نتایج جنگ جهانی دوم (I) امپریالیسم در دوره ی رقابت دو سیستم

پیوست به گذشته

امپریالیسم در دوره ی رقابت دو سیستم


پروفسور دکتر فرانک دپه
برگردان میم حجری

(I)
نتایج جنگ جهانی دوم


۴

مرکز و حاشیه
تضادهای امپریالیسم

رویاروئی میان دو سیستم در تضاد شرق ـ غرب ـ قبل از همه بدلیل تأثیر ترساندن یکدیگر از سیستم های تسلیحات اتمی خود ـ برای دوره ای طولانی موجب صلح و آرامش در اروپا گردید، البته اگر منظور از صلح و آرامش عدم استفاده از قهر نظامی مستقیم باشد.
در خارج از این منطقه ثبات (که عمدتا به نیمه شمالی کره زمین محدود می شد)، اما برعکس، جهان در دوره پسا جنگ جهانی دوم، با جنگ های بیشماری به لرزه درآمد.

در این جنگ ها ایالات متحده امریکا و یا قدرت های استعماری سابق، اغلب بطور مستقیم شرکت داشتند.

• “در نتیجه این جنگ ها حدود ۳۰ میلیون نفر کشته شدند.
۲۴ میلیون نفر از خانه و زندگی در دیار خود آواره گشتند.
۱۸ میلیون نفر در خارج از میهن خویش پناه جستند.
۸۰ درصد قربانیان را شهروندان غیرنظامی تشکیل می دادند، که اغلب آسیائی بودند.

جنگ ویتنام

قبل از همه، در طول جنگ سی ساله تا کسب استقلال و یکپارچگی در ویتنام، همراه با جنگ های هند و پاکستان، جنگ کره، شورش در کاشمیر و تیمور شرقی.”
• )
پونتینگ ۱۹۹۹، ص ۲۸۷(

جنگ کره

تنها در جنگ کره (۱۹۵۰ ـ ۱۹۵۳)، ۳۶ هزار سرباز امریکائی کشته و ۱۰۰ هزار سرباز امریکائی زخمی شدند.
تعداد قربانیان غیرنظامی از کره جنوبی و شمالی به یک میلیون نفر بالغ بوده است.
• )
کولکو، ۱۹۹۴، ص ۴۰۴(

نبرد دین بین فو

در ویتنام از سال ۱۹۴۵ تا شکست قطعی ارتش فرانسه در دین بین فو (ماه مه ۱۹۵۴) ۹۰ هزار سرباز فرانسوی به قتل رسیدند
جنگ الجزیره (۱۹۵۴ ـ ۱۹۶۲) با شدت و حدت غیرقابل تصوری شعله می کشید.

اکثر این جنگ ها به سبب تشکیل جنبش های استقلال طلبانه در مستعمرات سابق پدید آمدند، اما با شروع جنگ سرد، با تضاد شرق و غرب انطباق یافتند و فرم جنگ های نمایندگی از آندو را پیدا کردند.
برای مثال، ایالات متحده جای فرانسه ـ قدرت استعماری سابق ـ را گرفته بود و در لفافه “تسدید کمونیسم” در آسیا و جهان به جنگ افروزی می پرداخت، تا اینکه در اواسط سال های ۷۰ قرن بیستم به شکست فجیعی دچار گشت.

رزمنده های ویت کونگ

پرچم ویت کونگ

جبهه آزادی بخش ملی ویتنام (۱۹۶۰ ـ ۱۹۷۷( موسوم به ویت کونگ
سازمان چریکی مقاومت بر ضد رژیم ویتنام جنوبی و اشغالگران امریکائی, سازمانی ناهمگون از گرایشات مذهبی، قومی و سیاسی مختلف تحت رهبری ژنرال جیاپ
از سوی دیگر، “ویت کونگ” ـ ویتنام شمالی و جبهه آزادی بخش ملی ویتنام جنوبی ـ از سوی کشورهای سوسیالیستی مورد پشتیبانی قرار می گرفت.

در این دوره نوع پارتیزانی جنگ ـ در ترکیب با استفاده از قوای نظامی معمولی ـ رایج بود که در جنگ داخلی چین (۱۹۲۶ ـ ۱۹۴۹) به مثابه استراتژی و تاکتیک در جنبش کمونیستی تحت رهبری مائوتسه دون موفقیت آمیز از کار در آمده بود.

با پیروزی ارتش سرخ در سال ۱۹۴۹، قوای امپریالیستی در آسیا و جهان بشدت تضعیف شدند.

تاکتیک جنگ پارتیزانی در آسیا و در جنبش های ضد استعماری افریقا و امریکای لاتین بکار بسته می شد، آنجا که در سال های (۱۹۵۶ ـ ۱۹۵۹) گروه کوچکی از انقلابیون کوبا در سره مایسترا بر ضد دیکتاتور باتیستا که تحت حمایت ایالات متحده امریکا بود، پیروز گشته بودند.

خودویژگی امریکای مرکزی و جنوبی ـ اما ـ مداخلات نظامی مستقیم ایالات متحده بود.
هدف از این مداخلات روی کار آوردن و یا حفظ رژیم های دست نشانده ایالات متحده امریکا و کنسرن های امریکائی بود که تک محصولی در این کشورها را تحت سلطه خود داشتند.

در حصار قرار دادن تضادها سیستمی در شمال با در هم شکستن قهرآمیز ساختارها در در جنوب همراه بود:
فروپاشی سیستم مستعمراتی و تشکیل جنبش های ضد امپریالیستی برای خروج کشورها و خلق های مستعمرات از عقب ماندگی و وابستگی.

استقرار رژیم هائی که خود را قاعدتا “سوسیالیستی” می نامیدند.
زیرا آنها دورنمای رهائی را بطور برنامه ریزی شده نمایندگی می کردند و در رقابت دو سیستم جهانی یا به بلوک دول غیرمتعهد می پیوستند و یا علاوه بر این، از اتحاد شوروی و دیگر دول سوسیالیستی اسلحه وارد می کردند.

گروه های رهبری نظامی که در رأس مبارزات رهائی بخش قرار داشتند، پس از کسب استقلال به مثابه طبقات دولتی استقرار می یافتند.
رژیم های این کشورهای در پی بحران های اقتصاد جهانی از سال های ۷۰ به بعد و عدم موفقیت بسیاری از پروژه های توسعه در کشورشان هر چه بیشتر خطوط انگلی کسب کرده اند.

این رژیم ها در خاور نزدیک و جهان اسلامی سرانجام از سوی جنبش های مذهبی متعلق به فوندامنتالیسم اسلامی مورد حمله قرار گرفتند.
اینجا تاریخ استعماری (که در آن انگلستان و فرانسه نقش رهبری داشته اند)، اختلافات اسرائیل ـ فلسطین و بالاخره منافع متروپول های غربی در تأمین نفت ارزان با یکدیگر تقاطع پیدا می کنند و آمیزه انفجاری ئی از اختلافات پدید می آورند که بارها و بارها به جنگ منجر می شوند.

با توجه به آرایش تقسیم قدرت و اختلافات میان جهان اول (جهان سرمایه داری)، جهان دوم (جهان سوسیالیستی) و “جهان سوم” (کشورهای در حال توسعه) و یا “حاشیه” بنظر می رسید که تحلیل امپریالیسم در این زمان بر رابطه میان متروپول های کاپیتالیستی و “جهان سوم” متمرکز می شود.

مستعمرات سابق همه به کسب استقلال سیاسی رسمی نایل آمده بودند و عضو سازمان ملل متحد شده بودند.
اکنون به جای حاکمیت سیاسی مستقیم قدیمی از سوی متروپول ها، فرم های حاکمیت غیرمستقیم و غیر رسمی، “نئو امپریالیسم” و یا “امپریالیسم اقتصادی” می نشست که جیمز او کونر (۱۹۷۲، ص ۱۴۸(به شرح زیر تعرف می کند:
• “
حاکمیت اقتصادی منطقه ای و یا کشوری بر منطقه و کشوری دیگر.
بطور مشخص:
کنترل رسمی و یا غیر رسمی بر منابع و ذخایر اقتصادی کشوری به نفع متروپول ها و به زیان اقتصاد ملی دولت های دست نشانده.
کنترل اقتصادی فرم های مختلفی به خود می گیرد و به انواع متعددی جامه می پوشد.
فرم اصلی حاکمیت تا کنون همواره کنترل کشورهای پیشرفته کاپیتالیستی بر وسایل نقدینه ای و رئال منطقه بلحاظ اقتصادی عقب مانده بوده است.
وسایل نقدینه اصلی عبارتند از ارز و پس انداز خصوصی و عمومی و منابع و ذخایر رئال در زمینه کشاورزی، معادن، حمل و نقل، مخابرات، صنایع و تجارت و دارائی های ارزشمند دیگر.”

حاکمیت امپریالیستی از سوئی خود را در جبهه بندی بر ضد “اردوگاه سوسیالیسم” و به قول رونالد ریگان، “عالم شر” آشکار می ساخت.
مهمترین ابزارهای این حاکمیت عبارت بودند از دستگاه های دولتی نظامی و ایدئولوژیکی، که در ایام جنگ سرد بطرز خارق العاده ای تکمیل گشته بودند.
و از سوی دیگر در زمینه توسعه نیافتگی اکثر کشورهای جنوب به دلیل “وابستگی به خارج.”

توسعه نیافتگی این کشورها بلحاظ آماری خود را در درآمد سرانه نازل، راندمان تولیدی نازل، درصد بالائی از بیسوادی، مراقبت های بهداشتی نارسا، عمر کوتاه شهرونداان و غیره نشان می داد.

روبرت مک نامارا ـ رئیس بانک جهانی ـ در سال ۱۹۷۳ در نایروبی سخنرانی معروفی ایراد کرد که در آن فقر جهان سوم را به شلاق بست:
• “
مشخصه فقر مطلق عبارت است از شرایط زندگی رقت باری از قبیل بیماری، بیسوادی، تغذیه ناکافی و ولگردی.
آن سان که قربانیان این فقر حتی از بنیادی ترین نیازمندی های انسانی محرومند.”

به قول البرتینی (۱۹۸۱، ص ۳۹۴) دو میلیارد نفر از تغذیه ناکافی رنج می برند.
۲۰ تا ۲۵ درصد کودکان در سنین پائینتر از ۵ سال می میرند.
عمر میانگین مردم ۲۰ سال کمتر از عمر مردم در کشورهای پیشرفته است.
۸۰۰ میلیون نفر بیسوادند.

به قول بوریس (۲۰۰۲، ص ۱۷ ـ ۱۸)، تخریب اقتصاد و جامعه این کشورهای جهان سوم نتیجه “وابستگی اقتصادی یکجانبه آنها به بازار جهانی کاپیتالیستی است.”

علاوه بر استثمار اقتصادی مستقیم و انتقال ارزش به متروپول ها فرم های مختلف “قلدری ساختاری” وجود دارند که از طریق بازار جهانی (تعویض ارز رئال، تعویض ارز دلار امریکا، قرض و پرداخت اقراض) عمل می کنند و وابستگی “جهان سوم” به متروپول های کاپیتالیستی را به مثابه فرم حاکمیت امپریالیستی بازتولید می کنند.

این گرایش ها با توسعه اقتصاد جهانی پس از جنگ جهانی دوم به زیان کشورهای تولید کننده مواد خام در حاشیه تقویت یافتند.

در تئوری های کلاسیک مربوط به امپریالیسم به اهمیت اقتصادی مستعمرات و نیمه مستعمرات پربها داده شده بود.

در سال های ۵۰ و ۶۰ قرن بیستم، درصد تجارت با مواد خام در تجارت کلی جهان غرب کاهش بیشتری یافت، اگر چه مواد خام منفردی از قبیل نفت اهمیت بیشتر کسب کرده بودند.


ادامه دارد