از عربستان آن روز باشد و شرط آزادی اسیران بدر فقط یاد دادن خواندن و نوشتن به ده نفر از مسلمانان قرار داد شد. در حالی که در بین مسلمانان افراد زیادی بودند که میتوانستند خواندن و نوشتن را یاد بدهند اما موضوع تحصیل در چین یا یاد گرفتن از اسیران غیر مسلمان پیام خاصی است که علم آموزی محدود نیست.
درحالی که اکثر رهبران جامعهی اسلامی، علوم غرب یا علوم انسانی را جایز نمیدانند که در بین مسلمانان رواج یابد! علم را به اسلامی و غیر اسلامی تقسیم کردهاند و تدریس علوم غیر اسلامی را حرام میکنند زیرا آگاهی و فهم جامعه میتواند نقطه پایانی وجود افکار آنها باشد.
در ابتدای تهاجم اعراب به ایران، سردار سپاه اعراب مسلمان خطاب به خلیفه دوم میگوید ما با کتابهای ایرانیان چکار کنیم که خلیفه میگوید قرآن بهترین قصص است و کافی است پس میتوانی آن کتاب ها را بسوزانید، که با این فرمان حاصل سالها پیشرفت علمی دریک امپراتوری به پایان میرسد. حتی اعراب مسلمان واژههای قرآنی را هم به نفع خویش تغییر دادند و کلمه سلام در مکتب ابراهیم به معنای آسایش است درزمان فتح ایران به معنای تسلیم بودکه نوعی برتری بخشیدن اعراب برعجم بود.
مذاهب اسلامی در توجیه جنایت و کشتار بهترین وسیله بوده و هست . تیمور لنگ مغول -حنفی مذهب- در کتاب " منم تیمور جهانگشا" تمام جنایات و کشتار خود را برای رضای خداوند و توسعه دین اسلام توجیه میکند برای نمونه مینویسد زمانی بر اصفهان رافضی و کافر حمله کردیم تنها چیزی که مرا خوشحال کرد منارههای مرتفعی بود که از جمجمهی سر مردم رافضی ساخته بودم.
اگر از مسلمانی پرسیده شود چگونه حسین کشتی نجات است، میماند چه بگوید، زیرا قیام برای حکومت کشتی نجات برای جامعه نیست. همان خلافت را به امام علی عرضه کردند ، فرمود از عطسه بُز برای من بیارزش تر است.
در زمانی که امام حسین شبانه از مدینه فرار میکند و به مکه میآید، در مکه هم قصد جانش میشود پس برای دوری از خشونت و با استتار ماه محرم ـ ماه حرام از جنگ ـ با خانواده از مکه خارج میشود که در کربلا راه را بر او میبندند و او اجازه میخواهد که از بلاد عرب خارج شود و به طرف موصل برود. اما واقعه کربلا در ماه حرام از خونریزی اتفاق میافتد. و باردیگر رعایت نکردن حقوق انسان و آزاده نبودن مسلمانان را به تصویر میکشد. در این میان کذابی همچون مختار سقفی به نام خونخواهی او دست به قیام میزند تا بتواند حکومتی را به پا کند و او زمانی بر کوفه حاکم میشود دست به کشتار میزند. اما بعد از مدت کوتاهی به دست مصعب پسر زبیر که داماد امام حسین است مغلوب و کشته میشود. نقطه جالب مناظرهی مصعب با مختار است که مصعب میگوید امامان هیچ کدام امر به انتقام نکردهاند و حتی وقتی امام حسن کشته شد، امام حسین دست به انتقام نزد. حال چرا شما میخواهید چهرهی امامان را مخدوش کنید؟! و آنان را انتقام گیرنده معرفی میکنید؟
جالب اینجاست که در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران مختار را برحق میدانند و مختارنامه از او ساختند. مختار تابع پدر زنش " سمره بن جندب" بود که در تاریخ طبری ج ۵ صراحتاً به جعل حدیث کردن سمره اشاره شده و حتی زمانی که والی بصره بوده به مدت شش ماه هشت هزار نفر را قتل عام میکند که وقتی از اومیپرسند نترسیدی در بین آنها بیگناهی باشد؟ اومیگوید مهم نیست زیرابیگناهان به بهشت میروند! متأسفانه این استدلال اکثر علمای حاکم بر جامعهی مسلمانان است.
دروغ وخدعه و نیرنگ در بین علمای اسلامی امری عادی و روز مره است؛ یا خود را جانشین خداوند میدانند یا وجود خود را برکت دهندهی دین اسلام میخوانند و تمام جنایات خود را در آن بازه تعریف و توجیه میکنند.
اگر چه به استناد آیات هیچ تفاوتی در بین ادیان ابراهیمی - یهود ، مسیح و اسلام ـ نیست و همگی در قرآن پیرو ابراهیم نبی اند و او هم اولین مسلمان است؛ اما علما و حاکمان مسلمان، اسلام را فقط برای آخرین دین معنا دادهاند تا بگویند:« ومن يبتغ غير الإسلـم دينا فلن يقبل منه ...» و هر كس جز اسلام آييني براي خود انتخاب كند، ازاوپذيرفته نخواهد شد..ال عمران ۸۵. ـ درباب توحید ابراهیمی - . علما و حاکمان مسلمان آیات دیگر را کتمان میکنند تا یهودی و مسیحی را در صف کافران قرار دهند .
وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (۱۳۲) بقره
و ابراهیم و یعقوب (در واپسین لحظات عمر،) فرزندان خود را به این آیین، وصیت کردند؛ (و هر کدام به فرزندان خویش گفتند:) «فرزندان من! خداوند این دین را برای شما برگزیده است؛ و شما، جز به آیین اسلام [ مسلمانی ] از دنیا نروید!» .
قرآن عبادتگاه های هر سه دین در یک راستا قرار داده و در آیات آل عمران:۱۱۳، ۱۱۴ و ۱۱۵ چنین آمده است: «آنان یکسان و همسان نیستند؛ از اهل کتاب گروهى درستکردارند که آیات الهى را در دل شب مىخوانند و سر به سجده مىنهند. به خداوند و روز بازپسین ایمان مىآورند و به نیکى فرمان مىدهند و از ناشایستى بازمىدارند و به نیکوکارى مىشتابند و اینان از صالحینند. و هر کار خیرى که انجام دهند هرگز بدون پاداش و سپاس نخواهند ماند، و خداوند از پرهیزگاران آگاه است.»
مله ابیكم ابراهیم هو سماكم المسلمین من قبل ؛ همان آیین پدرتان ابراهیم او شما را از گذشته مسلمان نامید - حج ، آیه 78
لازم به یادآوری است که نام و سرگذشت تمام پیامبران در قرآن نیامده است. زیرا که خدا به پیامبر میگوید: پیش از تو پیامبرانى فرستادیم که داستان بعضى از آنان را با تو گفتهایم، و داستان بعضى از آنان را با تو نگفتهایم. (غافر:۷۸ و نساء: ۱۶۴). آن چه در قرآن آمده درباره پیامبران شجره ابراهیمی است که همه «مسلم» خوانده شدهاند. شریعت پیامبر اسلام متعلق به این دسته بندی و در چارچوب مفهومی پیامبران شجره ابراهیمی میباشد.
در انجیل اشاره به کافر بودن یهودیان نشده است – به جز کسانی که رو در رو مسیح را منکر شدند – دقیقا در قرآن هم یهودی ها و مسیحی ها را به کافر نام نمیبرد – جز یهودیانی که با پیامبر دشمنی کردند و قرآن آنان را بی باور به کتاب خدا نام میبرد - . در زمان هجرت مسلمانان به حبشه ، پادشاه حبشه مسلمان نشد بلکه تصدیق کرد که منشا اسلام و مسیح یکی است و مسلمانان را یاری کرد و بزرگترین تمجیدها بر باور و ایمان او از زبان پیامبر میشنویم . آیهی ۸۲ سوره مائده در مقابل یهودیان در زمان پیامبر و در مقابل ایشان بود : لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ «82» پیدا میکنید سرسختترين مردم را در دشمنى نسبت به اهل ايمان، يهوديان و مشركان را ، و نزديكترينشان را از نظر دوستى با مؤمنان، كسانى خواهىيافت كه مىگويند: ما نصرانى – مسیحی - هستيم. اين (دوستى) به آن جهت است كه آنان كشيشان وراهبانند وآنان تكبّر نمىورزند . این آیه استناد تمام جامعهی دینی مسلمانان بر ضد یهودی است . اما سند ضدیت آنها را با مسیحیان را نیافتم!
در آیات قرآن فراوان است که اشاره به داد پروری و برپایی قسط از طرف یهودی ها شده است اما در هیچ کدام اشاره به داد پروری مسلمان نخواهی یافت و تازه بر عکس قرآن در سوره توبه آیهی ۹۷ ، اعراب را حق کُشترین ملتها معرفی میکند . اما بر عکس در مورد یهودیها اشاره شده است که : " وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ - ۱۵۹- اعراف ؛ و از قوم موسى – یهودی ها -، اُمت – ابراهیم - را به حقّ راهنمايى مىكنند و به حقّ عدالت و دادگرى مىكنند.
در بین فرزندان ابراهیم – موسی ع، عیسی ع و محمد ص- هیچکدام بدعت تازهای نیاوردند .
قُلْ مَا کُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِی مَا یُفْعَلُ بِی وَلَا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ
بگو (من) بدعتی در میان پیامبران نیستم، و نمىدانم بر من و بر شما چه خواهد رفت؛ تنها از وحیى که به من مىشود، پیروى مىکنم؛ و من جز هشداردهندهاى آشکار نیستم . احقاف۹. حتی کسانی که خارج از دایرهی شجرهی ابراهیمی هستند هم اختیار داده شده است یعنی اكراه و اجباری در دین نیست و امور مذهب بر قدرت و اختیار مبتنی است نه بر اجبار، چنانچه قرآن اشاره دارد که : " لا اكراه فی الدین قد تبین الرشد مِنَ الْغَی... ۲۵۶ بقره «اكراه» به معنی وادار كردن انسان بر كاری كه ناپسند می شمارد و مورد رضایتش نیست می باشد.
قرآن از بین بردن باطل را با کلمات و آشکاری حقیقت را هم با کلمات محقق میسازد ـ اسرا ۸۱ ـ اما اشارهای به کشتار و خونریزی ندارد . وَيُحِقُّ ٱللَّهُ ٱلْحَقَّ بِكَلِمَٰتِهِۦ وَلَوْ كَرِهَ ٱلْمُجْرِمُونَ – یونس ۸۲ - بدین معنا که مجرمین و جنایتکاران در جامعه دوست ندارند و نمیخواهند که حق با منطق و کلمه ، حقانیت خود را تثبیت کند زیرا جنایتکاران جهادی جز زبان کشتار وقتل به هیچ چیز دیگرقائل نیستند.
مَریَمُ اِنَ الله یُبَشِرُکَ بـِکـَلِمَةٍ مِنهُ اسمُهُ المَسیحُ عیسَی ابن مَریَم وَجیهاً فِی الدُنیا وَالاخِرَةِ وَمِنَ المُقرَّبین. (آل عمران /45)« ای مریم، خداوند تو را به کلمه ای ازخویش که نامش مسیح، عیسی بن مریم است و در دنیا و آخرت وجاهت دارد و از مقربان است ، بشارت می دهد.»
در قرآن مسیح به کلمه تعبیر شده است ، پس کلمه یعنی منطق و برهان و دلیل روشن . در بیان کلمه این گونه در سوره لقمان اشاره دارد : وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (۲۷)
و اگر آن چه درخت در زمين است قلم باشد و دريا را هفت درياى ديگر به يارى آيد کلمه های خدا پايان نپذيرد قطعا خداوند عزت دهنده و آگاه است . پس زبان منطق و علم زبان خداوند است نه زبان شمشیر و کشتار و قتل.
در سوره جمعه آیه ۲ هدف آمدن پیامبران را اینگونه شرح میدهد: هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ – او کسی است که مبعوث کرد در هر سرزمینی رسولانی از خودشان که بخواند بر آنها آیات و تزکیه دهد آنها را و تعلیم دهد کتاب را و دانش و علم ، که قبل از آن در گمراهی کوری – تعصب – بودند . پس اصل نبوت بر پایهی تزکیه و علم و دانش است . و در عوض متعصب بودن عامل گمراهی است . امروزه مسلمانان از علم فاصله گرفته اند و تعصب را پایهی قضاوت خویش قرار دادهاند که انگار هیچ پیام آوری در بین آنها نبوده است از طرف دیگر با برچیده شدن علم و آگاهی در جهان اسلام و غوطهور شدن مولوی ها و حاکمان دینی در باورهای پوچ و تهی و سوق جامعه بسوی فتنهگری و ستیزه جویی و جنگ باعث شده است که سیاستهایشان مبدل به پرتگاهی برای انسان و انسانیت بشود .
پاکستان همواره در تلاش است که مساجد و مکاتب دینی در افغانستان ایجاد کند که با فقدان مکتب و پوهنتون ، بتواند بچهها را بر بینش تعصبات مذهبی بار آورد که دقیقا همان مسجد ضراری بسازد که قرآن آن را نهی کرده است.
جماعتی از مسلمانان مسجد ضرار را با توافق پیامبر می سازند و از او میخواهند برای تبرک کردن ، در آن نماز جماعت را بخواند و آن حضرت قبول کرد اما خداوند با نزول آیه ۱۰۷ سوره توبه مانع پیامبر شد ، متن آیه : آنهایی که مسجدی اختیار کردند که مایه زیان و کفر و پراکندگی میان مؤمنان است، و [نیز] کمینگاهی است برای کسی که قبلاً با خدا و پیامبر او به جنگ برخاسته بود، و سخت سوگند یاد می کنند که جز نیکی قصدی نداشتیم. و[لی ] خدا گواهی می دهد که آنان قطعاً دروغگو هستند.
بعد از نزول آیه پیامبر فرمان تخریب مسجدی را میدهد که پرورش کینه و دشمنی و ایجاد تفرقه در بین مسلمانان میشود . در حقیقت مکاتب دینی پاکستانیها باید تخریب شود تا ریشهی تفکر طالبی قطع گردد.
بر تعبیر آیهی ۵ سوره جمعه ؛ مجاهدین در افغانستان بسان خر حمال کتابند که افسار خود را نیز صاحب نیستند ، امروزه این افسار در دست دولت مردان پاکستان و حاکمان ایران و حتی غربیها و آمریکایی هاست که زمانی در دوحه بنام صلح رو در روی هم قرار میگیرند به جای مصلحت اندیشی برای مردم ، بحث تقسیم قدرت را پیش میکشند. طالبان با استناد فتوای صدها ملا اقدام به کشتار و انتحار و تخریب مکاتب و دانشگاه ها میکند ، اکثر آنها بیسواد هستند و فقط آموزشهای نظامی دیدهاند و بزرگانشان جزو جهادیها است . علم را حرام میدانند ، اهل کتاب و دیگر مذاهب اسلامی را کافر نام میبرند و حتی هم مذهبی های خود را نیز قتل و عام میکنند . دقیقا مانند داعش هیچ مسلک خاصی ندارند . به جرأت میتوان گفت که همهی جهادی ها در عمل پیرو تیمور لنگ مغولی ، چهرهی خونریز تاریخ هستند .
جامعهی افغانستان زمانی میتواند نجات یابد که فهم ودرک کامل از موقعیت جهادی ها وماهیت آنها و باورهایشان را داشته باشد.
طاهره خدانظر
مجاهدین افغانستان کافرند!
قسمت سوم
مجاهدین در افغانستان همواره ایمان و باور خود را بالاتر از مردم به تصویر کشیدهاند و مردم را نادان نسبت به خدا و دین اسلام به حساب میآورند و خودشان را مدافع دین میشناسانند و مستحق حاكميت و قانون گذاری زیر لوای شریعت اسلام میدانند و خود را اصلاح گر معرفی میکنند. اما سیستم مافیایی را اداره میکنند که هیچ تعهدی در قبال حقوق مردم از خُرد تا کلان را ندارد و تمام آموزههای آنها از منبر مساجدی بر میخیزد که عالمان آن هیچ شناخت و اطلاعی از وضعیت جامعه و بحرانهای روحی آن ندارند. با آموزههای خود ساخته ، روز خود را سپری میکنند.
نزدیک به ۸۰ فی صد از بحثهای آنان در مورد زنان است، محصول این بحثها قبولاندن ناقص العقل بودن زن به جامعه است و بهشت ساختن زندهگی با بهره بردن از زنان است. هیچ گاه از حقوق کودک حرفی به میان نمیآورند، دختر ۷ سال را به عنوان زن بالغ، به جامعه میقبولانند؛ اما زن را در طول زندگی او تا مرگ، نابالغ عقلی میدانند، که نیاز به سرپرست دارد.
برای معرفی زنان در جامعه واژههایی " ضعیفه ـ زنه که ـ عاجزه " را بکار میبرند، که دو کلمه ی "ضعیفه و عاجزه " ریشه عربی دارد و " زنهکه " کلمهای فارسی با تصغیر قواعد عربی است که هر سه واژه برای تحقیر کردن ، بی ارزش ساختن و بی مسئولیت نشان دادن زن در جامعه است.
اما واژه ی " سیاه سر " بر گرفته از منشأ دینی به معنی سیاهی و تباهی است، که این واژه وجود زن را عامل فلاکت و بدبختی مرد و جامعه معرفی میکند . البته در بعضی موارد زن را در ردیف حیوانات مفیدی چون سگ، گاو و گوسفند به شمار میآورند، که این مورد کمتر زن را آزار دهنده معرفی میکند.
برای سرکوبی زنان که نصف جامعه اند نسخههای همچون "بی حجابی زن از بی غیرتی مرد است" را میپیچند. دیگر بحثها و خطبههای آنان در چهارچوب قیامتی خود ترسیم کرده است که همواره مخاطبان خود را میترسانند و با عذاب آشنایشان میکنند. هدف آنان ساختن مردمی تسلیم شده در برابر آنان به نام تسلیم در مقابل الله است. کسان معترض خود را خدا نشناس و کافر مینامند که هدفشان لطمه زدن به ایمان مردم و تخریب قیامت مردم است. منطق کوتاه ملاها در مقابل برهان ودلیل مخالفان عاجز و ناتوان است و تنها راه بستن چشم و گوش مردم و یا ساکت کردن و کشتن مخالفان است.
وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ۱۱ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِنْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿۱۲﴾ ـ و هنگامي كه به آنها گفته شود، در زمين فساد نكنيد ميگويند ما فقط اصلاح كننده ايم . آگاه باشید! اینان همان مفسدین اند اما شعور ندارند. آگاهی به نتیجه کار خود ندارند. ۱۱ و۱۲ بقره .
قرآن دین اسلام را همان اسلام ابراهیم میداند و اشاره دارد که مسلمانان مانند مسیحیان و یهودیان حنیف و تابع ابراهیم هستند. و تمام اوامر الهی بر گرفته از صحف (کتاب) ابراهیم است. إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی ۱۸. صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی» ۱۹ «این دستورها در کتب آسمانی پیشین (نیز) آمده است. در کتب ابراهیم و موسی.» سوره اعلی . ابراهیم تنها پیامبری بود با اندیشیدن و فکر کردن دنبال خدا گشت خدایی نمرود را نپذیرفت؛ بعد از ستاره، ماه را خدا پنداشت و در آخر گمان کرد که خورشید خداست؛ اما او معرفت خاصی با اندیشیدن وتفحص از خالق یافته بود. اوخودش خدا را پیدا کرد که پیامبران بعد از او چنین نبودند.(موسی قتل کرد و به سرزمین ابراهیم ـ بین النهرین- گریخت و در مدت ۱۵سال خدمت شعیب پیامبر ـ پدر زنش ـ با خدا آشنا شد وهنگام رجعت در میانهی راه خداوند او را فرا خواند. مسیح هم در گهواره زبان به گویش گذاشت واز کودکی تا سن۳۳ سالگی پیرو یحیی تعمید دهنده بود که خداوند در سن ۳۳ سالگی او را فرا خواند. پیامبر اسلام هم تا چهل سالگی در بین مکیان بت پرست بود وتابع آنها بود که خداوند اورا پیدا کرد وهدایت داد. چنانچه در قرآن آمده است: وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَىٰ ـ و ترا پیدا کردیم گمراه بودی، پس هدایتت دادیم . ضحی ۷) .
ابراهیم در مقابل ادعای خدایی نمرود از ادلهی عقلی استفاده کرد که به نمرود بفهماند او خدا نیست؛ زبان ابراهیم زبان منطق و برهان عقلی بود و هیچگاه از زبان زور استفاده نکرد.
ابراهیم فقط بت شکن نبود؛ بلکه باورهای ناروا در جهت پست کردن انسان را بزرگترین مانع سعادت بشر میدانست و آرزو داشت که مردم در آسایش باشند حتی با خداوند مجادله میکرد که قوم لوط را عذاب نکند. او برای بی باوران هم زندهگی طلب میکرد نه مرگ آنها را.
قرآن ذکر میکند زمانی ملائک مهمان ابراهیم بودند و بشارت تولد اسحاق را دادند ابراهیم با ترس با آنها برخورد میکند و«پس هنگامى که ترس و دلهره از ابراهیم برطرف شد و آن مژده به او رسید، با ما درباره قوم لوط [به قصد دفع عذاب از آنان] به گفت وگوپرداخت. براستى که ابراهیم بسیار بردبار و دلسوز و روى آورنده [به سوى خدا] بود. اى ابراهیم! ازاین[گفتوگو] درگذر؛ زیرا فرمان پروردگارت [بر عذاب قوم لوط] فرا رسیده و یقیناً آنان را عذابى بدون بازگشت خواهد آمد».[هود ۷۴ تا ۷۶ ] . در مورد تعبیر «یُجادِلُنا فی قَوْمِ لُوطٍ» آوردهاند: ابراهیم از فرشتگان خواست که عذاب قوم لوط را به تأخیر بیندازند به این امید که آنان ایمان بیاورند و صلاح کار خود را در پیش گیرند. چنانچه درتورات آمده است که به ملائک گفت اگر۱۰۰ نفر ایمان دار در میانشان باشد آنها را نابود میکنید ؟ آنها گفتند نه بعد رقم را به ۵۰ و بعد به ۱۰ و بعد به ۵ آورد باز ملائکه گفتند نه و او امیدوار بود تا رسیدن ملائک یک نفر ایماندار به جمع خانوادهی طالوت افزوده شود تا از نابودی و مرگ نجات پیدا کنند غافل از آنکه فقط خود طالوت و سه دخترش ایمان دار بودند و زن طالوت باور به خدای طالوت نداشت با اینکه با طالوت زندهگی میکرد.
دیدگاه خداوند در تضاد با نظرمُلاها و مجاهدین است! خداوند اجباری بر زن پیامبران نگذاشته است که حتما تابع دین شوهرانشان باشند چنانچه در قرآن آمده است: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ۱۰ تحریم. اشارهی آیه به بیبباوری و کافر بودن زن نوح و زن لوط است که این پیامبران اجباری در قبولاندن دین خود بر زنان خود نداشتند و با آنها زندهگی کردند و از آنها هم فرزندانی داشتهاند !.
خداوند ابراهیم را به تنهایی ملت خواند و او را دوست و خلیل برگزید. و تمام ادیان ابراهیمی تابع و پیرو ابراهیم قرار داد. سه دین توحیدی بزرگ جهان، یهودیت، مسیحیت و اسلام به ابراهیم به عنوان پدر خود می نگرند. برای مسیحیان، این ارتباط یک رابطه روحانی است که خود میگویند، باعث اتحاد بین مسیحیان در جهان است. همچنانکه این وحدت در بین یهودیان مشهود است.
هنگامی که ابراهیم فراخوانده شد تا وطن خود را در بین النهرین ترک کند، به او گفته شد که « و بركت دهم به آنانی كه تو را مبارك خوانند به وسیله تو همه ملت ها برکت خواهند یافت» پیدایش باب ۱۲ آیه ۳ - « وحال آنكه از ابراهیم هر آینه امتی بزرگ و زورآور پدید خواهد آمد، و جمیع امتهای جهان از او بركت خواهند یافت» پیدایش باب ۱۸ آیه ۱۸- « واز ذریت تو، جمیع امتهای زمین بركت خواهند یافت، چونكه قول مرا شنیدی» باب ۲۲ آیه ۱۸-
یهودیان فرزندان و تابع ابراهیم اند : « امّا تو ای اسرائیل بنده من و ای یعقوب كه تو را برگزیدهام و ای ذریت دوست من ابراهیم» اشعیا باب ۴۱ آیه ۸ .
مسیحیان وارث و پیرو ابراهیم اند: « امّا اگر شما از آنِ مسیح میباشید، هرآینه نسل ابراهیم و برحسب وعده، وارث هستید » غلاطیان باب ۳ آیه ۳۹ .
قرآن خطاب به پیامبر اسلام: ملة ابيكم ابراهیم - تو ملت پدرت ابراهیم هستی ـ حج آیه ۷۸
ـ اسلام دین ابراهیم است .. و لکن حنیفاً مسلماً.
هاجر كنيز بخشیده شدهی حاکم فلسطین به سارا زن ابراهیم بود که در کنار این خانواده دیگر کنیز حساب نشد و چون سارا نازا بود از هاجر خواست که با ابراهیم ازدواج کند تا ابراهیم صاحب فرزند شود . زمانی که ابراهیم به فرمان خدا هاجر و نوزادش اسماعیل را در بیابان بی آب و علف در امان خدا رها کرد؛ برای مردمان آن سرزمین هم از خداوند طلب صلح و امنیت کرد. قرآن سوره ابراهیم: وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ ﴿۳۵﴾ رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ.
[ياد كن] هنگامى را كه ابراهيم گفت پروردگارا در سرزمين امنیت و آسایش قرار بده و مرا وفرزندانم را از بتان ـ سنت های ناشایست و ناروا - دور دار.۳۵ پروردگارا من [يكى از] فرزندانم را در دره اى بى كشت و برهوت نزد خانه محترم تو سكونت دادم پروردگارا تا نماز را به پا دارند پس دلهاى برخى از مردم را به سوى آنان گرايش ده و آنان را از محصولات [مورد نيازشان] روزى ده باشد كه سپاسگزارى كنند . جبرئیل اشاره داده بود که اینجا خانهی خدا خواهد شد و گرنه زمانی ابراهیم هاجر را جا گذاشت آنها در دامنهی یک تپهی شنی خشک روی زمین نشستند.
آری ابراهیم خلیل الله است، آتش بر او سرد شده بود و مردی بود که خدا را یافته بود پس برای او آسان است زن و نوزاد خُردش را در بیابانی برهوت در امان خدا رها کند؛ اما هاجر چه؟ به تعبیر بعضی، او یک "زنهکه ی عاجزه" بود تازه بدتر از همه 'سیاه سری کنیزه' بود که قبل از بخشیده شدنش به سارا، به امر صاحبانش کار میکرد و برده و کنیز بود. پس بنا به استدلال رایج مُلا ها و مجاهدین افغانستان اوهیچ شعوری نداشت و نیاز به سرپرست داشت؛ پس رها کردن او کاری اشتباه و دور ازعقل بود و به نوعی بی غیرتی مرد را نشان میداد . این استدلال توجیه ناپذیر را حتی نمیتوان عوض کرد زیرا خدای ابراهیم همین خدای ماست، عوض نشده است و ابراهیم رهبر همهی ایمانداران به الله است. پس تنها راه فراموش کردن داستان هاجر است چون با ذکر آیات بیشمار نمیتوان آن را افسانه خواند.
آری باور هاجر همانند ابراهیم بود اگرچه آتش بر او سرد نشده بود و جبرئیل را هم ندیده بود؛ اما صداقت و ایمان شوهرش برایش کافی بود. او آنقدر توانا و دلسوز بود وقتی نوزادش از فرط تشنگی گریه میکند هفت بار بین صفا و مروه را دوید. (اگر کسی در بیابان یکبار پدیدهی سراب ـ تصور و خیال آب در بیابان - را ببیند برای بار دوم سنگین است دوباره آن راه بیهوده را بپیماید؛ اما مسئول بودن و اوج دلسوزی یک مادر آن را نمیپسندد و تا هلاکت خود بارها و بارها آن فاصله را میپیماید و زندگی خود را فدای نوزادش میکند).
خداوند هاجر تشنه و خسته؛ اما تسلیم ناپذیر را در هفتمین بار دویدنش بین صفا و مروه مورد ترحم قرار داد و زیر پای اسماعیل چاه زمزم را قرار داد. خداوند رفتار هاجر را جزو شعائر خود قرار داد. آیه ۱۵۸ سوره بقره: "ان الصفا والمروة من شعائرالله" یعنی"همانا صفا و مروه از نمادهای خداست" طبق آن نماد برهر حاجی واجب است بین صفا و مروه هفت بار بدود و گرنه حجش باطل است.
حال هاجر از فلسطین؛ سرزمین سرسبز و خوش آب و هوا بزرگ شده بود و نا آشنا به بیابان بود پس طبیعی است که اگر در صفا آب ببیند بدود تا آب برای نوزادش بیاورد و وقتی برسد آبی نباشد و به پشت نگاه کند در مروه آب ببیند وباز بدود زیرا نا آشنا به این پدیده در صحرا بود . به ظاهر حرکت بیهوده و بی حاصل هاجر نگاه کنیم و از دید مجاهدین و ملایان بنگریم آیا خداوند کار درستی کرده است که آن رفت و آمد دور از عقل یک زنه که را شعائر خود قرار داده است ؟!
چرا حاجیان باید این هفت بار را بدوند ؟ پس براستی هدف الله چیست ؟
در روز قربان، حیواناتی همچون گوسفند قربانی میکنند چون ابراهیم رهبر آنان قربانی کرده است. اما در حقیقت خدا به ابراهیم امر کرد که فرزندش را به قربانگاه ببرد که مادرش تابع امر خدا بود؛ ابراهیم با خدا در ارتباط بود و به زنش گفت و او پذیرفت. آیا اگر خدا به زن امر میکرد که فرزندش را قربانی کند آیا مردش میپذیرفت؟ آیا در این امتحان ابراهیم به خدا نزدیکتر است یا زن ابراهیم؟
در مژدهی اسحاق به ابراهیم را در قرآن بخوانید و ببینید خداوند چگونه منطق سارا را به نمایش میگذارد با وجود پیامبری چون ابراهیم خلیل عليه السلام ـ دقیقاً کعبه جای خیمه و خانهی هاجر است. که کنار خیمهی هاجر چشمهی زمزم روان بود و امروز زمزم کنار کعبه است و خانهی اسماعیل کنار آن بود که به حجر اسماعیل معروف است. حکمت در چیست که جایگاه زندگی کنیزی چون هاجر معبد مسلمانان است؟ چرا خداوند به ابراهیم امر میکند که هاجر در جای خانهی تکریم شدهی خداوند خانه بسازد و زندگی کند؟ تعدادی از مورخين قبر هاجر را در خانهی خود یعنی داخل کعبه به امر ابراهیم ع میدانند ۱ اما تعداد دیگر اظهار کردهاند که اسماعیل نبی قبر مادرش هاجر را در خانهی خود در حجر اسماعیل که امروزه قسمتی از کعبه است دفن نموده تا قبرش زیر پای زائران نباشد. در هر دو حالت این وضعیت کاملاً آشکار میگردد که تمام زائران مکه دور قبر هاجر هم میگردند. آیا اگر زن ناقص العقل باشد گشتن حول یک ناقص العقل چه معنی میدهد؟ آیا این نامهای ناروا توهین به خود آنان نیست؟ _ اگر نقش خدیجهی تاجر در ووجدک عائلا فاغنی را هم نادیده بگیریم.
به دقت به مسلمانان نگاه کنید تمام ارکان و آداب حج یعنی تمام شعائرش از ادای مناسک صفا و مروه تا قربانی کردنشان، همه و همه از ابراهیم و خانوادهی او تقلید میکنند و روزانه به سوی کعبهای نماز میخوانند که ابراهیم و پسرش ساخت و... آیا میتوان یک حرکت دینی نام برد که حضرت محمد ص خود آن را گذاشته باشد؟ اگر این چنین عملا تابع ابراهیم هستید به چه دلیل رفتارهای پرهیز از خشونت ، طلب صلح و امنیت برای همه اعم از مسلمان و غیر مسلمان در کار شما نیست؟ وقتی قرآن مملو از دعاهای ابراهیم است براستی چرا نادیده گرفته میشود؟ آیا اسلام دینی جدا از اسلام ابراهیمی است؟ اگر یکی است پس این همه روایات و اخبار متضاد در چیست؟ آیا بعد از پیامبر کمر تحریف بسته شده است؟ آیا مسلمانان عرب در رساندن پیام خدا عمداً کوتاهی کردهاند؟
مسیح در ناصریه ـ شهر خودش ـ هیچ معجزهای انجام نداد و فرمود در هر شهر و مکانی رسالت الهی اعلام رسالت کرد بدان که مردمان آن دیار احمقترین مردمان جهانند و به همین دلیل آن معجزاتی که در کفرناحوم کردم اینجا – ناصریه – انجام نمیدهم و اگرچه قرآن به زبان عربی و در میان عرب نازل شد اما قرآن اعراب را حقکش ترین ملتها در جهان معرفی میکند! پس واضح است که تناقض گویی و کتمان حقیقت از کجا سرچشمه میگیرد .
آیا مجاهدین افغانستان تابع نمرود نیستند؟ نمرود یکی را کشت و یکی را آزاد کرد تا ثابت کند زندگی مردم دست اوست. اما مجاهدین افغانستان براحتی جماعتی ـ مدنی - را قتل و عام میکنند و جماعت دیگر ـ دربندیان طالب ـ را آزاد میکنند تا اثبات کنند زندگی مردم در دست آنان است. اینها خود عامل از بین بردن امنیت و آسایش مردمند پس عادی است اگر در ارگ مجالس عزا برای قاتلی چون قاسم سلیمانی را تدارک دهند و در مقابل عاملان غرق کردن پناهجویان سکوت کنند و سوزاندن مهاجران را به فراموشی سپارند. زیرا بر اساس آموزههای دینی تنها ظالمان پناه دهنده و یاری کنندهی ظالمان اند. اما آموزههای مجاهدین متاسفانه بر دیدگاههای مردم چنان اثر تخریبی گذاشته است که مردم کابل به فریاد دادخواهی و کمک وطن داران سیک خود در کابل پاسخی ندادند. و حتی کشتار آنها را محکوم نکردند !
ادامه دارد
منابع و مأخذ:
۱ . ابن هشام ج١ ص٦ ، ابن سعد ج۱ ص۵۲ ، کلینی ج۴ ص۲۱۰ خزعلی ج۱۳ ص ۳۵۴ ، ابن طاووس و عسقلانی و ابن حجر و غیره اشاره به دفن هاجر توسط اسماعیل نبی در حجر اسماعیل دارند دور از زیر پای حاجیان و زائران .