پاکستان ؛ و هوس شیطانی حاکمیت بلا منازع در افغانستان
سلیمان کبیر نوری
پاکستان ؛ و هوس شیطانی حاکمیت بلا منازع در افغانستان
« قبایل آزاد پشتون» از تعبیر بریتانیایی تا معنای پاکستانی
بخش دوم
ویدیو
«جاهلیت قبل از اسلام
قبایل آزاد پشتون »
آیا «طالبان» یک جنبش مقاومت است!!!؟؟؟
برای پژوهش،تصریح و توضیح این مطلب در آغاز ما به ارایه ی دو فکتور اساسی نیاز داریم: زیرا از یک جانب اکثریت عامه ی ما تا کنون نمیدانند که عامل این همه بلا ها و نگونبختی ایشان از کجا سر چشمه میگیرد؛ و از جانب دیگر این فاکت ها و اسناد نقاب ها و ماسک ها را از چهره های مغرضین، مزدوران، و بیماران به دور می اندازد و چهره های اصلی سیاه ایشان را برای هموطنان عزیز به نمایش میگذارد.
اول : آفریدگار اصلی طالبان
دوم : اینکه چرا ؟؟؟ روی کدام اهدافی؟ و چطور؟ کی ها؟ امروز این پدیده را بنام جنبش ملی!!!؟؟؟ مقاومت؟؟؟ یاد میکنند؟
فکتور اول:
ببینیم که چگونه آقای احمد رشید ژورنالیست به اصطلاح زبده ی پاکستانی که بیشترین وقت خویشرا صرف مساعی نگارش ها در مورد ظهور و فعالیت های طالبان کرده است و شهرت فریبنده اش را هم مرهون نوشته ها و گزارشاتش در مورد پدیده سیاه و مخوف طالبان میباشد، و بویژه موصوف با نشر کتابی بنام " طالبان" ( که برای جلب توجه ی خواننده بیشتر به یک رومان جالب مشابه اش ساخته است)، پیشگامتر در عرصه ی چگونگی شناسایی و پژوهش طالبان، در جهان شناسانده شد.
اما آگاهانی که زمانی در تحت سلطه ی طالبان زیست کرده اند، و یا مطالب و حوادث تاریخی کشور (از جمله نیرنگ ها و توطئه های بریتانیایی ها) را از قرن 19 بدینسو، ویا عملکرد ستراتیژیست های پاکستان را از اوایل سالهای 1970( اوایل سالهای 1350 خورشیدی = آغاز به قدرت رسیدن سردار محمد داود) در زمینه ، چگونگی روابط سیاسی و دیپلوماسی را، میان دوکشور افغانستان – بریتانیا، و تشکیل کشوری بنام دولت اسلامی پاکستان تعقیب کرده اند، بعد از خوانش آثار این مردک به سهولت درمیابند که این ژورنالیست مستعد با چه نیرنگی از ابراز حقایق تلخ ، در مورد طفره رفته است و نوشته ها را در حساس ترین جاها به سود باداران خویش سمت و سو داده است.
برای اثبات این ادعای خویش عزیزان را به سند تاریخی ای معطوف میداریم که این طالب شناس بین المللی، گویی کاملا" از چنین سند معتبر بیخبر بوده است. و خواستگاه طالبان را در کتاب خویش قندهار( سال 1994) ذکر کرده است. که این سند، لُب ولُباب واقعیت و نیز جان مطلب را در مورد طفره روی وی از شناسایی ظهور و پیدایش دقیق طالبان ؛ بدست میدهد:
راپور تروریزم
کمیته ی تحقیقاتی حزب جمهوریخواه پیرامون جنگ های غیر متعارف
واشنگتن دیسی – اپریل 1990
ارتش افغانی پاکستان
دستگاه استخبارات نظامی پاکستان یک اردوی افغانی را بصورت آشکارا تربیت نموده، توسعه داده، کنتروول کرده و آن را به منفعت حزب اسلامی گلبدین حکمتیار استعمال و بکار می اندازد. « آی اس آی» قصد دارد تا این قوای افغانی را برای درهم کوبیدن سایر نیرو های جهادی که در داخل افغانستان بصورت محلی فعالیت دارند، بکار برده و در فر جام راه را برای پیروزیی حکمتیارهموار ساخته و یا طرق حل سیاسی مسئله ی افغانستان را بشکلی در آورد که برای اسلام آباد قابل قبول باشد.( مطمئن ترین فرد قابل اعتبار برای استخبارات پاکستان.نگارنده). پاکستانی ها به تشکیل این گروه در سال 1996 شروع کرده اند و میخواهند آن را در برابر دیگر نیرو های مقاومت افغانی و در مقابل پشتون های پاکستان استعمال کنند...نظر به معلوماتی که از منابع مقاومت گرفته شده اردوی 2000 – 2500 نفری مذکور فعلا" سه چند بزرگ شده، کمیت و تجهیزات آن هم بسیار انکشاف نموده است.
علی الرغم موجودیت افغانهای شایسته – اردوی مذکور بصورت عمومی تحت فرماندهی افسران پاکستانی و یا افغانهایی که از طرف " آی اس آی" کنترول میشوند قرار داده شده است. نظر به گزارش ها درین اردو یک تعداد افسران عرب بخصوص مصری و از شیخ نشین های خلیج نیز وظیفه دار گردیده اند. منصبداران پاکستانی ظاهرا رضاکارانی هستند که بمقصد اشتراک در جهاد افغانستان از وظایف خود در اردوی پاکستان استعفا داده اند. ولی منابع مقاومت ادعا میکنند که افسران و خورد ضابطان مذکور با وجودیکه یونیفرم نظامی در بر ندارند از جمله کسانی هستند که به قوای مخصوص پاکستان و " آی اس آی" مربوط میباشند. " آی اس آی و اسلام آباد توسط همین پرسونل حرفه ای کنترول خود را بالای این اردو که بنام« لشکر آزاد افغانی» یاد میشود، قایم کرده اند. واحد های عمده این اردوی افغانی ساخته ی دست" آی اس آی به لواهای متعدد برای هر ولایت افغانستان تقسیم شده اند.....( به گونه مثال: لوای تخار....تحت فرماندهی بشیر چاه آبی فرمانده حزب اسلامی در ولایت تخار که مسوول کشتار وحشیانه ی چند تن از فرماندهان احمد شاه مسعود( شورای نظار) در ماه جون 1989 میباشد. لوای ....لوای خوست...این لوا اساسا به آن نسبت ایجاد شده که بحیث نردبان هجوم در جنگ بمقابل قبایل پشتون پاکستان قرار گیرد. هنگامی که در اواسط ماه مارچ پاکستان در جنگ خوست به یک پل هجومی نیاز احساس کرد، لوای مذکور امادگی جنگی گرفت تا عملا در نبرد های داخل افغانستان سهم گیرد. (1)
اخیرا" آقای حکمتیار امیر حزب اسلامی افغانستان پیام دلسوزانه و جالبی را عنوانی برادران هزاره از طریق رسانه های مختلف قرار ذیل به نشر رسانیده اند:
« شما را به برادرى واخوت دعوت مى كنم ، به عزت و سربلندى، به زندگى برادوار در خانه مشترك مان افغانستان ، به صلح ، عدالت و برابرى ، به نجات از سلطه اجانب ، به نجات از سلطه تفنگداران وابسته به بيگانه، دين فروش، وطن فروش وغلامان و مزدوران اجنبى، به قرآن كه كتاب خداى ما و رهنمود تمامى مسلمانان است ، بياييد دست برادرى بهم بدهيم ، جنگ ميان اقوام برادر و همكيش را براى هميش خاموش كنيم ، ونيروهاى خويش را عليه دشمن بزرگ و آزادى كشور از سلطه اشغالگران صليبى سوق دهيم .
آنانكه ديروز شعار مرگ بر شيطان بزرگ را منافقانه سر مى دادند و امروز يوغ همان شيطان بزرگ را در گردن انداخته وتحت قومنده افسران امريكايى عليه ملت خود می جنگند نه دوست شما اند، نه همكيش وهم مذهب شما و نه وفادار به كشور وملت خود. آينها كسانى اند كه زمانى شما را به جنگ پشتون ها سوق دادند، گاهى به جنگ تاجكها و پنجشيريها، گاهى به تسليم شدن به روسها وكمونيستها و زمانى به سازش با انگليسها وامريكايى ها . از قصر هايى مجللى كه اين خائنين به وطن وملت در كابل ، مزار ، هرات ، غزنى و باميان ساخته اند بايد درك كرده باشيد كه اينها نه درغم هزاره بودند و نه در فكر دفاع از مذهب، بنده هوس خود و در فكر پركردن كيسه خود بودند، نه وفادار به قوم خود بودند و نه در غم مذهب ، اينها قوم فروش ومذهب فروش اند، زمانى به نام خمس شما راغارت كرده اند و زمانى به نام جنگ براى دفاع ازمذهب ، خمس اينها دامي براى غارت افراد بى خبر از حقيقت دين است، خمس به فرموده قرآن از مال غنميت اخذ مى شود كه چهار حصه آن به مجاهدين بر مى گردد و بخش پنجم آن حق خدا و پيامبرش خوانده شده كه از طريق پيامبر و امام و رهبر مسلمين به فقراء و مساكين داده مى شود ، نه در قرآن طبقه اى به نام آخوند و سهمى در اموال مردم براى آنان آمده و نه در حديث ، جعلكاران مذهبى نما اين را از خود جعل كرده اند .
آنانكه بر قبور شخصيتهاى مذهبى قصر ها و گنبدهاى زركوب ساخته اند، آنهم از پول فقير ومسكين وحاجت مند ساده لوح، و به نام اين كه در آستانه اين قبور حاجت تان بر آورده مى شود و دعاهاى تان مستجاب مى گردد، دروغ مى گويند، جعلكاران و فريبكاران اند، حرفهاى شان صد در صد مخالف قرآن وارشادات پيامبر عليه السلام و ائمه عالى قدر اسلام است ، اين همان شركى است كه قرآن به شدت آن را رد مى كند وعامل سقوط در جهنم مى خواند ، شرك تنها بت پرستى نيست ، شخصيت پرستى و قبر پرستى بنياد بت پرستى است ، در حقيقت بت پرستى از قبر پرستى نشأت كرده ، بخش عمده قرآن به رد اين نوع شرك اختصاص يافته، پيامبر عليه السلام نه بر قبر پسران خود ابراهيم tو قاسم t گنبد ساخت و نه بر قبر دختران خود رقيه t و ام كلثوم t ، و نه بر قبر عزيزانش چون حمزه t فاتح و شهيد جنگ احد ، آنكه قرابتش به پيامبر عليه السلام بيش از علي t است ونقش اش در دفاع از دين بيش از او، على t هر مرقدى را كه بيش از يك وجب بلند می يافت ويران می كرد و هر جنده و پرچمى را كه بر قبرى افراشته مى يافت سرنگون مى كرد، اين مجاورين قبور دشمنان خدا، پيامبر واسلام اند اما در پوشش محبت دروغين با اهل بيت ، اينها فريبكارانى اند كه از جوار اين قبرها تغذيه مى شوند ، عوام بى خبر از دين را مى فريبند واز شكرانه ها ونذرانه هاى آنان كيسه هاى خود را پر مى كنند. همينها بزرگترين دشمنان دين اند. مگر شما در هر ركعت نماز تان نمى گوييد:
اياك نعبدواياك نستعين؟ آيا اين تعهد معنی ديگرى جز اين دارد كه نه احدى جز خدا را مى پرستيم ونه ازاحدى جز خدا استعانت مى جوييم ؟!! اگر معنى اش همين است پس استعانت از قبر براى چه؟ مگر نمى دانيد كه قرآن با الفاظ صريح و تاويل ناپذير مى فرمايد: انك لا تسمع الموتى : اى پيامبر ! مرده ها نه تنها حرفت رانمى شوند بلكه اگر بخواهى آنان حرفت را بشنوند قادر به آن نخواهی شد!! كسانى كه به شما مي گويند : على t و ائمه علم غيب داشتند، ادعاء شان پوچ و صد در صد مخالف قرآن است، قرآن با تاكيد و به طور مكرر و در آيات متعددش و با الفاظ صريح مى فرمايد : جز خدا هيچ كسى در زمين و آسمان از غيب اطلاعى ندارد، يعنى نه فرشته ها از غيب آگاه اند، نه پيامبران ، نه صحابه ، نه ائمه و نه اولياء الله، قرآن به پيامبر عليه السلام دستور مى دهد كه با الفاظ واضح به مردم اعلان كند كه :
براى خود مالك هيچ سود و زيانى نيستم مگر آنچه خدا خواسته ( و برايم مقدر فرموده )، و اگر از غيب آگاه بودم خير زيات حاصل مى كردم و هرگز ضررى بمن نمى رسيد، من جز تنها نذير و بشيرى براى مؤمنان نيستم .
قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ : الاعراف : ۱۸۸
معنى اين آيه خيلى واضح و روشن است و به وضاحت تمام حكم مى كند كه عدم نيل به اهداف و مواجه شدن با ضرر و زيان نشانه عدم علم غيب هر انسان است، يعنى اگر رسول الله r علم غيب مى داشت در جنگ احد مجروح نمى شد و هفتاد تن از يارانش به شهادت نمى رسيدند، زيرا مى دانست كه چگونه از شر دشمن در امان باشد و چگونه از پيروزى دشمن جلوگيرى كند، اگر على t علم غيب مى داشت در مسجد مورد حمله ناگهانی قرار نمى گرفت و مجروح و شهيد نمى شد، اگر امام حسين t علم غيب مى داشت در كربلا با هفتادو دو تن از يارانش به شهادت نمى رسيد. اگر امام رضاء علم غيب مى داشت با پسر هارون الرشيد بيعت نمى كرد، جام زهر را نمى نوشيد، ( همانگونه كه برخى از آخوندها ادعاء مى كنند) .
آخوندهاى جاهل و فريبكاريكه به شما مى گويند: سنی ها دشمن على t واهل بيت اند، دروغگو و خائن اند، سنى ها علي واولاد او را مثل شما دوست دارند، على t را امير المؤمنين مى خوانند و بغاوت عليه امارت او را محكوم مى كنند، تفاوت در اين رابطه فقط در اين است كه اهل تسنن تصميم صحابه را در مورد انتخاب ابوبكر، عمر t و عثمان t همانگونه درست مى خوانند كه انتخاب على t را توسط آنان صحيح مى شمارند، صحابه دست پرورده هاى رسول الله r اند و قرآن از آنان ستايش نموده و لقب رضی الله عنهم را براى آنان سفارش داده است، آنها بيش از هر كسى اسلام را شناخته اند و بيش از هر كسى در راه اسلام قربانى داده اند، دين تا ما و تا اقصاى عالم در نتيجه قربانيهاى آنان رسيد، ما و پدران و اجداد ما در ايمان خود مرهون قربانيهاى آنان هستيم، آنان بودند كه وجب وجب راه طولانى مدينه الى افغانستان به خون شان سرخ شد، براى آن كه قرآن و پيامش را تا ما رساندند، چگونه مى پذيريد كه آخوندهاى فريبكار، استفاده جو و دين فروش بيش از صحابه دين و حقيقت آن را مى شناسند؟ در حالى كه آنان همه چيز شانرا در راه دفاع ازاسلام قربانى كردند و بيش از نود و پنج در صد صحابه در راه دفاع ازاسلام در خارج از مدينه به شهادت رسيده اند واين آخوندهاى حرام خور از نام دين واز طريق اغواى دينداران ساده لوح تغذيه مى شوند؟!! نه يك قطره عرق شان در راه دفاع از دين ريخته و نه يك قطره خون شان .
سياستمداران مزدورى كه به شما مى گويند پشتونها دشمن هزاره اند، عامل بيچارگى و فقر هزاره ها در دو صدو پنجاه سال گذشته بوده اند و بر شما حكومت كرده اند، اينها مبلغين ذليل اجنبى و آتش افروزان جنگ به نفع بيگانگان اند، شياطين آدم نما اند، آينها شما را قربانى منافع بيگانگان كرده اند، همنيها بودند كه فرزندان شما را در حالى به جبهات جنگ ايران با عراق مى فرستادند كه كشور تان توسط نيروهاى شوروى اشغال شده بود و تمامى ملت افغان در سراسر افغانستان مصروف جنگ خونين با روسها بودند!! و باز همينها بودند كه به هدايت تهران با روسها سازش كردند و مليشه هاى داكتر نجيب كمونيست شدند، راه اكمال مجاهدين را در باميان بستند، با كمونيستها و شوراى نظار جبهه مشترك عليه پشتونها ساختند، چند روز بعد با شوراى نظار وارد جنگ خونين شدند، دليلش آن بود كه شوراى نظار در برخى ازموارد به رياض نزديك شد وگروههاى وابسته به سعودى را در كنار خود گرفت، و تهران اين را بغاوت از آقاى قبلى شمرد و خواهان گوشمالي اش شد. در اين جنگ خونين وطولانى خانه هاى هزاره هاى مقيم كارته سخى، دشت برچى، كوته سنگى و ..... با توپها و تانکهايى شوراى نظار و مؤتلفين پرچمى شان، كه از كوه آسمايى بر سر آنان آهن وآتش می ريختند ويران شد وهزاران زن ومرد وطفل هزاره كشته شدند، ولى چند روزى نگذشته بود كه باز به هدايت تهرن با پرچمى ها و شوراى نظار كنار آمدند، خون رهبر شان مزارى بزرگ وهزاران كشته مظلوم ديگر را فراموش كردند و فروختد. كدام انسان بآ ضمير وآگاه از تاريخ شكور ما مى تواند از اين حقيقت انكار كند كه پشتونها در حكومتهاى ظالم ومفسد گذشته و رژيمهاى شاهى دست نشانده انگليس مثل شما محروم و مظلوم بودند و در فقر و مسكنت زندگى كرده اند، مردم مظلوم پكتيا، پكتيكا، كنر، ننگرهار، لغمان، هلمند، زابل، غزنى، لوگر، وردگ ميدان و سائر مناطق پشتون نشين زندگى بدتر از اهالى مناطق هزاره نشين داشتند.
بايد بدانيد كه ايران منافع شومش را با ادامه جنگ در افغانستان گره زده، در اثناى خروج قواى اتحاد شوروى از افغانستان بامسكو سازش كرد، نجيب را به مشهد دعوت نمود، ميان كمونيستها، شوراى نظار و گروهاى وابسته به تهران ائتلاف شمال را ساخت تا ماموريت نيمه تمام نيروهاى شوروى در رابطه به ادامه جنگ را به عهده بگيرد، اكمال مالی و نظامى اين ائتلاف از سوى مسكو و ازطريق تهران صورت مى گرفت، و در اثناى هجوم نيروهاى صليبى بر افغانستان با واشنگتن سازش كرد و به گروهاى مزدورش وظيفه داد تا در كنار نيروهاى صليبى و تحت قومانده افسران امريكايى عليه برادران افغان خود بجنگند، دفاتر تمامى گروههاى مزدورش رااز تهران به كابل منتقل كرد، همكارى اش با شيطان بزرگ به پيمانه اى بود كه رفسنجانى ، خاتمى و ساير رهبران ايران مى گفتند : اگر همكارى و مساعدت ايران نبود امريكا نمى توانست افغانستان را به اين آسانى و زودى فتح كند!! .
برادران عزيزم ! مگر ايران در تمامى سالهاى هجرت بدترين وغير انسانى ترين برخورد را با مهاجرين و مخصوصاً با هزاره ها نداشت ؟ برخورد ظالمانه و نامردانه که در هيچ کشوری با هيچ مهاجری اعمال نشده ! مگر زنان هزاره را بدون شوهر و فرزندان شان از خاك خود اخراج نكردند؟!! مگر شوهر را بدون خانمش و خانم را بدون شوهرش رد مرز نكردند؟! مگر در هر نوبت دستگيرى واخراج مهاجرين افغانى اولين قربانى اين ستم وحشيانه وعمل خلاف اسلام، ومغاير مروت و ترحم انسانى هزاره هاى مظلوم نبودند؟! به دليل اينكه زود شناسايى مى شدند و به چنگال پوليس بى رحم و بسيجى وحشى و متعصب مى افتادند. آيا بى مروتى نيست كه هزاره اى برادر افغانش را دشمن خود تلقى كند و ايرانى را با تمامى اين ستمها و بى مروتيها دوست خود بشمارد؟!!
بياييد دست برادرى بهم بدهيم، افغانستان آزاد، مستقل، سربلند و فراغ از جنگ بسازيم و فضايى در كشور ايجاد كنيم كه تمامى اقوام ملت بزرگ افغان در كنار هم برادروار زندگى كنند، از حقوق برابر ومساوى برخودار باشند و حكومت صالح و خادم صادق ملت داشته باشيم. با تمسك صادقانه به قرآن مى توانيم به اين اهداف مقدس نايل شويم .
سربلند باد افغانستان
متحد باد تمامى اقوام برادر افغان»(2)
این پیام که دقیقا" در آستانه ی مرگ نصیراله بابر پدر جهادیان و طالبان افغانستان به نشر رسیده است، چگونه میتواند تعبیر شود؟
آقای حکمتیار ازچنین پیام ها طی حدود 4 دهه جنگ، کم ندارند. این پیام دلسوزانه در شرایطی تهیه و به نشر میرسد که بیش از 46 کشور در افغانستان حضور دارند. اما آیا مردم فراموش خواهند کرد که با به پیروزی رسیدن " دولت اسلامی افغانستان" چه کسی آغازگر جنگ های خونین در شهر کابل بود؟
چه کسانی به مقدسترین جایگاه اسلام ( خانه ی کعبه)جمع شدند، سوگند خوردند و تعهد کردند تا به جنگ ها خاتمه داده شود. چه شد احترام و پیامد سوگند، آن هم در خانه ی خدا (ج)؟
اما آیا همین آقای محترم حکمتیار نبودند که میگفتند تا 40 سال دیگر میجنگم . آیا همین نیروهای آقای حکمتیار طالبان را برای تسلط بر شمال همراهی نکردند؟ ولذا نسخه های پاکستانی اختلافات قومی، مذهبی و زبانی حایز اثباتیه های عینی نگردید؟
نسل کشی ها عملی نگردید؟
آیا همین حالا، طالبان میتوانند بدون همکاری حزب اسلامی در شمال راه یابند؟ ما خوب به خاطر داریم که در زمان جنگ های طالبان در شمال، هر آنجاییکه حزب اسلامی محترم حکمتیار نیروی بیشتر داشت، طالبان به همان سادگی بر همان منطقه مسلط میشدند( مثل قندوزکه مردم ما همه شاهد آن بودند...). بناءً به نظر میرسد که پاکستان طرح تازه ی دارد و این پیام بدون رابطه با راهکار جدید پاکستان، نمیتواند معنا و مورد داشته باشد.
و این سر نخ یک توطئه ی تازه ِ خواهد بود.
برگردیم !
ببینیم آقای رشید از سند مهمی که در سال 1990 از طرف کمیته تروریزم کنگره ی امریکا بیرون داده شد، بخاطر منافع کشورش و صداقت و خدمتگذاری اش نسبت به "آی اس آی" و مزدوری اش به حامیان بیرون مرزی پاکستان چسان چشمپوشی کرده است.
احمد رشید خود در اثر مشهور خویش "طالبان – اسلام، نفت و بازی بزرگ » در مورد گروهکی که آن را امروز جنبش ملی میخواند، چنین نگاشته است:
« دیو بندیزم* سنتی که سلسله مراتب متمرکز نداشت و اکنون قادر نبود به کمک هیچ ملای!! سرشناس محلی و تحصیلکرده مدرسه ای بگشاید، به شاخه های مختلف و جناحهای افراطی تقسیم شده که همه به سر چشمه ی اصلی جمعیت العلما میرسیدند. مهمترین شاخه ی این جنبش توسط مولانا سمیع الحق رهبری میشد؛ او یک رهبر سیاسی و مذهبی، عضو « مجمع ملی» و سناتور بود که مدرسه اش مهمترین مرکز آموزش رهبران کنونی طالبان به شمار میرود. دست کم هشت وزیر کابینه ی طالبان و بیش از بیست والی ولایت ، فرمانده نظامی، قاضی و مقامهای ارشد اداری طالبان در سال 1999 در زمره ی فارغ التحصیلان« دارالعلوم حقانیه» مولانا سمیع الحق بودند.( صرف آمار سال 1999 را تذکر داده اند. نگارنده).
ببینیم آقای رشید همین «فارغ التحصیلان مدرسه ی حقانیه ی پاکستان» را اخیراً "رهبران جنبش ملی افغانستان!" به جهان معرفی کرده و خواسته است که بارک اوباما با آنان داخل مذاکره مستقیم