مردم لیبی در محاصرۀ آتش استبداد خونخوار داخلی و ضربات تجاوزگران امپریالیست

مردم لیبی در محاصرۀ آتش استبداد خونخوار داخلی و ضربات تجاوزگران امپریالیست

 

     مردم لیبی در محاصرۀ آتش استبداد خونخوار داخلی و ضربات تجاوزگران امپریالیست

 

سهراب شباهنگ

اول حمل ۱۳۹۰

 

به دنبال تصویب قطعنامۀ ۱۹۷۳ شورای امنیت سازمان ملل، دولت های فرانسه، آمریکا، انگلستان، ایتالیا، کانادا، استرالیا، اسپانیا، بلژیک، دانمارک، نروژ، یونان، لهستان، قطر و امارات متحد عربی در ائتلافی با یکدیگر و در همکاری با اتحادیۀ عرب و ترکیه اجرای این قطعنامه را که خواستار استقرار منطقۀ تحریم هوائی )منطقۀ منع پرواز(در سراسر لیبی است بر عهده گرفتند. نیکلا سارکوزی روز شنبه ۱۹ مارس ۲۰۱۱ )۲۸ اسفند ۱۳۸۹( ضیافت ناهار تبلیغاتی ای در کاخ الیزه با سران دولت ها و برخی نهادهای موافق قطعنامه تشکیل داد تا تصویب این قطعنامه را موفقیت دیپلوماتیک حکومت خود جلوه دهد. دو سه ساعت پس از پایان این مراسم هواپیماهای جنگی فرانسه که از مدتی پیش برای عملیات جنگی آماده شده بودند به لیبی حمله کردند. شنبه شب، کشتی های جنگی و زیردریائی های آمریکائی و انگلیسی مستقر در منطقه، ۱۲۰ موشک تام هاک به لیبی پرتاب کردند تا سیستم های ضد هوائی و تأسیسات نظامی لیبی را منهدم کنند. بمباران لیبی روز بعد هم ادامه داشت و موشک ها و هواپیماهای آمریکائی و انگلیسی از زرادخانۀ مرگبار شان به حمله ادامه دادند

. به گفتۀ فرماندهان نیروهای ائتلاف تجاوزگر امپریالیستی، “فازهای بعدی” عملیات ادامه خواهد داشت. ناو هواپیمابر فرانسوی شارل دوگل، با دوهزار ناوی، در راه پیوستن به ناوگان های آمریکا و انگلیس در منطقه است.

عمرو موسی دبیر کل اتحادیۀ عرب که خواستار استقرار منطقۀ منع پرواز در لیبی شده بود با حالت “حق به جانب” و “معصومانه” می گوید ما خواستاراستقرار منطقۀ منع پرواز برای جلوگیری از کشتار غیر نظامیان بودیم و نه بمبارانی که به کشتار غیر نظامیان دیگر منجر شود! باید پرسید آیا این سیاست پیشۀ کهنه کار معنی استقرار منطقۀ منع پرواز را نمی دانسته و شاهد اجرای عملی آن در عراق در زمان زمامداری کلینتون نبوده است؟ )تنها در آن دوره میزان بمباران عراق بیش از تمام جنگ ویتنام بود(؟ آیا او در همان ضیافت روز شنبۀ سارکوزی در بحث بمباران لیبی شرکت نداشته است؟ مسخره و ریاکارانه بودن این “اعتراض” به ویژه هنگامی آشکار می شود که رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا هفته ها پیش از حمله، صریحا گفته بود که ایجاد منطلقۀ منع پرواز به معنی حملۀ نظامی و مستلزم انهدام دستگاه دفاع ضد هوائی لیبی، انهدام یا زمینگیر کردن هواپیماهای آن کشور، درهم شکستن “زیرساخت ها” اعم از ارتباطات و مخابرات تا تأسیسات و بناها و انبارهای اسلحه و سوخت و لوژیستیک است.

با توجه به اختیارات وسیع مندرج در قطعنامۀ ۱۹۷۳، استقرار “منطقۀ منع پرواز” شامل درهم کوبیدن ادوات زرهی و توپخانه و خودروهای نظامی و غیره نیز می شود و براساس این قطعنامه هر ابزار جنگی نیروهای دولت لیبی و هر هدف نظامی را با تکیه بر “حفاظت از مردم غیر نظامی” می توان نابود کرد. افزون بر آن، این عملیات، اهداف اقتصادی را نیز شامل می شود.

این تجاوز نظامی که نام “طلوع اودیسه” بر آن نهاده اند بی شک تاکنون شمار زیادی تلفات غیر نظامی به بار آورده است هر چند فرماندهان نظامی از “عملیات جراحی گونه” که ظاهراً تنها اهداف نظامی را شامل می شود و “تلفات جنبی” ندارد حرف می زنند، اما مردم افغانستان و عراق معنی این “حملات دقیق و جراحی گونه” را در عمل دیده اند و بسیاری مردم جهان نیز معنی آن را خوب می دانند. کشته های این دو روز “هنوز از نتایج سحری است” که امپریالیست ها وعده اش را می دهند و معلوم نیست هنگامی که “اودیسۀ آنها” با بلوغ و کمال خودش برسد چقدر کشته به بار خواهد آورد.

بدین سان ادعای “حفاظت از مردم غیر نظامی” )که به گفتۀ برنارد کوشنر وزیر خارجۀ اسبق فرانسه نام دیگری برای “حق دخالت  droit d’ingérence ” است( صرفا پوششی برای پنهان کردن اهداف واقعی “استقرار منطقۀ منع پرواز” است. بهانۀ حمایت از مردم غیر نظامی و جلوگیری از کشتار آنها دروغ بزرگ و شوخی تلخ و وقیحانه ای است که دست کم تاریخ ۵۰ سال گذشتۀ خاورمیانه، آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین نادرستی آن را در فلسطین، عراق، اندونزی، کنگو، آفریقای جنوبی، الجزایر، ویتنام، کامبوج و لائوس، برمه، سری لانکا، رواندا، سودان، پاکستان و افغانستان، آرژانتین، شیلی، هائیتی، ایران، ترکیه و غیره نشان داده است. در همۀ این کشورها شاهد سرکوب های خونین و گاه قتل عام های وسیعی بوده ایم که یا خود امپریالیست ها و کارگزاران مستقیم شان عامل آن بوده اند و یا به خاطر منافعشان چشم و گوش خود را بر آنها بسته اند. بدین سان کسی که چشمی برای دیدن و حداقلی از تشخیص داشته باشد فریب ادعای “حفاظت از مردم غیر نظامی” را نخواهد خورد.

آری، هدف واقعی حملۀ نیروهای مؤتلف امپریالیستی به لیبی حفاظت از مردم غیر نظامی نیست. این حملۀ گستردۀ نظامی اهداف زیر را تعقیب می کند:

1.        کنترل جنبش اعتراضی مردم لیبی و شکل دادن بدان در جهت منافع سیاسی و اقتصادی و نظامی امپریالیست های غربی

حملۀ نظامی امپریالیستی به لیبی را بدون در نظر گرفتن جنبش عمومی مردم زحمتکش برای آزادی و نان در کشورهای عربی، به ویژه تونس، مصر، الجزایر، مراکش، عمان، بحرین و غیره نمی توان درک کرد. به ویژه توجه به موارد تونس، مصر و لیبی آموزنده است.

از سال های دور تا دو سه ماه گذشته دولت های امپریالیستی، شرکت های چند ملیتی و نهادهای سرمایه داری جهانی با بن علی، حسنی مبارک و طی تقریباً ده سال گذشته با معمرقذافی بهترین روابط را داشتند. چه چیز باعث شد که دولت آمریکا به فرماندهی ارتش تونس توصیه کند تا از دستور بن علی سرپیچی نماید و وزیر خارجۀ آمریکا به انتقاد صریح از بن علی بپردازد و تلویحا خواستار کنار رفتن او شود؟ چه چیز باعث شد که اوباما که نزدیک ترین روابط را با مبارک داشت به صراحت خواستار کنار رفتن فوری او و انتقال حکومت گردد و پس از او آنگلا مرکل، طیب اردوغان، سارکوزی و دیگران نیز خواستار کنار رفتن مبارک شوند؟ چه چیز باعث شد سارکوزی که تا آخرین لحظه با حکومت بن علی بهترین روابط را داشت و وزیر خارجه اش پیشنهاد کمک به بن علی برای سرکوب تظاهرات و اعتراضات مردم تونس و استفاده از “کاردانی فرانسه در این زمینه” می نمود، و همین سارکوزی که فرش قرمز به افتخار قذافی پهن کرد و برای او خیمه و خرگاه برافراشت )به امید اینکه نیروگاه هسته ای و سلاح به او بفروشد(، “پیشاهنگ” به رسمیت شناختن “شورای ملی انتقال” مستقر در بنغازی و دخالت مستقیم نظامی در لیبی شود؟

پاسخ به همۀ این پرسش ها یکی است: سیل عظیم اعتراضات و جنبش وسیع توده ای در این کشورها و انفجار انقلابی در آنها، به عبارت دیگر تغییر در تناسب قوا، باعث شده است که امپریالیست ها نه در محتوا، بلکه در شکل ِ سیاست خود، در تاکتیک های خود و تا حدودی در استراتژی خود تجدید نظر کنند.

تا زمانی که قدرت های حاکم در تونس، مصر و لیبی قادر به مهار کردن جنبش کارگری و توده ای بودند و تا زمانی که همقطاران آنها در کشورهای دیگر قادر به سرکوب باشند و به ویژه هنگامی که این سرکوب با منافع امپریالیستی هماهنگ باشد )مانند مورد بحرین(، قدرت های امپریالیستی نه تنها احساسات “انسان دوستی” شان گل نمی کند، بلکه مشوق و یاری دهندۀ این سرکوب ها هم هستند. اما به هنگام برآمد وسیع و پیگیر جنبش اعتراضی توده ای با خواست صریح براندازی وضعیت دگرگون می شود.

چنین وضعیتی ناقوس خطری است که نه تنها طبقات حاکم بر کشورهای تحت سلطه و عقب مانده، بلکه سرمایه داران و دولت های کشورهای پیشرفته و سلطه گر سرمایه داری را نیز دچار وحشت می کند. این وحشت تنها به خاطر از دست دادن بازار و غیره نیست، بلکه ترس از “سرایت انقلاب” به کشورهای “متروپل” نیز هست. دولت های کشورهای سرمایه داری پیشرفته و سیاست مداران و ایدئولوژی پردازانشان به خوبی می دانند که بخش های فزاینده ای از کارگران و جوانان این کشورها با جنبش های انقلابی و آزادی خواهانه در کشورهای زیر سلطه همدلی و تا حدی مراوده و همکاری دارند و انتقال تجربه و اندیشه بین آنها وجود دارد )هر چند این کنش و واکنش هنوز به هیج رو کافی نیست(

بدین سان دولت های امپریالیستی می کوشند در صورت موفق نشدن سرکوب جنبش های آزادی خواهانه و انقلابی در کشورهای زیر سلطه، این جنبش ها را به زیر نفوذ خود درآورند تا از یک سو از رادیکال شدن و پیشروی این جنبش ها در جهت دموکراسی انقلابی و سوسیالیسم جلوگیری کنند و از سوی دیگر متحدان استراتژیک جدیدی از میان جریان های مختلف اپوزیسیون این کشورها برای آینده به دست آورند. امپریالیست ها به ویژه با احزاب و یا عناصر طبقات دارای این کشورها در حفظ روبنای نظامی و اداری یعنی اساس ماشین دولتی و یا ایجاد چنین دستگاه سرکوب طبقاتی، اشتراک منافع دارند. درست به همین جهت است که می کوشند تا آنجا که امکان دارد ماشین نظامی و اداری گذشته را حفظ کنند