ماندلا ، نماد جهانی صلح و دوستی

ماندلا ، نماد جهانی صلح و دوستی

 

 سراج الدين اديب    

 

بی مناسبت نخواهد بود تا از۹۰ مین بهاراين مرد مبارز و نستوه يادی کنيم تا راه اصولی و مبارزه آن برای ديگران سرمشق باشد، نلسون ماندلا در سال1918 ميلادی مطابق ۱۲۹۷خورشيدی  در قبيله( ژوا) تولد يافت وی كه به زبان( تمبو) سخن مى گفت به  عوض ترصد و انتظار ويا تكيه زدن به جاى پدر، راهى پوهنتون شد تا وكيل شود. در سال 1944 ميلادی ( ۱۳۲۳ خورشيدی ) به شوراى ملى آفريقا * پيوست تا موافق با اكثريت سياهپوست افريقاى جنوبى و عليه اقليت سفيد پوست حاكم بر اين كشور فعاليت كند، در سال 1948 ميلادی ( ۱۳۲۷ خورشيدی ) حزب ملى نژادپرستان قدرت را در دست گرفت و{ آپارتايد** (  تبعيض نژادى و برترى نژادسفيد)} تبديل به سياست اصلى حكومت شد، ماندلا بر خلاف اين حركت وارد شد و به عنوان عضو رهبرى شوراى ملى افريقا فعاليت كرد، در سال 1952ميلادی(۱۳۳۱ خورشيدی ) بحيث معاون اين شورا تعيين شد و در برنامه كارى خود اعتصاب بدون خشونت، بايكوت، راهپيمايى و ديگر راه هاى اعتراض عارى از خشونت را  پيشه  كرد  اما در سال 1960 ميلادی (۱۳۳۹خورشيدی ) پس از قتل عام راهپيمايى ( در سكوت)  سياهپوستان که در شارپويل انجاميد ، ماندلا شروع به سازماندهى شاخه نظامى شوراى ملى كرد تا به عملكرد خشونت بار اقليت حاكم جواب دهد، در سال هاى 1961  و 1962 ميلادی(۱۳۴۰ و۱۳۴۱ خورشيدی ) دوبار دستگير شد، و در سال <1963 م> (۱۳۴۲ خورشيدی ) به همراه هفت تن ديگر از رهبران شوراى ملى به جرم حمل اسلحه محاكمه و به پنج سال زندان محكوم شد، جرايم ديگرى كه در دادگاه به ماندلا نسبت داده شد، عبارت  از حمله مسلحانه، خيانت و توطئه بود که روی اين اتهام در 12  جون 1964  ميلادی (۲۲ جوزا ۱۳۴۳ خورشيدی) به حبس ابد محكوم شد.

    مانديلا ازجمله 27 سال زندان 18 سال آنرا  در زندان مخوف جزيره روبن گذراند، سلول او يك اتاقك انفرادى بدون تختخواب بود و هر روز به اردوگاه كار اجبارى فرستاده مى شد، در هر سال یکبار مى توانست به مدت ۳۰ دقيقه ملاقات داشته باشد و شش ماه یکبار مى توانست يك نامه بفرستد و نامه دريافت كند، درابتدا فقط اجازه داشت به خانواده خود نامه بنويسد كه توسط مقامات زندان سانسور مى شد، بعدها اجازه يافت به دوستان و همكاران خود نامه بنويسد و نوشتن هرگونه مطلب سياسى ممنوع بود، اما توسط دوستان او، پيام هاى سياسى مانديلا به بيرون انتقال داده مى شد و عموم از آن مطلع مى شدند، چنانچه نامه بيوگرافى ۵۰۰ صفحه اى او در هنگام خروج از زندان ۵۰ صفحه شده و در خارج از زندان منتشر شد، در سال 1976م(۱۳۵۵ خورشيدی ) نسخه اصلى اين بيوگرافى كه در باغ زندان نشر شده بود، توسط مامورين زندان كشف شد، به مجازات اين كار ماندلا از حق مطالعه به مدت چهار سال محروم شد، در سال 1982م (۱۳۶۱خورشيدی ) ماندلا به زندان «  پولزمور» منتقل شد و در سال <1988 م> ( ۱۳۶۷ خورشيدی ) به يك خانه كوچك تحت حفاظت سنگين نظر بند بود .

 در سال <1989 م> (۱۳۶۸ خورشيدی ) دى كلرك قدرت را در دست گرفت و تخريب " آپارتايد  " را در دستور كار خود قرار داد، در 11 فبروری 1990 ميلادی ( ۲۲دلو ۱۳۶۸ خورشيدی ) نلسون ماندلا پس از تحمل ۲۷ سال زندان، با لغو محكوميت مواجه شده و آزاد شد، ماندلا و« دى كلرك » با همكارى يكديگر مقدمات حذف " آپارتايد " را فراهم كرده و در سال <1993 م> (۱۳۷۲خورشيدی ) به طور مشترك جايزه صلح نوبل را به دست آوردند، در 26 اپريل 1994م(۷ ثور ۱۳۷۳ خورشيدی )، نخستين انتخابات پارلمانى با حضور تمامى مردم آفريقاى جنوبى برگزار شد، در 10 می1994م (۲۰ ثور ۱۳۷۳ خورشيدی) ماندلا به عنوان نخستين رئيس جمهور سياه پوست آفريقاى جنوبى سوگند ياد كرد.

    ماندلا در مقام رئيس جمهور، كميسيونى تاسيس كرد تا به موارد نقض حقوق بشر بپردازد، در سال 1996م ( ۱۳۷۵خورشيدی ) قانون اساسى جديد آفريقاى جنوبى نوشته شد و در جون سال <1999 م> ( ۱۳۷۸ خورشيدی )، ماندلا در سن ۸۰سالگى از كار سياسى استعفا داد، رهبر آفريقای جنوبی که از سال 1999م، از سياست کناره گرفته است، نماد جهانی صلح و دوستی است، وی در تمام طول عمر خويش در راستای مبارزه با استعمار و استثمار حرکت نموده است.

   از گفتار های ماندگار وبحث بر انگيز مانديلا يکی آنست که گفت : « اين دولت است که با سوء استفاده از قانون آن را بي اعتبار مي کند، مايه تحقير آن مي شود و باعث مي شود که ديگر کسي توجهي به آن نداشته باشد. »  حقيقت اينست که نلسون ماندلا، اولين رييس جمهور سياه پوست آفريقاي جنوبي است که پس از مبارزات طولاني (۲۷ سال و ششماه  زندان  ) موفق شد تا، باهمکاري مردم و گزنيش شيوه بي - خشونت،  رژيم مبتني بر تبعيض  نژادي  آفريقاي جنوبي را به زانو در بياورد، بحث ماندلا اينجا « قانون » است، خود ماندلا يک حقوق دان بوده ولي در حين مبارزه (  بدون خشونت اش )  مي پذيرد که از قانون رسما، علني و آشکار سرپيچي کند،.

 ( گاندي * **) هم مبارز بدون خشونت بود، ولي تفاوت ماندلا و گاندي در کجاست ؟ گاندي مبارزه بدون خشونت را شيوه اي از زندگي و نوعي از دين مي   دانست ( بي- خشونتي ايدئولوژيک ) در حالي که ماندلا، هردو را بهترين راه براي مبارزه قلمداد مي کرد؛ «  اسلحه اي که بهترين تاثير  را دار د و بي - خشونتي کاربرد ( ‌استراتژيک ) اين شيوه  ».

     ماندلا مي گفت قوانين بايد برآمده از روح جامعه باشند و قانوني که بر خلاف عرف جامعه وضع شده باشد و نظر اکثريت جامعه نبا شد،‌غير اخلاقي است و ما حق داريم آنرا نقض کنيم، اين نقض قانون، عين اخلاقي بودن است و گناه نقض قانون، به گردن حکومتي که قانوني غير اخلاقي وضع کرده، ماندلا  آ نقدر به اين شيوه ادامه داد تا بعد از 27 سال، تبعيض نژادي را شکست داد و جايزه صلح نوبل  را با افتخار - و در نتيجه تلاش خود و همفکرانش - دريافت کرد، حالا با لذت اين جمله را مي خوانيم « هر انساني  قانوني را که با وجدانش تناقض دارد نقض کند و خود داوطلبانه بپذيرد که تاوان عملش را با رفتن به زندان بپردازد به قصد اينکه جامعه را از ناعادلانه بودن قانون آگاه کند، بيشترين حرمت را براي قانون قائل شده است » 

    نلسون ماندلا، که در آن وقتهشتاد سال عمر داشت و از نخستين رئيس جمهور كشور سياهپوست آفريقاى جنوبى بود از سياست كناره رفت و يكى از رهبران مشهور حزب كنگره ملى آفريقا از ياران نزديك خود را به نام « تابو ميگى (Thabo - Mbeki) »  كه سالها در تبعيد بود و عليه حكومت نژاد پرست آفريقاى جنوبى نبرد مى كرد به عنوان جانشين خود معرفى كرد  « تابو» که بيشتراز۵۷ سال سن داشت و زمانى كمونيست بود  بااكثريت آرا به رهبرى كشور آفريقاى جنوبى برگزيده شد .

    نلسون ماندلا، مردی که به آپارتاید در آفریقای جنوبی خاتمه داد، در18 جولای 2008  روز تولد نودسالگی اش ازثروتمندان خواسته است که به فقرا بیشتر کمک کنند، او در مصاحبه ای که در خانه روستایی اش در ایسترن کیپ انجام شد، گفت: " وقتی فقیر باشی، احتمال این که زیاد عمر کنی کم است."

  

     باراک اوباما نامزد دموکراتها براي انتخابات رياست جمهوري امريکا در پيامي به مناسبت نود سالگي نلسون ماندلا از وي به خاطر نپذيرفتن جهان آنگونه که هست و نشان دادن اين که ميتوان جهان را آنگونه که بايد باشد بازسازي کرد قدرداني کرد. وی در پيام ويدئويي خاطرنشان کرد چند سال پيش از سلول ماندلا ديدن کرده است و اپارتايد افريقاي جنوبي موجب شد وي در امريکا وارد سياست شود. اوباما نامزد دموکراتها همچنين جسارت،‌ بينش و اعتقاد اين قهرمان پير ضد آپارتايد را تحسين کرد و گفت او مردي بود که نشان داد وقتي جسارت بهترين بودن، وجود داشته باشد همه چيز شدني است. /

  

 

پیوند ها  :

 

*  افریقا - مشخصات عمومى قاره افريقا :

   قاره افريقا با سى ميليون كيلومتر مربع وسعت، ۲۰٪ خشكى‏هاى زمين را در بر مى‏گيرد، فاصله شمالى‏ترين تا جنوبى‏ترين نقطه اين سرزمين ۸۰۰۰ كيلومتر و پهناى آن از شرق تا غرب به ۷۴۰۰ كيلومتر مى‏رسد، اين قاره از ۴۰ درجه عرض شمالى تا ۴۰ درجه عرض جنوبى كشيده شده و نيز بين ۲۰ درجه طول غربى و ۵۰ درجه طول شرقى واقع است. خط استوا آن را به دو قسمت تقسيم مى‏كند، صحراهاى وسيع، بخش عظيمى از اين خشكى را مى‏پوشاند و صحراى كبير افريقا با ۹ ميليون كيلومتر مربع وسعت

٪۴۴ صحارى جهان را به خود اختصاص داده است.

 (1) فلاتهاى و ارتفاعات نيز قسمتى از چهره طبيعى تاسيسات بندرى در اين قاره مى‏باشد متوسط ارتفاع آن از سطح درياى آزاد ۶۷۵متر و مهمترين كوههاى آن عبارتند از كوههاى اطلس در شمال غربى، كوههاى كنيا و كليمانجارو در آفريقاى شرقى (تانزانيا)، دومين رود جهان به لحاظ طول (با ۶۴۰۰ كيلومتر) در اين قاره جريان دارد، رودهاى افريقا اغلب بدليل آبشارها و تندآبها گرچه براى كشتيرانى مناسب نيستند ولى از مهمترين مناقع برق آبى در سطح جهان به شمار مى‏آيند، جنگلهاى كاملا سبزى به آن داده است، دره شكستگى‏ها و گسل‏هاى زياد و ساير حركات زمين، موجبات پيدايش درياچه‏ها و چشمه‏سارها و آبشارها را در اين خشكى فراهم نموده است، انواع آب و هوا به جز آب و هواى قطبى را مى‏توان در آفريقا مشاهده نمود.(2) گرچه اين قاره تا چند قرن قبل، سرزمين ناشناخته‏اى بوده اما از چندين قرن قبل از ميلاد، تمدنهاى متفاوتى در بستر آن رشد كرده‏اند كه صاحب مواريث فرهنگى و آثار ارزشمندى هستند كه نبوغ و ابتكار و جلوه‏هاى هنرى مردمان آن را به اثبات مى‏رساند، تمدن مصرى كه به تعبير هرودوت هديه رودخانه نيل مى‏باشد چندين قرن قبل از ميلاد يك زندگى شهرى را بنيان نهاد، تمدنى كه هنر پرور و صاحب ابداعات زيادى بود و از روى جزر و مد، تقويم را اختراع كرد و بر زوى پاپيروس نقشه ترسيم مى ‏نمود، مردمان اين نواحى هنر خط نويسى داشتند و ساختمانهايى با بناهاى سنگى بنا مى‏كردند، بدنبال آن دو دولت، يكى در سواحل رودخانه نيل و ديگرى در دلتاى آن بوجود آمد، بعدها در چندين سده قبل از ميلاد، تمدن بربرها در افريقاى شمال غربى با تكيه بر فرهنگ‏هاى بومى پايه ريزى شد، اينان همان اقوامى بودند كه يونانيان براى نخستين بار، مهار يراق كردن چهار اسب به يك ا رابه را از آنان آموختند. (3) پس از ميلاد مسيح غنا، مالى، سونگايى، كانم در نواحى مختلف افريقا بوجود آمد، اولين بار چينى‏ها در آغاز قرن دوازدهم ميلادى باسواحل شرقى افريقا رابطه برقرار كردند و پس از آن فنيقيها و يونانيها به ساحل افريقا راه يافتند، دوره جديد اكتشاف افريقا به مسافرت پرتقالى‏ها بر مى‏گردد، در سال 1488م (۸۶۷ خورشيدی ) باتولومئودياس، دماغه اميد نيك را دور زد و ده سال پس از آن بر سر راه خود به هند، به ساحل كنيا در افريقاى شرقى رسيد، دريانوردان هالندی، اسپانيولى، د نماركى و انگليسى نيز به افريقا هجوم بردند. انگيزه اين تهاجم دست‏يافتن به طلا بود، در قرن پانزدهم پرتگالی‏ها ، طلا كشف نمودند و بدين لحاظ آن را ساحل طلا (مينا) ناميدند. يكى از اسف انگيزترين حوادث افريقا مسئله خريد و فروش برده است كه دول استعماری به تحقير انسانهاى اين قاره پرداخته و در شرايط بسيار ناگوار و دهشتناكى آنان را همچون كالايى به امريكا منتقل كرده و بفروش مى‏رسانيدند، اين حركت در تركيب و ساختمان اجتماعى ، اقتصادى افريقا، اثرات سويى باقى گذاشت، بزيل ديويدس (4) انگليسى در كتاب تاريخ افريقا مى‏نويسد: «... کشتی بانان كه بردگان را براى اندازه‏هاى بدنى يا نيرومندى و يا زيبائى مى‏خريدند براى اطمينان يافتن از اينكه كالاها « برده‏ها» طبق سياهه هستند آزمايش هاى بيرحمانه‏يى مى‏كردند، آنان را به زنجير كشيده، در زير (خيمه ) نكبتبار و خفقان آور مى‏.(انداختند )» (5) باربوت مى‏نويسد: «... بر روى سينه هر يك از بردگان كه برگزيده شده‏اند چون كالا با آهن كداخته سرخ داغ مى‏گذارند و اين داغ، نشان شركتهاى فرانسوى، انگليسى و يا هالندی است تا هر ملتى بتواند دارائى خود را باز شناسد.» ديويد سن انگليسى اضافه مى‏كند كه: «اين اهانت « برخورد با بردگان»  در جامعه اروپا و امريكا شاخه گسترد، پهنه مساعدى براى اهانت متكبرانه‏يى نسبت به انسانيت افريقائيان پديد آورد، در اين پهنه بود كه افكار و نگرشهاى تازه نژادى به آسانى ريشه گرفتند و بعدها در گذر دهه‏هاى هجوم سده نوزدهم و تملك قاره «افريقا» در سده بيستم به اوج خود رسيدند.» (6) پس از اين دوره تاريك، اروپائيان براى تصرف قمستهاى مختلف افريقا دست به كار شدند. حركت مزبور از سال 1874م(۱۲۵۳ خورشيدی ) با تصرف ساحل طلا از سوى انگليس شروع شد، در 1881م ( ۱۲۶۰ خورشيدی ) فرانسه، تونس و بخشهايى از شمال افريقا را مستعمره خود نمود، افريقاى جنوب غربى توسط آلمان اشغال شد، سرزمين‏هاى بين كامرون و مستعمره پرتگالی  آنگولا را فرانسويان تصاحب نمودند بعدا به غرب سودان و ماداگاسكار دست ‏يازيدند، بدنبال اين تقسيمات در سال 1884م (  ۱۲۶۳خورشيدی ) لئو پولد دوم منطقه کانگو را ملك شخصى خود قلمداد نمود و بدين گونه بلجيم هم سهمى بدست آورد. (7) ايتاليا نيز ليبى فعلى و سومالى را از آن خود نمود، بدين ترتيب در آغاز قرن بيتسم، تمامى نقاط افريقا بين اروپائيان آن وقت تقسيم شد و غارت افريقا از سوى غرب آغاز گرديد، پس از جنگ دوم پاره‏اى از سرزمين‏هاى افريقا، اربابان خود را عوض نمودند و در اين جريان آنچه كه مطرح نبود، حقوق سكنه اصلى اين مناطق بود و مرزهاى نقاط تحت اشغال، خود سرانه و برحسب مشى تجاوز طلبى و خودكامگى آنان مشخص گشت، مسائل قومى و فرهنگى در نظر گرفته نشد و گاهى قبيله يا قريه‏اى را به دو قسمت تقسيم مى‏نمود كه متاسفانه اين تقسيم‏بندى مرزى هنوز باقى است و بسيارى از درگيرى‏هاى مرزى و نزاعهاى قبيله‏اى و جنگهاى داخلى را پديد آورده كه منجر به خسارات مالى و جانى فراوانى شده است  زيرا استعمار چيزى جز دست‏يافتن به مواد خام و بدست آوردن بازار فروش مصنوعات ساخته شده كارخانجات اروپا و همچنان منافع مالی و سياسی نبود، «آلبارسارو» وزير مستمرات فرانسه در مورد علت استعمار افريقا مى‏گويد:

« منشا استعمار جز يك كيفيت كارفرمائى خصوصى  كه ضمن آن طرف نيرومندى بنحوى يك جانبه و خودخواهانه طرف ناتوان را تابع خويش مى‏گرداند - چيز ديگرى نيست.» (8) در مناطق استعمار شده، هيچ گونه فعاليتهاى رفاهى صورت نمى‏گرفت و توسعه و احداث خطوط آهن  براى انتقال مواد اوليه و منابع معدنى استخراج شده بود، نه براى رفاه مردم، وسعت مستعمرات نيز خيلى بيشتر از قلمروهاى سياسى كنونى بود به گونه‏اى كه دو واحد مستعمراتى فرانسه يعنى افريقاى غربى و استوايى تا سال 1951م(۱۳۳۰ خورشيدی ) به بيش از ۷ ميليون كيلومترمربع بالغ مى‏گرديد كه مجموع اين دو ناحيه تنها 23 ميليون نفر سكنه داشت، بعد از استقلال در نقاط ياد شده دوازده واحد سياسى بوجود آمد، منطقه عمليات براى غارت ذخائر زير زمينى نيزقابل توجه بود به عنوان نمونه يكى از شركتهاى انگليسى كه امتياز استخراج طلا و بهره‏بردارى از محصولات جنگلى در ايالت آشانتى عنا را بدست داشت، منطقه‏اى به وسعت ۲۶۰كيلومتر مربع را غارت مى‏نمود، شركتى بلجيمی معادن مس كاتانكا به مساحت ۲۰۰۰۰ كيلومتر مربع و معادن قلع به وسعت ۱۴۰۰۰كيلومتر مربع را در اختيار داشت، در دوران استعمار افريقا مردم تحت فشار ناگوارترين شرايط بسر مى‏بردند و بقول قوام نكرومه با آنان نظير حيوانات رفتار مى‏شد و مى‏خواستند فرهنگ و هويت افريقائى را به استحاله وادارند و تحت اين حركت و بدنبال تحقير انسانها، افراد افريقائى با انديشه نقص ارزش و فراموشى خويشتن به پيش مى‏رفتند، در عصر استعمار در سرزمين‏هاى تحت قلمرو و ملل افريقائى نوشته‏هايى به چشم مى‏خورد از قبيل:

 « ورود افريقائى‏ها ممنوع‏ » و يا «  فقط براى اروپائى‏ها» نيروهاى انسانى تحقير مى‏شدند تا براحتى بتوانند در نقش كارگران ارزان در خدمت آنها باشند و ضمنا حالت‏خشونت و اعتراض و قيام بخود نگيرند، آنها به موازات آنكه از توسعه اقتصادى، جلوگيرى مى‏نمودند از گسترش افق فكرى و اجتماعى نيز در هراس بودند و مدام مى‏گفتند: « افريقائى قدر شرايط بهتر را نمى‏داند و استعداد تحصيلات بالاتر را ندارد.» و به افريقائيان اجازه نمى‏دادند تخصص‏ها و تكنيك‏ها را فرا بگيرند حتى در معادن كه افريقائى‏ها و اروپائى‏ها كار واحدى انجام مى‏دادند، مزد افريقائى به يك دهم مزد اروپائى با همان درجه تخصص نمى‏رسيد و ميليونها انسان بصورت مزدوران ارزان درآمده بودند و به قول جك واديس در كتاب علل انفجار افريقا: « بنحو فاجعه آسائى سطح زندگى ملل افريقائى تحت تاثير استعمار تنزل يافته است.»

 هالندی‏ها آنقدر تنگناهاى غذايى براى افراد مستقر در جنوب افريقا بوجود آورده بودند كه مجله نيوساين ‏تيست در شماره 20 اگست <1959 م> نوشت: «اگر براى موشهاى آزمايشگاهى جيره‏اى برابر خوراك معمولى افريقائى‏ها تعيين كنند از زور گرسنگى بچه‏هاى خود را خواهند بلعيد.» اين فشارها موجب آن شد كه طى ده سال، يك ميليون نفر افريقايى از مستعمرات پرتگالی ها به نقاط ديگر مهاجرت كنند، قوماندان گالوااو مى‏نويسد: « در پاره‏اى از شئون وضعى كه در اينجا حكمفرماست از بردگى معمولى نيز بدتر است زيرا در رژيم بردگى، بوميان را مانند چهارپايان بفروش مى‏رسانند و نفع ارباب در اين است كه برده وى مانند اسپ و گاو تندرست باشد ولى در اينجا بوميان را كرايه مى‏كنند و در هنگام كار به بيمارى و مرگ آنان اعتنايى نداشته و اگر يكى از آنها مريض شود و يا بميرد اجير كننده وى از دولت مى‏خواهد كه ديگرى را بجاى وى بفرستد.» وضع دروس در دوران استعمار بسيار اسفناك بود، در سال 1954م(۱۳۳۳ خورشيدی ) در رود زيا ۱۶٪  افراد لازم التعليم به مکتب مى‏رفتند اين رقم براى افريقاى استوايى فرانسه ۱۸٪ بود، در سال 1950 م ۹۹٪ مردم موزامبيك بيسواد بودند در سال <1954 م> از ۶ميليون كودك افريقائى ۵۰۰۰نفر در مکاتب ابتدايى تحصيل مى‏نمودند، با وجود آنكه در نقاط مختلف افريقا مواد خام صنايع، فراوان بود، خبرى از تاسيسات صنعتى نبود و جلو توسعه صنايع عمدا گرفته مى‏شد تا مردم وابسته به كالاهاى غربى باشند.

 ف - ج پدلر در كتاب خود موسوم به افريقاى غربى در مورد منع توسعه صنايع افريقا از سوى غربيان توجيه مسخره‏اى دارد و مى‏گويد: « آنها (استعمارگران) مى‏خواستند سيستم اجتماعى قبايل افريقائى را از تاثير مخرب شرايط زندگى شهرى مصون دارند.» (9) آنها به هيج عنوان راضى نمى‏شدند ثروتهاى ملى افريقا در راه توسعه مردمانش بكار گرفته شود زيرا اشتهاى سيرى ناپذير به بهره‏كشى استعمارى، آنان را به اين كار بى ميل نموده بود بزيل ديويدسن مى‏خواهد حمله به افريقا را از سوى غربى‏ها به گونه‏اى ديگر توجيه كندو آن اين است كه افريقا دچار ظلم و زور و نا امنى شده كه اين پديده بيمارى افريقاى وحشى است و تنها پا در ميانى خارجى مى‏تواند افريقا را از شر خويش در امان دارد (10) كه تناقص اظهارات وى با توجيه ف ج پدلر آشكار است.

   پس از استقلال نيز كشورهاى افريقائى وضع آشفته‏اى داشتند و گرچه سپيده آزادى در حال دميدن بود، وضع وخيم و معضلات فراوان سرزمينهاى زخم خورده را به صورت غير عادى در آورده بود، تجديد بناى اقتصادى كشور با كمبود نيروهاى كاردان و فنى با آموزشهاى لازم، روبرو بود كه گاهى برخى از آنها ناگزير شدند از نيروهاى خارجى كمك بگيرند كه اين خود نوعى از سلطه به شكلى جديد را به ارمغان آورد، نظام سياسى نيز دچار تزلزل بود و اقتصاد بيمار متكى بر تك محصولى توان آن را نداشت كه كشور را روى پاى خود نگه دارد، از آن سوى استعماگران كه به ظاهر، استقلالى به كشورهاى افريقائى داده بودند، با حركتهاى موذيانه برنامه‏هايى را تدارك ديده بودند كه اين سرزمينها روى خوش و آرامش را بخود نبينند و كنترل سياسى غرب بر آنها ادامه يابد كه اين حركت منجر به استعمار نو يا «نئوكولونياليسم‏» (11) شد اكنون كه ما با 54 واحد سياسى مستقل در قاره آفريقا روبرو نظاره‏گر فقر و محروميت اكثر كشورهاى آن مى‏باشيم و مى‏توان گفت: روزگار قاره سياه هنور هم تيره است، زيرا:

الف ـ بالاترين رقم بيسوادى را با 54% بخود اختصاص داده است (در مقياس جهانى).

ب- در حالى كه بيش از ۸۰٪ الماس، ۶۰٪ كبالت، ۶۰٪ طلا، ۴۵٪ آنتيموان، ۸۵٪ كلمبيت، ۳۵٪ منگنز، ۳۰٪ كرم و ۳۲٪ مس جهان در اين قاره بدست مى‏آيد و منابع غنى اورانيوم، برق آبى و ۲۷٪ اراضى جنگلى در آن واقع است، در آمدى ناچيز داشته و برابر توليد ملى كشوربلجيم است ! و بيش از ۴۰ سال استقلال (از 1960 میلادی و۱۳۳۹ خورشيدی ) تا كنون در آمد آن افزايش چنانى نداشته است.

ج ـ صنعت در آن توسعه نداشته و زراعت آن شيوه‏اى كهن و سنتى دارد.

 د ـ سهم تجارت خارجى اين قاره در جهان ۱/۵٪ است.

هـ  - ميزان ( قرضه  ) آن ۱۶۰ ميليارد و بهره ( مفاد ) آن ۸۰ ميليارد دالر است.

وـ  كشت محصولات تجارتى  و رواج اقتصاد تك محصولى كه نبض اقتصاد كشورهاى اين قاره را در دست دول غربی قرار داده است.  

ز- خشك سالى‏هاى پى در پى كه تلفات انسانى و ضايعات مالى زيادى به بار مى‏آورد.

ح - كاهش ميزان حداقل دستمزدها كه در برخى كشورهاى آن تا ۸۵٪ كاهش يافته است.

ط - فقر مواد غذايى اصلى و سوء تغذيه و گرسنگى كيفى، به عنوان نمونه در كشورهايى چون كنيا، ساحل عاج، زئير و مراكش صدها هزار كودك يتيم از خانه گريخته و براى سير كردن شكم خود، خويش را در اختيار افراد خارجى قرار مى‏دهند.

ی - وجود استعمار به شيوه جديد براي بلعيدن منابع غنى اين قاره.

ک -  ۷۵٪ محصولات غذايى خود را وارد مى‏كند.   

ل ـ هرساله بايد به فكر ۲۲ ميليون جمعيت اضافه شده باشد. (12)

م- حمله خطر ناک ملخها به مزارع كه با موجهاى ۵۰ميلياردى با حمله به ساقه گندم، جو و.. ، ۴۰ ميليون افريقائى را از مواد غذايى محروم مى‏كند. در الجزاير هجوم ملخها،نيم ميليون نفر را هلاك نموده بود. (13)

ن- بيماريهاى عفونى، مرگ و مير اطفال و عدم توسعه امكانات صحی و دارويى. 

س - كشمكشهاى داخلى، مرزى و قبيله‏اى كه با تحريكات خارجى صورت مى‏گيرد و باعث كشتارهاى زياد و تلفات مالى فراوان مى‏شود، نظام سياسى كشورها را تهديد نموده و اقتصاد آنان را آشفته مى‏سازد.

ع- گسرتش بيابان  و تبديل اراضى زراعتی به بيابان و صحرا.

ف- بهره بردارى بى‏رويه از منابع جنگلى كه با نابودى اين ثروت عظيم و فرسايش خاك توام مى‏باشد.

ف- بيش از ۸۵٪ محل ۶۰۰ ميليونى اين قاره يا در دهات سكونت دارند. (14) و يا بصورت قبيله‏ايى زندگى مى‏كنند.

ص- كمتر كشورى را در اين قاره مى‏توان يافت كه رژيم مردمى، آن را اداره كند و دولتمردان با توطئه‏هاى قدرتمندان به سركوب و ايجاد اختناق براى سكنه خود پرداخته و نهضت‏ها و جنبشهاى مردم را به نحو شديدى درهم مى‏كوبند، نمونه آن در افريقاى شمالى و بويژه در الجزاير مشهود است.

   افريقا مهد نژاد سياه مى ‏باشد. بربرهاى شمالى و اروپائيان مهاجر، سفيد پوست هستند، حامى‏ها و سامى‏ها كه منشاء آنان خاورميانه و شبه جزيره عربستان است و در افريقاى شرقى و بخش‏هايى از صحرا سكونت دارند، گرچه سفيد پوستند ولى رنگ پوستشان تيره ‏تر از بربرهاست، در كشورهاى كنيا، تانزانيا بر اثر اختلاط نژادى، تيره‏هاى دورگه مشاهده مى‏شود، سياهان نيز در رنگ پوست، قد، موها و خصوصيات ظاهرى ديگر با هم تفاوتهائى دارند، كوتاه قدترين آنان در افريقاى استوايى زندگى مى‏كنند كه پيگمه‏ها نام دارند، در سودان، سياهان قامت بلندى دارند. زبان مردم افريقا بسيار متنوع است عده‏اى به زبانهاى بومى تكلم مى‏كنند اما زبانهاى عربى و اروپائى در تعداد زيادى از كشورها،زبان رسمى مى‏باشد، نفوذ استعمار در افريقا، زبان انگليسى، فرانسوى اسپانيائى، پرتگالی و آلمانى را بر مردمان آن تحميل نموده است، قاره افريقا بر حسب آمار رسمى سال 1990م(۱۳۶۹ خورشيدی )  ۶۴۶۳۶۰۰۰۰نفر سكنه داشته كه تنها ۳۳٪ آن در كانونهاى شهرى مى‏زيسته‏اند،

    درصد رشد سالانه ۳٪ و تراكم نسبى۲۱/۴ نفر در كيلومتر مربع بوده است، از اين تعداد، ۲۸۵ ميليون نفر آئين اسلام را پذيرفته‏اند كه ۴۳٪ كل سكنه را در بر مى‏گيرد. (15) در ۲۴ كشور مسلمان به صورت اقليت مى‏باشند، ۳۶٪ جمعيت آنان را در بر مى‏گيرند. در برخى كشورها با وجود آنكه درصد مهمى از افراد آن مسلمانند ولى در مسائل سياسى، ادارى و نظامى نفوذ ناچيزى دارند مثل: اتيوپى و موزامبيك. بلال حبشى اوليت مسلمان قاره افريقاست.

    اسلام از قرن اول هجرى در اين قاره نفوذ نمود و حتى بخش‏هايى از اين قاره، مركز تشكيلات اسلامى گرديد و در برخى نقاط آن دولت اسلامى بوجود آمد، مخالفت اسلام با تبعيض نژادى و سهولت در پذيرش آن و حمايت اين آئين از حقوم محرومان و ستم ديدگان، از عوامل پذيرش آن توسط افريقائيان بود، كشورهاى افريقائى در جهت وحدت‏سياسى و ريشه‏كن نمودن استعمار دست به حركتهايى زده‏اند كه تشكيل « سازمان وحدت افريقا » (16) ميوه اين تلاشهاست، اولين كنگره‏ايی كه بطور رسمى مسئله وحدت افريقا را مورد توجه قرار داد به دعوت پاتريس لومامبا در سال 1958م (۱۳۳۷ خورشيدی ) در انگلستان تشكيل شد، در سال 1958م لومالبا و رؤساى جمهورى گينه و ليبريا قطعنامه‏اى را با مضمون ايجاد يك جامعه دول مستقل افريقائى صادر كردند، نخستين كنفرانس آن به پيشنهاد قوام نكرومه - رهبر غنا - در اپريل 1958م در اكرا پايتخت اين كشور منعقد شد كه در آن مصر، غنا، سودان، ليبى، تونس، ليبريا، مراكش و اتيوپى حضور داشتند، نخستين گام در سال 1958م (23 نومبر) «۲ قوس ۱۳۳۷ خورشيدی ) برداشته شد، در اين روز غنا و گينه با هم متحد شده تا هسته اوليه اتحاد دول افريقائى را پديد آورند و سرانجام در 25می سال 1963م( ۴ جوزا ۱۳۴۲ خورشيدی ) سازمان وحدت افريقا در آديس‏آبابا مركز اتيوپى تاسيس شد (با حضور ۳۲ كشور) منشور اين سازمان بر ۳۳ اصل استوار بود و پى‏گيرى سياستهاى زير بود: همكاريهاى سياسى، اقتصادى، دفاعى و امنيتى، صحی علمى و فرهنگى اهداف آن عبارت بود از: تقويت اتحاد، هماهنگى، حمايت از استقلال، ريشه كن كردن استعمار، با عضويت پوليساريو (جمهورى عربى صحرا) تعداد اعضاى آن به ۵۱ كشور رسيد، گرچه اين سازمان در دهه اول به موقعيتهاى در راستاى اهداف خود دست‏يافت، اما رفته رفته به دلايلی چون: «منازعات قبيله‏اى، اختلاف در زبان و فرهنگ، فقر و فساد، نابودى سران اصيل سازمان و آمدن سران وابسته، كودتاهاى گوناگون، جنگهاى و شورش‏ها و بحرانهاى سياسى، عدم ضابطه قوى، گرايشهاى متضاد در سازمان و دخالتهاى قدرتهای خارجی، از اهداف خود فاصله گرفت (17)

* * آپارتايد :

 اگرچه آپارتايد نگرشى بود كه در آفريقاى جنوبى ظهور كرد و طى سال هاى 1978 تا 1989 ميلادی(۱۳۵۷ تا ۱۳۶۸ خورشيدی ) در زمان زمامدارى « پيك بوتا » رئيس جمهور وقت اين كشور دوران طلايى و اوج خود را سپرى كرد، توانست به چنان شهرتى در جهان دست يابد كه در فاصله كوتاهى از سوى صاحبنظران سياسى به عنوان رويكردى رايج در برخى از كشورها و حكومت هاى ديگر معرفى شود، آپارتايد ديگر به واژه اى تبديل شده بود كه به رغم بد نامى هايش فراتر از مرزهاى آفريقاى جنوبى نيز مى توانست براى شناساندن حاكمان نژادپرست و حامى اعمال فشارهاى مختلف به مخالفان سياسى در اقليت كاربرد داشته باشد، پس از امضاى قانون اساسى جديد آفريقاى جنوبى توسط نلسون ماندلا و « پاتريك دكلرك» آخرين رئيس جمهور سفيد اين كشور در سال 1993 ميلادی(۱۳۷۲ خورشيدی ) خود را نشان دادند، بسيارى گذار صلح آميز از يك نظام جدايى نژادى به دموكراسى را در آفريقاى جنوبى يكى از بزرگ ترين حوادث قرن بيستم برمى شمرند دولت آفريقاى جنوبى به رهبرى نلسون ماندلا در سال <1995 م> (  ۱۳۷۴ خورشيدی ) به جاى زندانى كردن يا اعدام مسئولان نظام جدايى نژادى آپارتايد كه مرتكب جنايت شده بودند، دست به تاسيس كميسيونى تحت عنوان كميسين آشتى و حقيقت يابى زد، اين كميسيون پس از استماع گزارش ۲۱هزار قربانى شكنجه دوران زمامدارى سفيد پوستان آفريقاى جنوبى در اوايل سال 2003 به كار خود پايان داد، با همه اين ها برخى از رهبران حزب ملى جديد اميد وارند كه بتوان بار ديگر دوران طلايى اين حزب را احيا كرد، دكلرك در سال <1997 م> ( ۱۳۷۶ خورشيدی ) به همراه نلسون ماندلا توانست جايزه صلح نوبل را از آن خود كند و به نماد دوستى ميان سفيد و سياه در كشورش تبديل شد.

 

 

مهدی حيدر، نويسنده درصفحه ۳ کتاب ( فرهنگ اجتماعی ـ سياسی ) آپارتايد (Aparthied  ) را این طور به معرفی می