سایه سنگین بحران, بحث بر سر تعیین سقف قروض دولتی در آمریکا، بحران جهانی و تحمیل وحشیانه ریاضت کشیاقتصادی
سایه سنگین بحران, بحث بر سر تعیین سقف قروض دولتی در آمریکا، بحران جهانی و تحمیل وحشیانه ریاضت کشیاقتصادی
مصاحبه ”انقلاب“ (نشریه حزب كمونیست انقلابی ـ آمریكا) با ریموند لوتا اقتصاددان كمونیست
انقلاب: ریموند همین حالا که ما صحبت می کنیم، پرزیدنت اوباما و رهبران دو حزب دموکرات و جمهوری خواه در کنگره آمریکا به یک توافق شکننده دست یافتند. بر مبنای این توافق قرار است طی ده سال آینده میلیاردها دلار از هزینه های دولت فدرال کاسته شود. به زودی کنگره ]مجلس سنا؛ چونكه مجلس نماینده گان برای افزایش این قروض رٱی موافق داده است[ در مورد افزایش سقف قروض دولتی رای گیری خواهد کرد. سوالات مهمی در این مورد وجود دارد اما بگذار از بعضی نکات پایه ای شروع کنیم. اصلا سقف قائل شدن برای قروض دولتی به چه معناست؟
ریموند لوتا: این به معنای تعیین یک محدوده یی تحمیلی برای حکومت فدرال است که تا چه اندازه می تواند برای تامین مخارجش پول قرض کند. این مخارج شامل هزینه هایی نظامی، برنامه هایی نظیر Medicaid, Medicare (خدمات و بیمه های درمانی)، هزینه های دستگاه اداری و حقوق کارمندان، و بازپرداخت اصل و بهره قرض به سرمایه گذارانی است که پشتوانه خزانه آمریکا را تعیین می کنند.
زمانی که دولت بیش از]مرزواندازه یی[ درآمدهایش خرج می کند با تفاوت رقمی مواجه می شویم که کسری (deficit) نام دارد. قروض ملی دولت آمریکا بیش از 14 تریلیون دلار است. این قروض در سال های گذشته برای جبران کسری بودجه انباشت شده است.
سقف قروض زمانی بالا می رود که منابع مالی دولت برای پاسخ گویی به تعهداتش دیگر ته بكشد. اگر دولت نتواند پول قرض دهندگان را بپردازد آن وقت با مساله عدم پرداخت بدهی در موعد مقرر (default) روبرو می شویم.
انقلاب: چرا میزان قرض دولت این قدر زیاد است؟
لوتا: طی چند سال گذشته سه عامل باعث انباشت عظیم قروض دولت شده است.
اولین عامل انقباض شدید اقتصادی در سال های 2008 و 2009 است. کند شدن فعالیت اقتصادی به سقوط شدید درآمدهای دولت انجامید. کسادی اقتصادیی ادامه دار, میزان مالیات های جمع آوری شده توسط دولت را کاهش داده است. مخارج دولت را نیز در زمینه هایی مانند تمدید حق بیکاری، بن مواد خوراکی و امثالهم افزایش داده است.
عامل دوم کاهش مالیات ها در دوران حکومت بوش طی سال های 2001 و 2003 بود. این مساله باعث شد که درآمد دولت از محل مالیات ها كم شود.
عامل سوم جنگ های امپراطوری آمریکا به قصد تسخیر افغانستان و عراق بود که کسری بودجه را به اوج رساند. در دهساله اخیر آمریکا بیش از یک میلیارد دلار در این جنگ ها هزینه کرد. اشغال نظامی افغانستان که در دوران اوباما اوج گرفت ماهانه حدود دو میلیارد دلار هزینه برمی دارد.
پشت كاسه بحران پولی نیم كاسه ای است! منظورم هزینه های نظامی است. اما در موردش صحبت نمی كنند. از ابعاد واقعی اش چیزی نمی گویند. اگر بودجه 2012 را در نظر بگیرید می بینید که میزان هزینه های نظامی در آن حدود 700 میلیارد دلار است. اما این تصویر دقیقی از هزینه های نظامی و امنیتی آمریکا نیست. رقم واقعی خیلی بیشتر از این است. یعنی چیزی حدود 1.2 تریلیون دلار یا حدود 40% بودجه. برای دستیابی به یك تصویر واقعی باید هزینه های سازمان سیا و آژانس امنیت ملی (NSA)، هزینه های تحقیقاتی برای توسعه تسلیحات هسته ای كه توسط وزارت نیرو انجام می گیرد، بازپرداخت قروضی كه برای پیشبرد جنگ های گذشته و ایجاد سیستم های تسلیحاتی گرفته شده را به رقم موجود در بودجه اضافه کنید. همه این ها ضامن حفظ سلطه آمریکا در دنیاست.
و درست زمانی که بحث های داغ بر سر قروض دولتی و بودجه در کنگره به راه افتاد، اوباما جبهه نظامی جدیدی را در لیبی باز کرد.
کسری بودجه دولت فدرال در حال حاضر حدود 9 تا 10 درصد تولید ناخالص ملی است… که این حدود سه برابر متوسط کسری بودجه طی سی سال اخیر است.
انقلاب: خوب پس محرک های اصلی برای انباشته شدن قروض دولتی همین هاست. و حالا یک بحث بزرگ در مورد قرض های دولتی جریان دارد.
لوتا: مردم به این معضل جور خاصی نگاه می کنند. درک های نادرست زیادی وجود دارد كه البته به هیچ وجه اتفاقی نیست. علتش اینست كه رسانه ها، سیاستمداران و به اصطلاح کارشناسان مسئله ,قرض ها را در چارچوب معینی مطرح می کنند. بسیاری از مردم هم این چارچوبه را پذیرفته اند. مثلا قضیه را این طور می بینند که وابستگان دو حزب رقیب در واشنگتن به شکلی خودخواهانه به جان هم افتاده اند, در حالی که خیر و صلاح کشور كنار گذاشتن این شکاف ها و تفرقه هاست. یا مثلا به این شعار اوباما توجه کنید که می گوید همه باید به طور یکسان برای دستیابی به خیر و صلاح کشور فداکاری کنند. پولدارها باید سهم عادلانه ای از مالیات ها را بپردازند. این نوع عوامفریبی برای مدتی می تواند خریدار داشته باشد. یا به این اظهارات شووینیستی فکر کنید که می گوید به “اعتبار آمریکا” لطمه خواهد خورد اگر نتوانیم مسئله قروض دولتی را حل کنیم.
اینگونه حرف ها یا اصلا با واقعیات نمی خواند و یا واقعا نمی تواند جوهر آنچه در برابرمان اتفاق می افتد را آشکار کند. مردم واقعا نمی دانند که توافق یا عدم توافق جمهوری خواهان و دمکرات ها بر سر چیست! نمی دانند که دعوایشان بر سر چیست! باید روشن كنم که این توافق “سازشکارانه”، به معنای سازش دو برنامه مختلف است که هیچ یک از آن ها به نفع مردم نیست.
انقلاب: پس جوهر قضیه چیست؟
لوتا: جدالی که بر سر تعیین سقف قروض دولتی جریان دارد جلوه ای از مشکلات عمیقی است که در برابر امپریالیسم آمریکا قد علم کرده است. منظورم تاثیرات بحران اقتصاد جهانی است… منظورم فضای متلاطم اقتصاد بین المللی است و محدودیت ها و تضادهای واقعیی بودجه که به انباشت عظیم قروض دولتی و خصوصی گره خورده است.
در عین حال نیروهای قدرتمندی از طبقه حاکمه دارند از لولوی عدم پرداخت بدهی ها استفاده می كنند تا سیاست تامین هزینه های اجتماعی توسط دولت (مثلا در آموزش و پرورش و بهداشت و درمان، و حق و حقوق هایی مانند خدمات اجتماعی) را به شكل بی سابقه یی زیر سوال ببرند. آن ها از فرصت استفاده کرده حمله ایدئولوژیکی را سازمان داده اند. هدفشان شكل دادن به افکار عمومی حول این ایده است که “دولت دارد پا را از گلیمش فراتر می گذارد.” منظورشان این است که كنترلی بر دولت در زمینه تامین هزینه های اجتماعی وجود ندارد. بر مبنای این بحث ارتجاعی همه باید دست به دست هم دهند و از توقعات خود در برابر دولت کم کنند. دولت هم دیگر نباید به کسانی که شایستگی اش را ندارند و می خواهند از قِبَل ]وامكانات و توانایی[ هزینه های دولتی زندگی کنند “امتیاز” بدهد.
انقلاب: این روزها بحث سفت کردن کمربندها و فداکاری بالا گرفته است.
لوتا: فداکاری! این حرف را زمانی می زنند که نزدیک یک ششم کارگران بیکار شده اند یا نیمه بیکارند. و دامنه یمشاغل به شدت محدود شده است. حد اوسط دوره بیکاری در آمریکای امروز, طولانی تر از هر دوران دیگر در سال های بعد از خاتمه جنگ دوم جهانی است. فداکاری! بنیاد پیو (PEW) اخیراً نتیجه تحقیق خود در مورد ثروت خانوارهای آمریکایی طی سال های 2005 تا 2009 را منتشر کرده است. ثروت شامل مسکن، خودرو، پس انداز و امثالهم می شود. شدیدترین ضربه را خانوارهای سیاه ، لاتینو و سایر رنگین پوستان خورده اند. نرخ خالص ثروت خانوارهای لاتینو 66% کاهش یافته است. این رقم در مورد خانوارهای سیاه 53% است. یک سوم خانوارهای لاتینو و سیاه هیچ ثروتی ندارند.
چنین کاهشی نتیجه بحران قرض های بدون پشتوانه (sub-prime) مسکن است. میلیون ها نفر به سوی وام هایی کشانیده شده اند که ظاهرا توان بازپرداختش را داشتند و میلیون ها نفر از بازپرداخت به موقع این وام ها ناتوان ماندند. وام های مسکن، پس انداز و در آمدهای آتی میلیون ها نفر را فرو بلعید. به علاوه بخشی از همین وام ها به ابزار مالی در ماورای بحار تبدیل شده و به صورت سهام در بازارهای جهانی به فروش رسیده بود.
این چیزی جز کارکرد بازار نیست. یكی از نیازهای پایه یی انسان ها یعنی مسکن به ابزاری برای سرمایه گذاری و بورس بازی تبدیل می شود. و سپس همه چیز فرو می ریزد. میلیون ها خانه تخلیه شده است. چرا که برای بانک ها اعمال حقوق مالکیتشان مهمتر از این است که مردم سر پناهی داشته باشند.
25 میلیون نفر در ماه گذشته جویای کار تمام وقت بودند. 10 میلیون خانوار با خطر ضبط اموالشان مواجهند. نابرابری درآمد خانوارهای سفیدپوست با خانوارهای سیاه و لاتینو به بالاترین سطح طی چند دهه اخیر رسیده است. و حالا از مردم می خواهند که فداکاری کنند تا نظامی را نجات دهند که زندگی شان را نابود کرده است. نظامی را نجات دهند که باعث نابرابری اجتماعی است و آن را گسترش می دهد. چه وقاحتی! البته همه این حرف ها را در پوشش “هر کس باید سهم خود را ادا کند” مطرح می کنند.
انقلاب: روشن است حالا که ظاهرا به توافق رسیده اند فقط یک نسخه عملی از این بحث ها بیرون می آید و آن هم زیر ضرب بردن برنامه های دولتی در زمینه بهداشت و درمان، آموزش و پرورش و تامین مسکن است.
لوتا: چندین هفته حول قرض و مهلت پرداخت قرض حرف زدند. اما در همه این بحث ها جای بخش بزرگی از اهالی خالی بود. منظورم تهیدستان و بیکاران است. انگار واژه فقر از قاموس طبقه حاکمه کاملا پاک شده است. این در حالی است که اینک شمار کارگران بیکار شده به حدی رسیده که از زمان بحران بزرگ دهه سی سابقه نداشته است. به قول كاترین رامپل “غیر شاغل ها انگار غیر مرئی هم هستند!“ این عنوان مقاله ای است كه در نیویورک تایمز 9 جولای]همین سال[ نوشته است.
اوضاع طوری جلو رفت که اوباما به مدافع اصلی سیاست ریاضت کشی تبدیل شد. او از کاهش قابل توجه هزینه های دولتی در عرصه برنامه های اجتماعی دفاع كرد. اوباما پشت پرده یی “سازش دو حزب” برنامه ی کاهش کسری بودجه یی را ارائه کرد که بر مبنای آن در برابر هر چهار دلار کسری بودجه, یک دلار بر مالیات های جدید افزوده خواهد شد.
انقلاب: در مورد توافقی که روز 31 جولای حاصل شد چه نظری دارید؟
لوتا: آن طور که در مطبوعات خواندم به نظر می رسد به توافق شکنندهیی د ست یافته اند که بر مبنای آن طی دهسال آینده سه تریلیون دلار از هزینه های داخلی کاسته خواهد شد. این شامل هزینه آژانس های دولت فدرال هم می شود. این شامل انواع مختلف هزینه های اجتماعی هم هست که نخستین تاثیراتش بر آموزش و پرورش، مسکن عمومی، ایاب و ذهاب، حفاظت از محیط زیست و بیمه درمانی خواهد بود. بعد از انتخابات ریاست جمهوری 2012 موج جدیدی از کاهش هزینه ها مرحله به مرحله اجرا خواهد شد.
انقلاب: بخش بزرگی از این برنامه به شدت به فقرا ضربه خواهد زد.
لوتا: حق با شماست. ببینیم چه عواقبی خواهد داشت. نشریه آمریکایی پابلیک هلث (Public Health) در شماره ماه ژوئن خود نتایج تحقیقاتی را منتشر کرد که بسیار افشاگرانه بود. در این تحقیقات تعداد موارد مرگ بر اثر فقر و کم سوادی و سایر عوامل اجتماعی در آمریکا ذکر شده بود. در سال 2000 حدود 176 هزار نفر بر اثر جداسازی نژادی و حدود 133 هزار نفر بر اثر فقر جان خود را از دست داده بودند. این ها مرگ هایی قابل پیشگیری است. مرگ هایی است که به شرایط مسکن و کار مربوط است. مرگ هایی است که از دسترسی اندک به امکانات درمانی و یا کیفیت پایین خدمات بهداشتی نتیجه می شود. مرگ هایی است که به نداشتن بیمه درمانی مربوط است.
و حالا با این برنامه جدید کاهش قروض دولتی، Medicare و Medicaid منتظر کاهش بودجه اند. این چه نظامی است که زندگی انسان ها را زیر ساطور برنامه ریاضت کشی مالی می فرستد؟ این چیزی جز منطق سرمایه نیست. این نظام نمی تواند به نفع مردم عمل کند. نمی تواند, چرا که حاکمیت سود را بالاتر از همه چیز قرار داده است.
بنابراین ما با حرکت به سوی تجدید ساختار تکان دهنده هزینه های دولتی روبروئیم. مردم فکر می کنند که اوباما خود را به جمهوری خواهان فروخته یا دنباله رو آن ها شده است. اما یک توافق نظر عمومی بین دو حزب بر سر نیاز به کاهش هزینه ها وجود دارد. حتی اگر در مورد چگونگی انجام این کار اختلاف نظراتی هم میانشان موجود باشد.
انقلاب: ولی ما شاهد بحث داغی بر سر کاهش هزینه ها و تعیین سقف قروض دولتی بودیم.
لوتا: خوب بخشی از طبقه حاکمه، منظورم عمدتا جمهوری خواهان دست راستی است, می خواهند از این هم فراتر بروند. آن ها می خواهند به هرگونه نقش دولت در تامین هزینه های اجتماعی پایان بخشند. این دیگر ربط چندانی به موضوع کسری بودجه ندارد. در دوران بوش مساله تعیین سقف قروض دولتی هفت بار مطرح شده بود. همین جمهوری خواهان وقتی که می خواستند مخارج جنگ های آمریکا را كه با هدف دستیابی به یک امپراطوری بزرگ به راه انداخته شد تامین کنند, از گرفتن قرض ابایی نداشتند. برای آن ها قابل قبول بود که کمبود درآمد ناشی از سیاست کاهش مالیات های بوش را از طریق گرفتن قرض های بیشتر به تعویق بیندازند.
مخالفت آن ها با “دولت بزرگ” یک مخالفت ایدئولوژیک است. حمله آن ها در واقع به ایده ای است که مسوولیت رفاه مردم را به دوش جامعه می گذارد. بیرحمی در آن ها نهادینه شده است. می گویند: اگر بیكارید تقصیر خودتان است. خدمات درمانی وجود ندارد كه ندارد. این دیگر مشکل شماست.
هفته پیش وال ستریت ژورنال مقاله ای منتشر کرد که بعضی از جوانب این حمله ایدئولوژیک در آن متبلور شده بود. نیروهای محافظه کار از زبان این مقاله به خوانندگان می گفتند که مشکل فقط اوباما نیست. مشکل به فرانکلین روزولت و به اصطلاح “فرهنگ گداپروری” و “طرفداری از تقسیم مجدد ثروت” برمی گردد. مقاله چنین استدلال می کرد که اینک زمان تسویه حساب با این گرایش فرا رسیده است. جریان تی پارتی (Tea Party) شمشیر نفرت عوام الناس از “دخالت های دولت” را تیز می كند.
تحلیلی که باب آواکیان از ”هرم قدرت“ در آمریکا ارائه داده به میزان زیادی اتفاقات امروز را روشن می کند. ما با اوضاعی مواجهیم که طبقه حاکمه آمریکا در عالیترین سطوح خود دچار تفرقه شدید شده است. که این را تقریبا می توانیم به شکل صف بندی دمکرات ها و جمهوری خواهان ببینیم. بخشی از طبقه حاکمه که کم و بیش با جمهوری خواهان همخوان است در موضع تعرضی قرار گرفته و جامعه را بیش از پیش به سمت و سویی فاشیستی می برد. دمکرات ها با جمهوری خواهان بر سر جوانب مشخصی از چگونگی حفظ سلطه جهانی آمریکا و “نظم اجتماعی در داخل کشور” اختلاف نظر چشمگیری دارند. اما بر سر اصل قضیه یعنی حفظ این سلطه و این نظم کاملا توافق نظر دارند.
همین مساله, قوه محرکه دعوای کنونی طبقه حاکمه در برخورد به موضوع قروض دولتی هم هست. مبارزه حادی در جریان است که دستور کارهای سیاسی و ایدئولوژیک به مثابه عوامل بزرگ در آن نقش بازی می کنند. تا به حال ابتکار عمل در دست جمهوری خواهان بوده است. آن ها می خواهند در جریان دعوای کنونی نیز آن را حفظ کنند.
بحران واقعی با حمله ایدئولوژیک در هم می آمیزد
انقلاب: نظر شما در مورد رابطه حمله ایدئولوژیک با پایه اقتصادی بحران بودجه چیست؟
لوتا: می خواهم خاطر نشان کنم که بحث اغلب منتقدان مترقی و رادیکال این است که کل این بحران قرض را درست کرده اند تا به نوعی دستور کارهای سیاسی و ایدئولوژیک خودشان را جلو ببرند. فکر می کنم این اشتباه است. مسئله پیچیده تر از این است و اساسی تر. ما با یک بحران اقتصادی جهانی روبروئیم که پس زمینه گسترده تر همه این اتفاقات است.
آنچه واقعا جریان دارد یک بحران واقعی است که با یک حمله ایدئولوژیک در هم آمیخته و بیش از پیش بر آتش آن می دمد. این حمل