به نام دموکراسی بر ضد دموکراسی

به نام دموکراسی بر ضد دموکراسی

 

سارکوزی پس از مارگارت تاچر و برلُسکُونی در قاره اروپا

 

 

 

   ب. کیوان

آن چه با گزینش سارکوزی در پُست ریاست جمهوری فرانسه که یکی از نمادهای شاخص نومحافظه کاری در فرانسه است، رویداد چندان نامنتظره نبود؛ زیرا فرانسه از دیرباز با اجرای گام به گام طرح های ضداجتماعی نولیبرالی زمینه را برای چرخش واپس گرایانه و رویگردانی از شعارهای دموکراتیک «آزادی، برابری، برادری» انقلاب کبیر فرانسه فراهم آورده بود. سارکوزی از آن جهت با حمایت همه جانبه طیف های گوناگون راست فرانسه به قدرت رسید که به نمایندگی از آن ها آخرین میخ را بر تابوت حقوق دموکراتیک از رمق افتاده مردم در عرصه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بکوبد. جناح ضد دموکراتیک راست فرانسه پیروزی خود را مرهون از خودبیگانگی های فردی و اجتماعی، اتم واره شدن مردم، گسترش بیکاری، فروماندگی شهروندان فرانسه در حل دشواری های زندگی، جهان سومی شدن بخش مهم و اصلی جامعه فرانسه، نبودن چشم انداز روشن سیاسی و اجتماعی برای برون رفت از بحران کنونی دامنگیر زندگی مردم، فراگیر شدن ناتوانی های  فکری توده های وسیع مردم برای تشخیص جایگاه بلند اجتماعی و مسئولیت های تاریخی خود است. انتخاب فردی چون سارکوزی به ویژه در قاره اروپا بی سابقه نیست.

هیتلر، موسولینی، برلُسکونی و شیراک و مانند آن ها همه با رأی «آزاد»  مردم به قدرت رسیدند. طرفه این که این رویدادها در جامعه هایی اتفاق می افتد که کشورهای «دموکراتیک» نام گرفته اند. دلیل این رویدادهای اسف انگیز را باید در مؤلفه های پیش گفته و نیز در ساز و کار نظام ها و اندیشه های دستکاری شده این جامعه ها جستجو کرد. برخلاف «تئوری پیشرفت» بی برگشت با قطعیت می توان گفت که جامعه های انسانی راه همواری را نمی پیمایند. پس رفت و «پیشرفت تازنده» مفهومی اعتباری و همزاد یکدیگرند. آن چه در این میان باقی می ماند، آمادگی ذهنی مردم برای حفظ وگسترش دستاوردهای تاریخی است. در چنین وضعیتی جامعه «بیمار» فرانسه بر سر دوراهی سقوط در وادی نابرابری های فزونتر و حفظ و گسترش دستاوردهای دموکراتیک سال ها مبارزه پیگیر و بی امان در راه آزادی و حقوق اجتماعی قرار دارد. با این همه به رغم نامساعد بودن شرایط عینی و ذهنی هنوز همه امیدها از دست نرفته است. امید به گُسترش آگاهی و آزمون ثمربخش مردم و پایداری در برابر روندهای پس روانه ای که به نام «مدرنیسم» معاصر جریان دارد، یگانه پشتوانه برای برون رفت از این بن بست ها است.

   کوتاه سخن: پس از ایتالیا اکنون نوبت به فرانسه رسیده است که در برابر هجوم راستگرایان افسارگسیخته از هویت دموکراتیک خود دفاع کند و بار دیگر تاریخ شورانگیز پایداری در برابر این نوع رویدادها را که مانند مقاومت در برابر فاشیسم در تاریخ این کشور کم نیست، زنده کند. از آن جا که برخی از درس خواندگان ایرانی ذوب در جهان روایی سرمایه داری وحشی به نام اقتصاددان، سیاست شناس و تئوری پرداز شبان روزان از سکوی سخن پراکنی های تصویری و شنیداری لندن و واشنگتن و لُس آنجلس و در سایت های خود در وصف سیاست های خانمان برانداز نومحافظه کاری و نولیبرالی در جهان از  جمله ستایش از به قدرت رسیدن سارکوزی و برنامه های ضد دموکراتیک او دادِ سخن داده اند و می دهند تا شاید با جلب رضایت اربابان کاخ سفید و لندن همان نقش کرزای و چلپی را در ایران بازی کنند، جا دارد این بار برای افشای چهره سارکوزی این راست افراطی تازه از راه رسیده برخی از دیدگاه ها و برنامه های او را به اختصار از نظر خوانندگان بگذرانیم:

***

مروری بر دیدگاه های سارکوزی به روشنی نشان می دهد که تدبیرهای مورد ستایش او به کلی با اصول عدالت و دموکراسی دموکراتیک در تضاد است.

 •        در حالی که جامعه فرانسه نیازمند جامعه ای به واقع دموکراتیک است که در آن قدرت نامتمرکز باشد، به نحوی که همه مردم بتوانند آینده خود را به دلخواه شان بسازند؛ سارکوزی تمرکز قدرت ها در دست رئیس جمهور را پیشنهاد می کند و خواستار لغو ماده 3- 59 است که در پرتو آن رئیس جمهور بتواند قانون ها را بدون بحث در پارلمان به جامعه تحمیل کند.

 •       فرانسوی ها به قانون اساسی اروپا رأی منفی دادند. سارکوزی برآشفته از این رویداد، مراجعه به رأی مردم فرانسه و هر کشور دیگر اروپایی را در این باره اشتباه بزرگ می داند، او در تلاش است بجای رفراندوم، این قانون با اقدام سیاسی دولت در پارلمان ها به رأی گذاشته شود.

 •       سارکوزی در برابر خواست جامعه فرانسه مبنی بر همبستگی بین کشورها، مردم و نسل ها که هر مسئله را نخست بنا بر تفاهم متقابل، تمرکز و تعاون بررسی و تنظیم می کند، رواج ترس و وحشت در بین شهروندان نسبت به خارجی ها از راه علم کردن ناسازگاری هویت ملی و مهاجرت، این همانی خارجی ها و بزهکاران، تشدید سرکوبی علیه آن ها، مشابه با خشونت و سرکوبی هایی که او در پُست وزیر کشوری بکار بُرد و به همّت انجمن حقوق بشر به وسعت افشاء گردید، سیاست مرکزی سارکوزی را در بیگانه ستیزی تشکیل می دهد.

 •       سارکوزی به عنوان یک لیبرال افراطی و سخنگوی «راست افسارگسیخته» در سودای جدا کردن «خون پاک» از خون خارجی است. داوری او درباره انسان ها استوار بر فایده مندی شان است. قانون مهاجرت او با درونمایه اصلاح نژاد (Eugénisme) در خدمت لیبرالیسم و نومحافظه کاران قرار دارد. سیاست «مهاجر گزین شده» او به نفع مؤسسه ها است. سارکوزی از بزهکاران  مهاجر حلقه ای برای محرومیت آن ها از حقوق فردی و اجتماعی حتّی در سطح مدرسه ها و بیمارستان ها ساخته است.

 •       سارکوزی برای «مبارزه با بزهکاری» معتقد است که کودکان «بالقوه بزهکار» باید از سن سه سالگی ردیابی شوند. او مدعی است که کودک بارگی (Pédophilie ) و گرایش به خودکشی در «ژن نهفته» است. یک چنین طرز تفکری رویارو با همه آن چیزی است که علم بررسی کرده و به راستی باید به چنین تاریک اندیشی قرون وسطایی به شدت خندید؛ زیرا این مبنای همان بینش ارتجاعی است که شرایط اجتماعی و رفتارها را به سرنوشت احاله می کند.

 •       تجدید نظر در مجموع مقررات مربوط به حمایت مردم از جمله نابالغ ها و اقلیت، کاهش سن بلوغ جزایی به 16 سال، ردیابی بزهکاران آینده از سن سه سالگی، و در این راستا جمع آوری اطلاعات مربوط به افراد که عملگران بهداشت یا شبکه های تعقیب جزایی اجتماعی حفظ کرده اند، تعمیم دادن زیر نظر گرفتن مردم از حیث اختلاط منظم دو نژاد به یاری فیش های اطلاعاتی، تعمیق شکاف میان جوانان حاشیه نشین و جامعه و معرفی آن ها به عنوان «طبقه پست» از جمله برنامه های اجتماعی سارکوزی است.

 •       سارکوزی در صدد است زحمتکشان را به کار بیشتر وادارد. طولانی کردن هفته کار، رساندن سن بازنشستگی به 65- 70 سال. بر این اساس بی کاران ناچارند به هر کاری تن در دهند وگرنه کمک هزینه های شان لغو خواهد شد. این نرمش پذیری، نام ملایمی برای این گفته است که از این پس ناچارید ستون فقرات خود را هر چه بیشتر خم کنید! بدین ترتیب ساعت های اضافی دیگر جایی در سهمیه بندی های اجتماعی ندارد. این بهترین وسیله برای خشکاندن صندوق های تأمین اجتماعی است که ورشکستگی آن از خیلی پیش اعلام شده است. شرکت های بیمه می توانند از این وضعیت به نفع خود بهره برداری کنند.

 •       سارکوزی تصمیم گرفته است «سپر مالیاتی» ثروتمندان را محکم کند  مالیات بر درآمدها، مالیات بر ثروت ها، مالیات بر شرکت ها و مالیات همبستگی بر دارایی را  کاهش دهد. این در واقع بهترین وسیله افزایش کسر بودجه دولت است که نتیجه آن کاهش هزینه های عمومی آموزش و پرورش، بهداشت، مسکن و غیره خواهد بود. این خواستی است که قدرت های مالی، سهامداران و کارفرمایان بدون کم ترین شرم در بیان می آورند و رسانه های وابسته به آن ها در وصف آن تبلیغ می کنند. در این صورت، بیکاری هرگز واپس نمی رود، حداقل مزدها و مزدهای ناچیز دامنگستر می شود و در عوض سودهای مؤسسه های  بزرگ با آهنگ شتابان برنامه های اخراج، کاستن مزدها و تخریب طبیعت به صورت حیرت انگیز رو به افزایش می گذارد. نتیجه همه این اقدام ها این است که طبیعتی که تاکنون به غایت آلوده شده و بنا بر سیاست تولیدگرایی بد اداره شده بیش از پیش در همه جا با خطر جدی و هشداردهنده روبرو است.

 •       برخلاف ادعای سارکوزی کاهش مالیات ها نه تنها از دامنه بیکاری نمی کاهد، بلکه بر سود مؤسسه ها می افزاید. در فرانسه، سودهای مؤسسه ها از حیث تئوری 3/33% است. در دیگر کشورهای اروپایی نیز وضع به همین منوال است. این نرخ به طور چشمگیری کاهش یافته است. در 1986 میزان آن 45% بود. در همان دوره نرخ بیکاری به واقع کاهش نیافت. برعکس، مؤسسه هایی که کم تر مالیات دادند، هرگز شغل بیشتر نیافریدند.

     بهر رو، چگونه ممکن است که مؤسسه های بسیار شکوفا تنها جزیی از مالیات بر سودهای شان را بپردازند. ونسان درسه یکی از نظریه پردازان فرانسه با پوزخند می نویسد «این امر از معجزه های سیستم حسابداری است»؛ زیرا «مؤسسه های بزرگ بخشی از حساب و بنابراین سودهای شان را به خارج منتقل می کنند». به عنوان مثال یک گروه فرانسوی شعبه ای در سوئیس دارد. این شعبه زیاده پرداخت های صورت حساب ها را به خانه مادری منتقل می کند. این صورت حساب های اضافی قابل کسر از سودها هستند.

 •       سارکوزی طرفدار مبادله آزاد و گردش آزاد سرمایه است. بدین منظور او خواهان تعمیق بیشتر ادغام اقتصادی بدون قاعده مالیاتی، اجتماعی و محیط زیستی است که کمیسیون اروپایی و سازمان جهانی تجارت مدّ نظر دارند.

  •      مردم خواهان تنوع فرهنگی و خبررسانی مستقل اند. امّا، اغلب رسانه ها به گروه های قدرتمند مالی تعلق دارند و زیر نفوذ مدیریتی فعالیت می کنند که همه چیز را از پیش به آن ها دیکته می کند. این مدیریت، رسانه ها و روزنامه نگاران سرکش را به اطاعت وا می دارد و سیاست چماق و هویج را در مورد آن ها بکار می برد. از این رو، تبلور تنوع فرهنگی و خبررسانی مستقل در این رسانه ها ناممکن است. سارکوزی بخش مهمی از پیروزی اش را مدیون حمایت این مدیریت است و برای تقویت آن تصمیم جدّی دارد.

 

نتیجه:

    هر چند با روی کار آمدن سارکوزی در فرانسه جبهه ارتجاع ضد دموکراتیک لیبرالیسم نو و نومحافظه کاری در قاره اروپا تقویت شد و این زنگ خطری جدی برای حقوق دموکراتیک مردم زحمتکش اروپا و در نهایت مردم کشورهای پیرامونی (جهان سوّم) است، امّا مبارزه جدی زحمتکشان این قاره در شکل های گوناگون از طریق سندیکاهای کارگری، حزب های دموکراتیک سیاسی، جنبش زنان، محیط زیست و انجمن ها و کانون های گُسترده جامعه مدنی، نقطه قوّتی در شکل گیری ضد قدرت در برابر لیبرالیسم نو و گشودن راه به روی احیاء و پیشرفت خواسته های دموکراتیک مردم در عرصه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است.

 

منبع : نگرش