خيانت به سوسياليسم پس پرده فروپاشي اتحاد شوروی(۹)
خيانت به سوسياليسم
پس پرده فروپاشي اتحاد شوروی
روجرکيران- توماس کني
1991- 1917
ترجمه محمد علي عمويي
+++
گورباچف
آغاز درخشان
پايان خفت بار يک رهبر
(۹)
وعده ها و نشانه های شوم
نخستين روزها و نخستين ماه های گورباچف ايام برق گرفتگي بود. سخنراني ها و گفتگوهای رو در روبا کارگران لنينگراد نخستين ترک ها را بر يخ رکود ايجاد کرد.
مايک ديويدو
…
حزب هنوز مبارزه ای را پيش رودارد. خروشچف يک تصادف نبود. کشور ما در وهله نخست کشوری است روستايي، و جناح راست نيرومند است. چه تضميني برای جلوگيری از به قدرت رسيدنش وجود دارد؟ به احتمال زياد ضد استالينيست ها در آينده نزديک به قدرت دست مي يابند، آن ها از نوع بوخارينيست ها خواهند بود.
و.م. مولوتف
…
به جای عناصر فاسد قديم که در طول ده ها سال دست اندرکار آلوده و چرکين ساختن جسم و جان حزب کمونيست و جامعه در سطحي وسيع بودند، به ناگاه، ظرف يکي دو سال، نيروهايي به مراتب وحشتناک تر وعميقا فاسدتر سر برآورد که حرکت سالمي را که پس از آوريل ۱۹۸۵ آغاز شده بود خاموش و خفه کرد.
يگور ليگاچف
سياست های ميخائيل گورباچف کانون هر توضيحي را درباره فروپاشي سوسياليسم شوروی اشغال مي کند. در۱۹۸۵ گورباچف زمام امور کشوری را در دست گرفت که با مشکلات ديرپايي رو به رو بود و در چنان وضع حساس و تحريک پذيری بود که در کوتاه مدت دستخوش بحران هايي در گستره نظام شد. مشفقانه ترين داوری که مي توان نسبت به سياست های گورباچف داشت اين است که آن ها ناکام شدند و شکست خوردند.
پرسترويکا به هدف های ادعايي اش - سوسياليسم دموکراتيک، مولد، و کارآمد- دست نيافت. در عوض، اتحاد شوروی به مثابه يک کشور را نابود ساخت و به جايش گروهي کشورهای بالکانيزه نشاند که زير سلطه کاپيتاليسم اليگارشي و بي قانوني گرفتار آمدند و تنها پس از يک دهه اکثريت جمعيت را به فقر مبتلا کرده اند. آن چه گورباچف آرزوی دست يابي اش را داشت، به احتمال چنين وضعي نبود. احتمالا او نمي خواست سياستمداری فاقد حزب، رئيس جمهوری بدون کشور، و سوسياليستي بدون سوسياليسم باشد.
گورباچف و مدافعانش مي گفتند که او جامعه ای بحراني را به ارث برده است. اين گفته دروغ بود. اتحاد شوروی براساس هر معيار متداول، غرق در مصيبت های بحران ها نشده بود. در۱۹۸۵، مشکلات اقتصاديش به تورم و بي ثباتي آلمان در دهه ۱۹۲۰ يا رکود ايالات متحده در دهه 1930 نرسيده بود.
افزون بر اين، دشواری هاي سياسي اش ناچيزتر از رسيدن به بحران مقبوليت بود. شکايت هايي درباره کاستي ها، صف های انتظار، و کيفيت کالاهای مصرفي وجود داشت، اما نارضايتي عمومي در ارتباط با خود نظام نسبتا ناچيز بود. آولگ کالوگين، افسرعاليرتبه KGB که از1979 تا ۱۹۸۶ در لنينگراد خدمت مي کرد، گفته است هرگز با مخالفت جدی با نظام مواجه نشده است. به گفته ميخائيل المان و ولاديمير کنترويچ نارضايي محصول رفورم بود نه علت آن. بين سال های ۱۹۷۵و ۱۹۸۵ مصرف شخصي شهروندان شوروی افزايش يافته بود.
گرچه استاندارد زندگي مردم شوروی تنها به يک پنجم تا يک سوم سطح زندگي در آمريکا رسيده بود، در آن زمان ارزش گذاری عمومي اين بود که شهروندان شوروی از امنيت بيشتر، جرم و جنايت کمتر، و سطح فرهنگي و اخلاقي بالاتری نسبت به دنيای غرب برخوردارند. بعلاوه، مطالعات ميداني در نيمه دهه ۱۹۸۰ آشکار ساخت که کارگران شوروی و آمريکايي نسبت به شغلشان به يک ميزان راضي هستند. در آستانه ۱۹۹۰، تنها يک اقليت کوچک طرفدار انتقال به جامعه سرمايه داری بودند. به زحمت 4 درصد شهروندان از کنار گذاردن کنترل قيمت طرفداری کردند، و تنها 18 درصد طرفدار تشويق و ترغيب مالکيت خصوصي بودند.
غيبت يک بحران اقتصادی حاد و نارضايي گسترده به هيچ وجه بدين معني نيست که همه چيز خوب بود. جامعه شوروی با مشکلات گوناگون اقتصادی، سياسي، و امورخارجي مواجه بود. غفلت در پرداختن به آن ها مي توانست بحراني به پا کند. حتي کمونيست هايي چون يگورليگاچف و گنادي ژيوگانف، که منتقدان جدی گورباچف شدند، جدی بودن مشکلاتي را که منجر به اصلاحات شد تصديق مي کردند. ليگاچف يادآوری مي کرد که او «همچون بسياری از دبيران محلي حزب برای تغيير بي تاب، و با ناراحتي آگاه بود که کشور به سوی فاجعه اجتماعي و اقتصادی پيش مي رود. به همين صورت، زيوگانف به ياد آورد، «نياز به اصلاحات برهمگان آشکار بود.»
از بين تمامي مشکلات داخلي، تهديد کننده ترين آن ها مشکل اقتصادی بود. يوری آندروپف، در نخستين سخنراني مربوط به خط مشي حزب در پلنوم کميته مرکزی در22 نوامبر ۱۹۸۲ جمع بندی مفيدی از مشکلات اقتصادی به دست داد. آندروپف به برشماری کميت و کيفيت کالاهای مصرفي، کمبود کالاهای معين، اتلاف منابع انرژی، کارکرد ضعيف حمل و نقل، و ناکامي بنگاه های توليد آهن و فولاد در دستيابي به هدف هايشان پرداخت.
از نظر آندروپف، آن چه بسياري از اين مشکلات را به يکديگرمتصل مي کرد کوتاهي در به کارگيری اکتشافات علم و تکنولوژی بود. اين ضعف و کوتاهي در پيشرفت نا مطلوب رشد بهره وری، بهبود شيوه های توليد، و اقتصادی کردن منابع مواد خام انعکاس يافته بود. اين ضعف ها تا حدودی در آن نظام برنامه ريزی که تاکيدی بيش از حد بر رسيدن به رکوردهای کمي توليد داشت قابل رويت بود. ازآن رو که بهبود توليدات و شيوه های توليد مي توانست موقتا توليد را کند يا کاهش دهد، يک ضدانگيزه حاضر و آماده برای نوآوری وجود داشت.
آبل آگانبگيان که رياست انستيتو اقتصاد و سازمان صنعتي شاخه سيبری آکادمي علوم را از 1967 تا ۱۹۸۵ عهده دار بود، زماني که مشاور اقتصادی کليدی گورباچف شد، مشکلات اقتصادی متعددی را برشمرد. آگانبگيان، گر چه در اين مورد غلو مي کرد، بيانگر تفکر محفل گورباچف بود. او اغلب مشکلات اقتصادی را ناشي از تمرکزگرايي پيش از اندازه مي دانست. اين مشکلات اتلاف و ناکارآمدی، فقدان انگيزه برای کار، نبود قوه ابتکار، ضعف در افزايش بهره وری و اشاعه ناچيز نوآوری های تکنولوژيک را در برمي گرفت.
در اثر ارتباط ضعيف توليد کننده و مصرف کننده تراکتورها و کفش های توليد شده بيش از نياز مصرف کننده بود، اما اقلام با کيفيت کمتر از تقاضای مصرف کننده بود. نارضايي مصرف کننده بازار سياه و فساد را پرورش مي داد. به دلايل گوناگون، که برخي از آن ها بايد به حساب ته کشيدن منابع طبيعي ارزان و کمبود نيروی کار ناشي از جنگ جهاني دوم گذارده شود، نرخ رشد اقتصادی شروع به کاهش کرد. گرچه اقتصاد در فاصله سال های ۱۹۷۵ و ۱۹۸۵ رشد داشت، نرخ رشد از نظردرآمد ملي، درآمد سرانه واقعي، سرمايه گذاری سرمايه توليدی، شمار کارگران عرصه توليد، و بهره وری کار تخفيف يافت. به گفته آگانبگيان، در پايان دهه ۱۹۷۰ و اوايل دهه ۱۹۸۰، رکود اقتصادی رخ داده بود.
نارضايي از بابت بهبود کند استانداردهای زندگي به سبب سهولت فزاينده ای که شهروندان شوروی را به مقايسه حسادت برانگيزی با غرب قادر مي ساخت بي شک شدت يافته بود. هر اندازه تشنج زاديي، سفر، و ارتباطات آگاهي بيشتری از چگونگي زندگي درغرب به دست مي داد، شکاف استاندارد های زندگي ادعاهايي را مبني بر اين که سوسياليسم به سوی تامين زندگي بهتر مي رود به چالش مي کشيد. فرد هاليدی برآن بود، «همين که شکاف استانداردهای زندگي آشکار شد، آن گاه باقي مانده مقبوليت نظام اقتصادی کمونيستي به کلي از ميان رفت و نظام بديل، پلوراليسم غربي، به شدت پيش کشيده شد.
نظرسنجي ها با ادعاهای غلو شده هاليدی در تناقص بود، با اين همه ممکن است هاليدی ترس رهبران شوروی را از اين که شکاف رشد يابنده استانداردهای زندگي به کجا منجر خواهد شد به درستي دريافته بود.
اگر مشکلات اقتصادی پوشش و توجيه عمده ای برای پرسترويکا بود، مشکلات سياسي نيز درست در پي آن روان بود. مشکلات دروني حزب ريشه هايي ژرف داشت.
جنگ دوم جهاني حزب را از وجود ميليون ها کادر فداکاری که در جريان دفاع از سوسياليسم و سرزمين مادری جان باخته بودند، محروم کرد. سپس، خروشچف با گشودن درهای حزب به روی ميليون ها فرد غيرکارگر و پايين آوردن معيارهای حزبي، به تضعيف بيشتر حزب دست زد.
دکترين «تثبيت کادر» لئونيد برژنف دارندگان پست های حزبي را به مقرری بگيران کم مسئوليت مبدل کرده، رهبران حزب را بسيار طولاني تر از دوران توانمنديشان بر سر کار نگهداشت، و حزب را از خون تازه و انديشه های نومحروم ساخت.
افزون بر اين، با رشد اقتصادی ثانوی عناصری از حزب را به طور فزاينده آلوده و فاسد کرد در دوران برژنف ، فساد- به گفته يک تاريخدان- به «ابعادی افسانه ای رشد کرد»، حتي خويشان خود برژنف را نيز شامل شد. دربسياری از عرصه ها خويشاوندگرايي، پارتي بازی، حمايت گرايي و چاپلوسي و مفت خوری متداول شد. گردهمايي های حزبي به صورت اقدامي عادی، سرسری و صوری درآمد. ايدئولوژی به حالتي صوری و قالبي درآمد، و روشنفکران، حتي اعضای حزب هر چه بيشتر از جدی گرفتن آن سرباز زدند.
هيچ چيز بيش از سالمندی، بيماری، و مرگ در پشت ميز سه تن از رهبران پيش از گورباچف نماد تصلب سياسي و ايدئولوژيک نبود. ارتقاء گورباچف - جوان ترين عضو پوليت بورو- به مقام دبيرکلي بازتاب توجه همگان به فرتوتي و از کار افتادگي رهبران حزب بود. گورباچف از اين نکته کاملا آگاه بود. او بعدها اظهار داشت که «مردم» از داشتن پوليت بورويي که سن ميانگين اش هفتاد بود و بسياری ازاعضاء آن به مدت بيست يا سي سال بود در آن مقام بودند و بيمارتر از آن بودند که به انجام وظايفي اقدام کنند، «خسته شده اند.»
سومين مشکل در صحنه اصلاحات را بايد در مناسبات خارجي جست وجو کرد. گرچه اتحاد شوروی هرگز از فشارهای امپرياليست ها آسوده نبود، اين فشار در دوران جيمي کارتر فزوني گرفت و حتي در رياست جمهوری رونالد ريگان بيشتر شد.
در فاصله 1981و ۱۹۸۶، دستگاه اداری ريگان با هدف کاهش و انقباض نفوذ خارجي شوروی و آسيب زدن به اقتصادش «فشار تمام عيار و کلي» را به ضد «امپراتوری شيطاني» به موقع اجرا گذارد. اين کارزار، پشتيباني و حمايت از جنبش همبستگي در لهستان و چريک های ضد انقلابي در افغانستان، کوشش به منظور کاهش ذخاير طلای شوروی به وسيله پايين آوردن بهای نفت، تهاجم تبليغاتي فزاينده، اقدامات ديپلماتيک برای کاستن امکان دسترسي شوروی به تکنولوژی غربي، اختلال در اقتصاد شوروی با صدور تجهيزات معيوب و تلاش برای ورشکست کردن شوروی ها با عنوان کردن پيکان حاضر و آماده نظامي به وسيله ابتکار دفاع استراتژيک يا جنگ ستارگان را در برمي گرفت.
چند توضيح مختصر ميدان تاثير و نتايج اين کارزار را نشان مي دهد. ايالات متحده سالانه 8 ميليون دلار به گروه اپوزيسيون لهستان، همبستگي مي پرداخت و آن را با تجهيزات ارتباطي پيچيده، کامپيوتر، دستگاه های فاکس و چاپ، و اطلاعات محرمانه مجهز مي ساخت. تحريم های ايالات متحده به ضد لهستان، اتحاد شوروی را ناچار به ارائه کمک های سالانه به مبلغ يک تا دو ميليارد دلاربه آن کشورمي کرد. دستگاه اطلاعاتي ايالات متحده، سيا، به رهبری ويليام کيسي، افغان ها را آموزش داد، توپخانه و راکت های بسيار برای آن ها ارسال داشت، و مصری ها، سعودی ها، و چيني ها را به دادن کمک به آن ها واداشت.
تلاش های نظامي اتحاد شوروی برای حمايت از حکومت انقلابي افغانستان در برابر جنگ سالاران مورد حمايت ايالات متحده هر سال بالغ بر3 تا 4 ميليارد دلار برای شوروی هزينه داشت.
حکومت امريکا به وسيله سعودی ها و اوپک به طور سيستماتيک دست اندر کار پايين آوردن بهای نفت در بازار جهاني بود، حرکتي که به اقتصاد ايالات متحده کمک مي کرد و همزمان، شوروی ها را که برای تحصيل ارز، وابسته به فروش نفت بودند از پای درمي آورد. دستگاه اداری ريگان با فروش هواپيماهای نظامي وموشک های استينگر به سعودي به ازای توليد نفت بيشتر و بهای کمتر موافقت کرد. در۱۹۸۳ سازمان کشورهای صادر کننده نفت (اوپک( زير فشار ايالات متحده، بهای نفت را از34 دلار به 29 دلار در هر بشکه کاهش داد.
در۱۹۸۵، سعودی ها توليد نفت خود را از کمتر از2 ميليون بشکه در روز به 9 ميليون بشکه افزايش دادند. ظرف پنج ماه، بهای هر بشکه نفت به 12 دلار سقوط کرد. به گفته پتر شوايزر، «بيش از10 ميليارد ارز مطمئن مسکو، تقريبا معادل نيمي از درآمدش، يک شبه دود شد.»
دولت ريگان به ابزار و ادوات جنگي پيشرفته نيز پرداخت. در آغاز دسامبر1981، ريگان دستور توقيف کشتي امريکايي حامل تجهيزات نفت و گاز به شوروی را صادرکرد. در ژوئن ۱۹۸۲ او تحريم ها را به مجوزها و کمک های امريکا به خارج بسط داد. در نوامبر۱۹۸۲ ريگان پيشنهاد شورای امنيت ملي - NSDD را، که تنظيم کنندگانش آن را همچون «يک اعلام جنگ اقتصادی مخفي به اتحاد شوروی» توصيف کردند، امضا کرد. از جمله هدف های آن منع صدور تکنولوژی پيشرفته به شوروی و کاهش واردات نفت و گاز اروپاييان از شوروی بود. در۱۹۸۳ ، صادرات تکنولوژی پيشرفته امريکايي به شوروی تنها 39 ميليون دلار ارزش داشت، حال آن که در۱۹۷۵ اين رقم 219 ميليون دلار بود. اين جنگ اقتصادی با جلوگيری از دسترسي شوروي به تکنولوژی پيشرفته پايان نيافت؛ ايالات متحده در مورد کالاهايي نيز که شوروی ها دريافت مي کردند دست به خرابکاری زد.
به طور مثال، در 1984، ايالات متحده به عرضه نقشه های معيوب قطعات توربين گازی به شوروی ها پرداخت و از طريق واسطه ها چيپس های ناقص کامپيوتر به اتحاد شوروی فروخت. اين گونه اقدامات برای اتحاد شوروی به بهای از دست دادن زمان و هزينه هايي ناگفتني تمام شد.
بخشي از تلاش های بي ثبات سازی ريگان شامل راه اندازی يک جنگ ايدئولوژيک به وسيله «راديو اروپای آزاد» و «راديو آزادی» مي شد. در فاصله ۱۹۸۲ و۱۹۸۶، هر دو ايستگاه، شمار سخن پراکني ها و سفسطه هايشان به زبان خارجي و نيز شمار شنوندگانشان را افزايش دادند. در پي کاهش و سپس از بين رفتن اختلالات راديويي به وسيله گلاسنوست در ۱۹۸۸ ، شمار شنوندگان راديو ليبرتي در شوروی به 22 ميليون نفر در ماه رسيد.
هر دو ايستگاه احساسات ناسيوناليستي را مي پروراندند و برمي انگيختند، بر سر فاجعه چرنوبيل خشم اغراق آميزی را جلوه مي دادند، مخالفان جنگ شوروی در افغانستان را تشويق مي کردند، پلاتفرم مقبولي برای طرفداران بازار نظير يلتسين فراهم مي کردند، و اتهامات بي اساس فساد نسبت به رهبر حزب، يگور ليگاچف، پس از مخالفتش با گورباچف، منتشر کردند.
جدی ترين بخش استراتژی ايالات متحده خواستار افزايش فشار نظامي بر اتحاد شوروی بود، راهبردی که برخي تحليگران امريکايي آن را «واداشتن آن ها به صرف هزينه تا ورشکستگي» ناميدند. ريگان، در نخستين کنفرانس خبری اش در مقام رياست جمهوری اعلام داشت اتحاد شوروی برای رسيدن به هدف تسلط به جهان متوسل به فريب کاری و دروغ و «مرتکب هر جنايتي » خواهد شد.
اندکي پس از آن، ريگان «ساخت بزرگترين و گسترده ترين مجموعه نظامي ايام صلح را در تاريخ امريکا» آغازکرد. اين اقدام به معني يک هزينه نظامي به مبلغ 5/1 تريليون دلار در پنج سال و برنامه های تکامل بمب افکن های محرمانه، ساخت صدها موشک MX، خودروهای حاصل موشک های Mirved، موشک های کروز، و بمب افکن های B-1 جديد، و زيردريايي های ترايدنت بود.
شالوده اين چرخ دنده فشار نظامي بايد يک سيستم دفاع موشکي مي شد که به نحوی افسانه ای پر هزينه و بديل تازه ای برای موشک هاي کنوني باشد. در23 مارس ۱۹۸۳ ، پرزيدنت ريگان، ضمن يک سخنراني درباره دفاع ملي اعلام کرد، که او تصميم گرفته است دست به کار پژوهش و پيشبرد ساخت چنان سيستمي شود. دو سال بعد، ريگان خواستار26ميليارد دلار از کنگره شد تا ابتکار دفاع استراتژيک را عملي سازد.
سياست های ريگان و سقوط بهای نفت و گاز و نيز از دست دادن امکان فروش آن ها، ميلياردها دلار برای اتحاد شوروی هزينه داشت. اين سياست ها ميلياردها دلار ديگر به خاطر کمک به لهستان و افغانستان و نيز برای جبران تکنولوژی دست نيافتني و خرابکاری در آن بر شوروی تحميل کرد.
گرچه برخي کارشناسان شوروی SDI )طرح دفاع استراتژيک( را تنها يک بلوف تلقي کردند، ديگران آن را، با توجه به ديگر حرکات امريکا، يک تهديد واقعي به حساب آوردند. به گفته رولد ساگدايف، رئيس انستيتوی پژوهش های فضايي شوروی، پس از۱۹۸۳ ، اتحاد شوروی ده ها ميليارد دلار در پاسخ به جنگ ستارگان هزينه کرد. چرنينکو، رئيس جمهوری پيش از گورباچف، اظهار داشت، «اوضاع بغرنج بين المللي ما را دچار به تغيير جهت منابع بسيار زيادی به سوی تقويت امنيت کشور کرد.» اما پروژه SDI، با تمام گراني اش، عامل فروپاشي نبود.
در مارس ۱۹۸۵، زماني که ميخائيل گورباچف دبيرکل حزب کمونيست اتحاد شوروی شد، به سرعت نشان داد که در مقام رهبری خواستار رويارويي با مشکلات است و ابتکا