نتایج جنگ جهانی دوم (I) امپریالیسم در دوره ی رقابت دو سیستم

پیوست به گذشته

امپریالیسم در دوره ی رقابت دو سیستم


پروفسور دکتر فرانک دپه

برگردان میم حجری

(I)
نتایج جنگ جهانی دوم


هتل قرارداد برتون وودز

در هر حال، ثبات مناسبات سیاست داخلی در جهان کاپیتالیستی در دوره پس از جنگ جهانی دوم مبتنی بود بر اجرای فرماسیون فوردیستی.

با این فرماسیون یکی دیگر از پیش شرط های (پره میس) تئوری کلاسیک راجع به امپریالیسم، یعنی مبدأ قرار دادن تئوری مصرف نازل ـ حداقل برای مدتی کوتاه ـ از عرصه بدر رانده شد.

تئوری های کلاسیک راجع امپریالیسم که بر محدودیت های مطلق انباشت سرمایه استوار بودند، گشایش حوزه های ضمنی برای سرمایه از قبیل بهسازی شرایط کار و زندگی طبقه کارگر را یعنی آنچه را که قبل از همه در یاالات متحده امریکا با مدل «سرمایه داری مصرفی» جامه عمل پوشید، محال می دانستند.

این نقص تئوریکی در تئوری های کلاسیک راجع به امپریالیسم ـ اما ـ راه را برای نتیجه گیری های نهائی سیاسی در زمینه این جور ترکیبات مسدود ساخت.

در تقریبا همه کشورهای کاپیتالیستی توسعه یافته غرب، نوعی از جنبش کارگری با سمتگیری رفرمیستی و یا همپوندگرا (انتگراسیونیستی) غالب آمد.
این اما با تحول شعور اکثریت جمعیت مزدبگیر انطباق داشت که بی تردید تحت تأثیر سناریوهای تبلیغاتی جنگ سرد در زمینه خطر کمونیسم و قبل از همه از طریق تبدیل آنتی کمونیسم به ایدئولوژی دولتی قرار داشت. (دپه ۱۹۷۱(

تز موسوم به امپریالیسم «آستانه انقلاب پرولتری» است، تحت این شرایط ـ حداقل در متروپول های سرمایه ـ نمی توانست کسی را اقناع کند.

احزاب کمونیست تنها در فرانسه و ایتالیا ـ آنهم به دلیل ایفای نقش رهبری در جنبش مقاومت بر ضد قوای اشغالگر آلمانی در حین جنگ جهانی دوم ـ توانستند پس از سال ۱۹۴۵ در جنبش کارگری کشور خویش موضع قوی ترین نیرو را حفظ کنند.
در کشورهای اسکاندیناوی، بریتانیای کبیر و اطریش موضع احزاب کمونیست حتی پس از جنگ جهانی اول ضعیف مانده بود. (ساسون ۱۹۹۷)
در پرتقال، اسپانیا و یونان ـ برای مدتی هم در آلمان فدرال ـ احزاب کمونیست برای مدتی طولانی غیرقانونی و ممنوع اعلام شده بودند.
هژمونی ایالات متحده اما در عین حال با سیستمی از مؤسسات تحکیم می شد.

۱

حتی قبل از پایان جنگ جهانی دوم، در کنفرانس برتون وودز (۱۹۴۴) سیستم ارزی بین المللی مورد موافقت قرار گرفت، مبنی بر اینکه دلار امریکا به مثابه “پول جهانی” برسمیت شناخته شود و همتراز با ارزهای دیگر و طلا تثبیت گردد.

۲

ساختمان بانک جهانی در واشنگتن
گروه بانک جهانی یکی از ارگان‌های سازمان ملل متحد است و در کنفرانس برتون وودز در سال ۱۹۴۴ که ساختار اقتصادی جهان بعد از جنگ جهانی دوم شکل گرفت به وجود آمد.
بخش‌های بانک جهانی:
بانک بین‌المللی بازسازی و توسعه
انجمن توسعه بین‌المللی
شرکت بین‌المللی تامین مالی
آژانس چندجانبه تضمین سرمایه ‌گذاری
مرکز بین‌المللی حل اختلافات سرمایه ‌گذاری
ویکی پیدیا

با تأسیس صندوق بین المللی پول (IWF) و بانک جهانی مؤسساتی تشکیل شدند که می بایستی فونکسیون سیستم یاد شده را هدایت کنند.
در این مؤسسات در عین حال، نفوذ مسلط ایالات متحده تضمین شده بود.

۳

سازمان همکاری اقتصادی اروپا (OEEC)

با تأسیس سازمان موسوم به گات (GATT)، که امروزه سازمان تجارت جهانی (WTO) نامیده می شود و سازمان همکاری اقتصادی اروپا (OEEC) در رابطه با تقسیم و مدیریت پول های نقشه مارشال در اروپای پس از سال ۱۹۴۸، سازمان های بین المللی تشکیل یافتند که در آنها منافع ایالات متحده امریکا در بازارهای آزاد و در جهت خنثی کردن گرایشات کمونیستی و سوسیالیستی ـ قبل از همه در حاشیه اقتصاد جهانی ـ مورد استفاده قرار می گرفتند.

۴

و سرانجام در جوار سازمان ملل متحد (که به سبب تعلق اتحاد شوروی به شورای امنیت جهانی به صحنه نبردهای ایدئولوژیکی جنگ سرد بدل شده بود) شبکه ای از سازمان های نظامی گسترده در سراسر جهان تشکیل گردید که ناتو مهمترین آنها بود.

موضع سرکردگی ایالات متحده در این اتحادیه ها تضمین شده بود:
هم بلحاظ اشغال مواضع فرماندهی و هم بلحاظ در انحصار خود داشتن استفاده از سیستم های تسلیحاتی اتمی و استراتژیکی.

پاکس امریکانا از این نقطه نظر نیز با عصر امپریالیسم های رقابتگر با یکدیگر تفاوت دارد.

رویاروئی با «اردوگاه کمونیستی» تحت رهبری اتحاد شوروی، بطور اوتوماتیک منجر بدان شد که میان دول کاپیتالیستی غرب، علیرغم وجود کماکان اختلاف منافع و مناسبات رقابت آمیز، امکان بروز جنگ میان شان از سوی خبرگان حاکم به دلیل احساس خطر از سوی اردوگاه کمونیستی جامه عمل نپوشد.

برای این کار، با تشکیل سازمان های بین المللی کارآئی، سیستمی از حل و فصل اختلافات بوجود آمد که وظیفه اش جلوگیری از تشدید تضادهای فی مابین بود.
ایالات متحده ـ به مثابه قدرت رهبری با اختیارات بی حد و حصر ـ تلاش می کرد که برای مثال اختلاف منافع میان دول اروپای غربی پس از سال ۱۹۴۵ به نفع تشکیل انجمن های آنتی کمونیستی و به نفع ایالات متحده امریکا حل و فصل شود.
در نیمه اول سال های ۵۰ برای مثال پروژه تسلیح مجدد آلمان غربی به بروز اختلافات شدید در میان دول اروپای غربی منجر شد.
پس از ناکامی در تشکیل «همبود خلقی اروپا» (EVG) در سال ۱۹۵۵، ایالات متحده می بایستی شدیدا مداخله کند.
تا اینکه سرانجام در سال ۱۹۵۵ ـ ۱۹۵۶ در چارچوب ناتو عملی شد.
در روند انتگراسیون اروپا نیز بارها و بارها مداخلاتی از این دست لازم می آمد تا جلوی فاجعه گرفته شود.

• “قانون توسعه ناموزون“ کماکان عمل می کرد، ولی در داربست ساختار ثباتمندی از قدرت که تحت کنترل ایالات متحده قرار داشت.

به انحصار تسلیحات اتمی ایالات متحده امریکا تا سال ۱۹۴۹ از سوی اتحاد شوروی پایان داده شد.

بدین طریق مسابقه تسلیحاتی در زمینه تسلیحات استراتژیکی شروع شد.
هر دو سیستم ـ و دقیقتر بگوئیم ـ قدرت های رهبری هر دو سیستم، توانائی لازم برای نابودسازی یکدیگر را توسعه می دادند و تکمیل می کردند.
سرکردگی آنها در سیستم مربوطه همزمان با تصاحب تسلیحات استراتژیکی (موشک های دوربرد اتمی) تعیین می شد.
این قدرت های سرکرده «چتر» حفاظتی برای متحدین شان تشکیل می دادند، هم در اروپا و هم در آسیا.

منطق جنگ سرد مارپیچی از تسلیح عالی را به راه انداخت.

زیرا هیچکدام از دو سیستم نمی توانست سبقت دیگری را مجاز دارد.
وسایل مالی غول آسا و قبل از همه اما نیروهای مولده علمی بدان اختصاص داده شد.
منطق مسابقه تسلیحاتی اما همزمان برسمیت شناسی متقابل یکدیگر را که جهان را میان خود تقسیم کرده بودند، تقویت کرد.

بدین طریق طرح امنیت تمام ارضی پیشبرد یافت که مداخله نظامی مستقیم در منطقه تحت نفوذ دیگری را غیرممکن می ساخت.
برای مثال در بحران ها و ناآرامی های اردوگاه سوسیالیستی (سال ۱۹۵۳ در برلین، ۱۹۵۶ در مجارستان، سال ۱۹۶۱ بنای دیوار برلین) از سوی ایالات متحده و در عرصه ناتو و آسیای جنوب شرقی از سوی اتحاد شوروی مداخله ای صورت نگرفت.

تنها چیزی که مؤثر بود، ترساندن یکدیگر از ظرفیت امحای خود بود.

در تمام مدت دوران جنگ سرد این پارادوکس حاکم بود که قدرت های سرکرده ی هر دو سیستم استدلال می کردند که تنها از طریق «تعادل هراس افکنی» می توان جلوی فاجعه اتمی را گرفت.

در حین بحران کوبا و پس از آن (۱۹۶۲) این مسئله تشدید شد.
اتحاد شوروی در کوبای انقلابی تحت رهبری فیدل کاسترو و چه گوارا به استقرار موشک های اتمی حاضر شده بود، چیزی که ایالات متحده به ریاست جمهوری جان اف کندی به هر بهائی ـ حتی با توسل به جنگ ـ می خواست از آن جلوگیری کند.
تا اینکه سرانجام کندی و خروشچف به راه حلی رسیدند که نخستین سنگپایه در تاریخ تشنج زدائی در آن دوره محسوب می شود.

کشتی های شوروی برگشتند و موشک های اتمی استقرار نیافتند.
رهبری کوبا بی تردید به خشم آمده بود و در اسناد بیشماری اعلام کرد که اتحاد شوروی می بایستی خطر جنگ اتمی را به جان بپذیرد و خروشچف را به عنوان اپورتونیست و ترسو به دشنام می بستند.

رهبری حزب کمونیست چین ـ مائوتسه دون ـ نیز حزب کمونیست اتحاد شوروی (و کمونیست های یوگوسلاوی) را به سبب «سیاست همزیستی مسالمت آمیز» به نیت اصلی جلوگیری از جنگ اتمی مورد حمله قرار داد و اوپورتونیستی و رویزیونیستی قلمداد کرد.

این «جنگ مجازی» در تضاد شرق و غرب به قول ماری کالدور «معامله دو طرفه» میان دو ابرقدرت بود که به تثبیت هر دو رژیم کمک می کرد.

اما این پارادوکس همزمان شرایط لازم را برای توسعه سیاست تشنج زدائی و همزیستی میان دو سیستم فراهم آورد که قبل از همه در اروپا از سال های آخر ۱۹۶۰ به کاهش تشنج و توسعه روابط همکاری اقتصادی منجر شد.

این سیاست نیز در تئوری های چپ مربوط به امپریایلسم که از اجتناب ناپذیری جنگ شروع به حرکت می کردند، پیش بینی نشده بود.


ادامه دارد