جعلیات و حقایقی در باره گذشته شوروی و روسیه سرمایه داری امروز (1)

آغاز انتشار ترجمه کامل کتاب تازه ایگور لیگاچف

 

ترجمه م.شیزلی

 

 جعلیات و حقایقی در باره گذشته شوروی و

 روسیه سرمایه داری امروز


غبار روبی از حقایق
شوروی و روسیه امروز


(1)

 

 

"ایگورلیکاچف" در دوران اولیه رهبر گرباچف دبیر دوم حزب کمونیست اتحاد شوروی بود. حتی در جریان رای گیری کنگره حزب کمونیست اتحاد شوروی برای انتخاب دبیراول برای حزب، لیگاچف نیز کاندیدائی همطراز گرباچف بود اما آرای او به حد نصاب نرسید و گرباچف سکان رهبری حزب را بدست گرفت و شد آنچه که همگان شاهدند.

 

 لیگاچف در مقام دبیر دومی حزب کمونیست اتحاد شوروی گام هائی در جهت مقابله با خط مشی گرباچف برداشت اما این گام ها بصورت سازماندهی شده برداشته نشد و خود وی از این مقام حذف شد تا خط مشی گرباچف ادامه یابد.


لیگاچف از بنیانگذاران حزب کمونیست فدراتیو روسیه است. حزبی که زگانف دبیرکل آنست. شاید از سالخورده ترین رهبران باقی مانده از حزب کمونیست اتحاد شوروی باشد که همچنان فعال است. کتاب "جعلیات و حقایقی در باره گذشته شوروی و روسیه سرمایه داری امروز" به قلم "ایگور لیگاچف" اخیرا منتشر شده است. ما در شماره های گذشته راه توده فشرده ای از این کتاب را بعنوان معرفی کتاب منتشر کرده بودیم. اینک ترجمه کامل این کتاب را بتدریج منتشر می کنیم. این ترجمه را توسط "م.شیزلی" انجام شده است.
 

*****

پیش گفتار نویسنده


       حاکمیت اولیگارشی- نیمه تئوکرات ها، بوروکرات های دولتی دست به اقداماتی می زنند، تا سیمای گذشته شوروی را بدنام و بی اعتبار جلوه دهند- دوران سازندگی و پیشرفت های فوق العاده عظیم، گذشته روشن و بهبود مداوم زندگی را از حافظه توده ها پاک سازند.


       طبیعتا، به خودی خود این سئوال مطرح می شود که، هدف از همه این اقدامات چیست؟ این کار برای آنها بدان جهت لازم است که، بر گرده زحمتکشان بنشینند، به استثمار و چپاول آنها ادامه دهند، مایملک غصب شده مردم را در دستان عده ای اولیگارشی، نیمه تئوکرات ها و مقامات دولتی حفظ کنند و دستاوردهای سوسیالیسم را مدفون سازند.


       امروز، مثل همیشه، صدای رسای نویسنده بزرگ شوروی، گئورگی ماکسیم اوویچ ماکاروف، از زبان قهرمان او، ماتوئیا استروگ اوف – بلشویک، قهرمان رمانش «استروگ اوف ها»، که، در جریان جنگ داخلی می گفت:«تا کی بی لیاقت ها- اراذل و اوباش مردم ما را لگدمال خواهند کرد، روح شریف آن را به تمسخر خواهند گرفت، انگیزه نجیب آن را از بین برده و چشمه الهام بخش اش را کور خواهند کرد؟»، همچنان طنین انداز است.


       چقدر دموکرات های دروغین واوباشان سیاسی- وازده ها و ریاکاران- مردم ما را به استهزاء می گیرند. اینها، افسانه های دروغین در مورد خلق های شوروی، حاکمیت شوراها و حزب کمونیست اتحاد شوروی ساختند ولی، به مصداق این مثل معروف «دروغ روی پا می ایستد، ولی راه نمی رود».


و به بویژه دروغ هائی در باره:


ــ بی اهمیت نشان دادن و پائین آوردن نقش انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر، در گیر کردن بلشویک ها در جنگ داخلی و «ترور سرخ»،
ــ «جنایت کمونیسم» و پاک کردن رد پای خونین سرمایه داری،
ــ اینکه گویا رهبری شوروی، کار دفاع از شوروی در مقابل تجاوزگران فاشیسم را تدارک ندید،
ــ رسوائی «دوران رکود»،
ــ ناتوانی پانزدهمین برنامه پنج ساله تامین مسکن شوروی (سال های١٩
۸٦ـ٢٠٠٠)؛
ــ رفتار « بربر منشانه»
بلشویک ها و حاکمیت شوروی در برخورد با دین؛
ــ اینکه، رهبری شوروی واقعیت های پیرامون سانحه انفجار نیروگاه اتمی چئرنوبل را مخفی کـرد و نیزتدابیر کافی برای از میان برداشتن پیامدهای ناشی از آن اتخاذ ننمود؛
ــ «زیان بار بودن» مبارزه با مشروبخواری در زمان شوروی؛
ــ کالخوزها و ساوخوزها، در مورد «صادرات غله» و «خودکفائی مواد غذائی» روسیه کنونی.

       این کتاب با بخشی تحت عنوان تاکتیک های حزب حاکم سرمایه و استراتژی حزب کمونیست جمهوری فدراتیو روسیه پایان می یابد.


       هدف از رواج بد خواهی و یا دروغگوئی در مورد تاریخ دوره شوروی این بود که اعتماد به نیرو و توان خود برای بازگشت به سوسیالیسم را از ذهن مردم پاک کـنند.
مهم این است که اذهان مردم را از افتراهای ضدشوروی پاک کرد. بدون تغییر در آگاهی اجتماعی، نمی توان مردم کشور را از فقر و بدبختی عمومی نجات داد و در شرایط بی حقوقی او، حاکمیت شوراها را برقرار ساخت.


       باید توجه داشت که،«آفت ــ بوستان را، زنگ زدگی ــ آهن را، و دروغ ــ روح را تخریب می کند» (آ. پ. چخوف) زیرا، کم اتفاق نیافتاده است که دروغ را به شکل نیمه واقعیت هائی در آورده اند و افشای آن ، کار چندان هم ساده ای نبوده و نیست.


بازپس گرفتن همه آنچه که از مردم غصب کرده اند، قبل ازهرچیز، مایملک عظیم اجتماعی و حاکمیت شوراه ا(تمام بهترین ها)ــ یک هدف ملی، بزرگترین عامل اتحاد و یگانگی در جامعه است.


       این کتاب به همین امر مهم اختصاص یافته است. بخش مربوط به«پانزدهمین برنامه مسکن اتحاد شوروی» را، آ. گ. ملنیکف، از کادرهای سرشناس حزبی، مسئول پیشین شعبه تامین مسکن کـمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی و دبیر کنونی احزاب کمونیست متحد شوروی نوشته است.
ی. ک. لـیـگاچف


….


واقعیت های تاریخی

       انقلاب شوروی در حرکت به پیش کل جامعه بشری نقش بزرگی داشت، چراغ روشنی است که نمی توان آن را خاموش کرد. آن، تمدن تازه ای را بنیاد نهاد که جهان بر مبنای آن به پیش خواهد رفت.
جواهرلعل نهرو، سیاستمدار و دولتمرد هند


       برای اولـین بار در سال ٢٠٠۵، سالروز انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر برای مردم کشور ما روز کار بود. این روز را بدان جهت روز کار اعلام کردند که مانع بزرگداشت این رویداد بزرگ که اهمیت جهانی دارد، بشوند و آن را حافظه توده ها پاک کـنند. بر اساس قانون مصوب دومای دولتی و شورای فدراسیون روسیه روز چهارم نوامبر را روز اتحاد ملی، جـشن رسمی تازه اعلام گـردید و رئیس جمهـور نیز آن را تائـید کـرد.


      حزب حاکم کنونی، «حزب روسیه واحد»، از آن رو به تغییر و تحریف تاریخ روی آورده است که با وارد ساختن تهمت و افترا، گذشته پر افتخار، بویژه دوره شوروی را از خاطره توده های میلیونی بزداید. یکی دیگر از ریاکاری ها و حیله گری های حاکمان کنونی این بود که در سالروز پیروزی بزرگ خلق شوروی بر آلمان هیتلری ومیلیتاریسیم ژاپن، نه تنها هیچ اشاره ای به اهمیت و ارزش آن پیروزی بزرگ نکردند، حتی، از حزب کمونیست اتحاد شوروی و ژوزف استالین، یادی هم نکردند که گوئی، مردم شوروی بدون رهبری به پیروزی دست یافته است.


       اینک یک رویداد تاریخ روسیه را در مقابل حادثه تاریخی دیگری قرار داده و با تجاهل پرنسیپ های تاریخ زیر پا می گذارند. یعنی، شرایطی را که منجر به آن حوادث و پیامدهای آنها شد در نظر نمی گیرند. بخش فوقانی روحانیت را نیزدراین امر دخالت داده اند. در اینجا بر خورد به دو حادثه، یعنی، انقلاب کـبیر سوسیالیستی اکـتبر و بیرون راندن اشغالگران از مسکو در سال ١٦١٢، پایان اغتشاشات در روسیه، مطرح است. بطوری که، اعلام روز چهارم نوامبر به نام روز اتحاد ملی به ابتکار کلیسا بوده و نمایندگان دومای دولتی از حزب «روسیه واحد» نیز صورت قانونی به آن داده اند.


       اکثریت محقـقـین تاریخ دولت روسیه، آغاز پادشاهی بوریس گودانف و تا به پادشاهی رسیدن میخائیل رومانوف، بنیانگذار سلسله پادشاهی جدید، از آخر قرن شانزده تا سال ١٦١٣ را، دوره اغتشاشات چهارده ساله ارزیابی می کـنند.

سرشت و خصوصیات دوره اغتشاشات، علل و عواقـب آن کدامند؟


       به نظر بسیاری از مورخان شوروی و روسیه (ب. د . گرئکف، ر. گ. سئکرئن نیکف، و. و. زیمین، و. او. کلیوچفسکی و دیگران)، اغتشاش ها، اولین جنگ داخلی و جنگ دهقانی و قیام قزاق ها و دهقانان وابسته به زمین، به رهبری بالاتنیکف، نقطه اوج آن بود. آن خود، زاده علل اجتماعی- اقتصادی «ناهنجاری اجتماعی» بود. هیرارشی کلیسا و «اعضای روسیه واحد» در این باره سکوت می کـنند و کلمه ای هم بر زبان نمی آورند.


       تحت انقیاد درآوردن و بی حقوقی دهقانان باعث بروز اغتشاش ها بود. شورش پشت شورش روی می داد. دهقانان وابسته به زمین برای رهائی از مظالم ملاکان و دهقانان برای نجات از بی حقوقی نابخردانه و وابستگی خود به صاحبان زمین بپا خواستند.


       در عین حال، دوروئی و حیله گری خادمان دربار، اشغالگران لهستانی- لیتوانی و سوئدی نیز یکی دیگر از عوامل بروز شورش ها بودند. فریبکاران، (لژدیمتری اول و دوم) برای پادشاهی لهستان و گروه های مختلف اشراف که سلطنت بوریس گودانف و واسیلی شویک در مسکو را جدا از سلسله پادشاهی برسمیت نمی شناختند، لازم بودند. شیادان« فعال در مسکو، دست پخت لهستان بودند»( کلیوچفسکی. تاریخ روسیه، جلد ٣،بخش ٣).


       شورش ها، دولت مسکو را در آستانه سقوط قرار داد و آن به خوراک ارزانی برای دشمنان خارجی تبدیل شده بود. لهستانی ها، سمولنسک و سوئدیها، نوگوراد را به تصرف درآوردند. مقاومت اقشار پائینی جامعه بر علیه اشغالگران خارجی بشدت بالا گرفت.  

 

   سازماندهی نیروی دوم مردمی، با وسعت هر چه بیشتربلحاظ ترکیب اجتماعی، با فراخوان تاجری بنام کوزما میـنیـن، رهبر زئمسک ها، در نیژنئی ـ نوگوراد در سال ١٦١٢ بسرعت آغاز شد. این میهن پرست روس خطاب به هموطنانش گـفت:

«کار بزرگی در پیش داریم. زندگی خود را فـدا می کـنیم، خانه هایمان را می فروشیم، زن و بچه هایمان را گرو می گذاریم و به دولت مسکو کمک می کـنیم ...»( کاستامار، «تاریخ روسیه»).


       در ماه اوت سال ١٦١٢دسته های ارتش خلق به نزدیکی مسکو رسیدند، لشکر بزرگ لهستان را که برای پشتیبانی اشغالگران کرملین آمده بود، تار و مار کـردند. ٢٢ماه اکتبر کیتای- گراد،٢٦همان ماه (طبق تاریخ جدید، ۸نوامبر، نه ٤ نوامبر) چند صد نفر نیروی لهستانی که تا مرز آدم خواری رسیده بودند، در کرملین تسلیم شدند. پاکسازی سرزمین روس ها از اشغالگران لهستانی ـ لیتوانیائی و سوئدی تا مدتها بعد ادامه داشت. در سال ١٦١٣کلیسای جامع زئمسک، میخائل رومانوف، سرسلسله پادشاهی جدید روسیه را شاه اعلام کرد.


نتیجه گیری ها


١ـ مردم میهن تحت رهبری رهبران خود، مینین و پاژارسکی، خطری را که دولت مستقـل مسکو را تهدید می کرد، دفع کردند.


٢ـ وضعیت روستائیان که شامل اکثریت جمعیت کشور بود،نه اینکه پس از بیرون راندن اشغالگران بهتر نشد، حتی بدتر شد و چـپاول دهـقانان شدت یافت. حاکـمیت مطلقـه قـوت گرفـت. « اوضاع خلق بعد از طوفان قیامها، با آنچه که پیش از آن همچون سلاحی مطیع و حرف شنو در دست حاکمیت بود، فاصله ای نگرفت... قرن هیجدهم، دوره شورشهای مردمی در میهن ما بود.» (منتخب تاریخ روسیه، جلد سوم، بخش ۳، صفحه٨٩). این، نتیجه گیری و. او. کلیوچوسکی، دانشمند تارخ شناس بورژوای نیمه دوم قرن نوزده و آغاز قرن بیستم بود.


٣ـ ملاکین و اشراف به عنوان طبقه حاکم، از جنگ داخلی درسی نیاموختند و نیاموختند که تغییراتی در سیاست داخلی بدهند. در رابطه با سیاست خارجی، در آغاز پادشاهی سلسله تازه رومانوف ها از گسترش و توسعه زمین های روسیه به بخش اروپائی، همانطور که در سده پانزده، شانزدهم، نیمه دوم قرن هیفـدهم و هیجدهم معمول بود، خودداری کردند. سمولنسک و ایالات شمالی به لهستان واگذار شد. مسکو، از سواحل خلیج فنلاند که در راه آن خون جنگاوران روس ریخته شده بود، دور شد.

* * *

واضح است که شورشهای آن دوره ، نه بلحاظ مقیاس و ماهیت آن و نه از نظر نتایج و پیامدهائی که نصیب روسیه و همه بشریت کرد، با انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبرقابل مقایسه نیست.


       انقلاب کبیر اکتبر و خلق های آزاد شده به رهبری حزب کمونیست تحت رهبری و. ای. لنین و ی. و. استالین، روسیه را پس از هزاران سال اعتلا بخشید، تمدن تازه سوسیالیستی را پی ریزی کردند. به استثمار زحمتکشان، فقر میلیونها انسان و بی سوادی عمومی مردم پایان دادند، اتحاد شوروی با علم و فرهنگ پیشرو را تشکیل دادند. بشریت را از طاعون فاشیسم نجات دادند. نقشه جهان را تغییر ریشه ای دادند، سیستم استعمار و امپراطوری آن را نابود ساختند، میلیاردها انسان به سوی عدالت اجتماعی و سازندگی سوسیالیستی روی آوردند.


       نباید فراموش کرد که رهبری کلیسا و پیش از همه، کلیسای پروتستان، بدون مشورت با معتقدان، پیشنهاد کرد بجای هفتم نوامبر، روز انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر، روزچهارم نوامبر، بمناسبت بیرون راندن اشغالگران لهستانی از مسکو و پایان شورش ها، روز جشن ملی اعلام شود. و دومای دولتی روسیه نیز به آن قانونیت بخشید.


       موضع قاطع حزب کمونیست جمهوری فدراتیو روسیه و سازمانهای ملی – مردمی، دومای دولتی و رئیس جمهور را مجبور ساخت تا روز هفتم نوامبر، سالروز انقلاب کبیر اکتبر را همچنان جشن ملی، روز کاری اعلام کنند.

* * *

لغو و تعدیل جشن سالروز انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر به چه معناست؟ این یعنی خیانت به میلیون ها انسان معتقـد و یا غیر معتقـد که، زندگی خود را فدای برقراری حاکمیت شوراها، حفظ تمامیت ارضی روسیه و دفاع از کشور شوراها در مقابل تجاوزگران فاشیسم آلمان، کردند. علاوه بر آن، باید قبول کرد که، خلق ما، امید به آینده خود را با انقلاب اکتبر پیوند داده است.


       می بینید که، حزب «روسیه واحد» و هیرارشی کلیسا با پاک کردن روزهای سرخ در تقویم، به چه کاری دست می زنند. همه اینها، یادآوری بوروکراسی شئدرینی است که، همانطور که می دانید ختم عملیات آمریکا را با این تفاوت که، او با شهامت اعتراف کرد: «بنظرم این، از اختیار من خارج است»، تائید کرد.


       ما کمونیستها می دانیم که، مذهب ا رتدکس نقش مهمی در تشکیل و حفظ دولت روسیه ایفا نموده است. اما، مسائل دیگری هم هست که، خادمان دین آنها را مسکوت می گذارند.
با آنکه، دهها میلیون معـتقد، درهمه جنگهای داخلی، دهقانی و در سه انقلاب روسیه( انقلاب اول، سالهای ١
۹٠۵ـ١۹٠۷، انقلاب فوریه١٩١۷ و انقلاب اکتبر)، شرکت کردند، اما اکثریت قریب به اتفاق روحانیت، نه در کنار معتقدان، بلکه، در جبهه مقابل، در کنار استبداد جای گرفتند.


       هیرارشی کلیسا مسئول سازماندهی تعقیب و آزار و اذیت لئو نیکولایوچ تولستوی، این نابغه روس است. در سال ١۹٠١، شورای کلیسا با رضایت نیکولای دوم، حکم «اخر