امپریالیسم آمریکا و ۱۸۹۸ (2)
امپریالیسم آمریکا و ۱۸۹۸
هوبارت اسپالدینگ
برگردان: بابک پاکزاد
(2)
جنگ در مدت کوتاهی به پایان رسید و در پاییز ۱۸۹۸ ایالات متحده، کوبا ، پورتوریکو، گوام و بخش هایی از فیلیپین را اشغال کرد و قرارداد صلح پاریس که در دسامبر به امضا رسید به این دستاوردها جنبه رسمی داد. این نکته اهمیت دارد که هیچ نمایندهای از سرزمین های اشغالی بر سر میز مذاکره حضور نداشت و به رغم این که مساله حاکمیت ملی در میان بود، ایالات متحده حتی با یک نفر از شهروندان کشورهای مذکور مشورت نکرد.
حال سوال این است که آمریکا چگونه با مناطق اشغالی جدید خود رفتار کرد؟ برای پاسخ به این سوال نیاز داریم برسر این که چگونه دولت و توسعه طلبان، جنگ را به افکار عمومی قالب کردند و چرا بخش هایی از جامعه از آن حمایت کردند بحث کنیم. جنگ ها و سیاست های اقتصادی - اجتماعی فراگیر چه در خارج از مرزها و چه در داخل همواره نیاز به مشروعیت دارند از این رو این اقدامات را اغلب به آن چه "حقایق والا" و یا اصول انکار ناشدنی نام مینهند متصل می کنند. ما پیرامون مباحثات اقتصادی تحت عناوینی چون جستجوی بازار و مواد اولیه و فرصت های سرمایه گذاری به بحث پرداختیم و همچنین انتخاب استراتژیکی را که حول محور نیاز به یک نیروی دریایی قوی جهت حفاظت از مناسبات تجاری و سرمایه گذاری ها دور می زد و منجر به این نتیجه منطقی می شد که ایالات متحده به پایگاه های نظامی در سراسر جهان نیاز دارد مورد ارزیابی قرار دادیم.
لزوم امنیت کانال نشان می داد که یک کارائیب آرام تا چه اندازه از اهمیت برخوردار است و به همین منظور در مدت کوتاهی بلافاصله پس از جنگ، ایالات متحده پایگاه گوانتانامو را در کوبا بر پا نموده، دست به ساخت چندین پایگاه نظامی در پرتوریکو زد که برخی از آن ها تا امروز فعال بوده و به حضور خود در کشور مذکور ادامه می دهند. دلیل تعجیل آمریکا در اقداماتش آن بود که برخی اعتقاد داشتند اگر ایالات متحده به سرعت وارد عمل نشود دیگر قدرت های امپریالیستی نظیر (بریتانیا،آلمان،فرانسه و روسیه) نقاط کلیدی در جهان را به اشغال خود درآورده و تجارت جهانی را به انحصار خویش درخواهند آورد.
البته بحث های نه چندان ملموس دیگری نیز وجود داشت که قدرتمندترین آنها بر محور مذهب، فرهنگ و نژاد دور می زد. برخی فکر می کردند که ایالات متحده مسئولیت مسیحی کردن جهان را بر دوش دارد و برای برخی از جماعت مذهبی این در معنای ترغیب کردن دیگران به آیین پروتستان بود.
به زعم آن ها آمریکا ماموریت و وظیفه متمدن سازی اقوام بدوی را بر عهده دارد و باید در جهت تحقق آن تلاش کند که البته در عمل به آمریکایی شدن ملل مورد نظر انجامید.
در کوبا،پورتوریکو و فیلیپین، ایالات متحده نظام تحصیلی را به شیوه مطلوب خود سامان داد. برای مثال بچه های فیلیپین که در آب و هوای استوایی زندگی می کردند درباره دیک وجین که برف بازی میکردند و یا (س) مثل سیب میوه ای که در آن منطقه یافت نمی شد مطالبی یاد می گرفتند. در مدارس کوبا تاریخ ایالات متحده تدریس می شد نه تاریخ کوبا، قطعا اشغال گران آمریکایی نمی خواستند جوانان کوبایی چیزی درباره آزادی کوبا بیاموزند.
در پورتوریکو نیز آنها مواد آموزشی نوجوانان و جوانان را بر پایه ذوق و سلیقه آمریکاییها شکل دادند.
داروینیسم اجتماعی که نظریه مسلط عصر بود بر اساس مدل ماتریالیستی اروپا محور، می آموخت که آن نژادهایی که پیشرفت چشمگیری داشته اند، به دلیل برتری طبیعی اشان به چنین پیشرفت هایی دست یافته اند. چنانکه در همان سال ها یک پروفسور علوم سیاسی دانشگاه کلمبیا نوشت:
"ماموریت ایجاد و برقراری تمدن سیاسی جهان مدرن به نژاد انگلوساکسون تفویض گردیده است". چنین ایده هایی که از سوی نخبگان نیز حمایت می شد روحیات نژاد پرستانه را در میان مردم و ارتش اشغالگر تقویت کرد.
در ایالات متحده اغلب بر سر این موضوع توافق داشتند که آمریکا باید مناطق کوچک نظیر پورتوریکو، گوام یا ویک آیلند را که در مدت کوتاهی پس از پایان جنگ آنها را اشغال کرده بود همچنان تحت عنوان پایگاه حفظ کند (اگرچه در مورد پورتوریکو برخی ملاحظات استراتژیک و اقتصادی وارد معادلات می شد.)
کوبا و فیلیپین نیز مسیرهایی متفاوت با آنچه آمریکا در نظر داشت برگزیدند و به این ترتیب خود را به اثبات رسانده و به مرکز مناقشه بدل شدند. ایالات متحده رسما هرگونه قصد و نیتی مبنی بر ضمیمه کردن کوبا به کشورش را انکار می کرد اما پس از ضرب شست نشان دادن به اسپانیا و شکست نیرو های مردمی، دروازه های اقتصاد کوبا را به روی سرمایه گذاران آمریکایی گشود و کشور را از نظر سیاسی به نخبگان محلی واگذار کرد. زمانی که کاندیداهای مورد حمایت ایالات متحده در نخستین انتخابات شکست خوردند وزارت خارجه تصمیم گرفت با تحمیل یک ماده الحاقی تحت عنوان شرط استقلال ، جزیره را به یک کشور تحت الحمایه بدل کرده و قیمومیت آن را برعهده گیرد.
این ماده اختیارات کوبا را در استقراض و یا معاهدات خارجی محدود کرده و به خصوص به ایالات متحده به صورت یک جانبه اختیار مداخله در هر زمان را میداد و سر آخر آن که طی یک ماده با باز شدن دروازه های کوبا، دو اقتصاد را در یک شبکه به هم ملحق می کرد.
کوبا تا ۱۹۵۹ یعنی تا زمانی که نهایتا انقلاب به آرمان آزادی کوبا جامه عمل پوشاند، مستعمره غیر رسمی آمریکا باقی ماند.
در فیلیپین هم ساکنان جزیره وقتی دریافتند اشغال گران تمایلی به ترک جزیره ندارند شورش کردند.جنگ چهار سال به طول انجامید. به منظور مقابله با آرزوی آزادی که در دل مردمی که در آستانه رهایی بودند شعله ور شده بود؛ایالات متحده بیش از هفتاد هزار نیرو یعنی چیزی حدود چهار برابر نیروهایی که در منازعه ۱۸۹۸ روانه جنگ کرده بود به منطقه گسیل داشت.
ادامه دارد