چپ میانه در برزخ هویت و جایگاه

اردشیر زارعی قنواتی

 

 

چپ میانه در برزخ هویت و جایگاه


      
کشتی سوسیال دمکراسی اروپایی حدود یک دهه است که به گل نشسته و به نظر نمی رسد که به این زودی ها بتواند از این وضعیت خلاصی یابد.

در دهه های گذشته به خصوص در دوران جنگ سرد جاذبه های سوسیال دمکراسی اروپایی به جهت بدیل چپ میانه و تلطیف شده در مقابل سوسیالیسم واقعا موجود در جهان رقابت های ژئوپلتیک، از یک جایگاه ویژه برخوردار بود.

هم چنین سوسیال دمکراسی کلاسیک از آنجا که از هویت کارگری و ایده آلیسم عدالت اجتماعی ارتزاق می کرد و جهان غرب نیز احتیاج به گزینه معتبری در تقابل با بلوک شرق داشت، از ایده "دولت رفاه کینزی" حمایت می کرد که همین تا حدودی این تفکر را در لایه های متوسط و طبقه ی کارگر از پایگاه قدرتمندی برخوردار کرده بود.

بعد از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد به همان اندازه که کمونیسم ارتدوکس دچار یک تشتت هویتی گردید، سوسیال دمکراسی اروپایی نیز در یک چرخش آشکار به سوی نئولیبرالیسم در توهم "پایان تاریخ" گرفتار شد و دولت رفاه کینزی را در پای اقتصاد بازار و برنامه های ریاضت اقتصادی قربانی کرد. نفوذ و رسوخ گرایش راست در احزاب سوسیال دمکرات اروپایی به خصوص تحت تاثیر ایده های "آنتونی گیدنز" و دوران زمامداری "تونی بلر" نخست وزیر بریتانیا و "گرهارد شرودر" صدراعظم آلمان وارد مرحله ی جدیدی شد.

در این مقطع از حیات تاریخی جنبش سوسیال دمکراسی مرزهای بین آن و جناح راست به شدت مخدوش گردید و از آنجا که تفاوت چندانی بین این دو طیف دیگر وجود خارجی نداشت، ریزش در پایگاه سیاسی، اجتماعی و طبقاتی چپ میانه رقم خورد.

با ظهور تز سوسیالیسم دمکراتیک و ورود کمونیسم اروپایی به منطقه رقابت های دمکراتیک، عرصه بیش از پیش بر سوسیال دمکراسی اروپایی تنگ شد و این طیف قدرتمند سنتی، بخشی از قدرت و هویت ذاتی خود را به نیروی بالنده ی سوم واگذار کرد. بهترین نشانه این دگردیسی سیاسی ظهور "حزب چپ" آلمان می باشد که معترضان در جناح چپ حزب سوسیال دمکرات این کشور به رهبری "اسکار لافونتن" دبیرکل پیشین در ائتلاف با حزب سوسیالیسم دمکراتیک از بخش شرقی آلمان در ترکیب حزب جدید چپ متشکل شدند.

در بریتانیا نیز افول حزب کارگر در شرایطی رقم خورد که حزب "لیبرال دمکرات" به عنوان یک گزینه بدیل در جناح چپ بخش بزرگی از آرای نماینده ی سنتی چپ میانه را در سبد خود جذب کرد، هر چند که اخیرا این حزب در ائتلاف با محافظه کاران از شعارها و هویت خود دور شده است. به همین دلیل نمی توان افول احزاب سوسیال دمکرات اروپایی را تنها به لحاظ "کمی" مورد بررسی قرار داد چرا که به جهت "کیفی" نیز این احزاب در تمامی قلمروی اروپایی دچار بحران هویتی و تغییر در مسیر تاریخی حیات خود شده اند.

در آلمان به تازگی "زیگمار گابریل" رهبر حزب سوسیال دمکرات ضمن هشدار نسبت به بروز مشکلات ساختاری و ترکیب جمعیت شناختی حزب گفته است که هم اکنون اعضای حزب به زیر ۵۰۰۰۰۰ هزار تن رسیده است. این حزب که در آستانه ۱۵۰ سالگی تاسیس خود قرار دارد برای اولین بار از سال ۱۹۰۶ میلادی به مرز زیر نیم میلیون سقوط کرده است و گفته می شود از سال ۱۹۷۶ تاکنون این سیر شتابنده ادامه داشته و ریزش اعضاء حدود نصف بوده است.

 به گفته گابریل هم اینک میانگین سنی اعضاء حدود ۶۰ سال می باشد که همین نکته گویای عدم استقبال نسل های جوان به حزب سوسیال دمکرات بوده و حتی اصلاحات موسوم به "برنامه ۲۰۱۰" نیز نتوانسته است این روند را مهار کند. رهبر حزب بدون پرداختن به ذات بحران درونی می افزاید "ما نسبت به گذشته شناخت کمتری در خصوص موضوعات داریم و حزب از مردم فاصله گرفته است".

گزارش زیگمار گابریل در مورد بحران حزبی بیشتر منوط به افول کمی بوده است در حالی که این معضل بسیار فراتر از این و بیشتر مربوط به "بحران هویتی" و عقب نشینی از ارزش های پایه خواهد بود. معمولا احزاب در جوامع دمکراتیک نماینده منافع و اهداف طبقات و لایه های اجتماعی خاص می باشند و هرگونه اخلالی در این "هویت مجازی" با "عملکرد عینی" می تواند ریزش و سقوط درونی را فراهم آورد.

 در شرایطی که هم اینک تمامی احزاب سوسیال دمکرات در اروپا در یک همپیمانی آشکار با محافظه کاران به بهانه ی مهار بحران های اقتصادی – اجتماعی طرح های انقباضی و ریاضت اقتصادی را در دستور کار خود قرار داده اند، هر چه بیشتر اتحادیه های کارگری، سندیکاهای دانشجویی، بازنشستگان و بیکاران را از خود سرخورده کرده اند

. بحران کنونی در اسپانیا دقیقا نشاندهنده همین وضعیت است، چنانچه در شرایطی که حزب سوسیالیست به رهبری "خوزه لوئیس رودریگز زاپاترو" سکان هدایت این کشور را به عهده دارد، بزرگترین اعتراضات دامنه دار کارگری و مدنی به صورت کمپینی در سراسر کشور رقم خورد و در انتخابات محلی موجب شکست سوسیالیست ها را فراهم آورد. از طرف دیگر فرود احزاب سوسیال دمکرات به مفهوم فراز احزاب راست نبوده است چرا که هم زمان در بسیاری از کشورهای اروپایی هم چون انتخابات اخیر محلی در آلمان و فرانسه جناح راست نیز با ریزش آرای حزبی روبرو بوده است.

 سوسیال دمکراسی در حال نزول می باشد بدون اینکه کفه ترازو به سمت جناح راست سنگین تر شود، نیروی سوم که اهداف و منافع طبقات ناراضی را نمایندگی می کند از این پس ضلع سوم مثلث در کاست قدرت خواهد بود.

www.sedayemardom.net