رکود بزرگ اقتصاد آمریکا و جنگ جهانی دوم چگونه شکل گرفت؟
رکود بزرگ اقتصاد آمریکا و جنگ جهانی دوم چگونه شکل گرفت؟
رکود بزرگ در اقتصاد امریکا که طویلترین و بدترین رکود اقتصادی در تاریخ شکل گیری دنیای صنعتی مدرن بوده است از اواخر سال ۱۹۲۹ میلادی آغاز شد تا اوایل ده ۱۹۴۰ در امریکا ادامه یافت. بزرگی و وسعت این رکود به اندازه ای بود که نه تنها اقتصا امریکا بلکه اقتصاد دیگر کشورهای جهان را نیز تحت تاثیر قرار داد و به جنگی ختم شد که در زمره ویران کننده ترین جنگهای دنیا است . جنگ جهانی دوم.
این رکود اقتصادی در آغاز در کشور امریکا ایجاد شد ولی به تدریج به دیگر کشورهای جهان نیز گسترش یافت . رکود بزرگ اقتصاد امریکا با کاهش ناگهانی تولید و فروش کالاهای مختلف در بازار امریکا آغاز شد و به دنبال خود صعود چشمگیر و بی سابقه بیکاری را به همراه آورد.
در این دوران بانکها و شرکتهای کوچک و بزرگ تجاری مجبور به تعطیل کردن کارهای خود شدند و اغلب مردم به دلیل از دست دادن شغل و نا توانی در باز پرداخت اقساط خانه هایی که خریداری کرده بودند برای امرار معاش به خیریه ها وابسته شدند. در این سالها وضعیت زندگی مردم این کشور بسیار بد بود و بسیاری تصور می کردند که این شرایط هیچ گاه پایان نمی پذیرد.
سال ۱۹۳۳ میلادی نقطه عطفی در رکود بزرگ امریکا بود و در این سال شمار بیکاران امریکایی به ۱۵ میلیون نفر رسید که یک چهارم کل نیروی کار این سرزمین را تشکیل می دادند.
● دلایل وقوع رکود
دلایل مختلفی برای رکود اقتصادی امریکا در سال ۱۹۲۹ میلادی ذکر شده است ولی نمی توان تمامی این دلایل را به عنوان دلیل اصلی معرفی کرد . اگرچه تک تک عواملی که عنوان می شود به همراه یکدیگر زمینه ایجاد رکود را در این سرزمین ایجاد کرده اند.
در میان مردم دلیل اصلی رکود بزرگ اقتصاد امریکا سقوط بازار سهام امریکا است . این سقوط در اکتبر سال ۱۹۲۹ میلادی اتفاق افتاد و نقطه آغاز بحران در اقتصاد ایالات متحده امریکا بود.اما کارشناسان اقتصادی سقوط بازار سها م را اولین نشانه بزرگ رکود ذکر می کنند. رکودی که از ماهها قبل در اقتصاد ا مریکا ایجاد شده بود.
در سالهای آغازین دهه۱۹۲۰ میلادی اقتصاد امریکا در مسیر گذار بود. در این سالها ارزشهای گذشته که در امریکایی های روستا نشین و کشاورز وجود داشت به تدریج تغییر شکل داد و مردم به سمت تلاش برای کسب ثروتهای بیشتر و راه اندازی کارخانه ها و کارگاههایی که می توانستند حجم زیادی از کالاها را تولید کنند حرکت کردند.
این دوره را می توان روزهای آغازین بشر در حرکت به سمت زندگی مدرن و صنعتی دانست. اما نکته مهم این است که صنعت مدرن توان تولید حجم زیادی از کالاها ی مصرفی را دارد اما این فعالیت زمانی سودآور است که برای این تولیدات تقاضای کافی نیز وجود داشته باشد.
اگرچه تقاضای زیاد برای کالاهای مصرفی نشان دهنده رفاه اقتصادی مردم یک سرزمین است که از ثروت کلان و قدرت خرید بالای آنها نشات می گیرد ولی در جامعه آن زمان امریکا که پس انداز کردن و به تعویق انداختن برآورد نیازهای غیر ضروری یک ارزش شناخته می شد تغییر فرهنگ مصرفی فرایندی زمان بر بود.
امریکایی ها برای تسریع تغییر فرهنگ مصرفی مردم روشهای تبلیغاتی مختلفی را بکار گرفتند که برای جلب حمایت مردم در جریان جنگ جهانی اول استفاده می کردند. با کمک این روشهای تبلیغاتی بر شمار افرادی که خانه های بزرگ ، خوردهای شخصی مدرن و کالاهای مصرفی خانگی را خریداری می کردند افزوده شد و بخشی از هدف دست اندرکاران صنایع امریکا و متقاضیان ایجاد دنیای مدرن صنعتی را محقق کرد.
اما در این سالها یک مشکل اقتصادی مهم وجود داشت و آن توزیع ناعادلانه درآمد در این سرزمین بود. در سالهای دهه ۱۹۲۰ سهم بیشتری از درآمد به خانواده های ثروتمند و سهم کمتری به خانواده های طبقه متوسط داده می شد و این روند تا انتهای دهه ادامه داشت. دو دلیل مهم برای این مساله ذکر می کنند :
۱) در روزهایی که تجارت و تولید در امریکا رشد چشمگیری پیدا می کرد و راندمان فعالیتهای تولیدی افزایش می یافت کارگران سهم اندکی از ثروتی داشتند که با کار در کارخانه های مختلف تولیدی ایجاد می کردند.
2) دولت برای تشویق به تولید اقدام به کاهش نرخ مالیات بر درآمد کرد که این به ثروتمند تر شدن ثروتمندان دامن زد.
در فاصله سالهای ۱۹۲۳ میلادی تا ۱۹۲۹ میلادی که نرخ رشد تولید هر فرد در ساعت ۳۲ درصد بوددستمزد کارگران تنها ۸ درصد افزایش یافت که با اوضاع اقتصادی این کشور اصلا هماهنگی نداشت.در این سالها سودهای مشارکتی بیشتر از ۶۵ درصد رشد کرد و دولت با کاهش نرخ مالیات بر درآمد به ثروتمندان اجازه داد تا سهم بیشتری از این پولها را در اختیار داشته باشند. این اولین اشتباه امریکا برای دامن زدن به وخامت اوضاع اقتصادی این کشور بود.
آمارها نشان می دهد طرح کاهش نرخ مالیات در سال ۱۹۲۶ میلادی سبب شد تا افرادی که بیشتر از ۱ میلیون دلار درآمد داشتند ۶۰ درصد بیشتر از قبل درآمد داشته باشند.خلاصه این روند تا انتهای دهه ۱۹۲۰ ادامه داشت و در سال ۱۹۲۹ میلادی درآمدی که ۱/۰ درصد از جمعیت امریکا بدست می آوردند (ثروتمندان) معادل مجموع درآمد ۴۲ درصد از جمعیت این کشور بود و شمار زیادی از مردمی که برنامه های تبلیغاتی برای خرید کالاهای مصرفی را می دیدند توان مالی لازم برای خرید اری آنها را نداشتند.
در این شرایط واژه تازه ای در اقتصاد ان روز امریکا ایجاد شد که در اقتصاد کشور تحولات زیادی بوجود آورد. این واژه "اعتبار" یا " "Creditبود و با کمک آن مردمی که پول کافی برای خرید نداشتند می توانستند برای خرید امروز خود در آینده پرداخت کنند.
این مساله سبب شد تا مردم با اید با بازپرداخت قیمت کالاهای مصرفی در آینده خرید کنند و هر روز بر میزان بدهی های آنها افزوده شود. از آنجا که نرخ رشد درآمد طبق متوسط و پایین در امریکا بسیار اندک بود بسیاری از آنها حتی با تعویق انداختن زمان پرداخت نیز توان این کار را نداشتند.در هر حال بدهی های مردم جمع شد تا اینکه در سال ۱۹۲۹ میلادی زمینه اصلی رکود اقتصاد امریکا را فراهم کرد و شرکتهای تولیدی را به ورشکستگی کشانید.
کشاورزان امریکایی که در آن زمان تشکیل دهنده یک چهارم اقتصاد امریکا بودند در جریان رکود اسیب زیادی دیدند. اینان در جریان جنگ جهانی دوم و کاهش فعالیتهای کشاورزی در اروپا در جریان جنگ جهانی اول سطح تولید خود را افزایش دادند.
اما در سالهای دهه ۱۹۲۰ میلادی به دلیل رشد کشاورزی و کاهش قیمت تولیداتشان اغلب محصولات کشاورزی تولید خود را بدون دریافت سود وارد بازار می کردند که به تدریج وارد جریان رکود شدند.
البته نمی توان از تاثیر مشکلات اقتصادی بین المللی در ایجاد این رکود نیز چشم پوشی کرد. بعد از جنگ جهانی اول امریکا به تامین کننده اعتبارات لازم برای بازسازی ویرانیهای اروپا تبدیل شده بود ولی با بالا گرفتن بحران در این سرزمین بانکها توان اجرای این نقش را از دست دادند.
زیرا اغلب دریافت کنندگان وام از امریکا حتی توان مالی بازپرداخت آن را نیز نداشتند . بدهی های کلان دولتها به بانکهای کشورهای مختلف سبب شد تا در اواخر دهه ۱۹۲۰ حتی ساختار بانکهای بین المللی نیز بی ثبات شود و یکی از اصلی ترین بخشهای اقتصاد متزلزل گردد.در همین زمان امریکا تعرفه های گمرکی بالایی را برای واردات کالا در نظر گرفت وضع این تعرفه ها همزمان با ارایه وامهای کلان به اروپا و تلاش برای صادرات تولیدات خود به این قاره بود.
روشن است که این وضعیت نمی تواند پایدار باشد و ادامه پیدا کند. زیرا اگر کشورهای دیگر نتوانند تولیداتشان را به امریکا بفروشند پول کافی برای خیرد تولیدات امریکا و بازپرداخت بدهی های بانکی این کشور ندارند.در این سالها اغلب کشورهای صنعتی بدون توجه به ساختار اقتصاد جهانی و تنها و تنها با تمرکز روی منافع اقتصادی کوتاه مدت خود همین سیاست را تکرار کردند و زمینه ای دیگر برای تشدید بحران در اقتصاد امریکا را فراهم کردند.
افزایش درآمد ثروتمندان سبب شد تا بازار سهام امریکا نیز رشد کند زیرا اغلب برای کسب سودهای کلان به این بازار روی آورده بودند و در سال ۱۹۲۷ نیز نتیجه مثبتی دریافت کردند. همین مساله بسیاری از مردم را بر آن داشت تا وارد این بازار شوند .
برخی با قرض گرفتن پول اقدام به خرید سهام کردند به این امید که با فروش آن به قیمت بالاتر نه تنها بدهی خود را بپردازند بلکه سود هم بدست آورند. اما این مساله محقق نشد و بازار سهام امریکا به دلیل زیان ده شدن اغلب شرکتهای تولیدی و کاهش فروش آنها و ناکارآمد شدن اغلب بانکها به یکباره بین ۱۰ تا ۱۵ میلیارد دلار کاهش یافت و افرادی که در این بازار پر خطر سر مایه گذاری کرده بودند متحمل زیان شدند.
بسیاری سقوط بازار سهان امریکا را نقطه آغازین رکود بزرگ اقتصاد امریکا می دانند ولی در حقیقت رکود از زمانی آغاز شد که فعالیتهای تولیدی به جای کسب سود زیان دیدند و بانکها با انبوهی از وامهای تخصیص داده شده به متقاضیان و نا توانی انها ر بازپرداخت اقساط روبرو شدند.سقوط بازار سهام سبب ویرانی اقتصاد امریکا هم شد زیرا قدرت مقاومت اقتصاد برای مقابله با توزیع ناعادلانه درآمد، رکود بخش کشاورزی و مشکلات بانکی را پایین اورد و اقتصاد را در شرایط نامساعدی قرار داد.
رکود بزرگ اقتصاد آمریکا در ماههای پایانی دهه ۱۹۲۰ میلادی و ادامه آن تا اوائل دهه ۱۹۴۰ میلادی با سقوط بازار سهام این کشور در اکتبر سال ۱۹۲۹ میلادی نمایان شد. در این سالها اقتصاد آمریکا در مرز فروپاشی قرار داشت و به تدریج این رکود به کشورهای دیگر جهان کشیده شد.
در نهایت ایالات متحده آمریکا با درگیر شدن در جنگی مرگبار، یعنی جنگ جهانی دوم، این رکود را پایان داد و توانست کشور خود را حفظ کند. یکی از تحلیل گران اقتصاد و جنگ جهانی در مقایسه وضعیت کنونی رکود اقتصاد آمریکا با رکود بزرگ اقتصاد آمریکا در جنگ جهانی دوم گفت:" در سالهای دهه ۱۹۳۰ میلادی اقتصاد آمریکا وارد رکود شد و بازار سهام این کشور سقوط کرد. در این سالها وضعیت اقتصادی اروپا بهتر از آمریکا بود و در این میان آلمان شرایط مناسب تری را تجربه می کرد.
این وضعیت ادامه یافت تا اینکه در سال ۱۹۳۶ میلادی آلمان میزبان بازیهای المپیک شد و توانست از این میزبانی درآمد کلانی بدست آورد. این مساله سبب شد تا آمریکا برای بهره گیری از اوضاع نسبتا بهتر اقتصادی آن قاره جنگی بزرگ را به رهبری هیتلر راه اندازی کند. این جنگی بود که جهان را زیر رو رو کرد و بعد از اتمام آن و ویرانی اروپا، آمریکا به تامین کننده اعتبار لازم برای بازسازی بدل شد."
وی ادامه داد:
" هم اکنون نیز وضعیت اقتصاد آمریکا و اقتصاد جهان نسبتا مشابه است. آمریکا در شرایط رکود قرار گرفته است و در مقابل قاره آسیا به خصوص کشورهای چین و هند رشدی چشمگیر را تجربه کرده اند. امسال نیز چین میزبان المپیک است و باید در انتظار حادثه ای باشیم که دوباره جهان را متحول کند."
● فروپاشی اقتصادی
سقوط بازار سهام آمریکا نقطه آغاز فروپاشی اقتصادی آمریکا بود و طی سه سال بعد یعنی در فاصله سال ۱۹۲۹ میلادی تا سال ۱۹۳۲ میلادی وضعیت اقتصادی هر روز بدتر و وخیم تر می شد. در سال ۱۹۳۲ میلادی شمار زیادی از کارخانه ها و کارگاههای تولیدی آمریکا تعطیل شدند، زیرا برای تولیدات آنها تقاضایی وجود نداشت. در این سال حجم تولید آمریکا نصف تولید این کشور در سالهای آخر دهه ۱۹۲۰ میلادی بود.
تعطیلی این کارخانه ها مشکل بزرگ بیکاری را نیز به همراه آورد. طبق آمارهای موجود در سال ۱۹۳۲ میلادی نرخ بیکاری در آمریکا ۹/۲۴ درصد بود که بیشتر از ۲۱ درصد نسبت به سال ۱۹۲۹ افزایش داشته است. در این سالها ۱۵ میلیون آمریکایی در اثر تعطیلی کارخانه ها بیکار شدند و شمار زیادی از آنها تا سالهای پایانی دهه بیکار باقی ماندند. افرادی که در این دهه توانستند شغل خود را حفظ کنند با کاهش بی سابقه دستمزدها روبرو شدند و برخی نیز توانستند کارهای پاره وقت با دستمزدهای اندک پیدا کنند.
در این سالها وضعیت بانکها نیز بسیار وخیم بود. شمار زیادی از بانکها به دلیل سرمایه گذاری در بازار سهام زیانهای بزرگ را متحمل شدند و دیگر بانکها نیز به دلیل پرداخت وام به افراد و صنعتگرانی که در شرایط فعلی توان مالی بازپرداخت نداشتند در آستانه ورشکستگی قرار گرفتند.
در فاصله زمستان سال ۱۹۳۲ تا سال ۱۹۳۳میلادی نظام بانکی به مرحله فروپاشی رسید و در مارس سال ۱۹۳۳ میلادی بیشتر از ۵ هزار بانک کاملا تعطیل شدند. این تعطیلی سبب شد تا پس انداز میلیونها نفر از بین برود. در این سالها وضعیت کشاورزان نیز بدتر شد و محصولات زیادی از بین رفت.
● پاسخ اولیه دولت به رکود
هوور، رئیس جمهوری وقت آمریکا بر این باور بود که تلاش برای حفظ اعتماد مردم به بازار سبب می شود تا این مشکل موقتی اقتصاد با سرعت بیشتری حل شود و مردم به سرمایه گذاری و آغاز فعالیتهای اقتصادی ادامه دهند. از نظر وی این اصلی ترین راه حل رکود بود، اما این راه اصلا نتیجه بخش نبود زیرا در سال ۱۹۳۲ میلادی با وجود تلاشهای وی میزان سرمایه گذاری در آمریکا به کمتر از ۵ درصد سرمایه گذاریهای انجام شده در این کشور در سال ۱۹۲۹ میلادی رسید.
در این سالها هوور برای ایجاد تعادل بیشتر در بودجه دولتی و حفظ تعادل اقتصادی اقدام به افزایش مالیاتها و کاهش هزینه های دولتی کرد. اما این کار در شرایطی که اقتصاد آمریکا در آستانه فروپاشی قرار داشت تنها سبب شد تا تقاضای مصرفی مردم بازهم کاهش یابد.
تغییر تعرفه های گمرکی و محدود کردن تعاملات تجاری آمریکا با کشورهای جهان یکی دیگر از سیاستهای مخربی بود که اقتصاد را به سمت ویرانی کشانید. در این سالها ارزش تجارت جهانی بیشتر از ۵۰ درصد تنزل یافت.
در سالهای آغازین رکود رهبران کشورهای دیگر نیز همچون آمریکا اقدام به افزایش تعرفه های گمرکی، افزایش مالیات و دیگر فعالیتهای محدود کننده تجارت کردند. از این طریق ضعف اقتصادی آمریکا به اروپا نیز منتقل شد. گفته می شود در این سالها شمار بیکاران در آلمان نیز رشد کرد. در این شرایط شمار زیادی از مردم آلمان به سمت هیتلر و نظرات وی جذب شدند. وی به مردم اطمینان داد که برای آزادی و رشد اقتصادی این سرزمین و تقویت ارتش کشور تلاش کند.
در این سالها وضعیت اقتصادی کشورهای انگلیس و فرانسه بهتر بود زیرا دولت از طریق دارایی های خود و تخصیص بیمه بیکاری به افراد بخشی از بار این مشکل اقتصادی را به دوش می کشید. در سال ۱۹۳۲ میلادی، تئودور روزولت، رئیس جمهور آمریکا، در انتخابات ریاست جمهوری این کشور پیروز شد. او برنامه نیو دیل " New Deal " را پیشنهاد کرد که با کمک آن تا اندازه زیادی مشکل بیکاری و بازار سهام را حل کرد. طبق این برنامه عرضه کالاها کاهش یافت تا هماهنگ با تقاضا شود.
● جنگ جهانی دوم، راه حل مشکل
در سال ۱۹۳۹ میلادی با وجود تلاشهای بسیار سردمداران آمریکا و بکارگیری روشهای مختلف اقتصادی هنوز هم بیشتر از ۱۵ میلیون بیکار در آمریکا وجود داشت و مردم در شرایط بسیار سختی زندگی می کردند.
در این زمان بود که جنگ جهانی دوم به سرکردگی هیتلر و حمایت آمریکا آغاز شد. از زمانی که این جنگ آغاز شد آمریکا تامین سلاح مورد نیاز تمام کشورهای درگیر جنگ را بر عهده گرفت و در این میان بیشترین سهم را به کشور مهاجم یعنی آلمان اختصاص داد.
در این دوران آمریکا شمار زیادی از کارخانه های تعطیل شده را دوباره راه اندازی کرد تا مواد غذایی و پوشاک مورد نیاز افراد درگیر جنگ را تامین کند و برای میلیونها نفری که بیکار شده بودند فرصت شغلی ایجاد نماید.
از طرف دیگر با راه اندازی کارخانه هایی برای تولید سلاح و تجهیزات دفاعی صنعتی دیگر را در کشور فعال کرد. صنعتی که علاوه بر ایجاد شغل و حل کردن مشکل بیکاری می توانست سودآوری زیادی داشته باشد و جانی تازه به اقتصاد دهد.
با ایجاد فرصت شغلی و افزایش درآمدها به دلیل رشد اقتصادی تقاضا در آمریکا بیشتر شد و صنایع و کارخانه های مختلف تولید خود را افزایش دادند. رشد تولید به دنبال رشد تقاضا در کنار افزایش صادرات و درآمدهای صادراتی تمام بخشهای اقتصاد را به مسیر عادی حرکت باز گرداند و جانی تازه در اقتصاد در حال مرگ آمریکا دمید.
بسیاری بر این باورند که وجود هیتلر در آلمان و رشد محبوبیت وی در میان مردم این سرزمین به دلیل حمایتهای آمریکا از وی بوده است. آمریکا که با شعار مخالفت با کمونیست که ایده ای نشات گرفته از قطب اقتصادی و نظامی آن زمان دنیا یعنی اتحاد جماهیر شوروی بود، هیتلر را در آلمان و به تدریج در سراسر جهان مطرح کرد تا از یک طرف زمینه را برای تضعیف شوروی فراهم آورد و از طرف دیگر جرقه اولیه جنگی را بزند که می توانست اقتصاد یا به عبارت بهتر کشورش را نجات دهد.
به هرحال آمریکا که در دهه ۱۹۳۰ میلادی برای تامین نیازهای اولیه مردمش نیز با مشکل مواجه بود بعد از جنگ جهانی نه تنها حجم زیادی از کالاهای خود را به بازار اروپا صادر می کرد و درآمد کلانی از این بخش بدست می آورد بلکه برای بیکاران فرصت شغلی ایجاد کرد و صنعتی را در خود پرورش داد که ضامنی برای بقای کشور بود.
دو سال بعد از آغاز این جنگ که اروپا را به ویرانی کشاند آمریکا به یکی از اصلی ترین تامین کنندگان اعتبار برای این اروپا تبدیل شد و بعد از پایان این جنگ سران آمریکا بسیار دوستانه به کمک اروپا آمدند تا با بهره گیری از درآمدهایی که به مدد جنگ خانمان برانداز اروپا به دست آورده بودند این منطقه را بازسازی کنند.
به این ترتیب آمریکا نجات یافت ولی این نجات اقتصادی را مدیون هزاران و بلکه میلیونها نفری است که در جریان جنگ جهانی دوم جان خود را از دست دادند. ازآن سال تا به امروز بررسی هر جنگی ما را به سمت آمریکا سوق می دهد و به تمام پژوهشگران این حوزه نشان می دهد یا تلاشهای آمریکا باعث آغاز جنگ شده است یا اینکه حمایتهای این کشور ضامن ادامه یافتن درگیری بوده است.