خیانت به سوسیالیسم پس پرده فروپاشی اتحاد شوروی (۱۶)

خیانت به سوسیالیسم

پس پرده فروپاشی اتحاد شوروی

روجرکیران- توماس کنی

1991- 1917

+++

ترجمه محمد علی عمویی

….

(۱۶)

………..

 

گورباچف

از ناپایداری تا

سقوط در گرداب خیانت

 

 

بحران و فروپاشی ۹۱- ۱۹۸۹

 

 

بحران ۹۱  - ۱۹۸۹  ازآن رو به طور پيوسته بدترشد که گورباچف دنبال کردن راه سومش و تصفيه و تضعيف حزب، يعني علل عمده بحران را رها نکرد. در۱۹۹۰ آلکساندرياکولف، اولين، آگاه ترين، وپيگيرترين پايه گذارتضعيف حزب، نقشه پاياني را براي گورباچف طراحي کرد. ياکولف با خواندن دفترسياسي و کميته مرکزي به عنوان «موانع عمده پرسترويکا» با اصرارازاو خواست در امرکنار راندن حزب سريع تر و جلوتر برود. «دعوت کنگره نمايندگان خلق وبرپايي قواي رياست جمهوري را عملي کند.» او ابطال کلکتيويزاسيون و مالکيت همگاني و کشورمتحد را زير شعارمزورانه:

 

«زمين ها را به دهقانان، کارخانه ها را به کارگران، و استقلال واقعي را به جمهوري ها بدهيد» توصيه کرد. او ايجاد نظام چند حزبي همراه با حذف انحصار قدرت ح.ک.ا.ش. شکافتن دستگاه نومن کلاتور تا مغزاستخوان و دريافت وام هاي کلان ازغرب را اندرزمي داد. به گورباچف فشارمي آورد تا «دست به اصلاح ارتش بزند، خود را از شر ژنرال ها خلاص کند، آن ها را با سرهنگ ها جايگزين کند، بيرون کشيدن نظاميان از اروپاي شرقي را آغازکند، وزارتخانه هاي صنعتي را منحل کند، به بنگاه داران آزادي عمل بدهد، خود را از دست ريژکف [نخست وزير] و ماسليوکف، صدرگاسپلان خلاص کند.» گورباچف، سرانجام، بسياري از توصيه هاي ياکولف را پذيرفت.

 

در۱۹۸۹  دوروند عمده و اساسي بر مسايل سياسي شوروي مسلط بود.

 

 يکي تيتر رسانه ها را به خود اختصاص داد؛ ديگري نتوانست. روند نخست عبارت بود از فروپاشي سريع دولت هاي سوسياليستي اروپاي شرقي، يعني يک رشته ضد انقلاب هايي که با دويستمين سالگرد انقلاب فرانسه مقارن بود.

 

 دومين روند اجراي «اصلاحات سياسي راديکال» گورباچف بود. تجديد نظرگورباچف درسياست خارجي شوروي، موجب فروپاشي اروپاي شرقیِِ ِِِِِِِِِِِِِِشد و فروپاشي اروپاي شرقي تجديد نظرطلبي را در شوروي تقويت کرد. در دسامبر۱۹۸۸ ، گورباچف ضمن سخناني در سازمان ملل متحد نيويوک سياست عدم مداخله درامور داخلي کشورهاي سوسياليستي و عقب نشيني نظامي از اروپاي شرقي را اعلام داشت. آن تغيير در سياست، اپوزيسيون داخلي را دراروپاي شرقي تقويت و غرب را جسور و گستاخ کرد. سقوط دومينووار کشور پس ازکشوردر۱۹۸۹  اعتبار و قدرت سوسياليسم را ضعيف کرد و بر اقتصاد اتحاد شوروي تاثيرمنفي به جاي گذارد.

 

علت فروپاشي کشورهاي سوسياليستي اروپاي شرقي دراين بررسي فروپاشي شوروي نمي گنجد. کافي است گفته شود که کشورهاي اروپاي شرقي ضعيف تر از اتحاد شوروي بودند.

 نخست، کشورهاي سوسياليستي اروپاي شرقي جديد تر و کم ريشه تر از سوسياليسم شوروي بودند.

 

 دوم، دراغلب کشورهاي اروپاي شرقي دگرگوني سوسياليستي بيش از آن که ريشه در جنبش انقلابي ميهني داشته باشد ناشي از پيشرفت ارتش سرخ در زمان جنگ بود. اشغال شوروي احزاب کوچک کمونيست را، که با سرکوب نازي ها تلفات سنگيني را متحمل شده بودند، قادر ساخت حکومت هاي ائتلافي ضد فاشيست برپا دارند که سپس به نظام سوسياليستي تحول يافتند. به اين ترتيب، در اروپاي شرقي، شرايط و مقتضيات بيروني، انقلاب را نسبتا آسان ومسالمت آميزساخت، اما کمترهمه جانبه.

 

سوم، احساسات ملي و مذهبي به ضد بسياري از اين نظام ها عمل مي کرد. درحالي که کشورهايي چون لهستان رومن کاتوليک به روسيه همچون ستمگرتاريخي مي نگريست کسب اعتبار براي سوسياليسم بار سنگيني بود. آنجا که روسيه يک دوست ومتحد تاريخي بود، جايي چون صربستان و بلغارستان ارتدکس شرقي، سوسياليسم راه آسان تري را پيمود.

 

در جمهوري دموکراتيک آلمان (GDR)  شور و عشق تجديد وحدت ملي با وظايف ساختمان يک کشورسوسياليستي جداگانه تصادم کرد، اما در يوگسلاوي، سوسياليسم همراه با آرزوي استقلال ملي سربرآورد.(اين امر به توضيح علت دشواري کار ناتو  NATO دردهه ۱۹۹۰   درمحو کردن وحدت و خصلت سوسياليستي باقي مانده فدراسيون يوگسلاوي کمک مي کند. )

 

چهارم، برخي کشورها که در همسايگي غرب بودند، به ويژه آلمان دموکراتيک، چکسلواکي، و مجارستان، ازبابت رقابت اقتصادي و ايدئولوژيک با همسايگان سرمايه دار ثروتمندتر که برخلاف کشورهاي سوسياليستي، از جهان سوم ثروت بيرون مي کشيدند و ازايالات متحده کمک مي گرفتند، احساس فشارمي کردند. لهستان و مجارستان، درمقابله با چنين فشاري، به شدت به بانک هاي غربي وامدارشدند.

 

مجارستان در۱۹۸۵  به صندوق بين المللي پول (IMF) پيوست. پنجم، سرکوب هاي شديد درعصراستالين مخزني انباشته از نارضايي در کشورهايي چون چکسلواکي ايجاد کرده بود. حزب چکسلواکي از جريانات رويزيونيستي نيرومندي، که در1968 آشکارشدند رنج مي برد. و در نهايت، غرب، به مدت ده ها سال، سياست «تمايز» را تعقيب مي کرد و با اعطاي پاداش به کشورهايي چون روماني، به اميد دور کردن آن از اتحاد شوروي، بذر تفرقه در سوسياليسم اروپاي شرقي مي پراکند.

 

فروپاشي اروپاي شرقي با داستان شوروي درهم پيچيده اند. اين رخداد يک تحقير، يک هشدار، و ضربه سنگيني بود بر روحيه سياسي کمونيستي در هر نقطه جهان. فروپاشي اروپاي شرقي جدايي خواهان و طرفداران سرمايه داري را درهمه بخش هاي اتحاد شوروي دلير و گستاخ کرد.

 

در۱۹۸۹  دومين روند بزرگ، اصلاحات سياسي شوروي، با اشتياق آغاز شد. درژوئن ۱۹۸۸ ، درنوزدهمين کنفرانس حزبي، گورباچف با کمي سفسطه در آخرين لحظه پارلماني، «اصلاحات سياسي راديکال را به زور قالب کرد. کمي بعد، گورباچف وياکولف تصميم کنفرانس را به واقعيت تشکيلاتي تعبيرکردند.

 

ازژوئن ۱۹۸۸  تا مارس ۱۹۸۹ ، زماني که انتخابات نمايندگان کنگره خلق ا.ج.ش.س. انجام گرفت، تدابيرتضعيف حزب غليظ وسريع شد. درژوئيه ۱۹۸۸ ، درنخستين پلنوم کميته مرکزي پس ازنوزدهمين کنفرانس حزبي، نيروهاي هوادارگورباچف اعضاي ساده را به درهم شکستن قدرت دستگاه حزبي فراخواندند. دسامبرگورباچف دستگاه هاي محلي را به 000/۹۰0 محدود کرد.

 

 گورباچف رهبران ضد رويزيونيست و غير رويزيونيست دفتر سياسي را طرد کرد. درتصميمات پلنوم کميته مرکزي درسپتامر، آندره گروميگو کهنه کار را ازعضويت کامل دفترسياسي برکنارکرد. گروميکو سرعت اصلاحات گورباچف را تعديل کرده بود. يگورليگاچف، که از مسئوليت صدر شعبه ايدئولوژي به مسئوليت شعبه کشاورزي تنزل مقام يافته بود، حالا ديگر دبيرخانه کميته مرکزي پايگاهش نبود. واديم مدودف، متحد مورد اعتماد ياکولف و گورباچف عضو کامل دفترسياسي شد. مدودف و ياکولف مسئوليت هاي ليگاچف درشعبه هاي ايدئولوژی و امورخارجي را از او تحويل گرفتند.

 

چرنيايف تلوني را که به سبب آن، گورباچف و مشاورانش دستگاه هاي مرکزي ح.ک.ا.ش. را ازبين بردند، شرح داده است. گورباچف حذف نيمي از دستگاه و چرنيايف دو سوم را پيشنهاد داد. و بطوردلخواه روي رقمي بين نصف و دو سوم به توافق رسيدند. سپس، گورباچف حذف تمامي دواير اقتصادي و حکومتي را پيشنهاد کرد. و با نگاهي خيره وانديشناک اظهار داشت، «ما آن دايره اجتماعي- اقتصادي را، پس ازقيچي کردن حقوق و وظايف مديريتي اش، به عنوان نهادي ايدئولوژيک حفظ مي کنيم.» اين تصميم بدون برنامه و بدون فکري درباره پيامدها، صرفا به گونه اي آني و سرسري گرفته شد.

 

 چرنيايف با صراحت آشفتگي و ضعف اخلاقي همه گيري را که ناشي از به گفته رسانه هاي غربي « ميني کودتا» بود، تصديق کرد. اين اقدام تضعيف اقتدارمرکزي وقدرت سراسري را که پس ازنوزدهمين کنفرانس حزبي آغاز شده بود سرعت بخشيد. سازمان هاي حزبي محلي و منطقه اي درهمه سطوح، محروم از وظايف اقتصادي و مديريتي پيشين، به عبث و نوميدانه تقلا مي کردند.

 

در مارس ۱۹۸۹ ، نخسيتن آزمون همگاني «اصلاحات سياسي راديکال» نوين، انتخابات نمايندگان کنگره خلق، به عمل آمد. به گفته ليگاچف، انتخابات ازهم پاشيدگي خود انگيخته اي بر ح.ک.ا.ش. تحميل کرد. در واقع، هيچ بحثي از قانون انتخابات به ميان نيامد. به علاوه، کميته مرکزي از مسئولان حزبي محلي و منطقه اي خواست که نه در انتخابات دخالت کنند و نه نيرو هايشان را به سود نامزدها بسيج کنند، و اين دخالت نکردن و بسيج نکردن را «احترام به دموکراسي» ناميد. دواير مرکزي حزب شاخه هاي محلي را در اقدام مستقل آزاد گذاردند. چيزي نگذشت که برخي نامزدهاي ح.ک.ا.ش. به طورعلني به مبارزه با يکديگر پرداختند. گرچه مسئوليت ياکولف درامور بين المللي بود، نقش بزرگي در انتخابات بازي کرد.

 

 اين امر در مورد متحدش، واديم مدودف نيزصادق بود. ويتالي وروتنيکوف، عضو دفترسياسي، عقيده داشت که مقررات انتخابات به طور يکجانبه برعليه کمونيست هاي ضد رويزيونيسم تحريف شده بود. ازآن  رو که مطبوعات به طورموفقيت آميزي به اصل انتخابات درمحل کار تاختند، راي گيري مارس ۱۹۸۹  به نتايجي منجر شد که نمايندگان روشنفکران را بيش از حد بالا کشيد و کارگران و دهقانان را پايين آورد. حزب، که مجبور بود با دست بسته به رقابت برخيزد، به طور جدي آسيب ديد.

 

 هرچند 87 درصد نمايندگان منتخب کنگره خلق متعلق به حزب بودند و کارکنان بلند مرتبه بسياري به حق برنده شدند، بسياري ازديگر رهبران حزبي شکست خوردند. چهل و چهاردرصد نامزدهاي حزبي که رقيبي دربرابر نداشتند نتوانستند 50 درصد آرايي را که شرط لازم انتخاب شدن بود به دست بياورند. شکست خوردگان، کساني چون شهرداري هاي مسکو و کيف، سران حزبي درکيف، مينسک، کيشينف، آلماآتا، فرونزه، نخست وزيرلتوني، رئيس جمهور و نخست وزيرليتواني، سي وهشت دبير اول حزبي محلي ومنطقه اي و تقريبا همه رهبري حزبي لنينگراد را شامل مي شد.

 

درجمهوري هاي بالتيک تنها آن نامزدهاي حزبي که از پشتيباني جبهه هاي ملي برخوردار بودند پيروزشدند. بوريس يلتسين ، که هنوزعضو حزب بود ولي ازپشتيباني حزب برخوردارنبود، ۸۹ درصد آرا پرسروصدا را کسب کرد.

 

جان دانلپ، تاريخدان پرينستون برگزاري نخستين اجلاس نمايندگان کنگره خلق تازه منتخب درمه- ژوئن ۱۹۸۹  را رخدادي ناميده است که «همه چيز را تغييرداد.» گورباچف، درحرکتي بي سابقه، تصميم گرفت جلسات کنگره را درتلويزيون به نمايش گذارد. دويست ميليون بيننده به مدت سي شب و روز به مذاکرات آنجا چشم دوختند. تماشاي وسواس آميز تلويزيون درآمد اقتصادي را درآن زمان به ميزان 20 درصد کاهش داد.

 

درنخستين کنگره نمايندگان خلق، روشنفکران طرحي را با سروصدا پيش کشيدند که به طورمشخص متفاوت با طرح گورباچف بود. آندره ساخارف لغو ماده شش قانون اساسي، لغو جايگاه و نقش رهبري حزب کمونيست در قانون اساسي را درخواست کرد. يلتسين  از دورنمايان شدن «ديکتاتوري» گورباچف را به طور رسمي هشدار داد. يک ورزشکار شوروي به نام ولاسف به «تاريخ جنايت هاي» ک.گ.ب. حمله کرد.

 

 سخنراني به نام کارياکين خواستار جا به جايي لنين از مزارش در ميدان سرخ شد. نمايندگاني از نظام تک حزبي انتقاد کردند. برخي سخنرانان به ستيز با افکارمارکس و کاپيتال بر خاستند. کنگره کميسيون هايي را براي بازبيني پيمان ۱۹۳۹  آلمان نازي-  شوروي و کشتاردرتفليس تشکيل داد. دگرگوني سياسي ازيک «تاخت ملايم به چهارنعل تند» شتاب گرفت. پس از ژوئن ۱۹۸۹  دگرگوني درهرماه بيش ازتغييراتي بود که ازآوريل ۱۹۸۵  تا ژوئن ۱۹۸۹  رخ داده بود.

 

روند مذاکرات کنگره اساس اعتماد به خود ح.ک.ا.ش. را تا پايه به لرزه در آورد. ازنظر ميليون ها تن، کنگره اعتبارحزب، تاريخ شوروي، و کل نظام اجتماعي را فرسود و تحليل برد. همچنين مخالفان سوسياليسم را ترغيب و جسورکرد. مرزهاي قابل تامل سياسي را به کناري زد. دوران اصلاحات مديريت شده به پايان رسيد. گورباچف «موج سوارحوادث» شد.

 

در ژوئيه ۱۹۸۹  طبقه کارگرشوروي نسبت به پرسترويکاي گورباچف و نخستين کنگره نمايندگان خلق نظرداد. درکوزيا و ورکوتا درروسيه، دونباس دراوکراين، وکاراگاندا (قندهار) در قزاقستان اعتصابي ويرانگرمعدن ها را فرا گرفت. سازمان هاي مستقل کارگري دست ازکارکشيدند. از۱۹۸۶  به بعد اين سازمان ها، بيرون از ساختاراتحاديه رسمي، درمناطق صنعتي رشد کرده بودند، هماگونه که «غيررسمي ها» درمسکو پديد آمدند. اعتصاب، نخستين نا آرامي انبوه کارگري ازدهه ۱۹۲۰  به اين سو، رهبري گورباچف را به لرزه درآورد.

 

 يلتسين  با احساس فرصتي مردمي، به سرعت کار روي معدن چيان را به سود هدف « دموکرات ها» آغازکرد. فضاي سنت شکني در کنگره ژوئن در تحريک معدنچيان به اقدام کمک کرده بود، اما به طورعمده دشواري هاي جدي اقتصادي آن ها را به مرزاعتصاب کشاند. کاهش بي ملاحظه سفارش هاي دولتي ضربه سختي به ويژه بر معادن زغال وارد ساخت، زيرا آن ها ناچاربودند نيازمندي ها را با قيمت هاي بازاربخرند، اما زغال را تنها قيمت هاي ثابت حکومتي مي توانستند بفروشند.

 

 در ۱۹۸۹  معدنچيان به طورعمده خواهان دريافتي بيشتربودند، گرچه برخي خواست هاي سياسي، ازجمله، پايان دادن به کنترل وزارتخانه هاي مرکزي، آزادي تعيين بهاي زغال، و الغاي ماده شش قانون اساسي را نيزطلب مي کردند. در چند نقطه نيز، معدنچيان به طورمستقيم حزب کمونيست را به چالش کشيدند. مسکو دربرابر اعتصاب در چنان صنعت محوري و گسترده اي قرارگرفت که يک ميليون کارگراز160 ميليون نيروي کار را در خدمت داشت.

 

طي ده روز سه دستگاه عمده- مسئولان بلند مرتبه حزبي، شوراي عالي، وهيئت وزيران – کمترکاري جزتلاش براي يافتن راه تامين خواست هاي پرهزينه معدنچيان داشتند. طولي نکشيد، مسکو مقاديربسياري صابون، گوشت تازه، شيربسته بندي شده، شکر و چربي حيواني به نواحي معدن ها ارسال داشت.

 

دراين ميان، يلتسين ، درآستانه انتخابش به عنوان رئيس جمهور فدراسيون روسيه، پشتيباني قابل ملاحظه اي دربين معدنچيان کسب کرد. درآوريل ۱۹۹۱  يک اعتصاب تازه، که بيشتر شبيه يک اعتصاب همگاني بود تا يک اعتصاب معادن، همه جا را فرا گرفت.

 

اين اعتصاب توقف فلج کننده دوماهه اي بود که بربخش هاي بسياري از صنايع پايه شوروي که ديگرضعيف شده بود تاثيرگذارد. اين بار، خواست هاي معدنچيان بازتاب برنامه يلتسين ، شامل درخواست برکناري حکومت شوروي بود. به نشانه بالا گرفتن اقتداريلتسين ، اعتصاب تنها زماني پايان يافت که يلتسين  معادن را از حوزه قضايي شوروي به حوزه قضايي فدراسيون روسيه منتقل کرد. اين اعتصاب نظر گورباچف را نسبت به بالاگرفتن قدرت در اردوي يلتسين  حتي مساعد تر ازگذشته کرد