امپریالیسم آمریکا و ۱۸۹۸ (1)
امپریالیسم آمریکا و ۱۸۹۸
هوبارت اسپالدینگ
برگردان: بابک پاکزاد
(1)
تاریخنگاران معمولا به سال ۱۸۹۸، همچون نقطه عطفی در تاریخ ایالات متحده و تاریخ جهان مینگرند. پیروزی ایالات متحده در جنگ آمریکا- اسپانیا نقطه آغاز ظهور خوی تجاوزگرانه امپریالیسم یانکی در صحنه جهانی بود که با دست و پا کردن اقمار و امپراطوری غیر رسمیاش تکامل یافت. در سال ۱۸۹۸، درست شبیه بیشتر دوران ها، هیچ دوره ای آغاز یا خاتمه پیدا نکرد؛ بلکه ۱۸۹۸ بیانگر سالی است که در آن تحولات مهمی آشکار گشت که تنها با مراجعه دقیق به وقایعی که به جنگ منتهی شد و رویدادهایی که بلافاصله پس از آن به وقوع پیوست، اهمیت فوق العاده آن پدیدار میگردد.
اما قبل از هر چیز باید به این نکته اشاره کرد که عبارت جنگ آمریکا- اسپانیا عبارت صحیحی نیست، این کاملا صحیح است که اسپانیا و آمریکا طی جنگی با یکدیگر درگیر شدند، اما مردم کوبا، پرتوریکو و فیلیپین نیز علیه اسپانیا و ایالات متحده به مبارزه برخاستند.
بنابراین از این منازعه باید تحت عنوان جنگ اسپانیا- کوبا- پرتوریکو- فیلیپین و آمریکا نام برد. البته از این جنگ تحت این عنوان یاد نمیکنند چرا که امپریالیستها تمایل دارند تاریخی که نمیخواهند مردم از آن آگاه شوند را به نوعی پنهان کنند. مقاله حاضر برخی دلایل این نکته را که چرا حقیقت تا کنون پنهان مانده است آشکار می کند.
پس از پایان جنگ در ۱۸۶۵، نخبگان مالی و صنعتی در ایالات متحده به مثابه طبقهای پیشرو و شکوفا ظهور کردند. اقتصاد به سرعت توسعه و گسترش یافت و صنعت به مثابه بخش مسلط جایگزین کشاورزی شد اما اقتصاد به شکل مداوم و بی وقفه رشد صعودی پیدا نکرد و رکود به مشخصه عمده نیمی از سالهای ۱۸۷۳ تا۱۸۹۷ بدل شد.
این رکود شدید که برای برخی شاهدان آن عصر به مرور زمان شدیدتر و شدیدتر نیز میشد ثبات نظام را تهدید و نارضایتی فزاینده اجتماعی را تقویت میکرد. در این سالها میلیونها نفر شغل خویش را از دست داده و نتوانستند برای خود کار دیگری جستجو کنند؛ کارگران و کشاورزان به تشکیل اتحادیههای کارگری و سازمانهای کشاورزی مبادرت ورزیدند و شورشهای متعددی در جای جای کشور به وقوع پیوست چنان که اوایل قرن نوزدهم به عصر اعتصابات گسترده کارگران در معادن، بنادر و کارخانهها بدل شد. این دوره همچنین عصری بود که در آن کشاورزان خرد و متوسط، آمریکاییهای آفریقایی تبار و سفیدها همه برای کسب حقوق خویش به جوش و خروش پرداختند.
برخی از متفکران معاصر اعتقاد داشتند اگر راهی برای برون رفت و یا انتقال بحران پیدا نشود تنش های اجتماعی داخلی موجود میتواند به شکل قریب الوقوعی به یک جنگ طبقاتی منجر شود؛ از این رو برخی فعالانه درصدد برآمدند تا راهی برای برون رفت از این چرخه مخرب پیدا کنند. در دهه ۱۸۹۰ برنامه ریزان طبقه حاکم، کامیابی و پیشرفت مداوم و پایدار ایالات متحده و امنیت نظام سرمایه داری را در "توسعه و گسترش حوزه های تحت نفوذ" یافتند.
تا زمان جنگ مردم امر "گسترش حوزه های تحت نفوذ" را پدیده ای کاملا در سطح و ابعاد قاره میدیدند؛ مرزهای طبیعی ایالات متحده از آتلانتیک تا پاسیفیک و بعدها تا آلاسکا که در ۱۸۶۷ به این کشور ضمیمه گشت گسترده بود. بعد از دهه ۱۸۶۰ دو تحول عمده به وقوع پیوست.
اول اینکه مردم شروع به وسیع تر کردن چشم انداز خود کردند چنانکه تا ۱۸۹۸ دیگر برخی تصور می کردند محدوده ایالات متحده نه تنها مجمع الجزایر کاراییب بلکه هاوایی و به همین ترتیب مکانهای دیگری در آسیا را نیز دربرمیگیرد .
دوم اینکه سیاست خارجی ایالات متحده لحن تجاوزگرانهتری به خود گرفت که نشان از اراده این کشور برای برخورد با دیگر قدرتها نظیر بریتانیای کبیر داشت که درگیر مسایلی چون مسایل نژادی در اقمار خود، گسترش و اداره امپراطوری و تجارت بود.
به منظور گسترش حوزههای تحت نفوذ، ایالات متحده به نیرویی جهت حمایت از اقداماتاش و تهدید دیگران احتیاج داشت و به همین دلیل در کنار ایده گسترش حوزه های تحت نفوذ ایده برخورداری از یک نیروی دریایی قدرتمند نیز مطرح شد اما با این اوصاف تا قبل از ۱۸۹۰ نیروی دریایی در وضعیت بسیار بدی قرار داشت و ارتش نیز که تعداد سربازان آن تنها به ۲۵ هزار نفر میرسید با حداقل امکانات تجهیز شده بود.
در چنین شرایطی، تجار حاکم بر بازار و بعضی از اعضای کنگره اعتقاد داشتند که تداوم پیشرفت و نیک بختی ملی به گسترش و توسعه مناطق تجاری تحت نفوذ، وابسته است که در معنای منازعه برسر بازارها و مواد خام اولیه بود. یک نیروی دریایی قوی در دو اقیانوس میتوانست برای این منظور پوشش تدافعی و تهاجمی لازم را فراهم و یک کانال در آمریکای مرکزی میتوانست این دو ناوگان را به هم متصل کند از این رو ایالات متحده به منظور حفاظت از کانال مورد نظر به پایگاههای استراتژیک در کشورهای حوزه کاراییب احتیاج داشت.
نمایندگان توسعه طلب کنگره رای به سرمایه گذاری در جهت حمایت و تحقق این ایده دادند. در دهه ۱۸۸۰ و ۱۸۹۰ نیروی دریایی بازسازی و به چیزی معادل ناوگان مشهور بریتانیای کبیر تبدیل شد. در ۱۸۹۸ نیروی دریایی نقش بسیار عمده و مهمی برعهده گرفت و یک کانال میان اقیانوسی به یک برنامه سیاسی کلیدی بدل شد. همانطور که میدانیم پس از پدید آمدن جمهوری پاناما در ۱۹۰۲ که با تشویق و حمایت از شورشیان جداییخواه بر علیه کلمبیا بوقوع پیوست ایالات متحده ساختن کانال را آغاز و در ۱۹۱۴ آن را افتتاح کرد.
حال با توجه به بافت وسیع تری که جنگ در آن گسترش یافت به آن دسته از اتفاقات می پردازیم که بلافاصله پس از آن بوقوع پیوست. در ۱۸۹۴ نبرد آزادیبخش ملی به شکل درازمدت و فرسایشی علیه اسپانیا در کوبا آغاز شد چنان که در اواخر سال ۱۸۹۸ دیگر مشخص شده بود که نیروهای مردمی تحت فرماندهی(P.R.C)در جنگ از برتری کامل برخوردارند.
(P.R.C) مردم را به کوبایی آزاد و کوبا برای کوباییها دعوت می کرد و هم زمان علیه استعمارگران اسپانیایی از یک سو و از سوی دیگر نخبگان محلی که خواستار استقلال بودند اما در عین حال تداوم امتیازات اجتماعی و اقتصادی اشان را نیز دو دستی چسبیده بودند مبارزه می کرد. از این رو به وضوح روشن است که مبارزه مردم بیانگر یک نبرد طبقاتی و هم زمان یک نبرد ضد استعماری و ضد امپریالیستی بود. به تدریج در افکار عمومی احساسی قوی مبنی بر مداخله ی ایالات متحده در کوبا بوجود آمد. برخی از وجه اقتصادی به قضیه مینگریستند و بر ضرورت حفظ ۵۰ میلیون دلار سرمایه گذاری از یک سو و از سوی دیگر بر حفظ مبادلات بازرگانی با جزیره که بالغ بربیش از ۱۰۰ میلیون دلار ارزیابی می شد تاکید نموده مداخله را آسان ترین مسیر برای تسریع نفوذ اقتصادی ایالات متحده قلمداد می کردند و بقیه نیز چنین بحث می کردند که آمریکا باید در جهت رهایی مردمی که با قدرت استعماری اروپا مبارزه می کنند بشتابد.
مطبوعات نیز جار و جنجال به پا کرده، افکار عمومی را با انتشار داستان هایی از شرارت های بی پایان اسپانیا که بخش اعظم آنها کذب بود بمباران می کردند. در فوریه ۱۸۹۸ ناو USS Maine در بندر هاوانا غرق شد و همراه با آن صدها آمریکایی که بیشتر آنها از خدمه آفریقایی- آمریکایی بودند جان باختند.
پس از این واقعه ایالات متحده دست های اسپانیا را در این ماجرا دخیل دانسته طی اولتیماتومی این کشور را تهدید کرد. چندی نگذشت که اسپانیا کاملا تسلیم شد اما این اقدام خیلی دیر صورت گرفت چرا که پرزیدنت ویلیام مکینلی قبلا در ماه آوریل باب مخاصمه را باز کرده بود و همانطور که یک مورخ برجستهی روابط کوبا- آمریکا نوشت "به ظاهر جنگ علیه اسپانیا بود اما در حقیقت علیه کوبایی ها".
جنگ در مدت کوتاهی به پایان رسید و در پاییز ۱۸۹۸ ایالات متحده، کوبا ، پورتوریکو، گوام و بخش هایی از فیلیپین را اشغال کرد و قرارداد صلح پاریس که در دسامبر به امضا رسید به این دستاوردها جنبه رسمی داد. این نکته اهمیت دارد که هیچ نمایندهای از سرزمین های اشغالی بر سر میز مذاکره حضور نداشت و به رغم این که مساله حاکمیت ملی در میان بود، ایالات متحده حتی با یک نفر از شهروندان کشورهای مذکور مشورت نکرد.
ادامه دارد